پيشينه ادعاهاي مهدويت، نسخ اسلام و الوهيت سران بابيت در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 13 - 26 دقیقه)

162b

چکيده

«علي محمّد شيرازي» از جمله مدعيان بابيت و مهدويت است که از نسخ شريعت اسلام، آوردن کتاب جديد و الوهيت خود سخن مي‌گويد و چنين مي‌نمايد كه آيينش بديع و تازه است؛ ليكن بر اساس شواهد موجود، در بسياري از ادعاهايش از جريان‌هاي «حروفيه» و «نقطويه» الگو گرفته است.

اين نوشتار با بررسي ادعاهاي مهدويت، نسخ اسلام، كتاب‌آوري و الوهيت سران بابيت؛ به پيشينه‌شناسي اين دعاوي پرداخته و براي مخاطب روشن مي‌سازد كه اين گونه ادعاها در آثار سران جريان‌هاي حروفيه و نقطويه سابقه دارد و در حقيقت ادعاي به‌ظاهر تازه سران بابيت، بازگوي سخنان كهنه اين دو جريان است که اين دو جريان، قرن‌ها پيش از بابيان مي‌زيستند.

 

مقدمه

«بابيت» فرقه‌اي است که با ادعاي علي محمّد شيرازي پديد آمد. وي از مدعيان معاصر مهدويت است که ادعاهاي بسياري همچون ذکريت، بابيت، مهدويت، نبوت و الوهيت را در کارنامه خود دارد. او با وعده ظهور شخصي با عنوان «من يظهره الله»، سبب پيدايش بهائيت شد.

اين نوشتار بر آن است که پيشينه ادعاهاي بابيت، مهدويت و نسخ اسلام سران بابيت را در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه بررسي کند؛ زيرا آنان مدعي بداعت و نوآوري هستند؛ ليكن شواهد بسياري وجود دارد مبني بر اين كه سران بابيت از جريان‌هاي حروفيه و نقطويه الگوسازي کرده‌اند. به عنوان مؤيد مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

«دانشنامه جهان اسلام» گرايش نقطويان به بابيت و در واقع ياري‌رساندن به علي محمّد شيرازي در دين‌سازي را نقل مي‌كند (رضازاده لنگرودي، 1379: 652). صاحب «حروفيه» نيز از قرائن الگوگيري بابيت از حروفيه و نقطويه پرده برمي‌دارد (خياوي، 1379: 21).

مقاله حاضر به پيشينه برخي ادعاهاي بابيت، مهدويت، نسخ اسلام (با تأکيد بر فتنه بدشت) و الوهيت سران بابيت پرداخته و با بيان شواهدي از تشابه‌ها، تجانس‌ها و اقدامات همسان، سابقه آنان را در بعضي جريان‌هاي حروفيه و نقطويه جست وجو مي‌كند تا براي مخاطب روشن شود كه پيش از بابيت نيز جريان‌هايي بودند كه چنين ادعاهايي را مطرح كرده و در نتيجه از بدنه تشيع جدا شدند.

  1. ادعاهاي مهدويت

ادعاهاي «مهدويت» علي‌محمّد شيرازي به جريان‌هاي حروفيه و نقطويه شباهت بسياري دارد. از اين‌رو، در اين نوشتار به بررسي و تبيين ديرينه اين ادعاي او در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه مي‌پردازيم:

تصريح در ادعا

علي‌محمّد شيرازي در سال 1261 قمري با نوشتن رساله «خصائل سبعه» و رساندن آن به دست ملاصادق خراساني، از ادعاي بابيت خود پرده برمي‌دارد. وي در اين نامه، از وجوب افزودن جمله «اشهد أن علياً قبل نبيل[2] باب بقيه الله»[3] به اذان نماز جمعه سخن مي‌گويد (اشراق خاوري، 1991: 130)، که گوياي اعلام عمومي ادعاي بابيت است.

او در سال 1264 قمري ادعاي مهدويت و قائميت خود را آشکار ساخت و در ميان علماي تبريز گفت:

من همان قائم موعودي هستم که هزار سال است منتظر ظهور او هستيد و چون اسم او را مي‌شنويد، از جاي خود قيام مي‌کنيد و مشتاق لقاي او هستيد و عجّل اللّه ‌فرجه بر زبان مي‌رانيد. به‌راستي مي‌گويم: بر اهل شرق و غرب اطاعت من واجب است! (همان: 283 و ميرزا جاني كاشاني، 1328: 135).

وي ادعاي بابيت امام زمان4 را كه پيش از آن به‌تصريح ادعا كرده بود؛ به بابيت علم الاهي تأويل کرد (حسيني طباطبائي، 1386: 17 - 18). او در جاي ديگر از مخاطبان مي‌خواهد در اذان به مهدويت او شهادت دهند: «نام مرا در اذان و اقامه داخل کنيد و بگوييد: اشهد انّ علي‌محمّد بقيه الله» (اشراق خاوري، 1991: 122). وي در الواح خود با كاربست واژه «مهدي»، آشكارا از مهدويت خود سخن مي‌گويد: «فاني أنا المهدي» و در نامه ادعايي به شهاب‌ الدين آلوسي[4] خود را «مهدي موعود» مي‌خواند: «و إني أنا المهدي» (بلاغي، 1381: 52).

