مهدويت و آينده‌پژوهي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 21 - 42 دقیقه)

چكيده

موضوع مورد بررسي در اين پژوهش، «مهدويت و آينده‌پژوهي» است که به بررسي مفهوم مهدويت و آينده‌پژوهي و روابط موجود ميان آن دو و نيز کارکردهاي هر يک پرداخته است. از آن‌جا که آينده‌پژوهي به شناخت يا مطالعۀ آينده‌هاي ممکن و مطلوب جامعه مي‌پردازد، مي‌توان براساس شناخت گذشته و شرايط کنوني، آينده‌هاي ممکن و محتمل جامعه را تخمين زد. اين بحث در جوامع اسلامي از جايگاه خاصي برخوردار است؛ زيرا از منظر ديني، آينده‌سازي در ظهور امام منتظر4 پاسخي روشن و جامع به پرسش‌هاي فطري و بنيادين بشر در خصوص زندگي مطلوب و آرماني آينده است. با وجود برخي تفاوت‌ها که در پيش فرض‌ها، مسئله‌ها و غايات، ميان آينده‌پژوهي و مهدويت پژوهي است، تشابهات موجود ميان آن دو، نسبتي تفصيلي را موجب گشته که امکان تعامل متقابل و تنگاتنگي را با حفظ استقلال معرفتي و روشي آن‌ها فراهم مي‌آورد.

 

طرح مسئله

گرايش به کشف اسرار آينده، ناشي از کنجکاوي بشر در جهت کاهش خطرات و مقابله با آن‌ها بوده است. بشر از ديرباز، زمان را به سه بخش گذشته، حال و آينده تقسيم کرده است. زمان حال، به اندازه کافي شناخته شده است؛ شناخت گذشته نيز در حوزه تاريخ شکل مي‌گيرد و شناخت آينده در دهه‌هاي پاياني قرن بيستم در قالب علم «آينده شناسي» يا «آينده‌پژوهي» بنيانگذاري شد و به نوعي ادامه تاريخ لقب گرفت؛ اما تاريخي که هنوز نگاشته نشده است (عصاريان نژاد، 1386: 65). اين رشته جديد که هدفش مطالعه منظم آينده است، گاهي اوقات «مطالعات آينده‌پژوهي»، «قلمرو آينده»، «تحقيقات در خصوص آينده»، «آينده‌پژوهي[5]»، يا «پيشگويي» ناميده مي‌شود و متخصصان آن را که به دنبال کشف، ابداع، ارائه، آزمون و ارزيابي آينده‌هاي ممکن، محتمل و بهترند، «آينده‌پژوه» مي‌گويند.

بنابراين، آينده‌پژوهي، فرايند مطالعه و بررسي آينده‌هاي محتمل و بالقوه، با استفاده از تجزيه و تحليل منابع، الگوها و عوامل تغيير و ثبات است. اين فرايند دربردارنده مراحل خاصي است که عبارتند از: شناخت تغيير و دگرگوني، نقد و تحليل و بررسي آن، ترسيم آينده‌هاي مختلف و محتمل، ترسيم آينده مطلوب و در نهايت برنامه ريزي و تعيين راهبردهاي رسيدن به آن. اين دانش مشخص مي‌کند که چگونه از دل تغييرات «امروز» واقعيت «فردا» تولد مي‌يابد. نيز موضوعات آن دربرگيرنده گونه‌هاي «ممکن»، «محتمل» و «مطلوب» براي تغيير و دگرگوني از حال به آينده است.

بشر در طول تاريخ، همواره شاهد آينده شناسي ديني بوده است. اين نوع آينده شناسي، با نگاهي روشن و جامع به کل تاريخ بشر، آينده‌اي محتوم و فراگير را براي انسان‌ها پيش‌بيني مي‌کند. مهم‌ترين بعد آينده شناسي اسلام و در واقع فرجام تاريخ، «آموزه مهدويت» است. اين آموزه‌، پاسخگوي بسياري از دغدغه‌ها و مشکلات و سؤال‌هاي بشر در طول تاريخ و چشم‌اندازي الاهي و ايماني به جامعه‌اي مطلوب و آرماني است (کارگر، 1388: 68). از منظر آينده‌پژوهان ديني (مسلمان) جهان به سوي جامعه‌اي آرماني يا آرمان شهري درسايه مقام ولايت عظماي الاهيه به پيش مي‌رود و هرچند آحاد مردم منتظر با پندار و گفتار و کردار نيک خود مي‌توانند منادي، مبلغ، و مروج آن جامعه آرماني بوده، از اين طريق به ظهور حضرت مهدي4 کمک کنند؛ شکل گيري آرمان شهر قدسي در پرتو ظهور حضرت مهدي4 يکي از حتميات تاريخ است و اراده بشر نمي‌توانند جلو تحقق آن را بگيرد (ملکي‌فر، 1387: 10).

آينده‌پژوهي در ايران، به بحث مهدويت ارتباط يافته است؛ به طوري که در متون اسلامي ضمن بحث از آينده‌پژوهي، سخن از مهدويت و آينده‌پژوهي به ميان آمده است. با وجود اين، در اين زمينه تحقيقات اندکي شامل چند مقاله و گفتار انجام شده است. که از اين موارد، گفتار «آينده‌پژوهي به مثابه علم الانتظار» (ر. ک. عقيل ملکي‌فر و همکاران، الفباي آينده‌پژوهي، تهران، کرانه علم، فصل هشتم) و مقاله «آينده‌پژوهي مهدوي» (رحيم کارگر، فصلنامه علمي ـ تخصصي انتظار، سال نهم، شماره 28) قابل توجه مي‌باشد و شايد بتوان مقاله «تأملاتي ديني پيرامون آينده‌پژوهي» اثر محسن الويري را که در فصل هفتم کتاب «الفباي آينده‌پژوهي» به چاپ رسيده است؛ در يک نگاه کلي به مهدويت مربوط دانست. در همه اين آثار، به نوعي به آينده‌پژوهي ديني پرداخته شده که در نهايت بحث مهدويت موردنظر قرار گرفته است.

در اين نوشتار برآنيم به اين سؤالات پاسخ دهيم:

1- آينده‌پژوهي چيست و جايگاه و اهميت آن چه مي‌باشد؟ 2- مهدويت پژوهي چيست و اهداف و غايات آن چه مي‌باشد؟ 3- چگونه مي‌توان مفهوم مهدويت پژوهي را در ارتباط با آينده‌پژوهي تبيين کرد؟ در ابتدا به مفهوم آينده‌پژوهي و مهدويت پرداخته شده و در نهايت رابطه بين آن دو بيان شده است.

