فرق جمع فرقه و به معنای گروهها و دستههایی است که پس از رحلت پیامبر(ص) در ربیعالاول سال دهم هجرت بر اثر بروز اختلاف میان مسلمانان بر سر امامت و جانشینی پیامبر(ع)، آنان را به دو گروه بزرگ شیعه و سنی تقسیم کرد.[1] شیعه: در لغت به معنای یاران و پیروان و در عرف فقها و متكلمان خلف و سلف بر پیروان علی(ع) و فرزندانش اطلاق میشود و همهی فرقههای شیعه معتقدند كه امامت از مصالح عامهاى نيست كه به نظر امت واگذار شود، بلكه امامت ركن دين و پايه اسلامست که پيامبر نه از آن غافل شده و نه آن را به امت تفويض نموده، بلکه بر اساس نصوص به شخص على(ع) و فرزندان پس از ایشان انتقال مىيابد. [2] فرقههای اصلی شیعه را از بدو پیدایش تا فروپاشی امویان میتوان به چهار گروه اصلی کیسانیه، زیدیه، امامیه و غالیان تقسیم نمود.[3] کیسانیه: برخى از شيعيان درباره امامت پس از على(ع) و دو سبط او (حسن(ع) و حسين(ع)) اختلاف كردند و بر آن شدند كه پس از سبطين امامت به برادر ايشان محمد بن حنفيه و پس از وى بپسرانش ميرسد. و اين گروه را که منسوب به كيسان، وابستهی محمد بن حنفيه هستند، كيسانيه ميگويند.[4] اشعری قمی،[5] نوبختی،[6] بغدادی[7] و اسفراینی[8] کیسانیه را برگرفته از کیسان، لقب مختار بن ابیعبید میدانند. در منابع تاریخی نیز این دیدگاه مورد استناد قرار گرفته است.[9] برخی نیز این احتمال را مطرح کردهاند که کیسان وابستهی علی(ع) و صاحب سّر و شریک مختار بوده که مختار را به خونخواهی حسین بن علی(ع) واداشته است.[10] بر این اساس کیسان و مختار دو شخصیّت متمایز از یکدیگر بودهاند. امّا پژوهشهای اخیر چنین مینماید که کیسان، وابستهی علی(ع)، پیش از قیام مختار درگذشته است[11] و شخصی که به نام کیسان رئيس شرطه مختار و مشاور وی بود.[12] او ابو عمره سائب بن مالک اشعری (م 67ق) است. وی ایرانی تبار و وابستهی قبیلهی بجیله[13] یا عرینه بود .[14] هر چند اوج تجلی کیسانیه در قیام مختار رخ مینماید، امّا پیدایش آن پس از شهادت امام علی(ع) به وقوع پیوست. در این زمان شیعیان به امامت محمد حنفیه روی آوردند، بدان دلیل که وی پرچم دار امام علی(ع) در جنگ جمل بوده است و کیسانیه نام گرفتند. [15] کیسانیه نخستین، پیروان محمد حنفیه، پس از پیوستن به مختار به انضمام عدهای از غالیان کوفه و شیعیان حسین بن علی(ع)، محور قیام خون خواهانهی وی قرار گرفتند. پس از مرگ مختار در سال 67ق. بازماندگان پیروان مختار که مختاریه نامیده شدند، بر بیعت و طرفداری محمد بن حنفیه ماندند.[16] با پایان حیات محمد بن حنفیه در سال 81ق. با وجود اختلافهایی که دربارهی مرگ، یا زنده بودن و غیبت و جانشینی او وجود داشت که به عقیده برخی مهدی موعود بود،[17] کیسانیه به امامت عبدالله مشهور به ابو هاشم- پسر محمد حنفیه- گراییدند و به هاشمیه معروف شدند.[18] سرانجام با مسموم شدن ابو هاشم توسط سلیمان بن عبدالملک، خلیفهی اموی در سال 98ق. رهبری این فرقه به خاندان بنی عباس واگذار شد.[19] مهمترین عقاید کیسانیه: 1) مهدویّت: هر چند اندیشه مهدویّت و ظهور موعود در دوران آغازین اسلام در احادیثی از پیامبر(ص) رخ نمود؛ امّا این اندیشه نخستین بار، در فرقهی کیسانیه با تطبیق «مهدی» بر محمد حنفیه، به نحو چشمگیری مطرح شد.[20] چنان که به روایت ابن سعد پیروان کیسانیه بر محمد حنفیه با عبارت «السّلام علیک یا مهدی» سلام میکردند. گزارش دیگری از ابن سعد حاکی از آن است که مردی خراسانی در دیدار خود با محمد حنفیه، او را مهدی خوانده است.