چکيده
«آيندهپژوهي»، هنر شکل دادن به آينده است؛ به آن شکل که آينده را ميخواهيم. آيندهشناسي از اين منظر، دانش شناخت تغييرات است و شناخت آينده از حياتيترين علوم مورد نياز هر انساني است. در اسلام، «مهدويت»، قلب تپنده تحقيقات آينده محور، است و آيندهپژوه مسلمان نمي تواند در تحقيقات خود از ظرفيتها و آموزههاي فرهنگ مهدوي بهره نبرد؛ اما اين عرصه، داراي الزامات و بايستههاي پژوهشي ويژهاي است. به نظر ميرسد اين بايستهها در سه حوزه بايستههاي نظري، مانند 1)مثبت انديشي اميدوارانه؛ 2)نگاه کيفي به ظهور، نه کمي؛ بايستههاي روشي، مانند 1)مکانيسم پيش بيني آينده؛ 2) حکومت طمانينه شرعي در فرايند و استنتاجات تحقيق و بايستههاي تبليغي، مانند 1)تبيين مباني فکري و مواد معرفتي دکترين مهدويت و ارائه شاخصههاي حق و باطل؛ 2)نماياندن کارکردهاي جامعه مهدوي قابل بررسي باشند که در اين مقاله به بخشي از آنها اشاره ميشود.
مقدمه
مسئله آينده و پرداختن به آن، زماني مطرح شد كه وضع موجود اجتماع در ابعاد گوناگون مورد انتقاد قرار گرفت و به طور طبيعي اميد به منجي و مصلح پديد آمد. فلسفههاي آيندهنگر، ناظر به جامعه و دولتي هستند كه در آيندهاي نه چندان مشخص، ظهور پيدا ميكند و ويژگي آنها نيز عموما اصلاحگري و ايجاد شرايط بهينه است. مهدويت و انتظار در اسلام نيز بر اصول و دلايل خاص مبتني است. وجود جور و ستم، رسيدن به جامعه ايدهآل در زمينههاي گوناگون، اجراي عدالت و رشد و رفاه به طور مساوي؛ مسائلي است كه در اسلام مورد بحث قرار گرفته است. آنچه اعتقاد به انتظار و مهدويت در اسلام را از ساير اديان و مكاتب جدا ساخته، نگاه پويا و مستمر به ولايت الاهي است كه در نظام هدفمند خلقت از عصر آدم7 تاكنون ترسيم شده است. مكاتبي كه در پي طرح وايده نوين در مهدويت هستند، به اين مسئله توجه دارند (مرکز جهاني حضرت ولي عصر4،imamalmahdi.com).
اصل بحث آيندهنگري، عموما و بحث آيندهنگري مثبت، خصوصا؛ از جمله مباحث ضروري براي بحث منجيگرايي است. يعني در اين زمان، بحث آينده نگري بحثي انتخابي نيست؛ بلکه بحثي ضروري است و در واقع با طرح مباحث آينده نگري و بالاخص بحث آيندهنگري مثبت، علاوه بر شناخت کامل آينده و فراسوي، ميتوان به مديريت و هدايت آينده و فرجام تاريخ دست يافت. از اين رو مباحث آيندهنگري در اين زمان بحثي ضروري است که شناخت و مديريت آينده، متفرع بر آن است.
درواقع آينده نگري، کار فکري منتظمي است، مشتمل بر نگاه کردن به سوي آيندهاي نه چندان نزديک، به منظور پيشبيني آن (آلن پيرو،1370: 309). به عبارت ديگر، تجزيه و تحليل آن چه در گذشته جريان داشته و نيز شناخت وضع موجود، همچنين قابليتها و امکانات؛ تصويري کمي و کيفي از پديدههاي مورد بررسي را در آينده دور يا نزديک به دست ميدهد (پولاد دژ، 1367: 13).
بشر در طول تاريخ، همواره شاهد آينده شناسي ديني بوده است. اين نوع آيندهشناسي، با نگاهي روشن و جامع به کل تاريخ بشر، آيندهاي محتوم و فراگير را براي بشر ترسيم ميکند. مهمترين بعد آيندهشناسي اسلام و در واقع فرجام تاريخ، «آموزه مهدويت» است. اين آموزه، پاسخگوي بسياري از دغدغهها و مشکلات و سؤالهاي بشر در طول تاريخ و چشماندازي الاهي و ايماني به جامعهاي مطلوب و آرماني است (کارگر، 1388: 68).
اهميت
«آيندهپژوهي»، هنر شکل دادن به آينده است؛ به آن شکل که آينده را ميخواهيم. به باور برخي، کساني که اين دانش را در دست دارند، هماکنون به آينده جهان، به دلخواه خود، شکل ميدهند. ميتوان کشورها و جوامعي را ديد که نتوانستند خود را با تحوّلات سازگار کنند و از اين جهت، از هم فروپاشيدند. آنها ذات تغيير را درست نشناختند. آيندهشناسي از اين منظر، دانش شناخت تغييرات است و شناخت آينده از حياتيترين علوم مورد نياز هر انساني است.