روش تحقيق حاضر از نوع توصيفي- تحليلي و شيوه گردآوري اطلاعات کتابخانه‌اي است که با بهره گيري از کتاب‌ها و مجلات مختلف به انجام رسيده است.

درآمدي بر آينده‌پژوهي

مطالعات تاريخي و تحليل حوادث آينده، داراي سابقه 2500 ساله است. آن گونه که اسناد تاريخي نشان مي‌دهد، اين گونه مطالعات ابتدا در خاورميانه و چين صورت گرفته است. البته تحليل رويدادها در جهت کسب آمادگي، براي پذيرش فردا، در گذشته دور با مطالعات آينده‌پژوهي در اين روزگار با تحولات عميق و گسترده‌اي روبه رو بوده است. در گذشته، به مدد علم نجوم و رابطۀ ستارگان و حرکت افلاک، حوادث پيش رو را ترسيم مي‌کردند؛ اما امروزه با تحليل علمي اوضاع و حوادث، درصدد ساختن آينده به گونه‌اي مناسب‌اند (منطقي،1390: 54).

در دهۀ 1960، آينده‌پژوهي به عنوان يکي از رشته‌هاي جديد علوم پايه ريزي شد. انتشار کتاب «تصوير آينده» نوشته اف. ال پولاک [6]در سال 1951، يکي از نشانه‌هاي بارز آن و کتاب «هنر حدس زدن» نوشته بي.دجوونل[7] که در سال 1964 منتشر شد، نشانه ديگر آن است. همچنين تشکيل انجمن‌هاي تخصص آينده‌پژوهي از نشانه‌هاي ديگر اين رشته جديد است. رشته آينده‌پژوهي معاصر، مسيرهاي تکاملي مختلفي را پشت سر گذاشته است. يکي از مسيرها در کار دبليو.اف. اگبرن[8] و همکارانش براساس تجزيه و تحليل روندهاي اجتماعي و نقش فناوري در دگرگوني‌هاي اجتماعي پايه‌ريزي شد. مسير ديگر، از طريق برنامه ريزي (استراتژيک) ملي بود. سومين مسير در تکامل مطالعات آينده‌پژوهي، «تحقيق در عمليات» و «کانون‌هاي تفکر» بود. کميسيوني که فرهنگستان ادبيات و علوم آمريکا، راجع به سال 2000 تشکيل داد، نقطه عطف ديگري در پيشرفت مطالعات آينده‌پژوهي بود و از همه مهم‌تر اين‌که به مطالعات آينده‌پژوهي اعتبار علمي و دانشگاهي بخشيد. پيشرفت‌هاي مشابه در علوم سياستگذاري و ارزيابي تحقيقات نيز در پيشبرد رشته آينده‌پژوهي مؤثر بوده است (اسلاتر و همکاران، 1384: 5- 8). با وجود اين، با در نظر گرفتن تمامي شواهد مربوط به رشد و تکامل تخصصي اين رشته، امروزه کم‌ترين ترديدي وجود ندارد که مطالعات آينده‌پژوهي به يک رشته پژوهشي جديد در محافل علمي تبديل شده است.

آينده‌پژوهي، دانش و معرفتي است که ديد مردم را نسبت به رويدادها، فرصت‌ها و چالش‌هاي احتمالي آينده باز مي‌کند، و از طريق کاهش ابهام‌ها و ترديدهاي فرساينده، توانايي انتخاب‌هاي هوشمندانه مردم و جامعه را افزايش داده و به همگان اجازه مي‌دهد تا بدانند به کجاها (آينده‌هاي اکتشافي يا محتمل) مي‌توانند بروند؛ به کجاها (آينده‌هاي هنجاري) بايد بروند و از چه مسيرهايي (راهبردهاي معطوف به خلق آينده) مي‌توانند با سهولت بيش‌تري به آينده‌هاي مطلوب خود برسند (محمودي و عباسي، 1384: 3).

آينده در زندگي کنوني ما نقش عمده‌اي دارد؛ چرا که برنامه‌ها و روياهاي ممکن ما در آينده تحقق پيدا مي‌کند. به همين خاطر، تفکر در زمينه آينده و آينده نگري از ديرباز مورد توجه بشر بوده؛ وجود اخترشناسان و پيشگويان در طول تاريخ بشر نيز گوياي علاقه آدمي به آينده نگري بوده است. درست است که تحقق آينده از احتمالات است و ممکن است به وقوع نپيوندد؛ نمي‌توان به اين بهانه که آينده قابل پيش‌بيني نيست، خود را به امواج آن سپرد تا هر زمان که با واقعه‌اي روبه‌رو مي‌شويم، به هر طرفي که امواج مي‌روند، ما نيز به آن سو رويم؛ بلکه بايد با برنامه ريزي قبلي و با آمادگي کامل عکس العمل نشان دهيم. بنابراين، آينده را با تمام احتمالات آن بايد پذيرفت و به استقبال آن رفت؛ زيرا جهان از جنبه‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي، علمي و تکنيکي در حال تغيير است و هر روز دستاوردهاي گوناگوني در زمينه‌هاي مختلف به ظهور مي‌رسد. ما نيز براي ورود به قرن جديد بايد آن را بشناسيم و توانمندي خود را بالا ببريم. بنابراين، با مطالعه آينده، توانايي گريز از پذيرش منفعلانه آنچه ممکن است اتفاق بيفتد و نيز مشارکت فعال در ايجاد آينده مطلوب را به دست خواهيم آورد (ناصرآبادي، 1379: 1).

لذا تغيير و تحول، يکي از پديده‌هاي عادي در جامعه است که روندي پيوسته و طولاني دارد و دگرگوني در همۀ زمينه‌ها، از گذشته تا حال و آينده امتداد داشته و خواهد داشت. آينده نگري در حقيقت پاسخي خردمندانه و حکيمانه به چالش‌هاي پديد آمده در پي دگرگوني‌هاست؛ زيرا کنجکاوي و نگراني انسان دربارۀ سرنوشت خود در آينده، از مهم‌ترين دلايل ضرورت آينده‌پژوهي است.

