چکيده
پيشوايي معصومان:، به دو دوره تقسيم شده است: دورة حضور و دورة غيبت. هر يک از اين دورهها، داراي ويژگيهايي متمايز از ديگري است. يکي از ويژگيهاي دورة حضور، فراهمبودن همة زمينههاي راهنمايي مردم به سوي حق و دوري از انحرافات و بيراههها بوده که در دورة پس از آن، با غيبت امام7، زمينة پديدآمدن و گسترش جريانهاي انحرافي توسعه يافت.
البته ديري نپاييد که بيشتر اين جريانهاي باطل و مدعيان دروغين، به سبب هدايتهاي ظاهري و باطني امام غايب، روشنگريهاي نايبان خاص و تلاش علماي زمان، چون کف روي آب، نابود شده، به تاريخ پيوستند.
اين نوشتار در پاسخ به اين پرسش است که چه عواملي بر فرايند شکلگيري و اضمحلال انشعابات انحرافي شيعه در غيبت صغرا، تأثيرگذار بوده و چه پيامدهايي داشتهاند.
بازخواني و بررسي سه گروه: عوامل زمينهساز، ادامهدهنده و انحطاط، و سرانجام پيامدها؛ اين پژوهش را شکل داده است.
مقدمه
آگاهي از آسيبهايي كه ميتواند به باورداشت مهدويت وارد آيد، و بحثهاي مربوط به آن؛ مانند انشعابات فرقهاي که سرچشمة آنها ادعاي ""مهديبودن"" است؛ در زمانهاي گوناگون؛ بهويژه در دوران غيبت صغرا، امري ضروري است. در اين مقوله، آنچه اهميت دوچندان دارد، شناخت و بررسي ريشهها و اسباب پيدايش و گسترش اين انشعابات است؛ چراکه امروزه نيز اين آفت ميتواند به بنيان ارزشمند مهدويت آسيبهاي جبرانناپذيري بزند.
به ديگر سخن، با آگاهي از علل و ريشههاي شکلگيري اين انشعابات، ميتوان از آفتها و آسيبهاي امروزين نيز پيشگيري کرد. بنابراين، پرسشي که در اين زمينه مطرح ميشود، اين است که چرا در طول غيبت صغرا چنين انشعاباتي پديد آمدند و چه پيامدهايي داشتند و اين انشعابات به چه فرجامي رسيدند؟
البته پيشاز اين، بسياري از بزرگان؛ بهويژه در دوران معاصر، تلاشهاي شايستهاي در اين زمينه داشتهاند. کتابهاي عمومي روايات معتبر مهدوي در گذشتة اين بحث و آثار ارزشمندي در سالهاي اخير؛ مانند کتاب تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم7، نوشتة جاسم حسين که از پژوهشهاي نو در اين موضوع است و بيشتر بر مسايل سياسي اين دوران متمرکز شده است؛ کتاب تاريخ غيبت صغري، نوشتة سيدمحمد صدر؛ کتاب اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي شيعه در غيبت صغري، اثر حسن حسينزاده شانهچي و کتاب خاستگاه تشيع و پيدايش فرقههاي شيعي در عصر امامان، نوشتة علي آقانوري، از اين جمله است.
افزون بر منابع ذکر شده، کتاب گونهشناسي انديشة منجي موعود در اديان، نوشتة گروهي از نويسندگان، دربردارندة مقالات مناسبي، مرتبط با موضوع است.
تأکيد ميشود، دليل پرداختن به اين بحث، آن است که تصوّر ما از عوامل و علل پيدايش انشعابات، در گزينش ابزارها و روشهاي مبارزه با آنان، داراي نقش برجستهاي است؛ چراکه باورداشت مهدويت در اوضاع و دورههاي گوناگون، گاهي به آسيب يا آفتهايي دچار ميشود. آسيبشناسي اين مباحث کمک ميکند كه شخص، اينگونه مانعها و آفتها را بهتر بشناسد و از آنها پيشگيري کند، يا در راه اصلاح آنها بکوشد. بنابراين، پرداختن به سه گستره، بايسته مينمايد: زمينهها، راهبردهاي مقابله با آنها و پيامدهاي اين انحرافات.
زمينهها و انگيزشهاي پديدآمدن انشعابات
اسباب پرشماري بر پيدايش اين انشعابات موثر بودهاند که آنها را به سه دسته ميتوان تقسيم کرد:
عوامل تمهيدي (زمينهساز)
عوامل تمهيدي، مجموعة اسباب ريشهاي است که در زمينهسازي و بسترسازي براي جريانهاي انحرافي و مدعيان، نقش داشته و عبارتند از:
1ـ حيرت به سبب غيبت
يکي از پيآمدهاي ناگزير غيبت آخرين پيشواي معصوم، «سرگرداني» جامعه است (نعماني، 1397: 60)؛ زيرا غيبت امامي که جامعة شيعه براي نخستين بار دورة غيبت وي را سپري؛ تا حدودي موجب سرگرداني است؛ وضعيتي که تا آن زمان پيشينهاي نداشت (شيخ طوسي،1411: 164).
اين حيرت تا آنجا راه يافت که پس از شهادت امام عسکري7، برخي در بارة ولادت حضرت مهدي4 نيز ديدگاههاي گوناگوني داشتند و گروهي به سرگرداني دچار شدند (نوبختي، 1404: 106ـ 105؛ اشعري قمي،1360: 108). دستهاي آن ولادت را نپذيرفتند (شيخ صدوق، 1395، ج2: 381) و اين سرگرداني زماني رو به فزوني رفت که امام عسکري7، بنابر مصالحي افرادي را گزينش و به كساني وصيت کرد که در ميان آنها نامي از فرزند بزرگوارشان نبود. در وصيتنامهاي که از حضرت عسکري7 بر جامانده بود، آن حضرت فقط از مادر خود به عنوان وصي نام برده است (شيخ صدوق، 1395، ج40: 1). افزون بر اينها، آنچه بر دودلي و سرگرداني شيعيان ميافزود، ناگزيري رعايت تقية شديد از طرف کساني بود که به اين حيرت دچار نبودند (شيخ صدوق، 1395، ج2: 384).