لاسول، پنج كاركرد عمده را براي حوزه آيندهپژوهي برميشمارد: توصيف هدفها و ارزشها؛ توصيف روندها؛ تبيين شرايط حاكم؛ تصويرپردازي آيندههاي ممكن و محتمل با توجه به ادامه شرايط و ابداع، ارزيابي و گزينش سياستهاي بديل، با هدف دستيابي به آينده مطلوب (ر.ک: چيستي و چرايي مطالعات آينده، پايگاه اينترنتي آيندهپژوهي http://www.ayandehpajoohi.com/). اين کارکردها و نقش آفرينيها، بر اهميت دانش آيندهپژوهي بيش از پيش افزوده است.
ديگر آنکه تغيير و تحول، يکي از پديدههاي عادي در جامعه شده و روندي پيوسته و طولاني دارد. دگرگوني در همه زمينهها، از گذشته تا حال و آينده امتداد داشته و خواهد داشت. آيندهنگري در حقيقت، پاسخي خردمندانه و حکيمانه به چالشهاي پديد آمده در پي دگرگونيهاست؛ چنانکه کنجکاوي و نگراني انسان درباره سرنوشت خود در آينده، از مهمترين دليلهاي ضرورت آيندهپژوهي است (منطقي،1390: 59). اما چگونه بايد به پيشواز آينده رفت و چگونه ميتوان رفتارهاي پيشدستانه داشت و چه سان ميتوان براي رخدادهاي پيشبينيناپذير آماده شد؛ حال آن كه اگر رويدادي غير منتظره باشد، بدشواري ميتوان براي رويارويي با آن آماده شد؛ زيرا در حقيقت، نميدانيم آن «رويداد» چيست. بدون ترديد اين دانش همانند ديگر علوم، داراي الزامات و بايستههايي است تا در فرايندهاي علمي و استنتاجات تحقيقي آن، خبط و انحراف پيش نيايد. از اين رو، پرداختن به بايستههاي علمي آيندهپژوهي، بخصوص با رويکرد مهدويت و انتظار، انتظارات خاص خود را طلب ميکند.
در حال حاضر، آيندهپژوهي به عنوان رشتهاي دانشگاهي، در بيش از شصت دانشگاه معتبر داراي كرسي است و نهادهاي فراملي آيندهپژوهي در طراحي و تدوين نقشه راه و پيشبيني آينده، جايگاهي در خور و سزاوار دارند. چاپ و انتشار هزاران مقاله و نوشتار در حوزه آيندهپژوهي نيز گواهي بر اين مدعاست. براي مثال، در سال 2001، ميشل ماريين در فصلنامه پيمايش آينده، چكيده سه هزار كتاب، گزارش و مقاله برگزيده حوزه آيندهپژوهي را منتشر ساخت كه در فاصله سالهاي 1996 تا 2000 ميلادي به رشته تحرير در آمده بودند؛ حال آن كه سي سال پيش از اين، آثار در خور توجه در فهرست ماريين از رقم يكهزار و هفتصد تجاوز نميكرد. اين پيشرفت و افزونگي گوياي روند رو به گسترش و فراگيريِ آيندهپژوهي است. اينك پژوهش در حوزه آينده، به شيوهاي فزاينده، تصميمها و سياستهاي عمومي را متاثر ساخته است و بسياري از سازمانهاي آيندهپژوهي ميكوشند عرصههاي برنامهريزي و سياستگذاري را هدف تلاشهاي خود قرار دهند و براي بهرهمندي بيشتر از كسب و كار خود، آيندهپژوهي را به خدمت گيرند (ر.ک: چيستي و چرايي مطالعات آينده، پايگاه اينترنتي آيندهپژوهي http://www.ayandehpajoohi.com)
در اسلام، «مهدويت»، قلب تپنده تحقيقات آيندهپژوهي، است. در هم تنيدگي فرهنگ انتظار مهدوي با آينده نگري بر کسي پوشيده نيست. آيندهپژوه مسلمان نمي تواند در تحقيقات خود از ظرفيتها و آموزههاي فرهنگ مهدوي بهره نبرد؛ زيرا در صورت ناديده گرفتن اين بخش، قلب تپنده تحقيقات خود را از کار بازداشته است و طبعاً موجبات ناديده گرفتن تحقيقات خود را رقم خواهد زد. اين مهم، رعايت بايستههاي تحقيقي را بيشتر ميطلبد. به نظر ميرسد اين بايستهها در سه حوزه بايستههاي نظري، بايستههاي روشي و بايستههاي تبليغي قابل بررسي باشند که به بخشي از آنها اشاره ميشود:
بايستههاي نظري
مثبت انديشي اميدوارانه
در جامعه، «انتظار»، نگرشي مثبت به آينده جهان است که منتظر را بهرغم همه شدايد و مصايب، اميدوار نگه ميدارد. فرهنگ انتظار، روح اميد را در ذهن و در نگاه و بينش انسان منتظر ميپروراند؛ يعني مجموعه تفکرات، انگيزهها، عادات، رفتار و روابط شخص که به نحو مثبت و فعال سامان مييابد. اساسا «انتظار» از نظر دين و مذهب به معناي «اميدواري» است؛ اميد به آيندهاي نويدبخش و سعادت آفرين؛ اميد به آيندهاي که در آن، بشر راه خير و صلاح را در پيش گيرد و دنيا در پرتو تحقق عدل الاهي، به مدينهاي فاضله تبديل گردد (هاشمي شهيدي، 1380: 180-192).