او هنگام خروج از شيراز، بشرويه را احضار كرده، به او دستور مي‌دهد به ميان مردم برود با طرح مسئله تبليغ، آنان را براي شورش آماده سازد:

صبح هدايت در نهايت روشني دميده و حضرت موعود آشکار گشته؛ اي امّت‌هاي روي زمين! راه ورود موعود را آماده و مهيّا سازيد و خود را از فضل و احسانش بي‌نصيب نکنيد! ( اشراق خاوري، 1991: 68).

پيش از علي محمّد شيرازي نيز گزارش‌هاي فراواني از ادعاهاي مهدويت در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه رسيده است كه موارد ذيل چند نمونه از آن‌ها است:

أ) حروفيه

فضل‌الله نعيمي استرآبادي (سرکرده جريان حروفيه) از مدعيان مهدويت است كه آشكارا خود را دوازدهمين امام شيعه مي‌دانست و در نامه‌اي كه شاه اويس به امير ولي[5] فرستاده، از قول فضل‌الله چنين شاهد مي‌آورد: «بسم الله الرحمن الرحيم، اني رأيت احد عشر وجوداً و نفساً شريفاً و من دوازدهم ايشان» (الشيبي، 1380: 224).

ممكن است دستور افزدون جملاتي به اذان كه دال بر بابيت يا مهدويت علي محمد شيرازي است؛ برگرفته ازجمله «اشهد ان لا اله الا فضل‌الله» (ثبوت، 1388، ج 13: 86) باشد كه حروفيان در اذان خود مي‌گفتند.

ب) نقطويه

بر اساس گزارش‌هاي موجود، محمود پسيخاني نيز از جمله مدعيان مهدويت است. مشكور در گزارش فرقه «پسيخانيه» (نقطويه) مي‌نويسد:

محمود پسيخاني مانند فضل‌الله استرآبادي خود را مهدي موعودي مي‌خواند كه پيغمبر اسلام6 به آمدن وي مژده داده است (مشكور، 1375: 117و اسفندياري، 1362، ج 1: 275).

اقدامات همسان مدعيان

علي‌محمّد شيرازي در دوره شش ساله ادعاهاي خود، اقداماتي کرد كه نمونه‌هاي مشابهي از آن‌ها در تاريخ حروفيه و نقطويه مشاهده مي‌شود. براي نمونه به برخي از آن‌ها اشاره مي‌كنيم:

ادعاهاي پي‌درپي

علي‌محمّد شيرازي در فاصله ميان سال‌هاي 1260 تا 1266 قمري جايگاه‌هاي گوناگوني همچون بابيت، مهدويت، نبوت، مظهريت و الوهيت را ادعا کرد که اين گونه ادعاها در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه سابقه دارد. وي در توجيه ادعاهاي خود مي‌نويسد:

نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حق مسلمين واسع فرمود تا آن‌که آن‌ها را نجات دهد. مقامي که اول خلق است و مظهر انّني انا الله و گونه خود را به اسم بابيت قائم آل‌محمّد ظاهر فرموده و با احکام قرآن در کتاب اول حکم فرمود تا آن‌که مردم مضطرب نشوند از کتاب جديد و امر جديد و مشاهده کنند که اين امر مشابه است با خود ايشان لعل محتجب نشوند و از آنچه براي آن خلق شده‌اند، غافل ننمايند (شيرازي، بي‌تا: 29).

نويسندگان بهايي نيز با الگوگيري از توجيه علي‌ محمّد شيرازي، درباره تعدد ادعاهاي وي مي‌نويسند: «علي‌محمّد شيرازي در چند مرتبه ادعاهاي خويش را تغيير مي‌دهد و دليل آن را هم جلوگيري از هرج و مرج و تشنج معرفي مي‌نمايد» (اسلمنت، 1988: 22).

لازم است در کنار اين توجيهات، به سيره پيامبران الاهي نيز توجه کنيم. آنان نه‌تنها از الوهيت و ربوبيت سخن نگفته‌اند، بلکه پيش از عنوان رسالت، خود را بنده خدا خوانده‌‌اند. پيامبر خاتم6 به پيروان خود نيز مي‌آموزد که او را پيش از رسول بودن، بنده خدا بدانند: «اشهد ان محمّداً عبده و رسوله». بر پايه اين آموزه نبوي است که امام صادق7 مي‌فرمايد: «لا ترفعوني فوق حقي» (مجلسي، 1403، ج 25: 265)؛ پس چگونه است که علي‌محمّد شيرازي خلاف سيره پيامبران الاهي گام برداشته، از نردبان ادعا بالا مي‌رود؟

بر اين اساس، اين ادعاهاي پي در پي علي محمد شيرازي، در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه ريشه دارد:

أ) حروفيه

فضل الله نعيمي استرآبادي، از جمله مدعياني است که جايگاه‌هاي گوناگوني را براي خود برشمرده است. «ذکاوتي» در گزارش جريان حروفيه مي‌نويسد:

دعوت فضل‌الله بر اين پايه بود که او همچون آدم و عيسي7 و محمّد6 خليفه خداست و تمام آرمان‌هاي صوفيانه و شيعيانه درباره نجات عالم به‌وسيله خون، در او جمع است و درعين‌حال، مهدي و ختم الاوليا و پيغمبر و خداست (الشيبي، 1380: 171).