هدف عمده آينده‌پژوهان، حفظ و گسترش بهروزي و رفاه بشر و ظرفيت‌هاي ادامه حيات بر روي کره زمين است. آينده‌پژوهان اين هدف را مشخصاً با کاوش‌هاي منظمي که به منظور کشف انتخاب‌هاي مختلف براي آينده صورت مي‌گيرد؛ دنبال مي‌کنند. آن‌ها به تفکر معطوف به آينده مي‌پردازند و مي‌کوشند تصويرهاي بديل تازه‌اي از آينده بيافرينند. علاوه بر آن، تعهد و التزام بارز آينده‌پژوهان نسبت به آينده، آن‌ها را وا مي‌دارد تا به دفاع از آزادي و سعادت نسل‌هاي آينده؛ يعني انسان‌هايي بپردازند که هنوز به دنيا نيامده‌اند و در زمان حال هيچ صدايي از آن‌ها شنيده نمي‌شود. همچنين آينده‌پژوهان براي اجراي وظايف خود، درصدد شناخت عوامل تغيير و دگرگوني هستند؛ يعني مي‌خواهند فرايندهاي پويايي را شناسايي كنند که از يک سو علت اصلي پيشرفت‌هاي فناورانه بوده و از سوي ديگر نظم‌هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را دگرگون مي‌کنند. همچنين مي‌کوشند تحولات غيرمنتظره‌اي را مشخص كنند که جز تسليم در برابر آن‌ها چارهاي نيست و سرانجام مي‌کوشند تحولات قابل انتظاري که در کنترل آدمي قرار مي‌گيرند، معلوم كنند. علاوه بر اين، تلاش مي‌کنند پيامدهاي پيش بيني نشده، ناخواسته و ناشناخته فعاليت‌هاي اجتماعي را کشف كنند (اسلاتر و همکاران، 1384: 11-12).

مهدويت پژوهي و ارتباط آن با آينده‌پژوهي

«مهدويت» به عنوان آموزه‌اي اساسي که از يک سو، براستمرار جريان نبوت و امامت و تاريخ ديني بشر استوار است و از سوي ديگر، در بردارنده چشم‌انداز نهايي و ايده آل حيات در پايان تاريخ زندگي بشر در اين دنيا به شمار مي‌رود؛ لذا آموزه مهدويّت کانون مطالعات آينده‌پژوهانه ديني در علوم اسلامي محسوب مي‌شود. براين اساس، مسلمانان در پيگيري آموزه‌ها و معارف اسلامي با چشم‌انداز روشن و مشخصي دربارۀ آينده روبه‌رو هستند که مبتني بر آن، خاستگاه و سرنوشت نهايي نيروهاي فعال در تاريخ زندگي بشر توضيح داده مي‌شود و مطالعۀ آن، شکل دهندۀ حوزه‌اي است که مي‌توان از آن به عنوان آينده‌پژوهي ديني ياد کرد (آئين،1390: 109).

به بياني ديگر، مهدويت پژوهي، بررسي علمي و نظام مند در يکي از آموزه‌هاي حياتي و بنيادين اسلام و دستيابي به ديدگاهي جامع دربارۀ هستي و سرانجام حيات بشر و شناخت برنامه و راهبرد اساسي دين براي زندگي مطلوب، معقول و انساني است. مهدويت پژوهي، رويکرد نوين پژوهي و نظريه پردازي ديني در عرصه نجات گرايي، حق خواهي، حقيقت خواهي، چشم به راهي پويا، حجت شناسي، انقلاب شناسي، اصلاح گري، جهان گرايي و..... است. مهدويت پژوهي شناخت طرح کلان الاهي براي آينده بشر و چگونگي قرار گرفتن در مدار مشيت او براي رسيدن به جامعه آرماني است (کارگر، 1388: 80).

دين اسلام، همانند ساير اديان آسماني، براي جامعه بشر غايت و آينده‌اي روشن و سعادت بخش ترسيم مي‌کند. آيات و روايات متعدد در اين زمينه گوياي اين مطلب است که انسان در نهايت به جامعه‌اي مبتني بر حق و حقيقت دست مي‌يابد که در آن ظلم و فساد ريشه کن شده و عاقبت از آن پرهيزگاران است. نويد اسلامي قيام و انقلاب مهدي موعود4 نيز در چهارچوب همين نظريه در ضمن آيات و رواياتي چند ارائه مي‌گردد که در منابع فراواني به آن‌ها اشاره شده است.

مجموعه آيات و رواياتي که در زمينه مهدويت مطرح شده‌اند؛ به دو دسته کلي قابل تقسيم مي‌باشند: يک دسته از آن‌ها به ويژگي‌هاي «عصر ظهور و جامعه آرماني» اشاره دارند و دسته ديگر، به مفهوم «انتظار» و زمينه‌سازي براي عصر ظهور پرداخته‌اند.

مصداق كامل جامعه مطلوبي که قرآن و روايات آن را ترويج مي‌کنند؛ در عصر ظهور محقق مي‌گردد؛ اما نبايد به عنوان مجموعه شناخت‌هايي نگريسته شود که تنها ترسيم کنندۀ وضعيت آينده جهان است و با وضعيت کنوني جوامع هيچ نسبتي ندارد؛ يعني اگر الگوپذيري از چنين جامعه‌اي به صورت يک فرهنگ درآيد و همه ارکان جامعه، خود را نسبت به شناخت ويژگي‌هاي آرماني آن موظف بداند، آن‌گاه معناي واقعي انتظار تحقق مي‌يابد. توجه به همين نکته است که ما را در تفکيک و تمايز جامعه مطلوب و جامعه آرماني اسلام ياري مي‌دهد. لذا نبايد به جامعه عصر ظهور به مثابه ساير جامعه‌هاي آرماني نگريست، که از سوي انديشمندان ارائه شده است؛ بلکه بايد آن را به الگويي مناسب و کاربردي براي سامان دهي زندگي اجتماعي عصر حاضر تبديل كرد. با چنين رويکردي مي‌توان گونه‌اي از آينده‌پژوهي (آينده‌پژوهي ديني) را به خدمت گرفت تا در برنامه ريزي‌هاي گام به گام، به عنوان ابزار هدايت اجتماعي عمل و جامعه موجود را در رسيدن به شرايط مطلوب ياري كند (قانع، 1388: 61).