آينده نگري که به معناي معطوف ساختن نگاه فرد و جامعه به آينده است، با سه رويکرد توجيه ميشود:
1ـ آينده نگري اكتشافي: توصيفي از آينده را فراسوي انسان قرار ميدهد.
2ـ آينده نگري هنجاري: الزاماتي را تعيين ميكند تا انسان به آينده مطلوب برسد.
3ـ راهبردهاي آينده نگري: راهبردهاي معطوف به آينده كه كيفيت رسيدن به آينده، همراه با ابزار مناسب را فراسوي بشر قرار ميدهد (ملكيفر، 1385: 7).
آيندهپژوهي در هر سه رويکرد مذكور، بايد با نگرش ايجابي و مثبت همراه باشد؛ بدين معنا که روح اميد و نگرش مثبت به آينده همواره بايد بر پژوهشها و پژوهشگرهاي مهدوي استوار باشد. بدون ترديد، تحقيق و اثر، حاصل تراوش روح و فکر محقق است و پيامها از ذهن نويسنده به متن و از متن به ذهن مخاطب انتقال مييابد. آيندهپژوه همواره بايد اين پيام را به مخاطب انتقال دهد که آينده از آنِ صالحان و نيکان بوده و در نتيجه فرجامي نيک خواهد داشت. از ديد برخي، اين موضوع نه تنها مؤيد نقلي دارد، بلکه امري فطري است. با اين تقرير: 1) آينده مثبت، مطلوب و منظور همه انسانها بوده و خواهد بود و نيز انسانها بدون تعليم، به آن رسيدهاند. 2) هر چه مطلوب همه انسانها باشد و نيز بدون اکتساب در وجود آنها تحقق يابد، فطري به شمار ميآيد؛ در نتيجه آينده مثبت که مطلوب و منظور انسانها است، از امور فطري است (الهينژاد، 1386: 81).
علاوه بر بيان مذكور، جهان آفرينش تا کنون شاهد نظام حکومتي بَرين نبوده و جوامع انسانها به جامعه ايدهآل نايل نشدهاند؛ يعني به هدف خلقت خويش بارنيافتهاند. البته در اين راه، راهيان کوي حق، قربانيهاي فراوان نثار کردهاند؛ ولي هدف عمومي آفرينش حاصل نشده است. اسلام برابر اصول مسلم خود، چنين نويد ميدهد که حکومت پهنه زمين و گستره زمان آينده، به دست وارستگان آزاده از هر گونه رذيلت قرار ميگيرد؛ تا به ستم ظالمان پايان داده شود؛ زمين از تباهي طاغيان تطهير گردد؛ طبقه محروم از فقر رهايي يابد و شکمبارگي مُترفان فراموش گردد:
و نُريد أن نَمنَ علي الذين استضعِفوا في الأرض و نَجعَلَهُم أَئمَّةً و نَجعَلَهُم الوارثين (قصص: 5) و: انّ الأرضَ يَرِثُها عبادي الصالحون. (انبياء: 105).
عدم توجه به اين مهم، به تدريج روح يأس و نااميدي را در پژوهشها حاکم ميکند و به تبع آن، جامعه هدف را تحت تاثير قرار ميدهد و چه بسا ممکن است حاکميت يأس را در آيندهپژوهان مسلمان نهادينه کند.
نگاه کيفي به ظهور نه کمّي
روح پژوهشهاي آينده محور با رويکرد انتظار، بايستي بر اين ويژگي مبتني باشد که فرايند تحققِ آينده درخشان و آرماني مهدوي در گرو سپري شدن کمّي زمان نيست؛ بلکه مهم، تحقق شرايط کيفي است؛ ولو اين شرايط يكباره و ناگهاني ايجاد شود. به عبارت ديگر، انتظار ظهور حجت در آيندهاي نامشخص، هم بيمدهنده است و هم نويدبخش. بيمدهنده است؛ زيرا منتظر بر اين انديشه است كه شايد ظهور، همين سال، همين ماه، يا همين روز، رخ دهد؛ پس، بايد براي حضور در پيشگاه حجت خدا و ارائه اعمال خود به آن حضرت آماده باشم؛ و نيز اميدبخش است؛ چرا که منتظر ميانديشد شايد در آيندهاي نزديک ظهور رخ دهد و سختيها و مشکلات او به پايان برسد و لذا بايد پايداري و مقاومت ورزيد و نبايد تسليم جريانهايي گرديد که در پي غارت سرمايههاي ايماني و اعتقادياند. با توجه به مطالب ياد شده، ميتوان گفت تعيين زمان براي ظهور، برخلاف مفهوم و فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستي و يا نااميدي بکشد؛ زيرا وقتي گفته شود تا فلان زمان مشخص (هر چند آيندهاي نه چندان دور) ظهور به وقوع نخواهد پيوست؛ به طور طبيعي به سکون و رکود دچار ميشويم و به اين بهانه که هنوز تا ظهور فاصله داريم؛ از به دست آوردن آمادگي لازم براي ظهور خودداري ميکنيم.