ب) نقطويه

ذکاوتي درباره تتابع ادعاهاي محمود پسيخاني مي‌نويسد: «شاگرد فضل‌الله حروفي مردي دانشمند و از دين‌آوران و مدعيان مهدويت يا نبوت به معناي خاص بوده است» (ذكاوتي، 1393: 175).

بشارت ظهور من يظهره الله

علي‌محمّد شيرازي پيش از مرگش، وعده ظهور شخصي را با عنوان «من يظهره الله» داده بود:

اهل اين جنّت در اين جنّت متلذّذ هستند؛ الي اوّل ظهور مَن يظهِرُهُ الله. قسم به ذات الاهي که از براي ايشان، در حين ظهور ايشان هيچ جنّتي اعظم‌تر از ايمان به او و طاعت او نيست ... وصيت مي‌کنم کلّ اهل بيان را ... اگر شنيديد ظهوري ظاهر شده به آيات قبل از عدد اسم الله الاغيث (1511) که کل داخل شويد و اگر نشده به عدد اسم الله المستغاث (2001)؛ (شيرازي، بي‌تا: 61).

اين‌گونه بشارت دادن و موعودگرايي‌ها، در نقطويه پيشينه دارد. نقطويان خيلي پيش از آن‌که شاه عباس بر تخت بنشيند، بشارت ظهور موعود نقطوي را مي‌دادند[6] و حتي شاه‌طهماسب را مهدي مي‌خواندند و چنين مي‌سرودند:

در نهصد و هشتاد و نه از حكم قضا از پرده برون خرامد آن شير خدا

(ذكاوتي، 1393: 54).

  1. ادعاهاي نسخ اسلام و كتاب‌آوري

ادعاهاي نسخ اسلام و كتاب‌آوري سران بابيت را مي‌توان در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه ملاحظه کرد.

ادعاهاي نسخ اسلام

سران بابيت در مناسبت‌هاي گوناگوني از نسخ اسلام و ظهور ديانت جديد سخن گفته‌اند كه در اين نوشتار به ادعاي آن‌ها مبني بر نسخ شريعت اسلام در فتنه بدشت مي‌پردازيم:

أ. شوقي افندي نسخ اسلام را يكي از اهداف اصلي فتنه بدشت مي‌داند:

هدف اصلي و اساسي اين اجتماع عظيم (بدشت) آن بود که اولاً به وسايل مقتضي استقلال امر بيان و انفصال شريعت رحمان از رسوم و آداب و سنن و شرايع قبليّه به نحو مؤثر و نافذ اعلام گردد (افندي، 1992: 93).

وي در جاي ديگر مي‌نويسد:

يک روز هنگامي‌که هيكل مبارک به علّت نقاهت ملازم بستر بودند، جناب طاهره که در نظر بابيان مظهر عفت و عصمت و در تقوا و طهارت رجعت حضرت فاطمه3 محسوب مي‌گرديد، ناگهان بي‌ستر و حجاب در محضر مبارک در مقابل اصحاب ظاهر شد و در جانب راست جناب قدّوس که آثار خشم و غضب از رخسار ايشان هويدا بود جالس گرديد و با كلمات آتشين حلول دور جديد را اعلام و نسخ سنن و شعائر قديمه را علي رؤوس الاشهاد ابلاغ نمود (همان: 94 - 95) .

ب. آيتي نيز در گزارش از گردهمايي بدشت مي‌نويسد:

در موضوع احكام فروعيه سخن رفت. بعضي را عقيده اين بود كه هر ظهور لاحق اعظم از سابق است و هر خلفي اكبر از سلف و بر اين قياس نقطه اولي اعظم است از انبياي سلف و مختار است در تغيير احكام فروعيه ... قرة العين از قسم اول بود؛ اصرار داشت كه بايد به عموم اخطار شود و همه بفهمند كه قائم داراي مقام شارعيت است و حتي شروع شود به بعضي تصرفات و تغييرات، از قبيل افطار صوم رمضان و امثال‌ها (آيتي، بي‌‌تا: 129).

ج. اشراق خاوري نيز در گزارش شيوه نسخ اسلام در بدشت مي‌نويسد: «در ايّام اجتماع ياران در بدشت هر روز يکي از تقاليد قديمه الغا مي‌شد» (اشراق خاوري، 1991: 262). وي همچنين آورده است:

جناب طاهره حاضرين را مخاطب ساخته، فرمودند: خوب فرصتي داريد، غنيمت بدانيد، جشن بگيريد امروز روز عيد و جشن عمومي است؛ روزي است که قيود تقاليد سابقه شکسته شده، همه برخيزيد، با هم مصافحه کنيد. باري آن روز تاريخي تغيير عجيبي در رويّه و عقايد حاضرين داد. روز پرهيجاني بود. در عبادات طريقه خاصي ايجاد شد و رويّه و عقايد قديمه متروک گشت (همان: 264).

پس از اعلام قرة‌العين، بسياري از پيروان علي‌محمّد شيرازي دست از او كشيدند.