البته تبليغات دستگاه حاکم در گواهگرفتن افراد شناختهشده، بر نبود فرزندي براي امام عسکري7 نيز، بيتأثير نبود. آنها مدعي بودند که فرزندي براي ايشان پديد نيامده است و در نتيجه شيعيان را در باور به امامت بيشتر سردرگم ميساختند (شيخ صدوق، 1395، ج1: 42-44). از سويي ديگر، به نظر ميرسد آنچه به اين سياست کمک فزايندهاي كرد، پراکندگي جامعة شيعه در نواحي گوناگون بود (حسين زاده شانه چي، 1384: 148- 172)؛ بهگونهاي که اين پراکندگي از دو جهت سبب سردرگمي مردم ميشد: نخست اينکه گروهي که از سامرا دور بودند؛ چون شاهد مراسم خاکسپاري امام نبودند، منکر مرگ حضرت شده و بر اين باور شدند که وي زنده است. از سويي، گروهي که به سامرا نزديك بودند، به سبب اينکه در جريان چنددستگيهاي پيشآمده بين جعفر و مقام رفيع امامت قرار ميگرفتند، با نگاه به وضع جديد و با ديدن اين اختلافات سردرگم شده و نميدانستند چه بايد بکنند (مدرسي طباطبايي، 1386: 157ـ 158). افزون بر اينها، نبود امکانات اطلاعرساني که سبب ميشد، تنها اندکي از شيعيان ويژة امام عسکري7، از وجود جانشين ايشان آگاه شوند که البته به آنها نيز پنهاننگه داشتن اين امر گوشزد ميشد (شيخ صدوق، 1395، ج2: 384). طبيعي است كه ساير شيعيان در مصداق راستين امام به سردرگمي دچار شوند (شيخ طوسي، 1411: 263).
2ـ دورشدن از حقيقت امامت
بيگمان آنچه در دوران غيبت صغرا رخ داد، به يکباره پديد نيامد؛ بلکه زمينههاي فراواني در شکلگيري آن نقش داشت که مهمترين آنها دورشدن برخي شيعيان از حقيقت و راه امامت بود؛ دورشدني که پيش از آن نيز به پديدآمدن فرقههاي انحرافي، چون کيسانيه، ناووسيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه در زمان امامان معصوم: منجر شده بود و بخشي همچنان پنهان بود که به سبب آزمون غيبت سر برآورد. بنابراين، پاية بخشي از اين کجرويها، چه پيش از اين دوران و چه در اين دوران، دورشدن از محور امامت و ولايتي است که تکيهگاهي اساسي براي انسجام جامعه است.
نمونة اين دورشدن در زمان غيبت صغرا را ميتوان در انحراف جعفر کذّاب (برادر امام عسکري7) از مسير امامت دانست (شيخ صدوق، 1395، ج2: 408). هرچند در ادعاي جعفر، عوامل ديگري همچون، انگيزههاي مالي، سستي ايمان (شيخ طوسي، 1411: 289)، حمايت دستگاه حکومتي، حمايت برخي از چهرههاي شناختهشده (شيخ صدوق، 1395، ج1: 320) نقش داشت؛ سبب اصلي گمراهي وي، سرنسپردن به امام و پيروينکردن از خط امامت بود. همچنين ساير فرقههاي واقفيه، محمديه و… که شکل گرفتند، عامل اصلي کجروي آنها همين امر بود؛ چرا که ائمه: از قرنها پيش از به دنيا آمدن حضرت مهدي4، به او و غيبت وي نويد داده بودند (شيخ طوسي، 1411: 60 ـ 61) و حتي شيعيان را از آسيبهاي اين دوره، دور داشته بودند و نيز خود حضرت عسکري7 هرچند به تقيه ناگريز بود؛ در مواردي که شرايط فراهم بود، به جانشيني حضرت مهدي4 اشاره داشت (شيخ صدوق، 1395، ج2: 524).
3ـ نجاتطلبي افراطي
بيگمان باور به مهدويت، همواره سبب نشاط و پويايي در جامعة شيعي بوده است. انتظار گشايش و اميد به ظهور امام غايب، اميدواري شيعه را براي پيروزي نهايي بر ظلم و ستم و سامانيافتن جهان دوچندان ساخته است و البته همين پيوند معنادار بين ظهور امام زمان4 و برپايي حکومت حق، بهانة برخي «حرکتهاي تندروانه» ميشود. شيعيان در هر دورهاي چشم بهراه قيام منجي رهاييبخشي به نام «قائم» بودند تا آنان را از آزارها و فشارهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي روزگار برهاند.
درست است که در پس پردة برخي از ادعاها، انگيزشهاي شخصي و دنيايي و بهرهبرداريهاي سياسي وجود داشته است؛ اين موج مهديخواهي و نجاتطلبي افراطي نيز يکي از عوامل برجستهاي بود که سبب تطبيق ناآگاهانه و بهطور عموم غيرمغرضانة مهدي موعود بر امامان شيعه يا افراد ديگري از خاندان پيامبر9 ميشد؛ مانند «محمّديه» که سيد محمّد را مهدي موعود دانسته و منکر امامت حضرت عسکري7 و همچنين فرزند ايشان شدند (نعماني، 1397: 169). نيز با عنايت به چنين انتظاري، پس از درگذشت هر امام، رحلت او در باور دستهاي از افراد نميگنجيد؛ چرا که قائم، بايد پيش از مرگ خود، بساط ستم را بر ميچيد و با پرکردن زمين از عدل و داد، رسالتش را به پايان ميرساند. از اين رو، اين دسته يا به انکار درگذشت امام باورمند ميشدند؛ يا دستکم انتظار آنها اين بود که امام، پس از رحلتش به زمين برگردد و وظيفه خود را پايان بخشد؛ مانند واقفيه که بر امام حسن عسکري7 توقف نموده و وي را قائم ميدانستند (نوبختي، 1404: 96 ؛ اشعري، 1360: 106؛ شهرستاني، 1363: 200).