از سويي ديگر، اگر ظهور به هر دليل در زماني که به ما وعده داده شده است، رخ ندهد؛ به نااميدي و يأس دچار ميشويم و چه بسا در اصل اعتقاد به ظهور منجي آخرالزمان نيز ترديد حاصل شود. در بسياري از رواياتي که از پيامبر گرامي6 و امامان معصوم: نقل شده، اين نکته مورد تأکيد قرار گرفته که ظهور همانند قيامت، ناگهاني و غيرمنتظره فرا ميرسد و زمان آن را هيچ کس جز خداوند حکيم نميداند؛ از جمله در روايتي که امام رضا7 به واسطه پدران بزرگوارش از پيامبر اکرم6 نقل ميکند، چنين آمده است:
به پيامبر6 عرض شد:اي رسول خدا! آن قائم که از نسل شماست، چه وقت ظهور ميکند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قيامت است. تنها خداوند است که چون زمان ظهورش فرا رسد، آشکارش ميسازد. فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است. جز به ناگهان بر شما نيايد[2].
امام باقر7، نيز در تفسير اين آيه شريفه هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لَا يَشْعُرُون؛ آيا چشم به راه چيزي جز آن ساعتند که ناگاه و بي خبرشان بيايد؟! (زخرف:66)؛ ميفرمايند: مراد از ساعت، ساعت قيام قائم4 است که ناگهان، برايشان رخ دهد. (مجلسي،1403، ج 24: 164)[3].
حضرت صاحبالامر4 نيز در يکي از توقيعات خود بر اين نکته تأکيد ميورزند که ظهور، ناگهاني و دور از انتظار فرا ميرسد:
فَإِنَّ أَمْرَنَا بَغْتَةٌ فُجَاءَةٌ حِينَ لَا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ وَ لَا يُنْجِيهِ مِنْ عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوْبَةٍ؛
فرمان ما به يکباره و ناگهاني فرا ميرسد و در آن زمان توبه و بازگشت براي کسي سودي ندارد و پشيماني از گناه، کسي را از کيفر ما نجات نميبخشد. (طبرسي، 1368: ج2: 498).
اين دسته از روايات، از يکسو هشداري است به شيعيان که در هر لحظه، براي ظهور حجت حق آماده باشند و از سويي ديگر، تذکري است به همه کساني که در پي تعيين وقت براي ظهورند[4]. از اين رو، موضوع تعيين وقت براي ظهور امري مذموم و نادرست است. همچنين وجهي ندارد اگر امر ظهور را به سپري شدن دوران و زمان معين منوط کنيم.
بايستههاي روشي:
مکانيسم پيش بيني آينده
پيشبيني حوادث آينده يکي از مباحث مهم و مطرح در موضوعات آيندهپژوهي است. سؤالات ذيل همواره فراروي ذهن پژوهشگران بوده و ميباشد: آيا بشر ميتواند فردا و فرداهاي خويش را پيشبيني كند؟ آيا پيش بيني بشر در اين مورد، دقيق و قابل اعتماد است؟ آيا براي پيشبيني دقيق و قابل اعتماد، ميتوان دليل و برهان اثباتي ارائه داد؟ برخي همچون پوپر بر اين باورند که نه در باره روند حركت و تحول جامعه و نه در باره جريان تاريخ، به هيچ وجه نميتوان به تعميمهاي كلي يا پيشبينيهاي آينده نگرانه دست زد. حوادث تاريخي ماهيتا غير قابل پيش بيني هستند. شايد بتوان بر اساس بعضي قراين و امارات و موارد تجربي و جريانهاي رخ داده مشابه، به پيش بيني و يا ترسيم برخي موارد مشابه ديگر اقدام كرد؛ ولي پيش بيني سير دقيق حوادث تاريخي و نتايج آنها، به طور ماهوي امري ناشدني است (تاج بخش، 1376: 57).
روش نخست در پيش بيني حوادث فراروي، «آيندهپژوهي نقل گرايانه» است؛ بدين معنا که در منابع ديني، انبوهي از رخدادهاي طبيعي و غيرطبيعي و دگرگونيهاي سياسي و اجتماعي، به عنوان نشانه ظهور ياد شدهاند.
نعماني;، شيخ صدوق;، شيخ مفيد;، شيخ طوسي;، و طبرسي; از پيشينيان شيعه و بسياري نيز از معاصران، اخبار مربوط به نشانههاي ظهور را در کتابهاي خود گردآوردهاند. شيخ مفيد; در آغاز «باب علامات قيام القائم4»، با اشاره به اخبار و آثاري که در اين مورد از معصومان: رسيده است، بيش از پنجاه نشانه را ياد کرده و علامه مجلسي در بحارالأنوار، شمار بيشتري را بر آورده است. علماي عامه نيز، از جمله علاءالدين هندي، ابن حجر و سيوطي، نشانههاي ظهور مهدي7 را در کتابهاي خويش بر شمردهاند (متقي هندي،1399: 183). روشن است که درجه اعتبار و درستي همه اين نشانهها يکسان نيست. برخي از اين نشانهها در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوارند و برخي در کتابهاي عامّه و منابع دست دوم ياد شدهاند که اعتبار زيادي ندارند. برخي از اين نشانهها، تنها نشانه ظهورند و برخي ديگر، هم نشانه ظهورند و هم علامت برپايي قيامت. برخي نشانههاي کلي و محورياند و برخي گوياي مسائل ريز و جزئي که گاه، همه آنها را ميتوان در عنوان واحدي گرد آورد (مجلسي، 1403، ج52: 181 ـ 277، و صدوق، 1405: 280 ـ 289). بنابراين، نمي توان مشخص کرد كه نشانههاي ظهور چه مقدارند. به فرض مشخص بودن نيز، مهم آن است که فراواني روايات به ما اين اطمينان را ميدهند که در آستانه ظهور مهدي موعود حوادثي رخ خواهد داد[5].