[21] علاوه بر آن عامر بن وائل کنانی، مردی از یاران محمد حنفیه هنگامی که پیشاپیش آنان به شام میرفت شعری را خواندهاست که در آن از محمد حنفیه با عنوان مهدی نام برده است.[22] گذشته از تردیدی که از خشنودی محمد حنفیه دربارهی خوانده شدن به لقب «مهدی» وجود دارد، زیدیه و نیز عباسیان در نشر عقاید خویش از این اصل بهره جستند.[23] 2) بداء: نظریه بداء که در عقاید شیعه نیز وجود دارد، توسط مختار در این فرقه رسوخ یافت. زیرا او دربارهی آینده پیشبینیهایی میکرده و چون این پیشبینیها رخ نمیداده، وانمود میکرده که خداوند در این باره بداء کرده و وقوع آن رخداد را به دلیل مصلحتی تغییر داده، که در اصل واقعهی نهایی به وقوع پیوسته ارادهی راستین خداوند بودهاست.[24] برخی منابع اعتقاد به بداء را اعتقادی عمومی برای تمامی گروههای شیعی دانستهاند.[25] 3) اعتقاد به حلول و تناسخ: برخی از فرقههای کیسانیه به حلول روح الهی در اشخاص و انتقال آن از امام به جانشین وی عقیده داشتند.[26] زیدیه: پس از شهادت امام علی بن حسین(ع)، عدّهای به امامت زید بن علی روی آوردند.[27] زید در سال 80 یا 83 هجری در مدینه متولد شد.[28] مادر وی، ام ولد بود.[29] زید نزد پدر بزرگوارش امام علی بن حسین(ع) و سپس برادرش امام محمد باقر(ع) علم آموخت. وی در دانش و پرهیزگاری مورد تأیید ائمه[30] و علمای بزرگ شیعه[31]و نیز اهل سنّت[32] بوده است. پس از قیام زید در محرم سال 121ق و شهادت وی،[33] گروهی به امامت وی معتقد و به شیعهی زیدیه معروف شدند.[34] به اعتقاد زیدیه، پیامبر(ص) تنها به امامت امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تصریح کرده است و پس از این بزرگواران هر فاطمى عالم، زاهد، شجاع، سخى و قادر بر جنگ در راه حق را كه قيام به سيف كند، امام میدانستند. خواه از نسل امام حسن و خواه از نسل امام حسین(ع) باشد.[35] آراء این فرقه دربارهی امامت در تقابل با دیدگاه امامیه قرار دارد. زیدیه خروج دو امام در یک زمان و دو مکان را در صورتی که هر دو، شرایط لازم را داشته باشند، جایز شمردهاند و با اينكه معتقدند على از شيخين افضل بوده است؛ ولى از شيخين بيزارى نميجويند و امامت مفضول را با بودن افضل جایز میدانند و در عثمان اختلاف دارند.[36] شیعیان اثنی عشریه یا امامیّه: به کسانی گفته میشود كه به امامت على(ع) و و فرزندانشان پس از رحلت پیامبر(ص) که از نسل حضرت فاطمه(س) باشد، [از امام حسن(ع) تا حضرت مهدى(ع)] عقیده دارند و پیرو مکتب دینی امام جعفر بن صادق(ع) هستند. این گروه از شيخين (ابوبكر و عمر) به سبب آنكه بر حسب نصوص با حضرت على(ع) بيعت نكردند و در خلافت بر وى پيشى جستند تبرى و بيزارى ميجويند.[37] به عقيده امامیه شرط ايمان معرفت امام و تعيين اوست، و اين معرفت در نزد آنان از اصول دين بشمار ميرود.[38] اماميه علاوه بر وجوب عصمت در انبياء، عصمت در ائمه دوازدهگانه عليهم السلام را نيز واجب دانند. زیرا با عدم عصمت او، دين از تغيير و تبديل به دور نتواند بود.