عوامل تسهيلي (روانساز)
افزون بر عواملي که در پديدآمدن اين جريانها داراي نقش اساسي بود؛ برخي عوامل روند اين حرکتها را روان ساخته، آنها را سرعت ميبخشيد. برخي از اين زمينهها و عوامل عبارتند از:
زمينههاي فرهنگي
هرچند بيشتر اماميه، امامت حضرت عسکري7 را پذيرفتند؛ برخي از مردم زمينههاي فرهنگي و فرقهاي خود را نگهداشتند؛ زمينههايي که بهطور عمده در انحرافات و ادعاهاي پيش از خود ريشه داشت. به عنوان مثال، امام عسکري 7 به پيروان خود اجازه داد احاديثي را که بنوفضّال (از واقفه امام موسي کاظم) روايت ميکنند، بپذيرند؛ ولي آيين آنها را نپذيرند.
امام عسکري درباره کتابهاي بني فضّال فرمود:…
خُذُوا بِما رَوَوا وَذَرُوا ما رَأوُا؛ آنچه را روايت کردهاند، بگيريد و آنچه را باور دارند، رها کنيد (شيخ طوسي،1411: 387).
برخي استدلالها به رواياتي پس از درگذشت امام عسکري7 را ميتوان مورد توجه قرار داد؛ استدلالهايي که به قيام واقفه دربارة امام عسکري 7 و همچنين به شکلگرفتن جعفريه منجر شد (جاسم حسين، 1375: 112ـ113).
نابسامانيهاي معيشتي
درنگي در اوضاع جامعه در دوران غيبت صغرا، ما را به اين نکته رهنمون ميشود که نابسامانيهاي معيشتي و فقر فراوان مردم، بستر مناسبي براي طرح اين گونه ادعاها و گرايش مردم فراهم ميساخت. اوضاع نابسامان نظام سياسي، اقتصادي و اجتماعي در اين دوره که بستر اجتماعي درخوري را براي ظهور مدعيان فراهم ساخت؛ در نگرشي کلي عبارت بود از: ظهور قرامطه؛ کاهش قيامهاي علويان و پيدايش جوّ سرکوب بيشتر نسبت به شيعه؛ ظهور مهدي در شمال آفريقا و برپايي دولت فاطمي در مصر؛ ظهور دولتهاي مستقل و خودمختار؛ اختلافات مذهبي و قبيلهاي؛ اختلافات طبقاتي و عياشي و خوشگذراني دستگاه خلافت که جامعه را به دو دستة زير خط فقر و ثروتمند تقسيم کرده بود (سيد محمد صدر، 1427: 490).
اين نابسامانيهاي شکننده، سبب شد برخي نجات خود را در ورود در اين جريانها پنداشته با مدد از آنها عليه وضع پيشآمده برآشوبند و از اين مخمصه خارج شوند.
برداشتهاي نادرست
يکي ديگر از عواملي که زمينههاي گسترش ادعاهاي دروغين را فراهم ميکند، برداشتهاي ناقص و يا نادرست از اين باور سترگ است؛ چه از طرف مدعيان و چه از طرف کساني که آنها را ميپذيرند.
اين نكته به توضيح نياز ندارد که همة کساني که به ادعاي دروغين دست زدند و يا مدعيان را پذيرفتند، از حقايق سخنان معصومان: در بارة امام مهدي 4 دور شدهاند؛ چراکه نتيجة فهم دقيق کلام ايشان، پذيرش آنها و پيروي از آنهاست و نشانة بدفهمي و يا کج فهمي، بيگمان به بيراه رفتن خواهد بود.
در اين مورد، به ذکر نمونههاي تاريخي نيازي نيست؛ چه اينکه يکي از برجستهترين ويژگي جريان انحرافي ادعاي دور شدن از حقايق مورد نظر معصومين : است و اين نيست، مگر به سبب برداشتهاي نادرست از سخنان آنها.
به عنوان مثال، کساني که به انقطاع امامت بعد از امام حسن عسکري7 قائل بودند، با تمسک به روايت امام صادق که ميفرمايند: زمين از حجت خالي نميماند، مگر آنکه خداوند، به علت کثرت گناهان مردم بر آنها غضب کند و حجت خود را از روي زمين بردارد (شيخ صدوق، 1395، ج1: 204)؛ معتقد شدند که اکنون، بعد از امام عسکري 7 به علت فراواني گناهان مردم، همان وقت فرا رسيده؛ بنابراين، امامت حضرت مهدي را نپذيرفتند.
گفتني است که درستي اين حديث ثابت نشده است (مجلسي، 1404، ج2: 298). محمد بن عيسي ميگويد:
از امام رضا 7پرسيدم: آيا زمين بدون امام باقي ميماند؟! حضرت فرمودند: نه! سپس گفتم: من روايتي از امام صادق 7 شنيدهام که زمين بدون امام باقي نميماند، مگر اينکه خداوند بر مردم غضب کند. امام فرمودند: نه! اگر چنين شود، زمين نابود ميشود (کليني، 1362، ج1: 179).
همچنين با توجه به سخن حضرت علي 7 که ميفرمايند:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ لَا تُخْلِي الْأَرْضَ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه؛ بار الها! تو زمين را از حجّت بر خلق خود خالي نميگذاري كه او يا ظاهر وشناختهشده است و يا ترسان و مستور تا حجّتها و بيّناتت باطل نشود (شيخ طوسي، 1411: 221؛ شيخ صدوق، 1395، ج1: 294).
همچنين بر مبناي رواياتي که در اين زمينه وارد شده (کليني، 1362، ج1: 178ـ 179 و شيخ صدوق، 1395، ج1: 211ـ240)؛ بايد گفت با فرض صحت اين حديث، مقصود امام صادق 7 اين بوده که خداوند به خاطر گناهان فراوان، حجت ظاهري را از ميان مردم برميدارد، نه اينکه زمين را بدون امام (چه آشکار و چه غايب) قرار دهد.