حضّار از ملاحظه اين منظره سخت دچار حيرت و دهشت گشتند و حضور وي را به نحو مذکور در جمع نفوسي که حتّي مشاهدهٴ سايه‌اش را مردود و ناصواب مي‌شمردند خلاف عفاف و معارض با ارادهٴ حضرت خفيّ الالطاف محسوب داشتند. خوف و غضب افئده را فرا گرفت و قدرت تكلّم از جميع سلب شد؛ به‌حدّي که عبدالخالق اصفهاني از کثرت هيجان و اضطراب با دست خويش گلوي خود را چاک داد و درحالي‌که آغشته به خون بود، ديوانه‌وار خود را از آن صحنه مهيب دور ساخت. برخي ديگر از اصحاب نيز مجلس را ترک گفته و دست از امر الاهي کشيدند و رفض آداب و سنن سالفه را نپسنديدند (افندي، 1992: 95 و آيتي، بي‌تا: 130).

پس از فتنه بدشت و نسخ اسلام توسط قرة‌ ‌العين نيز پيروان علي‌محمّد شيرازي دست از اسلام برنداشتند، از اين‌رو آيتي مي‌نويسد:

قدوس فرمان داد كه زودتر از شب‌هاي ديگر به اذان و مناجات و تلاوت قرآن پردازند؛ چه كه عادت هر شبه ايشان بر آن بود كه قبل از صبح کلاً برخاسته با صداي بلند به تلاوت قرآن و دعا مي‌پرداختند و حتي گاهي صداي ايشان به گوش سپاهيان مي‌رسيد و يكي از منصفين ايشان گفته بود كه انصافاً اگر كفر آن است كه اهل قلعه دارند و اسلام اين است كه ما سپاهيان داريم، بايد از اسلام بيزار و كفر را خريدار شد، زيرا از قلعه هر شب صداي دعا و نماز و قرآن به گوش مي‌رسد (آيتي، بي‌تا: 163). در جاي ديگري مي‌نويسد: بعد از ظهور قائم و چون اصحاب نقطه اولي معتقد به مهدويت آن حضرت بودند، لهذا نماز جمعه را به‌رسم وجوب مي‌خواندند (همان: 195).

اين گزارش آيتي به اين معناست كه خود بابيان نيز نسخ اسلام اتفاق افتاده در فتنه بدشت را قبول نداشتند.

شايان توجه است كه علي‌محمّد شيرازي كه از نگاه قرةالعين مقام شارعيت دارد، از فاجعه نسخ اسلام در بدشت آگاه نبوده است؛ بلكه پس از نسخ اسلام است كه مهر تأييد بر آن مي‌زند:

حضرت باب بنفسه المقدّس هنگامي‌که هنوز در مخالب اعدا اسير و مبتلا بودند، در حضور وليعهد زمان و جمعي از علماي اعلام و رؤساي شيخيّه در عاصمه آذربايجان دعوي خويش را اعلان و با اظهار مقام قائميّت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک قيام پيروان خود را در احتفال بدشت تأييد و نظرات و معتقدات آنان را نسبت به شريعه الاهيه تقويت و تصويب فرمودند. باري در اثر اين اجتماع نفخه صور دميده شد و طلوع دور بديع افول شرع قديم را اعلام نمود و تحوّلي چنين عظيم و متين که در تاريخ اديان عالم بي‌مثل و قرين است، خالي از هرگونه رسوم و تشريفات و فارغ از طنطنه و دبدبه ظاهره صورت گرفت. اين انفصال که امر الاهي را از ظلمات حالکه[7] تعصّبات و اوهام و نفوذ شديد رؤسا و پيشوايان قوم مستخلص نمود، به درجه‌اي سريع و کامل و قاطع و نافذ تحقّق پذيرفت که ابداً تصوّر آن نمي‌رفت و به هيچ وجه با سکون و طمأنينه‌اي که شريعة الله با آن آغاز شده بود، مشابهت نداشت (افندي، 1992: 97).

آري، نخست پيروان بابيت تصميم گرفتند و اعلام استقلال امر کردند؛ بعد علي‌محمّد شيرازي را مطلع كرده و به تصويب و تائيد او رساندند. آيتي دراين‌باره مي‌نويسد: «در خاتمه قرار شد كه قضيه را به ماكو بنويسند و حكم فاصل از خود باب بطلبند و چنين كردند» (آيتي، بي‌تا: 130 - 131).

اين گونه از نسخ اسلام را مي‌توان در جريان‌ نقطويه نيز يافت. ذكاوتي در گزارش باورهاي پسيخانيه مي‌نويسد:

محمود پسيخاني مي‌گفت: دين اسلام برافتاد و دور عرب به پايان رسيد و از اين پس دين، ديني است كه او آورده و دور، دور عجم است و اين دور هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبيِّن خواهند آمد كه نخستين ايشان خود اوست (مشكور، 1375: 117). مشكور نيز از محمود پسيخاني گزارش مي‌كند كه مي‌گفت:

دين اسلام برافتاد و دور عرب به پايان رسيد (همان). وي همچنين مي‌گفت: «دين محمّد6 منسوخ شد و اكنون دين، دين محمود است؛ چنان‌که گفته‌اند: رسيدن نوبت رندان عاقبت محمود‌ گذشت آن‌که عرب طعنه بر عجم‌مي‌زد (همان: 118).