[39] اماميه معتقدند چون عقول را به شناخت عصمت راهى نيست و عصمت امرى باطنى و خفى است پس بايد امام از جانب خدا منصوص باشد. همچنین اماميه، عصمت از عيوب، خواه عيوب جسمانى (امراض)، خواه عيوب نفسانى ( اخلاق نكوهيده) و خواه عيوب عقلى (جهل و جنون) را نيز شرط امامت میدانند. [40] غالیان: غلّو در لغت به معنای زیاده روی، از حد گذشتن[41] و بالا بردن،[42] و در اصطلاح بزرگ کردن امري يا شخصي بر خلاف واقع است. فعالیّت «غالیان» از زمان امام جعفر صادق(ع) آغاز شد. آنان برای امامان ستایشی بیش از اندازه قائل بودند و اغلب به آنها جنبهی الوهیت میدادند، [43] هر چند پیشوایان و پیروان امامیه از عقاید غالیان بیزاری جستهاند، امّا در تقسیم بندی فرقهها این فرقه در زیر مجموعه مذهب شیعه قرار گرفته است. علل ظهور اندیشههای غالیگرایانه: اندیشههای غالیگرایانه بازتاب اختناق و سرکوب شدید شیعیان و سبّ علی(ع) از سوی خلفای اموی بر منابر و نیز کشتار فجیع خاندان اهل بیت[44] بود که مردم را وادار به غلو در حق علی(ع) و ائمه(علیهم السّلام) نمود.[45] این شرایط موجب شد چهارمین پیشوای شیعیان، امام سجّاد(ع) از هر گونه فعالیّت آشکار سیاسی کنارهگیری کند و شیعیان عراق را که در تب و تاب انقلاب و جست و جوی رهبری بودند که آشکارا با آنان همراهی کند، به سوی محمد حنفیه رهنمون شود. زیرا تنها سه یا پنج تن از شیعیان در روزهای نخست امامتش با آن حضرت بودند،[46] و به دلیل اختناق و مراقبت جاسوسان اموی بر فعالیّتهای امام امکان طرح امامت ایشان منتفی بود و اکثر شیعیان محمد حنفیه را به عنوان بزرگ خاندان اهل بیت(ع) میشناختند. طرح این مسأله با وجود امام سجّاد(ع)، این پندار را پدیدآورد که لازم نیست امام حتماً از نسل فاطمه(س) و علی(ع) باشد و زمینهای شد تا پیروان مختار که محمد بن حنفیه را پیشوای خود میدانستند پس از وفات وی در سال 81 هجری.[47] به طرح دعاوی دربارهی شخصیّت وی بپردازند و او را که فرزند علی از غیر فاطمه(س) بود، «مهدی موعود» خوانند.[48] عقیدهی مهدویّت نیز که بر اساس احادیثی از پیامبر(ص) در میان شیعیان وجود داشت، در این شرایط که شیعیان سخت نیازمند ظهور یک منجی بودند، سبب شد غیر علویان نیز ادعای امامت کنند و عقاید انحرافی خویش را در میان شیعیان عراق رواج دهند. همچنان که کیسانیه اولین فرقه انحرافی، امامت را پس از محمد حنفیه به پسرش «ابوهاشم» و سپس «عبدالله بن معاویة بن جعفر» و یا «محمّد بن علی بن عبدالله بن عباس» نسبت دادند.[49] نظریهی دیگری منشأ اندیشهی غلو را تبلیغات عباسیان برای پیشبرد نهضت خود و بهرهگیری از احساسات مردم میداند که دربارهی محمد حنفیه و فرزندش ابوهاشم غلو کردند و آن دو را امامانی پنداشتند که خلافت را از آل علی(ع) به آل عباس منتقل کردند. [50] مهمترین آراء غالیان: 1) اندیشهی حلول و تجسم: غالیان به حلول روح الهی و مجسم شدن آن در امامان شیعه قائل شدند. چنان که شریعیه میپنداشتند که خداوند در پنج تن؛ حضرت محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) حلول کردهاست.[51] 2) تشبیه و تجسیم: برخی از رهبران غالیان چون بیان بن سمعان و مغیرة بن سعید صفاتی جسمانی یا صورتی مشخص را به خداوند نسبت دادهاند.[52] 3) حلول و تناسخ: این اندیشه از اصول مشترک میان تمامی فرقههای غالیان است و به معنای حلول روح شخصیتهای درگذشته در جسم انسانهای دیگر و بازگشت دوبارهی آنها به زندگی است.[53] 4) تفویض: غالیان با وجود آن که امامان را حادث و آفرینندهی خداوند میدانند، خلق و رزق را به آنان نسبت میدهند و مدعی بودند خداوند آنها را به گونهای آفریده که کار جهان و افعال بندگان را به آنان واگذار و تفویض کردهاست.