اما مکانيسم ديگر در پيش بيني حوادث، مکانيسم «آيندهپژوهي سنت گرايانه» است. حضرت علي7 در وصيتي به امام حسن7 فرمودند:
اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ؛ حوادث آينده را در پرتو حوادث گذشته بررسي كن كه حوادث همانند يكديگر است. (نهج البلاغه، نامه31).
اين توصيه، به اين نکته اشاره دارد که سلسله قوانين کلى بر جهان هستى و بر جوامع انسانى حکومت مى کند که هر زمان مصاديقى از آن روى مى دهد؛ ولى همه آنها مشمول آن قوانين کلى هستند. بنابراين، انسان مى تواند با مطالعه در حالات پيشينيان و جوامع گذشته و حتى با مطالعه در سنين پيشين عمر خود مسائل مربوط به امروز و فردا را از طريق مقايسه درک کند تا به خطا و اشتباه و زيان و خسران گرفتار نشود. اين سخن شبيه چيزى است که امام در خطبه ديگرى بيان کرده؛ آنجا که مى فرمايد:
عِبَادَ اللهِ إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِين؛ بندگان خدا! اين جهان نسبت به موجودين همان گونه جريان دارد که نسبت به گذشتگان جريان داشت (نهج البلاغه، خطبه 157).
و اين نكته همان است كه در تعبير روزانه به «تكرار تاريخ» معروف است.
با اينكه حوادث و رويدادهاى تاريخى به گذشته مربوط است؛ تأثير آن بر حال و آينده ادامه دارد و نقش تأثير هر رويدادى را نمىتوان به زمان و مكانى خاصّ محدود كرد. به همين دليل شناخت تاريخ و كشف قانونها و سنتهاى آن به برنامهريزى آينده كمك مىكند.
از اين رو ميتوان از سخنان حضرت اين نتيجه را گرفت که حوادث و رويدادهاي عالم بر اساس سنت و چارچوبي مشخص رخ ميدهند و پديداري آنها بيجهت و بي علت نيست. اگر بتوان ملاکها و علل پديدهها را درست شناسايي کرد، راه براي پيش بيني حوادث و اتفاقات فراروي هموار ميگردد؛ يعني از آنجا که امور عالم مشابه يکديگرند؛ اين امکان وجود دارد که بر اساس آنچه در گذشته اتفاق افتاده است، براي آينده پيش بيني داشت و استدلال نمود؛ چرا که امور مشابه، علل و زمينههاي پديداري مشابه نيز خواهند داشت.
حکومت طمانينه شرعي، در فرايند و استنتاجات تحقيق
آيندهپژوهي، با رويکردها و قالبهاي متنوعي قابل پيگيري است. گاهي با رويکرد ديني و گاهي با رويکرد عقلي که معمولا در قالب فلسفه تاريخ دنبال ميشود. در مواردي نيز اين موضوع در قالب علوم غريبه، نظير رمل، جادو، اسطرلاب، طالع بيني، فال بيني، اختر شناسي و گاه با رويکرد شهودي و عرفاني دنبال ميشود. گاهي نيز آيندهپژوهي با رويکرد بشري و تجربي پي گرفته ميشود. خلاصه اينكه آينده نگري با ابزار و رويکردهاي گوناگون قابل توجيه است که هر کدام از اين رويکردها در ابزار به کار گيري و نوع شناسايي آينده و قطعيت و عدم قطعيت با ديگري متفاوت است. آنچه در اين ميان حائز اهميت است، رسيدن به طمانينه علمي و حجت شرعي در تحقيقات است.
«حجت» از حيث لغوي، چيزي را گويند که اين صلاحيت را داشته باشد که به وسيله آن بتوان بر امري احتجاج نمود: «كلُّ شيءٍ يصْلحُ أَنْ يحْتَجَّ بِهِ على الغَيرِ وَ ذلِكَ بِأَنْ يَكون بِهِ الظَّفَرُ على الغَيرِ عِندَ الخُصُومَةِ مَعَه»؛ اما اصوليان حجت را چيزي دانستهاند که متعلق خود را اثبات ميکند؛ به طوري که به درجه قطع نرسد (مظفر، 1370: 5). در حجيت بايد «منجزيت» و «معذريت» براي فرد رقم بخورد؛ به طوري که در صورت ترک امر مُدرَک شخص مستحق عقاب بوده و در صورت کاشفيت از خطاي در فهم ظاهر که در سيري روشمند صورت گرفته است؛ فرد معذب نباشد؛ چرا که بر اساس فهم و دريافت خود ميتوانست احتجاج کند و برهان اقامه نمايد.