علي محمد شيرازي پس از معرفي آيين خود، از كتابي به نام «بيان» پرده برداشت كه از جهات گوناگوني با آثار حروفيان و نقطويان شباهت‌هاي بسياري دارد. اين نوشتار به نمونه‌هايي از اين شباهت‌ها اشاره مي‌شود:

تشابه در كتاب‌آوري

علي‌محمّد شيرازي با تأليف کتاب «بيان» و پس از او، حسين‌علي نوري با تدوين کتاب «اقدس»، از كتاب‌هاي آسماني خود رونمايي کردند! پيشينه کتاب‌آوري اين دو مدعي را از چند جهت مي‌توان بررسي کرد:

مکان تدوين

علي‌محمّد شيرازي «بيان» را در زندان نوشت و مدعي آسماني بودن آن شد. حسين‌علي نوري نيز با الگوگيري از علي‌محمّد شيرازي، ادعا مي‌کند که «اقدس» در زندان بر او نازل شده است. فضل‌الله استرآبادي نيز كتاب اساسي يا آسماني خود «جاويدان نامه كبير» (رفيعي، 1376: ج 6، 243) را در سال 796 هجري در زندان شروان نوشت (مشكور، 1375: 153).

توجيه نواقص

علي‌محمّد شيرازي درباره غلط‌هاي ادبي و اعرابي کتاب خود مي‌نويسد: «صرف و نحو گناهي کرده و تا کنون در بند مي‌بود؛ ولي چون مي‌خواستم، خدا گناهشان را بخشيده و آزادش گردانيد» (افراسيابي، 1388: 15). وي در جاي ديگر غلط‌هاي ادبي کتاب خود را گردن علما انداخته و مي‌گويد: علما، قواعد صرف و نحو را از کتاب خدا مي‌گيرند، نه کتاب خدا از آنان: «و ان ما تشاهدون غير قواعد النحويين و الصرفيين، هولاء يستنبؤن علمهم من کتاب الله و ما يتلي الکتاب من عند الله لايستنبئن من علمهم» (شيرازي، بي‌تا: ك). [8] او در جاي ديگري غلط‌هاي آثارش را اثبات درس نخوانده بودنش مي‌داند:

اين‌که در بعضي مقامات تبديل کلمات و در بعضي به خلاف قواعد جاري گشته، لأجل اين است که مردم يقين نمايند که صاحب اين مقام بر سبيل تحصيل اخذ آيات و علوم نکرده؛ بلکه به نور الله صدر منشرح به علوم الاهيه شده و حکم تبديل را بشأن بديع و خلاف قواعد را به قاعده الاهيه راجع نمايند (مازندراني، 1985، ج 2: 102 - 103).

حسين علي نوري درباره غلط‌هاي ادبي آثار علي محمد شيرازي، خطاب به محمد كريم خان مي‌نويسد:

تو و امثال تو گفته‌اند كه كلمات باب اعظم و ذكر اتم غلط است و مخالف است به قواعد قوم؛ هنوز آن‌قدر ادراك ننموده كه كلمات منزله الاهيه ميزان كل است و دون او ميزان او نمي‌شود و هر يك از قواعدي كه مخالف آيات الاهيه است از درجه اعتبار ساقط (همان: 108 - 109).

ملاحسين بشرويه نيز درباره غلط‌هاي آشکار علي‌محمّد شيرازي مي‌گويد:

صرف و نحو در کند و زنجير قواعد جاي گرفتند و مجازات شدند. باب هم که چنين ديد به شفاعت و رحمت اين بندگان را آزاد کرد و کند و زنجير قواعد و اعراب را از پاي آنان برداشت و اکنون باکي بر کسي نيست که مرفوع را منصوب و منصوب را مجرور بخواند (زعيم الدوله: 1340 و 137؛ افراسيابي، 1388: 146).

پيشنه اين گفتار و نوشتار علي‌محمّد را مي‌توان در حروفيه جست وجو کرد. محمود پسيخاني درباره اشتباه‌هاي نوشتاري خود مي‌نويسد: «حتي غلط‌هاي املايي اين علم (کتاب ميزان) را نبايد دست زد و بايد به حال خود گذاشت» (ذكاوتي، 1393: 58).

ادعاي جامعيت

علي‌محمّد شيرازي کتاب خود را کامل و بي‌نياز کننده از علوم ديگر مي‌داند. از اين‌رو، نابودي آثار ديگران را دستور مي‌دهد: «في حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشئي في ذلک الامر» (شيرازي، بي‌تا: واحد 6، باب 6). اين ادعا نيز از نوشتار محمود پسيخاني بهره برده است. ذکاوتي در گزارش خود آورده است که محمود پسيخاني درباره کتاب ميزان مي‌نويسد: «ديگر اين‌که اين علم از ديگر مطالب کفايت مي‌کند» (ذكاوتي، 1393: 58).