عوامل تسريعي (شتابزا)
اسبابي که روند رو به پيش ادعاهاي دروغين و گرايش مردم را به آن شتاب بيشتر ميدهد:
شبهه
در برخي از موارد که گروهي به مهدويت کسي غير از حضرت مهدي 7 باورمند شدند، به سبب شبهههايي بوده که براي آنها پديد آمده است؛ زيرا چگونگي آن دوران زمينة چنين سردرگمي و دودلي را فراهم کرده است؛ هرچند اين سردرگمي پس از زمان کوتاهي برطرف شد. به عنوان مثال، واقفيه با دامنزدن به اين شبهه که چون حضرت عسکري 7 امامي را پس از خود برنگزيد و به کسي وصيت ننموده است؛ خود ايشان مهدي موعود است (اشعري، 1360: 107ـ 108؛ نوبختي، 1404: 105؛ شيخ طوسي، 1411: 225)؛ سبب شد تا گروهي بر آن حضرت توقف نمايند و ايشان را مهدي بدانند.
پشتيباني حکومتها
حکومتها و برخي عناصر حکومتي نيز به انگيزههاي گوناگون، در پديدآمدن و گسترش ادعاهاي دروغين مهدويت و پيشرفت آنها نقش داشتهاند؛ چرا که آنها هميشه از ظهور مهدي راستين و درهمپيچيدهشدن تومار حکومت خود هراسان بودند. به همين سبب، براي رفع نگراني خود و نيز اميددادن به پيروانشان، هرگاه مدعي دروغين مهدويتي پيدا ميشد و آنها ملاحظه ميكردند که بهراحتي از عهدة او بر خواهند آمد؛ او را تقويت ميکردند، تا پس از آن که آن شخص وگروهش نابود شوند، به مردم چنين القا کنند که مهدي از بين رفت و منبعد خطري حکومت ما را تهديد نميکند (صفري فروشاني، 1378: 245ـ247) و يا اينکه عناصر ناراضي داخل دستگاه حکومت، براي چيرهشدن بر دستگاه حاکم از آنها سوء استفاده ميکردند، يکي از پژوهشگران معاصر در يک بررسي به برخي از اين مدعيان پرداخته است. مثلاً وي در بارة عبد الله بن معاويه، مينويسد: وي دعوت خود را به شيعه محدود نكرد و گروه زيادي از عباسيان از جمله سفاح و منصور به او پيوستند و برخي از رجال خاندان ناراضي اموي مخفيانه به وي كمك ميكردند (نصوري، 1382: ش 8 و 10). نيز اينکه ادعاي مهدويت، جديترين آسيبي است که ميتواند به رهبري اين حکومت الاهي وارد شود، بر اين نكته مبتني است كه به سبب اين ادعا، منتظران اين حکومت را از آن انديشه زلال منحرف و به ترديد وادار ميکند؛ چنانکه در آن زمان، خلافت عباسي براي ضربهزدن به خط امامت، از خطهاي انحرافي مانند جعفر و پيروانش حمايتهاي فراواني به عمل ميآورد.
تکليفگريزي و اباحهگري
بين پيروان هر مکتب، هستند کساني که انگيزه گردننهادن به بايدها و نبايدها را ندارند و هميشه تلاش ميکنند از زير بار تکليف، شانه خالي کنند: «بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه» (قيامت، آيه5)، اما براي اين امر، توجيهي ندارند. لذا از خانواده و جامعه بيرون رانده ميشوند. همچنين گروهي بياعتقادند و نميتوانند بياعتقادي خود را بروز دهند. اين افراد، در جامعه دينداران، خود را زنداني ميپندارند و هميشه براي خود راه فراري ميجويند. از اين رو، با هر نغمهاي که با هواها و هوسهايشان همراه باشد، همنوا ميشوند و با هر حرکتي که بيتقوايي و لاابالي گري اينان را ناديده انگارد يا براي آن توجيه و مبنايي درست کند، همراه ميشوند. درباره محمد بن نصير نميري از مدعيان دروغين نيابت در دوران غيبت صغرا ميگويند: وي به اباحيگري قائل بود و بسياري از حرامها را حلال ميدانست (شيخ طوسي، 1411: 397).
به نظر مرحوم كشي، امام هادي 7 سه نفر را لعن کرده که يکي از آنها محمد بن نصير نميري است (محمد بن عمر کشي، 1348: 520). در جاي ديگر از «عبيدي» نقل ميکند که امام حسن عسکري 7، بدون اينکه سؤالي با او مطرح كرده باشم، نامهاي به سوي من فرستاد و در آن نامه از محمد بن نصير نميري و حسن بن محمد بن باباقمي، اعلام انزجار کرده، فرمود:
تو و همة دوستداران ما، از آنان دوري جوييد و من آنها را لعن ميکنم و لعنت خدا نيز بر آنها باد! آنان از نام ما سوء استفاده کرده و اموال مردم را ميخورند و فتنه انگيزي ميکنند! آنان ما و شيعيان ما را اذيت کردند. خداوند آنها را اذيت کند و آنان را در فتنهاي که ايجاد کردهاند، مغلوب و نابود سازد! (همان).
بدين ترتيب، اين مجموعه عوامل، سبب شد در اين دوره انشعاباتي در ميان اماميه پديد آيد؛ اما در بين اين عوامل آنچه بيش از همه به شکلگيري اين انشعابات کمک فزاينده اي نمود، از سويي فضاي سرگرداني حاکم بر جامعه بود و از سويي آنچه براين حيرت افزود، ادعاي امامت جعفر کذّاب بود.