هر چند بحث حجيّت از مباحث مهم در اصول فقه است؛ منحصر بدان نيست؛ بدان معنا که قواعد و استنتاجات اين موضوع در هر علمي، بخصوص علوم ديني بايد جاري باشد. در واقع موضوع مباحث «حجيّت»، راهيابي و دستيابي به اموري است که اين شايستگي و صلاحيّت را دارند که بر احکام و معارف دين دليل و حجت باشند. البتّه معناي سخن اين نيست که به ضرورت، از طريق اين ادلّه همواره ميتوان به عين واقع احکام و معارف دست يافت؛ که اگر چنين شود، نهايت سعادت است؛ ولي نکته اين است که اگر فرضا خطايي صورت گيرد، ما معذور بوده، به دليل مخالفت با احکام واقعي عقاب نخواهيم شد؛ چرا که در حّد توان، تلاش خود را به کار بسته ايم (همان). ما در تحقيقات آينده محور خود بسيار بدين نکته نياز داريم.
اماره يا حجت، راهي است که مکلف را به کشف حکم شارع ميرساند که محصول به دست آمده از آن، «ظن» است. البته ظن با اماره مترادف است. ظن معتبر حداقل داراي دو ويژگي ميباشد:
ويژگي اول: اماره بايد ظن نوعي به وجود آورد؛ يعني به گونهاي که براي بيشتر مردم ظنآور باشد.
ويژگي دوم: حجيت اماره مختص مواردي نيست که يقين حاصل شده است؛ بلکه در مواردي که به يقين هم برسد، ميتواند از اماره استفاده کند.
در نتيجه محقق بايد در ارائه نظريات و يافتههاي خود در حوزه آيندهپژوهي مهدوي، همواره به اصل حکومت طمانينه و حجيت شرعي توجه داشته باشد و از گمانه زني و حدسگرايي اجتناب ورزد؛ به ويژه آنکه حوزه مهدويت موضوعي است که از سويي عقيدتي و بنيادين بوده و از سوي ديگر امکان سوء استفاده و برداشتهاي ابزاري و عوام فريبانه در آن بيشتر است؛ چنانكه در تاريخ مهدويت چنين امري به چشم ميخورد.
بايد در نظر داشت که انتظار در نگاه اوليه، نوعي پالايش و آمايش دروني است؛ اما با حوزۀ عمل و رفتار شخص ارتباطي مستقيم دارد. از اين روست که در روايات، از انتظار به عنوان يک عمل، بلکه بهترين عمل ياد شده است (صدوق، 1405، ج2: 377). همچنين حلقه مفهومي و معرفتي انديشة اجتماعي و سياسي شيعه با مفاهيمي کليدي همچون انتظار فرج، مهدويت، تشکيل حکومت جهاني، عدالت، امر به معروف و نهي از منکر شکل ميگيرد و اين مفاهيم اساسي که جزو کليد واژگان اعتقادي شيعه هستند، در برون داد معرفتي خود به تأسيس و ايجاد نهادهاي سياسي و اجتماعي در جهت مفهوم امامت و حرکت دين ميانجامد. از اين رو، همانطور که در فقه نبايد از مدار و مقام حجيت خارج شد، در موضوعات عقيدتي، از جمله آيندهپژوهي مهدوي اين مهم همواره بايد لحاظ گردد.
بايستههاي تبليغي
تبيين مباني فکري و مواد معرفتي دکترين مهدويت و ارائه شاخصههاي حق و باطل
يکي از عوامل زمينه ساز ظهور، ايجاد بيداري عمومي و ارتقاي سطح معرفتي افراد است. اينکه امام زمان4 در کلامي خطاب به محمد بن علي بن هلال کرخي، از جهل و ناداني برخي ابراز ناراحتي ميکند؛[6] ميتواند در بردارنده اين پيام باشد که يکي از وظايف محوري تحقيقات مهدوي و رسانههاي منتظر و زمينه ساز، بايد افزايش بعد معرفتي و دين شناختي بندگان خدا باشد. از اين رو هر چه پژوهشها و رسانههاي زمينه ساز، ساز و کارهاي توسعه و تعميق معرفت و عقلانيت را در جوامع هدف بيشتر نمايد، اين موضوع ميتواند زمينهها را براي خروج از باطل و پذيرش حق و در نتيجه گرايش به منجي سريعتر فراهم کند. از اين رو ميبينيم که در انديشه معمار کبير انقلاب، امام خميني;، بيداري و معرفت بخشي عمومي، اولين گام در تحقق اهداف والا است و پيروزي ملتهاي مستضعف در گرو اين مهم قلمداد ميشود (خميني، 1361، ج12: 141).
در اين ميان، پژوهش مطلوب ميتواند با برنامه ريزي منسجم و به کارگيري همه ظرفيتها و امکانات خود، گروههاي در دام افتاده در اختاپوس دجاليسم را شناسايي كند و فرهنگ ناب انتظار و فرياد موعود خواهي را به گوش جان آنها بنشاند و با به راه انداختن يک دانشگاه بزرگ، ره گم کردگان را ارائه طريق نموده و آنها را به ساحل نجات حقيقت مهدوي رهنمون سازد. اينکه شبکه اول تلويزيون بيبيسي انگليس در برنامه مستندي به نام قرن دوم (در آستانه ورود به قرن 21) چنين خبر ميدهد: «آنچه در ايران در سال 1979 رخ داد، نه تنها براي ايرانيان، بلکه براي تمام اديان جهاني نقطه عطفي بود؛ نقطه عطفي که از بازگشت ميليونها نفر در سراسر دنيا به اصولگرايي مذهبي خبر ميدهد»؛ ميتواند بر نقش راهبردي جبهه زمينه ساز ظهور و ابزارهاي علمي و پژوهشي و رسانهاي آن گواهي دهد.