تجانس ادبيات آثار مدعيان

ادبيات نوشتاري علي‌محمّد شيرازي همسان آثار مکتوب محمود پسيخاني است كه به نمونه‌هايي از آن‌ها اشاره مي‌كنيم:

موزون نويسي

علي محمد شيرازي با جملاتي موزون در کتاب پنج‌شأن مي‌نويسد:

اللهم انزل عليه فضالا فضيلا في العالمين؛ اللهم انزل عليه عدالا عديلا في العالمين؛ اللهم انزل علينا انتصارا منتصرا؛ اللهم انزل علينا افتتاحا مفتتحا؛ اللهم انزل علينا اقتدارا مقتدرا ... (شيرازي، بي‌تا: 111 - 112).

همچنين آورده است:

الحمد لله الذي قد اطرز ذاتيات الحمديات باطراز طرز طراز طرازيته و اشرق کينونيات الذاتيات باشراق شوراق شرق شراقيته و الاح ذاتيات الساذجيات بطوالع بدايع رفايع منايع مجد قدس مناعيته و ... (همان: 187 - 188).

پيشينه اين ادبيات نوشتاري را مي‌توان در كتاب «ميزان» محمود پسيخاني يافت. وي در اين كتاب مي‌نويسد:

الحمد لله الذي اظهر نفسه صفياً و فياً کوکبيا طينيا إلهيا اديميّا بنوياً اوّليّاً. ثم اوضح نفسه في نفسه من نفسه صوفياً عربياً فرقانياً للهياّ ماءيا واسطياً اميا قمريا. ثم وجد نفسه لنفسه صورياً اعجميّاً عامياً کتابياً شمسياً ترابياً آخرياً (اسفندياري، 1362، ج 2: 233 - 234).

بر اساس شواهد موجود و تشابه نوع ادبيات، اين احتمال، قوي مي‌نمايد كه علي محمد شيرازي ادبيات نوشتاري خود را از محمود پسيخاني الگو گرفته باشد.

اختلاط فارسي و عربي

علي‌محمّد شيرازي در متون فارسي، واژگان عربي به كار مي‌برد و متقابلاً آثار عربي خود را به كلمات فارسي آغشته مي‌سازد. وي در بيان فارسي از الفاظ و جملات عربي غيرمعمول (در ادبيات فارسي) استفاده مي‌كند:

ملخص اين باب آن‌که خداوند عالم، کل شيء را خلق فرموده، لمن يدل عليها و او است مرآت حقيقت که لم‌يزل و لايزال مدل علي الله بوده و هست کل شيء به او خلق شده و مي‌شود او است قائم به نفس خود بالله و کل شيء قائم به او است و ما يشيء من شيء الا به و لذا انه احق من کل شيء و ما سواي او ملک او هستند به تميلک ذات اقدس کل شيء را و او است احق از کل شي بکل شيء از نفس کل شيء .... (شيرازي، بي‌تا: 74 - 75).

وي در بيان عربي نيز گاه فارسي مي‌نويسد: «در هر زمان، خداوند جل و عز کتاب و حجتي از براي خلق مقدر فرموده و مي‌فرمايد و در سنه 1270 از بعثت محمّد رسول الله، کتاب را بيان و حجت را ذات حروف سبع قرار داده» (همان: 3)؛ و گاه از برخي واژگان فارسي بهره مي‌گيرد كه حروفش نيز با ادبيات عربي بيگانه‌است؛ براي نمونه مي‌نويسد: «انتم اذا استطعتم کل آثار النقطه تملکون و لو کان چاپاً فان الرزق ينزل علي من يملکه مثل الغيث ...» (همان: 42 - 43). او در جايي ديگر چنين آورده است: «و لتعلمن خط الشکسته فان ذلک ما يحيه الله و جعله باب نفسه للخطوط لعلکم تکتبون» (همان: 26).

بهائيان در پاسخ اشكالاتي كه در اين‌باره بر آنان وارد مي‌شود، توجيهاتي مي‌كنند كه پرداختن به تفصيل آن نوشتار ديگري مي‌طلبد.

ريشه اين‌گونه نگارش را مي‌توان در آثار فضل‌الله حروفي استرآبادي يافت كه ادعاي مهدويت خود را با نوشته‌اي عربي آغاز مي‌كند و به جمله‌اي فارسي به پايان مي‌برد: «بسم الله الرحمن الرحيم، اني رأيت احد عشر وجوداً و نفساً شريفاً و من دوازدهم ايشان» (الشيبي، 1380: 224).

  1. ادعاهاي الوهيت

علي محمد شيرازي از جمله مدعياني است كه علاوه بر ادعاي مهدويت و نبوت، مدعي الوهيت شده است؛ ليكن بهائيان در پاسخ اشكال‌هايي كه درباره اين ادعا بر آنان وارد مي‌شود، اين ادعا را تأويل مي‌كنند؛ در حالي‌كه خود از كاربست تأويل نهي كرده‌اند (نوري، بي‌تا: 102).

در اين نوشتار سابقه ادعاهاي الوهيت او در جريان‌هاي حروفيه و نقطويه را بررسي مي‌كنيم:

ريشه ادعا

علي‌محمّد شيرازي در پي رياضت كشيدن‌هاي خود (اشراق خاوري، 1991: 62 – 64 و آيتي، بي‌تا، ج1: 34) ادعاهاي بابيت تا الوهيت را مطرح كرد. اين كار او برگرفته از باور فضل‌الله نعيمي است. او دراين‌باره مي‌گويد: «آدمي درنتيجه رياضت و كمال مي‌تواند به درجه الوهيت برسد» (مشكور، 1375: 153).