راهبردهاي مقابله با انشعابات
هدايتگري امام غايب (ظاهري و باطني)
در بررسي دلايل اصلي در نابودي اين فرقهها، پيبردن به کارکردهاي باور به «موعود شيعه» بايسته است که بهطور عمده، اينگونه قابل بررسي است:
نخست آن که او امام و حجت و واسطة فيض ميان ملک و ملکوت است که بيوجود او سامان عالم از هم خواهد گسيخت؛ که اين، همان هدايت تشريعي است؛ اما او نه تنها واسطة هدايت تشريعي که واسطة فيض تکويني و ياريگر عقول و نفوس مستعد در سير صعودي به سوي کمال مطلق است. از اين روست که او را مهدي (هدايت گر، هدايت شده) ميخوانند؛ به ويژه در مذهب اثنا عشري، عقيده بر آن است که غيبت امام کلي نيست و فقط از حشر و نشر ظاهري و محسوس با مردمان، غايب است که«غيبت جزئي» و در يکي از شئون ولايت و امامت است که «غيبت شأني» نام دارد؛ اما وي در ساير شئون ولايي و وجودي خود نافذ و حاضر و فعال است (علي موحديان عطار، 1388: 448).
بنابراين، هر چند امام از حضور آشکار در ميان مردم پرهيز ميکرد و از طريق نايبان خويش با شيعيان در ارتباط بود؛ جامعة شيعه را به خود وا ننهاد و به عنوان يک مدير و مدبّر به راهنمايي جامعه پرداخت و آثار وجودي ايشان در هدايت جامعه آشکار است. به اين منظور، به مقتضاي شرايط پيشآمده به روشهاي گوناگوني به اين امر اقدام ميكرد.
با توجه به اينکه غيبت به معناي قطع ارتباط کامل شيعيان با امام نبوده، برخي از شيعيان خاص، (صدوق، 1395، ج2: 440 ـ 444 ـ 445.)، و وکيلان (شيخ طوسي، 1411: 364) با آن حضرت ديدار مستقيم داشتهاند. حضرت در اين ديدارها، براي هدايت و زدودن فضاي دودلي از جامعه اقداماتي را صورت ميداد؛ از جمله نيابت را تبيين و وکيلان خود را معرفي ميكرد (شيخ طوسي، 1411: 291)؛ چرا که با توجه به فضاي حيرت حاکم بر جامعه، بسياري از شيعيان، نايبان را نميشناختند. همچنين ايشان در اين ديدارها به رفع مشکلات و مسائل علمي و آموزش تعاليم ديني توجه مينمود (شيخ طوسي، 1411: 290ـ291 و 293ـ 294). اما مهمترين جنبة اين ديدارها، معرفي حضرت مهدي 4 به عنوان فرزند و جانشين امام يازدهم بود؛ چرا که شيعيان پس از شهادت حضرت عسکري 7، به يکباره شاهد عدم حضور امام در ميان خود بودند؛ واقعهاي که براي نخستين بار در تاريخ شيعه رخ داده بود، و از سويي نيز حضرت عسکري 7 به خاطر رعايت شديد تقيه، امکان اعلام همگاني امامت فرزندشان را نداشتند. به همين دلايل، در چنين شرايطي که فضا، فضاي سرگرداني بود، و زمينه براي پديدآمدن انشعاب در ميان شيعيان فراهم شده بود؛ آنچه بيش از همه اهميت داشت، تثبيت امامت آن حضرت و معرفي ايشان به عنوان امام شيعيان بود. در ديدارهاي رودررويي که امام7 با شيعيان داشتند، اين امر به خوبي تبيين ميشد و شک و شبهه را در خاطر شيعيان از بين ميبرد (شيخ طوسي، 1411: 246). اين کار، بهويژه براي شيعياني که در شهرهايي دور از محل سکونت نايبان خاص به سر ميبردند، اهميت بيشتري داشت (صدوق، 1395، ج2: 476)
امام 7، افزون بر ارتباطهاي رودررو، از طريق نامه (توقيع) با شيعيان در ارتباط بودند. اين نامهها از راه نايبان خاص و وکيلان يا فرستادگان امام به دست شيعيان ميرسيد. در اين نامهها افزون بر نکاتي که امام7 در ديدارهاي خود با شيعيان بيان ميفرمودند، دربارة اموالي که به ناحية مقدسه فرستاده ميشد و مقدار و چگونگي آنها، مطالبي عنوان ميشد و با توجه به اينکه امام، اوضاع سياسي و فعاليتهاي دستگاه حکومتي را زير نظر داشتند، در برخي موارد وکيلان و افراد مورد اطمينان را از اوضاع سياسي و گاه خطراتي که آنها را تهديد ميکرد؛ آگاه ميساختند (محمد بن يعقوب کليني، 1362، ج1: 525).
همچنين در اين نامهها، به پرسشهايي که شيعيان مطرح ميكردند، پاسخ داده ميشد. افزون بر اينها، بايد گفت در شرايط خاص دوران غيبت که انحرافات مذهبي و پيدايش فرقههاي نو و ظهور مدعيان دروغين و القاي شبهات از سوي مخالفان به شدت رواج داشت؛ طبيعي بود که عالمان و انديشمندان شيعه با مشکلات اعتقادي و مسائل علمي بسيار روبهرو و نيازمند يافتن پاسخهايي منطقي و محکم براي آنها باشند و اين مهم، جز از طريق ارتباط با امام ميسر نميشد. از اين رو، نامههاي پرشماري از سوي دانشمندان شيعه به دست نايبان خاص به امام 7 فرستاده ميشد و پاسخ آنها نيز از اين طريق به دست صاحبانشان ميرسيد. محتواي اين نامهها برخي احکام و مسائل شرعي بود و بخش ديگر پرسشهايي دربردارندة موضوعات اعتقادي بود که اساسيترين آنها دربارة امامت و جانشيني امام يازدهم 7بود. از موضوعات برجستة ديگر که در نامههاي شيعيان به امام مطرح ميشد، مسئلة غيبت بود. بديهي است موضوع غيبت، اساسيترين گرفتاري شيعيان در اين زمان بهشمار ميآمد که هم به لحاظ اعتقادي، آنان را به مشکلاتي دچار ساخته و هم به لحاظ مرجعيت ديني و علمي تنگناهايي را برايشان پديد آورده بود. از اينرو، امام در نامههاي پرشماري به پرسشهاي ايشان در اين موضوع به گونهاي پاسخ ميدادند که هم شک و ترديد آنها را برطرف سازد و هم اينكه خود شيعيان بتوانند در برابر منکران و مخالفان، به آنها استدلال و استناد جويند و اين، گوياي اين بود که حضرت مهدي 7از هر فرصتي در اين راه بهره ميجستند (محمد خادمي شيرازي، 1377: 170).