[54] مطلب مرتبط فرق اسلامي در دوره بني اميّه 2 [1] . النوبختي، الحسن بن موسى، فرق الشیعه، بیروت - لبنان، دارالأضواء، 1984م ، ص: 2 - 3 [2] . شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق احمد فهیمی محمد ، بیروت - لبنان دارالکتب العلمبه،ا، ج1، ص: 144 - 145؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، ط الثانية، 1408/1988، ج1،ص:246 [3] . بغدادی، ابومنصور عبد القاهر بن طاهر تمیمی، الفرق بین الفرق، تحقیق و تصحیح محمد محی الدین عبدالحمید، مصر[قاهره]: مکتبة محمد صبیح و اولاده، بی تا، ص: 32؛ اسفراینی، ابو مظفر شاهفور بن طاهر بن محمّد، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، به تحقیق محمد زاهد کوثری، قاهره، مکتبة الخانجی، 1374ق/ 1955م، ص: 32 [4] . تاريخابنخلدون،ج1،ص:248 [5] . اشعری قمی، سعد بن عبد الله، المقالات و الفرق، با مقدمه و تصحیح محمد جواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361، ص: 26 [6] . نوبختی، فرق الشیعه ، ص: 23 [7] . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص: 38 [8] . اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص: 34 [9] . المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية،بى تا.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ،ج5،ص:131 [10] . النوبختي، فرق الشیعه، ص: 23 – 24؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص: 38؛ شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانی ، بیروت دارالمعرفه ، بی تا، ج1، ص: 147 [11] . نشار، علی سامی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، بی جا، دارالمعارف، 1966م، چ چهارم، ج2، ص: 45 [12] . الأخبارالطوال،همان؛ تاريخالطبري،ج6،ص:60 [13] . الدينورى، ابو حنيفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدين شيال،قم، منشورات الرضى، 1368ش.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ، ص:289 [14] . الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ، ج6،ص:33 [15] . نوبختی، فرق الشیعه، ص: 23؛ ابن اعثم الكوفى، أبو محمد أحمد، كتاب الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ، ج2،ص:473 – 474؛البدءوالتاريخ،ج5،ص:131 [16] . نوبختی، فرق الشیعه، ص: 23؛ شهرستانی،الملل و النحل، ص: 145 – 146؛نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج2، ص: 50 [17] . البدءوالتاريخ،ج2،ص:182 [18] . شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص: 149 - 150؛الكامل،ج5،ص:53 [19] . البدءوالتاريخ،ج5،ص:131 [20] . نوبختی، فرق الشیعه، ص: 27 [21] . ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ ،ج5،ص:70 [22] . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص: 53 [23] . عمر، فاروق، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین دراسة نقدیة فی تفسیر التاریخ، بغداد، مکتبةالنهضة، 1985م، ص: 53 [24] . الفرق بین الفرق، ص: 50 – 52؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص: 29 - 33 [25] . اشعری، ابو الحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، 1369ق، ج1، ص: 109 [26] . اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص: 26 - 27 [27] . نوبختی، فرق الشیعه، ج1، ص: 53؛ [28] . همان؛ الزركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، بيروت، دار العلم للملايين، ط