فضل‌الله حروفي پس از بازگشت از مكه دوباره به خوارزم رفت و مدتي نامعلوم در آن‌جا ماند. در اين هنگام بود كه پس از اهتمام جدي به عبادت و رياضت، رؤياهاي مهمي ديد كه در آن‌ها درباره مأموريت آينده، بزرگيِ شأن خود و اهميت كاري كه بر عهده دارد، اشاراتي يافت (ذكاوتي، 1391، ج20: 378 - 379).

تصريح در ادعا

علي‌محمّد شيرازي بي‌پرده ادعاي ربوبيت و الوهيت كرده و خود را ذات الله مي‌نامد: «شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذو الملاکين و ان علي قبل نبيل ذات الله و کينونيته» (شيرازي، بي‌تا: 5). او درباره ظهور ربوبيتش مي‌نويسد:

چون که ظهور سر ظهور الله نه ظهور به شأن نبوت و ولايت، بل به ظهور ربوبيت از اين جهت بود که ظاهر شد به ظهور انني انا الله لا اله الا انا در حين ظهور اول کسي که به من بيعت کرد، محمّد6 بود، چنانچه نص حديث است، بعد اميرالمؤمنين7 بود و بعد ائمه سلام الله عليهم (شيرازي، بي‌تا: تفسير نقطه باء زير بسم الله).

عباس افندي (دومين سركرده بهائيت و معروف به عبدالبهاء) نيز در گزارشي از ادعاهاي الوهيت قدوس و قره‌العين خبر مي‌دهد كه از سران جريان بابيت بودند:

حضرت قدّوس روحي له الفداء يك كتاب در تفسير صمد نازل فرمودند از عنوان كتاب تا نهايتش انّي انا اللّه است و جناب طاهره اني انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان باعلي النداء بلند نمود (افندي، 1340، ج2: 255).

با بررسي جريان‌هاي پيش از بابيت روشن مي‌شود كه اين ادعاها در انحرافات فكري جريان‌هايي همچون حروفيه و نقطويه ريشه دارد:

حروفيه

بر اساس برخي گزارش‌ها، حروفيان در اذان و اقامه به الوهيت و وحدانيت فضل‌الله نعيمي شهادت مي‌دادند: «اشهد ان لا اله الا فضل‌الله» (ثبوت، 1388، ج13: 86).

نقطويه

نقطويان در گزارش‌هاي خود آورده است كه محمود پسيخاني نيز آشكارا از خدايي دم مي‌زد: «لا اله الا انا» (ذكاوتي، 1393: 137). خياوي نيز نوشته است: نعيمي در سروده‌هاي خود از الوهيت دم مي‌زند:

پنبه غفلت ز گوشش، خواجه چو آرد برون بشنود از کاينات اني انا الله ما (خياوي، 1379: 196).

نتيجه‌گيري

بر اساس پيشينه‌اي كه از ادعاهاي مهدويت، نسخ اسلام، كتاب‌آوري و الوهيت سران بابيت بيان شد و ادعاهاي مشابه، ادبيات متجانس و اقدامات همساني كه سيره آنان با آثار سران دو جريان حروفيه و نقطويه دارد، روشن مي‌گردد كه ادعاهاي مهدويت، نسخ اسلام، كتاب‌آوري و الوهيت سران بابيت نه تنها تازگي و بداعت ندارد، بلكه داراي سابقه و الگوسازي شده از آثار سران حروفيه و نقطويه، مانند فضل الله استرآبادي و محمود پسيخاني است كه پيش از پيدايش بابيت مي‌زيستند. اين تشابه در ادعاهاي آن ها مصداق دارد، هم در ادبيات آن‌ها و نيز در فرايند ادعاهاي آنان، مانند بابيت و ربوبيت. آنچه در اين مقوله بيش‌تر حائز اهميت است، اين كه سران فرقه‌هاي انحرافي با كاوش و جست و جو در تاريخ حربه‌ها و ابزارهاي تاريخي را براي به انحراف كشاندن جامعه اسلامي در اختيار گرفته، از اين رهگذر به اهداف خود نائل مي‌شوند و البته آگاهي جامعه اسلامي از اين رويكرد و از اين نحوه استفاده تاريخي، كيد و مكر و حيله و فرقه‌ها و مكاتب انحرافي را روشن مي‌سازد و مردم را از غلتيدن در دام اين مارهاي خوش خط و خال مصون مي‌دارند.

منابع

قرآن كريم.

  1. آيتي، عبدالحسين (بي‌تا). الكواكب الدريه في مآثر البهائيه، بي‌جا، بي نا.

  2. اسفندياري، کيخسرو (1362). دبستان مذاهب، تهران، کتابخانه طهوري.

  3. اسلمنت، ج. اي. (1988م). بهاءالله و عصر جديد، ع. بشير إلهي، هـ. رحيمي، ف. سليماني، برزيل، دار النشر البهائيه في البرازيل.

  4. اشراق خاوري، عبد الحميد (1991م). مطالع الانوار، بي‌جا، مؤسسه مرآت.