افزون بر موارد يادشده، ظهور مدعيان دروغين، يکي از مهمترين مسائلي بود که شيعيان با امام خود مطرح ميکردند و مسئلهاي که در بيشتر نامهها و پرسشهاي شيعيان به چشم ميخورد، قضية جعفر بود و با توجه به اينکه ادعاي امامت وي انحراف عميقي را در جامعه پديدآورده بود، به اين مسئله توجهي ويژه داشتند و در ضمن توقيعات فراواني مردم را از اين انحراف آگاه ميساختند.
بدين ترتيب، امام، در زمان غيبت صغرا به روشهاي گوناگون، مستقيم و يا از راه توقيع، پيوند خويش را با شيعيان نگه ميداشتند و از اين راه، به راهنمايي و ارشاد شيعيان ميپرداختند و بر اوضاع جامعه نظارت فراگير داشته و روشن است که اين ارتباطات و اين نظارتها از گسترشيافتن دامنة انحرافات پديدآمده جلوگيري کرده؛ در محدود كردن آنها نقش بهسزايي داشته است.
انسجامبخشي نايبان خاص
در رودررويي با بحران ناشي از تجربة جديدي که شيعيان با آن روبهرو شدند، نايبان خاص رسالت سنگيني بر دوش گرفتند. آنان واسطة بين امام و مردم بودند و وظايف گوناگوني را بر عهده داشتند؛ اما مهمترين وظيفة آنان رودررويي با پندارهاي فرقهها و گروههاي گوناگون و جلوگيري از پراکندگي شيعيان بود. توجه به اين نکته که نواب خاص در ارتباط با امام هستند و ميتوانند از اين راه به حل و فصل گرفتاريها و مسايل علمي و عقيدتي شيعيان بپردازند؛ نوعي يقين و اطمينان گفتار آنها براي شيعيان پديد ميآورد که پذيرش سخن ايشان را بدون هيچ شک و ترديدي امکانپذير ميساخت و اين اطمينان و يقين، آرامشي را پديد ميآورد که از گسترش بحران پيشآمده، ميکاست. در نامههايي که از امام به شيعيان ميرسيد، بر مورداعتمادبودن نايبان خاص تأکيد ميشد (طبرسي، 1403، ج2: 281).
يادآوري ميشود هرچند نايبان نيز در ازبينرفتن انحرافات و در هدايت مردم نقش چشمگيري داشتند؛ فعاليت نايبان و وکيلان با نظارت پيوستة امام انجام ميشد و حضرت مهدي 4 با مراقبت دقيق بر رفتار نايبان از پديدآمدن هرگونه انحراف و کجروي در جامعة شيعه پيشگيري نموده و همانطور که اشاره شد، حضرت اوضاع سياسي و فعاليتهاي دستگاه حکومتي را بهدقت زيرنظر داشت و براي حفظ شيعه از انحراف، کارهاي پيشگيرانهاي را که شرايط خاص سياسي اقتضا ميکرد؛ به نايبان سفارش ميفرمودند.
بنابراين، حضرت مهدي 4 هرچند در غيبت بهسر برده؛ آثار وجودي خود را در اين دوران نشان داده و تمام اوضاع و شرايط جامعه و از جمله جريان انحراف از راه امامت را زير نظر داشته و با تدابير حکيمانة خود، به دفاع از حقانيت و هستي امامت ميپرداختهاند.
رهبريهاي علماي شيعه
امام عسكري7، بهترين راه رهايي از اين گرفتاريها را در همراهي با دانشمندان راستين دانسته، از پدر بزرگوارش نقلكرده است كه فرمود:
اگر نبودند دانشمنداني كه پس از غيبت قائم شما، به سوي او دعوت ميكنند و به سوي او رهنمون ميشوند و از دين او دفاع ميكنند و بندگان ناتوان را از دامهاي شيطان و مريدهاي شيطاني نجات ميدهند؛ احدي باقي نميماند؛ جز اين كه از دين خدا مرتد ميشد؛ ولي اين دانشمندان، زمام دل ضعفا را به دست ميگيرند؛ همانگونه كه ملوانها، زمام كشتي را به دست ميگيرند و سرنشينهاي كشتي را از خطر مرگ حفظ ميكنند. اينها نزد خداي تبارك و تعالي برترين هستند (طبرسي، 1403: ج1: 18).
دانشمندان و متکلماني که در هر عصري حافظ و نگهبان مکتب اهل بيت: بودند و در اين زمينه نقش چشمگيري داشتند؛ در عصر غيبت صغرا به دليل عدم حضور معصوم و فضاي حيرت حاکم بر جامعه، نقش و حضور آنها در مبارزه با مدعيان دورغين امامت و نجات جامعة شيعه از چنددستگي و هدايت آن به سمت مکتب راستين تشيع، به مراتب از دورههاي پيشين فعّالتر بوده است؛ زيرا غيبت و عدم حضور ظاهري امام معصوم و همچنين تنگناهاي زماني و مکاني نايبان خاص و مشکلات سياسي و فشارهايي که از سوي دستگاه حکومتي بر آنها اعمال ميشد، بايستگي حضور فعّال آنها را در جامعه محسوستر كرد. از اين رو فقيهان و محدثان شيعه، افزون بر تبليغات و روشنگريهايي که داشتند، به تأليفات چشمگيري در زمينههاي گوناگون پرداختند. اما يکي از مهمترين مسائلي که انديشة علماي شيعه را پس از رحلت امام حسن عسکري 4 به خود درگير ساخته بود، غيبت امام دوازدهم بود که به عنوان يک گرفتاري اساسي، شيعيان را در مصداق امام واقعي، به حيرت دچار كرده بود. اين حيرت و سرگرداني با گرويدن برخي از اماميه به مذاهب ديگر، صورت دشواري يافت.