الثامنة، 1989، ج3،ص:59 [29] . ابن قتيبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، الهيئة المصرية العامة للكتاب، ط الثانية، 1992، ص:216؛ الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967، ج11،ص:644؛ الهارونی الحسینی، یحیی بن الحسین بن هارون، الافاده فی تاریخ ائمة الزیدیة، حققه و علق علیه، محمد یحیی سالم عزان، صنعا، دارالحکمة الیمانیه، بیتا، ص: 61 [30] . الامام الزید، مسند الامام زید، جمعه عبدالعزیز بن اسحاق بن البغدادی، بیروت – لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا، ص: 7 - 8 [31] . الشیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت (ع)، لاحیاء الترث، قم، مؤسسهی آل البیت(ع) لاحیاء التراث، بی تا، ص: 168 [32] . ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، ط الثانية،ج4،ص:6؛الذهبى، شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413/1993، ج8،ص: 108؛الأعلام،ج3،ص:59 [33] . تاريخاليعقوبى،ج2،ص:325- 326؛ مقاتلالطالبيين،ص:127 [34] . المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ ،ج3،ص:208؛ نوبختی، فرق الشیعه، ج1، ص: 54 – 55؛ [35] . البدءوالتاريخ،ج5،ص:133؛ نوبختی، فرق الشیعه، ج1، ص: 54 [36] . البدءوالتاريخ،ج5،ص:132 – 133؛ تاريخابنخلدون،ج1،ص:248 و250 [37] . البدءوالتاريخ،ج5،ص:126 – 128؛ الملل و النحل، ج1، ص: 175 - 176 [38] . تاريخابنخلدون،ج1،ص:248 [39] . نوبختی، فرق الشیعه، ج1، ص: 108 - 109العبر، تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چ اول، 1363ش.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ ج1،ص:646 [40] . تاريخابنخلدون/ترجمهمتن،ج1،ص:647 [41] . لسانالعرب، جلد 15، صفحهى 132 - 134 [42] . تاج العروس، الزبیدی، ج20، ص 22 - 26 [43] . نوبختی، فرق الشیعه، ج1، ص: 69 – 71؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی، تهران، المؤتر العالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413ق، ص: 131 [44] . ر.ک. تاريخالطبري،ج5،ص:400به بعد [45] .ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیّه، بیروت، دارالفکر العربی، بی تا، ج1، ص 37 [46] .مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج46، ص 144؛ الطوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 115 [47] . مروجالذهب،ج3،ص:78- 79 [48] . همان، ص:77 78- ؛ تاريخابنخلدون،ج3،ص:30 [49] . شیبی، کامل مصطفی، همبستگی میان تصوف و تشیع، ترجمه دکتر شهابی، دانشگاه تهران، ص 130-129 [50] . مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی تا قرن چهارم هجری، تهران، اشراقی، 1372ش، چ پنجم، ص 76 [51] . ر.ک. اشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص: 77 – 80؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص: 203 - 209 [52] . شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص: 141؛ بغدادی،الفرق بین الفرق، ص: 214 [53] . شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص: 173 [54] . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیّه، تحقیق حسین درگاهی، تهران، المؤتمر العالمیة لالفیة الشیخ المفید،1413ق، ص: 123 - 124
فرقه های عصر حضور ائمه
فرق اسلامي در دوره بني اميه
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 8 - 15 دقیقه)