  5. افراسيابي، بهرام (1388). تاريخ جامع بهائيت، تهران، نشر مهرفام.

  6. افندي، عباس (1340). مكاتيب عبدالبهاء، مصر، بي‌نا.

  7. افندي، شوقي (1992م). قرن بديع، كانادا، مؤسّسه معارف بهايي.

  8. آيتي، عبدالحسين (بي‌تا). الكواكب الدريه في مآثر البهائيه، بي‌جا، بي نا.

  9. بلاغي، محمّد جواد (1381). نصايح الهدي و الدين الي من کان مسلماً و صار بابياً، قم، دليل ما.

  10. ثبوت، اكبر (1388). دانشنامه جهان اسلام، مدخل حروفيه، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي.

  11. حسيني طباطبائي، مصطفي (1386). دانشنامه جهان اسلام، مدخل باب، سيد علي محمد شيرازي، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي.

  12. خياوي، روشن (1379). حروفيه (تحقيق در تاريخ و آراء و عقايد)، تهران، نشر آتيه.

  13. ذکاوتي قراگزلو علي‌رضا (1393). جنبش نقطويه، قم، نشر اديان.

  14. ذكاوتي قراگزلو، علي‌رضا و فاطمه لاجوردي (1391). دائرة المعارف بزرگ اسلامي، مدخل حروفيه، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي.

  15. زعيم الدوله تبريزي، ميرزا محمّدمهدي خان (1340). مفتاح باب الابواب، مترجم: حسن فريد گلپايگاني، تهران کتابخانه شمس.

  16. رضازاده لنگرودي، رضا (1379). دانشنامه جهان اسلام، مدخل پسيخانيه، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي.

  17. رفيعي، علي (1376). دايرة المعارف تشيع، مدخل اهل حق، تهران، نشر سازمان دايرة المعارف تشيع.

  18. زركلي، خيرالدين (1990م). الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين.

  19. شيبي، كامل مصطفي (1380). تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري، مترجم: علي‌رضا ذكاوتي قراگزلو، تهران، مؤسسه انتشارات اميرکبير.

  20. شيرازي، علي محمد (بي‌تا). بيان فارسي، بي‌جا، بي‌نا.

  21. ــــــــــــــــــــــــ . بيان عربي، بي‌جا، بي‌نا.

  22. ــــــــــــــــــــــــ . پنج شأن، بي‌جا، بي‌نا.

  23. ــــــــــــــــــــــــ . دلائل السبعة، بي‌جا، بي‌نا.

  24. ــــــــــــــــــــــــ . لوح هيکل الدين، به ضميمه بيان عربي، بي‌جا، بي‌نا.

  25. ــــــــــــــــــــــــ . تفسير سوره حمد، تفسير نقطه باء زير بسم الله، بي‌جا، بي‌نا.

  26. فيضي، محمّد علي (1987م). حضرت نقطه اولي، آلمان، لجنه ملي نشر آثار امري به لسان فارسي و عربي.

  27. مازندراني، فاضل (1985م). امر و خلق، آلمان غربي، لجنه نشر آثار امري به زبان فارسي و عربي.

  28. مجلسي، محمّدباقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  29. مشکور، محمّدجواد (1375). فرهنگ فرق اسلامي، مشهد، آستان قدس رضوي.

  30. ميرزا جاني کاشاني (1328). نقطه الکاف، ادوارد برون، مطبعه بريل، ليدن از بلاد هلاند.

  31. نوري، ميرزا حسين علي (بي‌تا). اقدس، بي‌جا، بيت العدل.

[1]. دانشجوي دکتري کلام اسلامي دانشگاه قم این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[2]. نبيل به حساب ابجد با لفظ «محمّد» برابر است. از اين رو، مراد از «علياً قبل النبيل»، علي‌محمّد است.

[3]. اين عبارت را علي‌محمّد فيضي چنين آورده است: «اشهد ان علياً قبل محمّد عبد بقيه الله» (فيضي، 1987: 153).

[4]. وي از سلفي‌هاي متعصب ضد شيعه است. تفسير روح المعاني و اقوال خاص وي در آن معروف است (زرکلي، 1990، ج 7: 176).

[5]. ممكن است شيخ ولي، رئيس قبيله اوس باشد (الشيبي، 1380: 224).

[6]. در هر زمان کساني مدعي تطبيق عصر خود با عصر ظهور بوده‌اند که از جمله مي‌توان به تطبيق‌هايي اشاره كرد كه صفويه را از زمينه‌سازان ظهور شمرده است؛ از جمله مي‌توان به تحليل‌هاي علامه مجلسي در اين زمينه اشاره كرد كه در ذيل رواياتي در اين‌باره مي‌نويسد: «لا يبعد أن يكون إشارة إلى الدولة الصفوية شيدها الله تعالى و وصلها بدولة القائم4‏» (نك: علامه مجلسي، 1403، ج 52: 243).

[7] . بسيار سياه، بسيار تيره.

[8] . شماره صفحه در اين كتاب ابتدا با حروف الفباي فارسي شروع شده است.

نویسنده:

محمّد علي پرهيزگار

 


چاپ   ایمیل