نتيجه توجه به مطالب مذكور، اين‌كه در «آموزه مهدويت» براي تحليل و بررسي حوادث آينده ظرفيت‌هاي فراواني وجود دارد. در واقع در اين آموزه براي آينده‌پژوهي زمينه‌هاي فراواني موجود است که اين بر حسب تشابهات موجود ميان آن دو، با وجود داشتن برخي تفاوت‌هاست که سبب تعامل و ارتباط بين آن‌ها گشته که در ادامه، برخي از آن‌ها مورد تحليل و بررسي قرار مي‌گيرند:

الف)آينده مطلوب

يکي از مسائل قابل توجه در انديشه ورزي آدميان، تأمل و تفکر در زمينه «آينده» است. از اين رو در رويکرد اسلامي، آينده مطابق خواست و اراده خداوند رقم خواهد خورد و در مرتبه کلي، انسان‌ها از رويارويي با حوادثي که خداوند براي آن‌ها مقرر کرده است، گريزي ندارند. با اين حال، آن‌ها مي‌توانند انتخاب کنند که در برابر اين حوادث چه موضعي داشته باشند و چگونه رفتار کنند و در نهايت، از چه سرنوشتي برخوردار شوند. در اين جهت، انسان‌ها مي‌توانند در رويارويي با آينده، از نشانه‌ها و گذشته‌ها بياموزند و از اين طريق دربارۀ آينده شناخت به دست آورند. همچنين تحقق آينده ايده آل درنگاه اسلامي، مستلزم تغيير در درون و بيرون و به تعبير قرآن سير در انفس و آفاق است. بر اين اساس، انسان‌ها از يک سو بايد نسبت به آنچه اراده الاهي رقم زده است، تسليم باشند و سازگاري پيشه کنند و در واقع درون خود را هماهنگ با واقعيت‌هاي تغيير ناپذير حيات تغيير دهند. از سوي ديگر، اقتضاي مسئوليت اسلامي انسان، اين است که در برابر تمامي جلوه‌هاي نازيبا و ويران‌كننده اطراف خود بشورد و از طريق حذف يا تبديل آن‌ها، زمينه ساز شکل گيري آينده مطلوب خود، ديگران و جهاني باشد که در آن زندگي مي‌کند (آيين،1390: 106).

لذا ارائه تصويري روشن از آينده، بدون شناخت امکانات آينده يا آينده‌هاي ممکن و چگونگي سير تحول حال به آينده ممكن نيست و طبعاً به محقق ساختن آيندۀ دلخواه ممكن نخواهد بود. آينده‌نگر با شناخت سير حرکت از حال به آينده، آينده مطلوب تحقق پذير را در ذهن انتزاع، راه رسيدن از وضعيت موجود به آينده مطلوب را بررسي و دست آخر با به کارگيري همه عوامل لازم براي تحقق آن آينده تلاش مي‌کند.

تفکر مهدويت نيز نوعي تفکر و نگرش معطوف به آينده و در حقيقت رويکردي آينده نگرانه است. در اين تفکر، گذشته، حال و آينده جهان حرکتي مستمر، پويا، هدفمند و به سوي کمال ترسيم شده است که در آن، هيچ‌گونه اعوجاج، انحراف و ارتجاعي نيست. در اين تفکر، پايان جهان، چون آغاز آن در اختيار صالحان است و همان‌طور که خلقت انسان با آفرينش حضرت آدم7 صورت گرفت و مأموريت نهايي وي در زمين، استقرار عدالت بود، در پايان جهان نيز حکومت صالحان و استقرار عدل جزو ارکان اصلي اين تفکر برشمرده مي‌شود. در اين خصوص قرآن کريم مي‌فرمايد:

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون (انبيا: 105).

در تفکر مهدويت، فرض اساسي آن است که حضرت مهدي4 پس از سال‌ها غيبت کبرا و به اذن الاهي ظهور مي‌كند و با تجلي قيام پربرکت خويش جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد (گودرزي، 1386: 179).

حال، از آن جا که مهدويت در دين مبين اسلام، اميدواري به آينده‌اي روشن است؛ اهميت توجه به آينده نگاري در حوزه مهدويت، محدودۀ بسيار وسيعي از جنبه‌هاي مختلف زندگي جوامع انساني را مي‌تواند پوشش دهد. به تعبيري ديگر، آينده نگاري کارکردها و توانمندي‌ها را پردازش مي‌کند و در معرض برنامه ريزي قرار مي‌دهد؛ کارکردهايي چون:

1-آماده سازي جامعه در برابر آينده: با تصور حوادث ممکن و ارزيابي احتمالات، مي‌توانيم خود و ديگران را براي آينده آماده و تحقق آن را مديريت کنيم. در اين حالت، فرصت‌ها، و تهديدها را مي‌توانيم بشناسيم و در برابر آن، يا براي به دست آوردن آن‌ها برنامه‌ريزي کنيم.

2-ترسيم و شبيه سازي نمايي کلي از آينده در حال ظهور: با استفاده از آينده نگاري موعود، بذر تحولات آينده را در زمان حال مي‌توانيم بشناسيم و دربارۀ آنچه در حال ظهور و به وقوع پيوستن است، اطلاعات و دانش بيش‌تري کسب کنيم و نقش خود و جامعه را در آن بستر برويانيم.

3-دريافت و درک زودهنگام هشدارها: علاوه بر شناسايي فرصت‌ها و تهديدها، آينده نگاري ما را دربارۀ درک زود هنگام اين حوادث و مديريت آن ياري مي‌رساند.

4-اعطاي خودباوري و اعتماد: بعد از ترسيم و ادراک ولايي فرايند ظهور، به دليل بررسي گستره وسيعي از حوادث و اتفاقات در آينده و فراهم سازي اقدامات لازم براي آن، مي‌توانيم با قدرت و اعتماد بالايي پيش برويم.

5-کسب موقعيت برتر و اقتدار آفرين: آينده‌نگاري، در حقيقت تصميم گيري درباره آينده در زمان حال است؛ يعني در زمان حال، درباره مسائل آينده تصميم مي‌گيريم و انرژي و موقعيت‌هاي برترآفرين خود را ترسيم مي‌کنيم. دانش و بينشي که از آينده نگاري دريافت مي‌كنيم، ما را در کسب موقعيت برتر و در عرصۀ دفع تهديدات ياري مي‌کند.

6-ايجاد تعادل ميان رخدادها و اهداف: اگر دقايقي دربارۀ آينده در زمان حال تأمل كنيم، از ذهنيت «دل خوشي به حال و به تعويق انداختن نگراني درباره آينده» رهايي مي‌يابيم. در اين حالت مي‌توانيم ميان اهداف و رخدادهاي پيش‌بيني‌ناپذير رابطه و تعادلي سازنده ايجاد کنيم.