به مقتضاي اين شرايط، دانشمندان شيعه، مهمترين وظيفة خود را رهايي شيعه از سرگرداني ميدانستند و در اين جهت، به نگارش آثار فراواني در اين زمينه دست زدند؛ چنانکه شيخ صدوق در مقدمة کتاب کمال الدين و تمام النعمه، اشاره کرده است. وي در اين باره مينويسد: اين کتاب را زماني گردآوري و نوشته که در نيشابور بوده است؛ زيرا غيبت امام سبب سرگرداني و تحيّر در ميان بيشتر شيعياني شده بود که او را ملاقات ميکردند (شيخ صدوق، 1395، مقدمه: 2). از جملة اين کتابها که بيشتر با عناويني چون الغيبه، اخبار المهدي (نجاشي، 1365: 243)، اثبات الغيبه و کشف الحيره نگاشته شده بودند (نجاشي، پيشين: 192)؛ ميتوان به کتاب الغيبه، نوشته عبدالله بن جعفر حميري، (نجاشي، 1365: 197)، کتاب الامامه والتبصره من الحيره، نوشتة ابن بابويه قمي اشاره كرد که در آن، ضمن بررسي مسئله امامت و پافشاري بر بايستگي وجود امام در هر زمان، درصدد رد و ابطال پندارهاي فرقههاي گوناگون شيعه و در نهايت به منظور اثبات امامت حضرت و غيبت وي به نقل روايات مربوط پرداخته است (حسين زاده شانهچي، 1384: 334). همچنين ميتوان کتاب الغيبه و کشف الحيره، سلامه بن محمد (339هـ.ق) (نجاشي، 1365: 192) را نام برد.
نيز متکلمان بزرگ شيعه، با توجه به آشکار شدن انديشههاي منحرف، مهمترين وظيفة خود را دفاع از عقايد خود ميدانستند. به همين منظور، تأليفات پرشماري را در موضوعات مربوط به اين شاخه به جامعة شيعه عرضه نمودند که در آن در کنار بيان باورهاي درست بر پاية آموزههاي شيعه به نقد و ابطال ديدگاههاي مخالف نيز پرداخته و به عبارتي نخستين مرزبنديهاي اعتقادي ميان اماميه و ديگرفرق در اين کتابها انجام شده است؛ چنانکه شيخ صدوق با بيان مناظرات و ردّ شبهات مربوط به امام، ديدگاههاي ديگر فرقههاي شيعي را در خصوص امامت و مهدويت رد ميکند. شيخ طوسي نيز در کتاب الغيبه بيش از آن که به گردآوري روايات پرداخته باشد، به احتجاج در برابر فرقههاي منحرف پرداخته است. وي در فصل نخست کتابش در کنار نقل دليلهاي وجوب عصمت امام، حکمت و علل غيبت، اقامة دليل بر امامت حضرت مهدي7 فساد فرقههايي چون واقفيه، محمديه، جعفريه و قطعيه را بيان ميکند.
بنابراين، در رودررويي با بحران پديدآمده از پديدههاي جديدي که شيعيان با آن روبهرو شدند، دانشمندان اماميه رسالت سنگيني را بر دوش گرفتند. آنان موظف بودند از نظام امامت در عصر غيبت دفاع کنند و از نظر حديثي، تفسيري، فقهي و کلامي نيز پاسخگوي پرسشهاي مردم باشند. همين امر سبب پويايي و بالندگي حوزههاي علمي شيعه شد که علما، فعاليتهاي گوناگون تبليغي خود را از راه اين حوزهها انجام ميدادند؛ از جملة اين حوزهها، حوزة علمي کوفه، بغداد و قم بود.
پيامدهاي انشعابات
در يک مقايسة تطبيقي بين انشعابات پديدآمده در زمان حضور ائمه :، مانند زيديه، واقفيه، اسماعيليه و انشعابات عصر غيبت، به دست ميآيد كه در انشعابات اين دوره بر خلاف انشعابات دورههاي پيشين، اين انشعابات نه فقط به برپايي حکومت و دولت منجر نشدند؛ بلکه به پديدارشدن و حتي شکلگيري شورش و خيزشي اجتماعي نيز منجر نگرديدند؛ بلکه دوراني کوتاه و کماثر بوده و به سرعت به تاريخ پيوستند و بنا به نقل شيخ مفيد، در اواخر قرن سوم هيچ اثري از اين انشعابات نبوده است ( شيخ مفيد، 1413، ج2: 321). نبود انديشة کلامي و نداشتن علماي شاخص و همچنين نبود منابعي معتبر از اين گروهها، خود دليلي بر کماثري اين گروهها است.
بدون شک، اين امر مهم معلول عواملي بوده است. در اينجا اين پرسش پيش ميآيد که چه عواملي در ازبينرفتن اين انشعابات نقش داشت؟ از مهمترين اين عوامل ميتوان به نقش امام7، نايبان، ائمه: و همچنين تلاش متکلمان و دانشمندان در اين دوره اشاره كرد.
نتيجه
از آنچه گذشت نکات زير به دست ميآيد:
ـ با وجود تلاشهاي فراوان پيشوايان معصوم در بسترسازي براي دوران غيبت، در چنين وضعيتي همچنان تشخيص راه از بيراهه براي برخي از شيعيان دشوار مينمود. هرچند احاديث موجود، دربارة اصل امامت و مهدويت و استقرار سازوکار ارتباطي نيرومند و حضور برخي از عناصر سرشناس شيعه، پشتوانة مقتدري براي امامت حضرت صاحب الامر 4 شد؛ مجموعة اسباب زمينهساز، تسهيلکننده و شتابزا، سبب گرديد گروهي از راه اصيل امامت دورشده و با دامنزدن به انشعاباتي در ميان اماميه، وحدت جامعة شيعي را که ائمه: در طول قرنها همواره بر نگهداري آن پافشاري کرده بودند؛ به نابساماني دچار سازند.