نماياندن کارکردهاي جامعه مهدوي
نماياندن نقش و کارکردهاي تفکر و جامعه مهدوي در خرده سيستمهاي فرهنگ، اقتصاد و سياست، ميتواند يکي ديگر از رسالتهاي پژوهشهاي آينده نگر و زمينه ساز باشد. اگر از حيث عقلي و علمي نشان داده شود، تحقق آرمانهايي همچون عدالت، امنيت، رفاه است و تربيت، در گرو کاربست انديشههاي مهدوي است اين موضوع خود ميتواند در هدايت فريب خوردگان و به طور کلي افکار عمومي نقش بي بديلي داشته باشد. در واقع از آنجا كه دجاليسم، ضد موعود و منجي گرايي بوده و قصد تخريب شخصيت موعود اسلام را دارد؛ لازم است در مقابل اين پديده، کارکردهاي حکومت منجي بيش از پيش به تصوير کشيده شود. به عنوان مثال، آنچه در تبيين و ترسيم اوضاع امنيتي (مجلسي، 1403، ج52: 144) و عدالتي فوق العاده حکومت مهدوي (همان: ج50: 194) و هچنين آسايش و رفاه ايده آل در حکومت آن حضرت آمده (همان، ج52: 127) و نيز تحليل عقلاني آنها؛ خود ميتواند از محوريترين برنامههاي آيندهپژوهان مهدوي و رسانههاي زمينه ساز باشد. به هر روي، وصف معقول آرمان شهر حکومت مهدوي، خود شور و شوق تشنگان جامانده از حقيقت و جهانيان محروم از عدالت و معنويت را نسبت به منجي و حکومتش دوچندان خواهد كرد.
اگر انقلاب اسلامي ايران پرتوي از حکومت ناب مهدوي است، پژوهشها و آثار موعود گرا ميتواند تبيين و ترويج کارکردها و پيشرفتهاي انقلاب اسلامي ايران را در راس برنامه کاري خود قرار دهد. اين موضوع از آن جهت اهميت و موضوعيت دارد که جمهوري اسلامي ايران رمز حدوث و بقاي خود را در دين و دکترين مهدوي ميداند. حتي به عقيده کساني همچون هاينس جفري در کتاب «مذهب، قدرت نرم و روابط بين الملل»، ايران نخستين انقلاب مدوني بود که برتري و تفوق ايدئولوژيکي، اشکال سازماني هدايت افراد و اهداف مورد ادعايش همه مذهبي بودند که اصول آن برخاسته قرآن و سنت است (محمدي، 1388: 30). نماياندن پيشرفت و توسعه عدالت محور نظام ولايت فقيه (به عنوان نظام نيابتي امام عصر4) در حوزههاي علمي، عمراني، نظامي، اقتصادي و... جهانيان را به سوي اين حقيقت رهنمون خواهد کرد که حکومت ديني نه تنها با علم و پيشرفت و اخلاق در تعارض نبوده، بلکه اساسا چنين نظامي ميتواند موجبات تعميق و توسعه علوم، اخلاقيات و پيشرفت را در جامعه رقم زند. به عنوان مثال، وقتي موسسه بين المللي (science-metrixs) ساينس متريكس در گزارش سال 2010خود، ايران را حائز بالاترين ميزان رشد متوسط توليدات علمي در جهان معرفي کرده و ميزان آن را 11 برابر ميانگين رشد توليد علم در دنيا اعلام ميدارد؛ بر عهده پژوهشگران و رسانههاي زمينه ساز است که از اين ظرفيت براي نشان دادن کارکردهاي دکترين مهدوي تلاش مضاعف داشته باشد.
اين همه، شور و شوق جهانيان را به انقلاب و مباني فکري آن، يعني نظام ولايي مهدويت بيش از پيش نشان ميدهد. نکته قابل تامل اينکه آيندهپژوهان و نويسندگان و رسانههاي زمينهساز، بايد اين حقيقت را به گوش فريب خوردگان جريان دجاليسم و اساسا به همه جهانيان برساند که انقلاب اسلامي (با اين شاخصههاي درخشان) تنها پرتو و ذرهاي از حکومت منجي موعود بوده و خود اين انقلاب در انتظار حکومت عظيم ديگري است که از حيث کمي و کيفي بسي بيشتر و زيباتر و والاتر از آن خواهد بود.
بر اين اساس، امام راحل، ابلاغ دکترين حکومت ولايي و صدور آن را در ميان جهانيان، زمينه ساز ظهور دانسته و ميفرمايد:
مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت (ارواحنا فداه) است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهاد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار داد... بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد؛ ولى اين به آن معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است؛ منصرف كند (خميني، 1361، ج 21: 107- 108).
از اين رو آيندهپژوه مسلمان بايد در تحقيقات خود، همواره بعد تبليغي کار را در نظر داشته باشد و در جهت تبيين مباني فکري مهدوي و ارائه شاخصهاي حق و باطل و همچنين نماياندن کارکردهاي جامعه مهدوي بنيان، کمر همت بر بندد. بدون ترديد اگر اهميت بايستههاي تبليغي پژوهشهاي آينده محور، از بايستههاي نظري و روشي بيشتر نباشد، کمتر نيست.