7-کسب اطلاعات دربارۀ نيروهاي مؤثر و ظرفيت ساز: از مزاياي ديگر آينده‌پژوهي، کسب اطلاعات دربارۀ نيروها و عوامل مؤثر بر حوزۀ مورد هدف است. شناسايي اين نيروها و عوامل در توان درک و فهم آينده بسيار ضروري است.

8-مديريت و نظارت راهبردي سطح تغييرات: فهم و درک نيروها و عوامل مؤثر بر حوزۀ رخدادها، طراحان را دربارۀ تغييرات احتمالي آينده هوشيارتر مي‌کند و آن‌ها را قادر مي‌سازد با رعايت قواعد راهبردي، برنامه‌ريزي کنند و خود يا جامعه را در برابرتهديدها و رخدادها و امواج معارض آماده گردانند و براساس آن سناريو، مديريت تغييرات خود را تنظيم و به آن عمل کنند (فيروزآبادي، 1388: 77-78).

ب)تلاش در جهت بهبود زندگي و ساختن آينده بشر

جهان آينده، موضوع و هدف اقدامات ماست و تقريبا هر کاري که انجام مي‌گيرد، با هدف بهبود شرايط در آينده است؛ يعني آينده قلمرو اهداف و روياها است؛ همان‌طور که گذشته قلمرو خاطرات است. از آن‌جا که جهان آينده هنوز وجود نيافته است، مي‌توان آن را مطابق آمال و آرزوهاي خود شکل داد؛ برخلاف جهان گذشته که سپري و تمام شده است. بنابراين، چگونگي کشف آينده و شکل بخشيدن به فردايي بهتر، مي‌تواند براي همۀ افراد، صرف نظر از ميزان تحصيلات و موقعيت شغلي آن‌ها مفيد باشد؛ چرا که تمام رويا، ايده‌ها و افکار ذهني ما که در زمان حال شکل مي‌گيرند، براي آينده نشانه گيري شده‌اند و آثار آن‌ها در آينده نمايان مي‌شود. عملکرد افرادي که مستقيم يا غيرمستقيم بر آينده ديگران تأثير مي‌گذارند؛ بدون هيچ اغماضي به وسيله خرد جمعي آينده داوري خواهد شد (محمودي و عباسي، 1384: 32-33)؛ زيرا آينده‌پژوهي سرشتي اخلاقي دارد و عميقاً مسئوليت‌آور است. مسئوليت سنگيني که از طريق معرفت آينده‌پژوهي بردوش ما گذاشته مي‌شود، انديشيدن به سرنوشت آيندگان است. ما نمي توانيم نسبت به نيازها و مسائل احتمالي نسل‌هاي آينده بي تفاوت باشيم؛ به قول معروف: «ما امروز را از گذشتگان به ارث نبرده‌ايم؛ بلکه آن را براي ساختن آينده از آيندگان به وام گرفته‌ايم». امروز وقتي حقيقتاً باارزش خواهد بود که در آن، چيزي براي بهروزي نسل‌هاي آينده بکاريم (ملکي‌فر، 1384).

آينده‌پژوهي ديني، مؤمنان را شايسته برتري در تمام زمينه‌ها دانسته و اين باور را ترويج مي‌کند که در پرتو اتکال به خدا و تلاش هدفمند، هر کار بايسته و شايسته‌اي قابل انجام دادن است. اين گونه آينده‌پژوهي، تنها متضمن باور به آينده‌اي بهتر يا ممکن سازي غيرممکن‌ها نيست؛ بلکه برکشندۀ همت‌ها براي دستيابي به اهداف نيز هست. ازاين رو، آينده‌پژوهي برآمده از متن آموزه‌هاي اسلامي از هر دري که وارد شود؛ نااميدي، خمودگي، سستي و کاهلي از در ديگر خارج مي‌شوند. اين‌گونه آينده‌پژوهي همواره خالق اميد و مشوق تعامل فردي و جمعي است.

طرفداران «نقش سازندگي انسان» بر خلاف جبرگرايان معتقدند که آينده را مي‌توان دگرگون كرد و ساخت. انسان موجودي آينده نگر و آينده ساز است و آينده در گرو اعمال اوست. رشد و کمال انسان، به ميزان آينده نگري و برنامه ريزي‌هاي واقع گرايانه او بستگي دارد. قرآن کريم انسان را موجودي آينده‌نگر و آينده‌ساز معرفي مي‌كند؛ چنان‌كه در آيه 11 سورۀ رعد مي‌فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم؛ خداوند بدون تغيير مردم، جامعه را به رشد و کمال نمي‌رساند؛ جز آن‌که خود انتخاب کنند.

در اين تفکرات حرکت‌ساز، انسان مسئول است و بايد نسبت به آيندۀ خود همه گونه آمادگي‌هاي لازم را داشته باشد و زمينه‌هاي مناسب را پديد آورد؛ زيرا سستي و کوتاهي امروز عامل ذلت و خواري فردا است و فرار و گريز از مسئوليت‌ها، عامل نابودي و سقوط فرداهاي تاريخ است (دشتي، 1381: 15-16).

امروزه ذهنيت بشر، از اين زمينه بايد برخوردار باشدکه بفهمد، بداند و يقين کند که انسان والايي خواهد آمد تا جهان را از عدل و داد پر سازد و او را از زير بار ظلم و ستم نجات دهد و اين، همان چيزي است که همۀ پيغمبران براي آن تلاش کرده‌اند و پروردگار متعال، در قرآن كريم آن را به مردم وعده داده است:

وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِم؛ و از دوش آنان، قيد و بندهايي را که بر ايشان بوده است، برمي‌دارد (اعراف: 157).

از اين رو انتظار ظهور منجي صالح و عدالت گستر و موعود الاهي با آثار گوناگون خود، انسان‌هاي صالح، مصلح، اميدوار، انقلابي، مؤمن و متحرک مي‌پروراند و منتظران را به صحنه‌هاي سياسي و اجتماعي مي‌کشاند. از طرفي نيز، با نشان دادن افق نوراني و چشم‌انداز دنياي عادلانه، آن‌ها را به گونه‌اي تربيت مي‌کند که به وضع موجود رضايت نمي‌دهند و هميشه به دنياي پاک‌تر با مهرورزي بيش‌تر و عدالت کامل‌تر فکر مي‌کنند. چنين تربيتي به موجبات اجتماعي و سياسي اصلاح گرايي و نعمتي براي زمينه سازي ظهور مي‌انجامد (فيروزآبادي، 1388: 87-132).