ـ افزون بر حقانيت اين باور که در بقاي آن نقشي کليدي داشت؛ نقش نايبان خاص حضرت و نيز دانشمندان سترگ مکتب اهل بيت: نبايد ناديده گرفته شود که در حساسترين مقطع تاريخي اين مذهب، همة تلاش خود را در روشنگري و گسترش اين باور به کار برده؛ آن را از فروافتادن در دام فتنهگرها و فتنهها دور نگه داشتند.
ـ بين گروههاي اماميه در باب باور به «مهدي قائم» با همة اختلافاتي که با اثناعشريه دارند، وجوه مشترکي نيز هست و آن اينکه هيچ اختلافي در ميان گروهها در اصالت مهدويت وجود نداشته و همة آنها باور دارند كه خداوند، مهدي اهل بيت: را براي نجات بشري و رهبري نهضت جهاني اسلام ذخيره کرده است. از طرفي نيز روشنترين ديدگاه در مورد مهدي، در تشيع دوازده اماميپديدار گشته که موعودش ناگزير ميبايست «امام» باشد و از اين جهت، در ميان ساير فرقههاي شيعي بهطور کامل متمايز است.
ـ ناهمگوني انشعابات اين دوره با انشعابات در زمان حضور ائمه، اين بود که اين انشعابات کوتاه و کم اثر بوده و به شکلگيري قيام جنبش و يا حکومتي منجر نشد و اين امر را در نتيجة اقدامات ائمه در دوران حضور و همچنين حضور امام در هدايت جامعه دانست که اين، گوياي اين مسئله است که درست است امام در پردة غيبت بهسر ميبرد؛ آثار وجودي او در هدايت جامعه آشکار است. همچنين نقش نايبان حضرت را در مبارزه با فرقهها نبايد ناديده انگاشت.
دست آخر اينکه همة اين انشعابات، به باورهايي که پيش از آن داشتند، استناد مينمودند. بنابراين، نميتوان اينها را بهطور کامل فرقههايي نوپديد دانست؛ بلکه بايد گفت اين فرقهها در لايههاي جامعه پنهان بودند و غيبت سبب سربرآوردن آنها شد و اگر غيبت نبود، همچنان پنهان مانده بودند و اين آزمون غيبت بود که ماهيت آنها را آشکار كرد.
سخن آخر اينکه با توجه با ظرفيتهاي ويژة باور به مهدويت، در بهحرکتدرآوردن گروههاي انساني، همواره اين اعتقاد مورد طمع بدخواهان خواهد بود. از اين رو، عبرت از تلخيها، کجيها و کجرويها گذشته ميتواند چراغي فراراه آينده باشد.
منابع
اشعري قمي، سعد بن عبد الله (1360ش). المقالات و الفرق، بيجا، مركز انتشارات علمي و فرهنگي.
جاسم حسين (1375ش). تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم7، ترجمه محمدتقي آيت اللهي، تهران، انتشارات کوير.
حسين زاده شانه چي، حسن (معاصر) (1384). «واقفيه»، فصلنامة تاريخ اسلام، شماره بيست و سوم، سال 6، پاييز 1384، شماره 23.
خادمي شيرازي، محمّد (1377ش). مجموعه فرمايشات بقيةاللّه7، قم، رسالت.
راغب اصفهاني، حسين بن محمّد (بيتا). المفردات في غريب القران، دوم، بيجا، دفتر نشر الكتاب.
سيد رضي (1378ش). نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران.
شهرستاني، محمد بن عبدالکريم (1363ش). الملل و النحل، تحقيق: محمد بدران، قم، الشريف الرضي.
شيخ مفيد (1413ق). اوائل المقالات، قم، كنگره شيخ مفيد.
صدر، سيد محمد (1427ق). تاريخ الغيبة الصغري، قم، دارالکتب الاسلامي.
صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلاميه.
صفري فروشاني، نعمت الله (1378). غاليان، ج اول، انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي، آستان قدس رضوي.
طبرسي، احمد بن علي (1403ق). احتجاج، مشهد، نشر مرتضي.
طوسي، محمد بن حسن (1411ق). كتاب الغيبه، قم، مؤسسة معارف اسلامي.
عاملي، محمد بن حسن (شيخ حر) (1422ق). اثبات الهداه، بيروت، مؤسسه الاعلمي.
عرفان، امير محسن (1391ش). قبيلة تزوير، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود4.
کشي، محمد بن عمر (1348ش). رجال کشي، انتشارات دانشگاه مشهد.
كليني، محمد بن يعقوب (1362ش). الكافي، تهران، انتشارات الاسلاميه.
مجلسي، محمد باقر (1404ق). مرآة العقول، به تحقيق سيد هاشم رسولي، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
مدرسي طباطبايي، حسين (1386ش). مکتب در فرايند تکامل، مترجم هاشم ايزد پناه، تهران، انتشارات کوير.
مفيد، محمدبن محمد بن نعمان (1413ق). الفصول العشرة في الغيبه، قم، المؤتمر العالمي لشيخ المفيد.
ــــــــــــ، الفصول المختاره (1413ق). قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
موحديان عطار، علي (1388ش). گونهشناسي انديشه منجي موعود در اديان، قم، انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب.
نصوري، محمد رضا (1382ش). متمهديان و مهديان دروغين، فصلنامه انتظار موعود، بنياد حضرت مهدي موعود7، شماره 10.
نعماني، محمد بن ابراهيم (1397ق). الغيبه، تهران، نشرصدوق.
نوبختي، حسن بن موسي (1404ق). فرق الشيعه، بيروت، دار الأضواء.
نجاشي، احمدبن علي (1365ش). رجال النجاشي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجامعة المدرسين.
- نویسندگان
طيبه نقي پور-خدامراد سليميان