نتيجه
آيندهپژوهي مهدوي با توجه به اهميت عقيدتي و ديني آن نسبت به تحقيقات مشابه خود الزامات پژوهشي بيشتري را ميطلبد.
لازم است در حوزه بايستههاي نظري، دستکم دو اصل 1)مثبت انديشي اميدوارانه؛ 2)نگاه کيفي به ظهور نه کمي؛ مورد نظر آيندهپژوهان مهدوي قرار گيرد.
در حوزه بايستههاي روشي، اتخاذ دو راهبرد 1)مکانيسم پيش بيني آينده؛ 2) حکومت طمانينه شرعي در فرايند و استنتاجات تحقيق همواره بايد روح حاکم بر آيندهپژوهي انتظار باشد.
در حوزه بايستههاي تبليغي، اصولي همچون 1)تبيين مباني فکري و مواد معرفتي دکترين مهدويت و ارائه شاخصههاي حق و باطل؛ 2)نماياندن کارکردهاي جامعه مهدوي ميتوانند موجبات غنا، هم افزايي و تاثيرگذاري پژوهشهاي مهدوي را دو چندان كنند.
كتابنامه
قرآن کريم.
نهج البلاغه.
1. آلن پيرو (1370). فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقر روحاني، تهران، مؤسسه کيهان.
2. اسماعيلي، اسماعيل (1374). بررسي نشانههاي ظهور، مجله حوزه، شمارة 70 و 71، آذر و دي.
3. الهي نژاد، حسين (1386). آينده نگري و فرجام تاريخ بشر، انتظار موعود، شماره 21، تابستان.
4. پوررستمي، حامد (1389). نقش معناشناسي «دجال» در رسالت رسانه زمينه ساز، فصلنامه مشرق موعود، سال چهارم، شماره 16.
5. پولاد دژ، محمد (1367). آينده نگري رشد و توسعه در سيستم برنامه ريزي، تهران، نشر صنوبر.
6. تاجبخش، احمد (1376). تاريخ و تاريخ نگاري، شيراز، نشر نويد شيراز.
7. حاجتي، مير احمد رضا (1381). عصر امام خميني;، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
8. خميني، روح الله (1361). صحيفه نور، تهران، وزارت ارشاد.
9. شفيعي سروستاني، ابراهيم (1387). پيشگوييها و آخر الزّمان، جلد 1 و 2، دوم، تهران، نشر موعود عصر4.
10. صدوق، محمد (1405هـ.ق). کمال الدين و تمام النعمة، قم، موسسة النشر الاسلامي.
11. طبرسي، احمد بن علي (1368هـ.ق). الاحتجاج، جلد 2، نجف، دارالنعمان.
12. ملكيفر، عقيل (1385). الفباي آينده پژوهي، تهران، كرانه علم.
13. کارگر، رحيم (1388). آيندهپژوهي مهدوي، فصلنامه انتظار موعود، شماره 28.
14. متقي هندي، علي بن حسام (1399هـ.ق). البرهان في علامات مهدي آخر الزمان، تهران، شركة الرضوان.
15. مجلسي، محمد باقر (1403هـ.ق). بحار الانوار، بيروت، موسسة الوفاء.
16. محمدي، يدالله (1388). انقلاب اسلامي و نقش تاريخ ساز امام خميني; در توليد قدرت نرم، مجموعه مقالات قدرت و جنگ نرم.
17. مظفر، محمد رضا (1370). اصول الفقه، جلد2، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
18. منطقي، محسن (1390). آيندهپژوهي، ضرورت آينده مطالعات فرهنگي و علمي، نشريه اسلام و پژوهشهاي مديريتي.
19. هاشمي شهيدي، سيد اسدالله (1380). ظهور حضرت مهدي از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، قم، انتشارات جمکران.
سايتها:
20. پايگاه اينترنتي آيندهپژوهي http://www.ayandehpajoohi.com
21. پايگاه اينترنتي مرکز جهاني حضرت ولي عصر4، http://www.imamalmahdi.com
[1] استاديار گروه شيعه شناسي دانشگاه تهران ـ پرديس فارابي؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[2]. أَنَّ النَّبِيَّ6 قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ: مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ قَالَ «مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَة»، (اعراف: 187)» (صدوق، محمد بن علي بن الحسين، کمال الدين و تمام النعمه، ج 2: 373).
[3]. «هِيَ سَاعَة القائم4 تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً».
[4]. ر.ک. ابراهيم شفيعي سروستاني، پيشگوييها و آخر الزّمان، جلد 1 و 2، 1385، تهران، نشر موعود عصر4، چاپ دوم، 1387.
[5]. ر.ک. اسماعيل اسماعيلي، بررسي نشانههاي ظهور، مجله حوزه، آذر و دي 1374، شمارههاي 70 و 71.
[6]. «يا محمد بن علي! قد آذانا جهلاء الشيعة وحمقاؤهم، ومن دينه جناح البعوضة أرجح منه» (طبرسي، الاحتجاج، ج2: 289)، به نقل از: حاجتي، 1381: 65).
نویسنده:
حامد پوررستمي