از بعضي آيات و روايات استفاده مي‌شود که ظهور مهدي موعود4 آخرين حلقه از حلقه‌هاي مبارزۀ جريان حق با جريان باطل است که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي‌شود. سهيم بودن فرد در اين سعادت، به اين موقوف است که آن فرد عملاً در گروه حق باشد. آياتي که در روايات به آن‌ها استناد شده است، نشان مي‌دهد مهدي موعود4 مظهر نويدي است که به اهل ايمان و عمل صالح داده شده و پيروزي نهايي اهل ايمان و تحقق بخش ايده آل همۀ انبيا و اوليا و مردان مبارز راه حق است (مطهري، 1386: 56).

ج) نفي جبرگرايي و تأکيد بر قدرت اختيار انسان

آينده‌پژوهي، برخلاف تحجر و درجازدن، سبب ارتقا، رشد و به‌آوري مي‌شود و در اين زمينه، کارکردي مهم دارد و برخلاف گذشته پژوهي که منفعلانه است، به اختيار و ارادۀ بشر توجه داردکه خداوند در او به وديعت نهاده است تا به اجراي نقش احتمالي خود در آينده بينديشد و آن را عملي سازد.

در واقع از نظر قرآن، نجات و رستگاري انسان‌ها فرايندي است که با اراده انسان انجام مي‌گيرد و اراده الاهي هم به تحقق و توفيق ارادۀ بندگان ياري مي‌رساند. نظريه اشتياق منجر به ظهور و پايان درخشان و نيکوي تاريخ بشر، بر سنتي الاهي مبتني است؛ اما اين کارکرد الاهي، به شکل گيري اراده در انسان‌ها مبتني است که در نهايت اگر به کسب رضاي الاهي بينجامد، بنا به وعدۀ الاهي، ارادۀ ظهور را محقق مي‌نمايد. به عبارت صريح تر، ظهور زماني رخ مي‌دهد که جوامع منتظر در جهان، هر کدام به نوعي با بهره گيري از ضرورت‌هاي ظهور و آگاهي‌ها و تجربيات تاريخي خود، بتواند عقلانيت نهفته در پيام ظهور منجي را که به جهان عرضه مي‌شود؛ در يابد و براي تحقق آن، عالمانه تلاش کند. منتظران صالح بايد خود صالح باشند و صالح کسي است که آگاهانه برگزيند و براي تحقق آن، به طور خستگي ناپذير تلاش کند. در آن صورت، اراده جمعي در راستاي اراده الاهي شکل مي‌گيرد و جامعه‌اي پديد مي‌آورد که سنت الاهي تحقق آن را نويد داده است (فيروزآبادي، 1388: 39-40).

همان‌طور که گفته شد، تلاش انسان‌ها در تحقق ظهور منجي، تأثير بسزايي دارد؛ به طوري که هر چه تلاش بيش‌تر و آمادگي براي ظهور زودتر حاصل شود، منجي زودتر ظهور خواهد كرد. از بررسي آيات قرآن، اين نکته به دست مي‌آيد که انسان مسؤل رفتار خود و حوادثي است که در اطراف اوست و هرگونه تغيير و دگرگوني در زندگي و جامعه‌اي که در آن زندگي مي‌کند، معلول عملکرد انسان است. ظهور منجي نيز از جمله پديده‌هايي است که در جامعه بشري اتفاق خواهد افتاد و از اين قاعده مستثنا نيست و تا زماني که جامعه جهاني براي آن تحول، آمادگي لازم را حاصل نکند و انسان‌هايي فداکار پيدا نشوند تا با فداکاري، زمينه آن تحول را فراهم کنند، آن تحول عظيم اتفاق نخواهد افتاد. بنابراين، عدم وقوع ظهور را مي‌توان معلول فراهم نشدن مقدمات ظهور، حضور نداشتن ياران مخلص و آماده نبودن مردم دانست (مرتضوي، 1388: 139 ـ 152).

از آن‌جا که ظهور منجي، بر اساس آنچه، در احاديث متعدد آمده است، موجب برچيده شدن بساط ستم در جهان و گسترده شدن عدالت خواهد شد؛ انتظار مهدي در حقيقت، انتظار تغييري مبارک و تحولي شکوهمندخواهد بود. از اين رو اين انتظار را مي‌توان «انتظار تغيير» ناميد. هر گونه تغيير و تحول، به مقدمات و لوازمي نيازمند است که به عملکرد افراد وابسته است. با توجه به آيات قرآن کريم، تغيير و تحول از يک منظر در دو حوزۀ فردي و اجتماعي قابل تقسيم مي‌باشد. در حوزه تغيير فردي، تحولات دروني افراد، گاهي اوقات سرنوشت آن‌ها را تغيير مي‌دهد و فرد را از گمراهي، به نور هدايت رهنمون مي‌سازد يا متقابلاً او را، از مسير هدايت و نورانيت، به گمراهي مي‌کشاند. همان‌طور که گفته شد، منشأ اين تحولات اساسي، رفتار آدمي است که هم تغيير مثبت و هم تغيير منفي را شامل مي‌شود. در بعد اجتماعي نيز تغيير و تحول در دست خداست؛ با اين شرط که مقدمات و لوازم آن، همچنان در دست افراد اجتماع است. به عبارت ديگر، در حقيقت، افراد جامعه مي‌توانند با ايجاد تغيير و تحول شخصي در خود، زمينه تغيير اجتماعي را فراهم آورند. در حقيقت، اين تغيير، پيش از آن که اجتماعي باشد، فردي بوده و دستاورد اين تغيير فردي، تغيير اجتماعي است. ظهور حضرت مهدي4 و برچيده شدن بساط ستم و برپا کردن حکومت عدل مهدوي بر اساس مباني حکومتي دين مبين اسلام؛ مهم‌ترين تغييري است که در سرتاسر تاريخ بشر در اين جهان مادي اتفاق خواهد افتاد؛ به طوري که آيات و روايات فراواني تحقق اين امر را تصريح کرده‌اند (سبحاني نيا، 1388: 15-22).

مي‌توان گفت در تمامي تفکرات، در خصوص اعتقاد به دورۀ آخرالزمان و انتظار ظهور منجي غيبي و مصلح بزرگ جهاني؛ سمت و سوي جهان رو به پيروزي عدالت و نجات قطعي انسان‌ها و نابودي حتمي ظلم و ظالم است. همين انتظار، عامل نيروبخش و ايمان بخش به ستمديدگان است و باعث اميدواري آن‌ها به پيروزي مي‌گردد. اين ايمان قطعي نه تنها آن‌ها را بي مسئوليت و منفعل بار نمي‌آورد، بلکه به آنان نيرو، قدرت و اطمينان به پيروزي و روحيه فعال مي‌دهد (گودرزي، 1386: 194 ـ 195). بنابراين، کل نظام و تفکر مهدويت در بستر مشيت الاهي، انسجام و قوام مي‌يابد و تحليل خواهد شد. در حقيقت در اين نوع تفکر، ذات پروردگار در عين وجود اختيار براي انسان، داراي قدرت تأثيرگذاري بوده است و سنت‌هاي الاهي، چون بدا و ابتلا در حيات بشري وجود دارند. در اين جاست که تفاوت تفکر مهدويت با تفکر جبرگرايانه و تفويض گرايانه مشخص خواهد شد.

د)ترسيم جامعه مطلوب

تحقق جامعه ايده آل (ديني) مستلزم آينده‌پژوهي است. انسان، از منظر عدالت و آزادي، بايد آينده‌هاي گوناگون را تصور کند و سپس يکي را از ميان آن‌ها برگزيند. بايد جامعه‌اي خوب و شايسته آراست و بصيرت جامعه دربارۀ آينده، چيستي آينده و چگونگي امکان تحقق آن را از طريق منجي باوري برآورد و انسان‌ها را به سمتي هدايت کرد که آگاهانه و با اراده خود بينديشند که «آينده چه بايد باشد». تحقق عدالت، مقابله با حکومت ستمگران و نامشروع دانستن همکاري و همراهي با آنان، از محورهاي اساسي گفتمان آرمان شهر ديني در اسلام است. برهمين اساس، معتقدان به مهدويت در عصر انتظار مي‌کوشند جهت اجراي عدل و قسط در جامعه و مبارزه با ظلم و بيداد قدم بردارند و از اين طريق، جامعه را براي ظهور بزرگ پرچمدار عدالت آماده سازند. سازش و تسليم در برابر حاکميت ظالمان و طاغوتيان در قاموس مکتب منتظران واقعي جايي ندارد و همراهي و همنوايي با مفسدان و ستمگران و سکوت در برابر مظالم و مفاسد بسيار زشت شمرده مي‌شود. منتظر حقيقي با تکيه بر وعدۀ حق الاهي، در مسير دفع ظلم و مبارزه با حاکميت مستکبران مقاومت مي‌کند و نويد فتح نهايي مستضعف بر مستکبر را با قيام و مبارزه خود به اثبات مي‌رساند (فيروزآبادي، 1388: 83 ـ 106).

رغبت به مباني و آموزه‌هاي مهدوي پيش از عصر ظهور، محرک تهذيب نفس انسان‌هايي است که به امام مهدي4 و جامعۀ آرماني او عاشقانه مي‌نگرند. برخلاف مدينه فاضله افلاطون که تنها تئوري و آرمان ذهني و انتزاعي است و در جهت عملي شدن آن هيچ انگيزشي صورت نمي‌دهد و تقدسي در آن وجود ندارد مهدويت، نزد پيروان آن، جنبه قدسي و دلبري دارد؛ انگيزاننده است و مؤمنان در جهت تحقق آن مي‌کوشند و آن را امري حتمي مي‌دانند. در باور ديني، رسالت امام زمان که خود انساني کامل و الگوي کامل انسان‌ها و ولي و رهبر جامعه ايده آل انساني است؛ الگوي عيني به شمار مي‌آيد که «شدن» و «امکان تحقق» را بيان و فرد و جامعه را احيا مي‌کند و برمي‌انگيزاند تا به سوي آن کمال مطلوب الاهي حرکت كند، فاصله «وضعيت موجود» و «وضعيت مطلوب» را اندك سازد. ادبيات اشتياق و رغبت، تنها در گام برداشتن در اين مسير شکل مي‌گيرد؛ اشتياقي که متضمن درک شرايط و خدمت عاشقانه و راغب او در انجام دادن هدف مقدس اوست و ماهيتي عملگرايانه و مسئوليتي عيني دارد. در اين بستر و حوزه، هر عمل نيکي که از فرد مشتاق و راغب سرزند و هر تلاشي که در جهت اجراي عدالت و اعطاي حقوق عامه و جلوگيري از بروز منکر از سوي هر فردي صورت پذيرد، اقدامي «منتظرانه» محسوب مي‌شود و گامي به سوي وضعيت مطلوب و پايداري است که در عصر ظهور تجلي مي‌يابد (همان: 50-52).

ه‍ ) خلق چشم‌انداز جامع و مطلوب از آينده

مهم‌ترين وجه آينده‌پژوهي، «چشم‌اندازسازي» آن است که به هنجارها و رفتارهاي کنش‌گرايانه نيازمند مي‌باشد. خلق چشم‌انداز و تلاش براي محقق ساختن آن، تجلي بخش آينده‌پژوهي هنجاري است که بعضي از آينده‌پژوهان را بر آن داشته تا چشم‌اندازهايي فراگير و برخوردار از مؤلفه‌هاي متعالي، تصويرهايي خلاقانه و انديشمندانه از جامعه‌اي بدون نقص و کاستي و متفاوت از ساير جوامع را ترسيم كنند و پيدايش و شکل گيري جهاني جديد را نويد دهند؛ چرا که چشم‌انداز، شگردي آينده‌پژوهانه است که با ارائه تصويري واضح و مطلوب از آينده، به آن، شکل مي‌بخشد و توانايي نگريستن به فراتر از واقعيات موجود و خلق و ابداع آن چيزي است که هم اکنون موجود نيست.

مي‌توان گفت رشد و پويايي جوامع در گرو ترسيم چشم‌انداز آن‌هاست؛ زيرا هيچ امر مهمي بدون چشم‌انداز محقق نشده است و گرچه يگانه عامل موفقيت نيست؛ ضروري‌ترين و مهم‌ترين عامل به شمار مي‌آيد. به همين خاطر، سازمان‌ها و جوامع چشم‌انداز محور، از سازمان‌ها و جوامع محروم از چشم‌انداز بسيار توانمندتر هستند. تمامي اديان آسماني، بويژه دين اسلام، با ترسيم چشم‌اندازهايي حرکت آفرين و الهام بخش از آينده قدسي بشر، بي نظير‌ترين منابع خلق چشم‌اندازها به شمار مي‌روند.

ديدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، ديدگاهي خوش بينانه بوده و پايان دنيا، پاياني روشن و سعادت آميز عنوان شده است. سرانجام سعادتمندانه جهان، همان تحقق کامل هدف آفرينش انسان‌هاست که چيزي جز عبادت خداوند نخواهد بود. قرآن درباره سرنوشت جوامع بروشني سخن گفته است. از نظر قرآن، مشيت الاهي بر اين تعلق گرفته که در آينده، فقط صالحان وارثان زمين خواهند بود و حکومت جهان و اداره امور آن را به دست خواهند گرفت و حق و حقيقت، در موضع خود استوار بوده و باطل برچيده خواهد شد. در واقع، آينده در قرآن کريم بر وعده تحقق جامعه‌اي کامل و مطلوب، تشکيل حکومت واحد جهاني اسلام، گسترش دين اسلام و غلبه آن بر همه اديان، زمامداري صالحان و ارباب لياقت و پيروزي حزب الله مبتني است (کارگر، 1389: 139).

برخلاف ديدگاه برخي افراد که چشم‌انداز آينده بشر را تاريک و ظلماني دانسته و معتقدند فرجام بدي در انتظار اوست؛ اسلام آينده بشر را مثبت ارزيابي کرده و آن‌ها را به آينده‌اي روشن اميدوار ساخته است. در واقع، آينده نگري مثبت، از باورهايي است که در ميان آموزه‌هاي اسلامي از جايگاه خاصي برخوردار است. مقوله مهدويت، باورداشتي است که آينده نگري مثبت اسلام را نشان مي‌دهد. دين اسلام، با عهده دار شدن اين مسئوليت بزرگ، انسان‌ها را به آينده و فرجامشان اميدوار کرده، مهدويت، را سمبل آينده مثبت به انسان‌ها معرفي كرده است. بنابراين، مي‌توان گفت چشم‌انداز آرماني همه اوليا و انبياي الاهي در حکومت مهدوي به طور کامل تحقق مي‌يابد و از اين دوره است که تکامل جهاني شدت مي‌يابد و افراد برخلاف عصر قبل از ظهور، از زمان تحقق اين دوره تا انتهاي جهان مي‌توانند با هزينه و تلاشي كمتر از قبل به رشد و کمال دست يابند. در واقع مهدويت، همان آرمان شهري است که قرآن معرفي مي‌كند.

و) فراگيري و همه جانبه نگري

مقوله آينده نگري، ايده فراگير و همه جانبه‌اي است كه ميان همه انسان‌ها با مليت و نژاد مختلف مطرح است و نمي توان آن را به گروه، يا يک ملت يا نژاد و ديني منحصر دانست؛ بلکه با تجربه و استقرا ثابت شده است که ايده آينده نگري در طول تاريخ، از انسان‌هاي نخستين گرفته تا انسان‌هاي معاصر و نيز از مردمان مشرق تا مردمان مغرب و نژاد سفيد گرفته تا سياه و زرد؛ در ميان همه، به نحوي وجود دارد. پس، نمي‌توان گفت آينده نگري مخصوص مسلمانان يا جوامع مذهبي يا سرخوردگان و بحران زدگان است؛ بلکه ايده‌اي انساني است (الهي‌نژاد، 1386: 100).

در نگرش اسلامي، مهدويت نيز از رويکردي کلان به آينده تاريخ حکايت مي‌کند. از اين منظر، مهدويت ابعاد گوناگوني يافته و به منزله نظامي فکري- عملي مطرح مي‌شود. چنين نگرشي به مهدويت، گوياي فراگيري چنين آموزه‌اي نسبت به عرصه‌هاي مختلف حيات انسان‌هاست. برخلاف نگرش‌هاي مدرن سکولار، دين، امري فراگير است و عرصه‌هاي اصلي زندگي بشر را در برمي گيرد. بنابراين، باور و اعتقاد به مهدويت، بخشي از نگرش کلان ديني را شامل مي‌شود. چنين عرصه‌اي با ديگر بخش‌هاي دين کاملاً در ارتباط است و تجلي بخش زندگي آرماني به شمار مي‌آيد. مهدويت، از اين جهت، نگرش اسلام به آينده جهان را بيان مي‌کند و بخش کلاني از فلسفه نظري تاريخ در نگرش اسلامي است (بهروزي‌لک، 1386: 83-85 ).

اديان با قدرت معنابخشي بسيار، مي‌توانند تمام ابعاد زندگي انسان را تعريف کنند و پوشش دهند. بدين سبب، پيروان اديان و مومنان، در زندگي خويش آرامش بيش‌تري دارند. اين ويژگي در اسلام به منزله مکتب الاهي و آخرين پيام الاهي براي بشر، به صورت کامل وجود دارد. اعتقاد به مهدويت از اين حيث، بخشي از مکتب فراگير اسلامي است. با وجود اين، خود نيز مي‌تواند با توجه به تجلي و تبلور کمال اسلام در عصر مهدوي، يک مکتب شمرده شود. چنين مکتبي با مکتب اسلام رابطه طولي دارد و از آن متمايز و جدا نيست. وجه تفکيک مهدويت به مثابه مکتب، آن است که جامعه آرماني اسلامي را نشان مي‌دهد و با تحقق آن، اسلام به صورت کامل و عيني تحقق خواهد يافت. بنابراين، مي‌توان مکتب مهدوي را عصاره کليت اسلام دانست و کليت مکتب اسلام را در مکتب مهدوي جست‌وجو کرد (همان: 102).

بنابراين، مي‌توان گفت تمامي اديان الاهي، به خصوص اسلام، برخلاف ديدگاه‌هاي سکولار، جامع بوده و دربرگيرنده تمام عناصر و لوازم عرصه‌هاي مختلف زندگي کل بشر در همه مکان‌ها و زمان‌ها مي‌باشند و در تمامي عرصه‌هاي زندگي، بشر داراي ديدگاه خاصي هستند و آن عرصه‌ها را تبيين و راهکارهاي لازم را ارائه کرده‌اند. در اين ميان، دين اسلام به عنوان مکتبي آسماني و آخرين دين، جامع‌ترين مکتب است. مکتب مهدوي نيز که عصاره مکتب اسلام به حساب مي‌آيد، جامع است. طبعاً ويژگي‌هاي موجود در مکتب مهدوي، شکل متکامل و عيني مکتب اسلامي است. دولت مهدوي از اين جهت، تمام ويژگي‌هاي حکومت نبوي9 را محقق مي‌سازد. بنابراين، بر ديدگاه‌هاي کلان اسلامي در عرصه‌هاي مختلف مبتني است.

ي) پديده‌ها و تحولات جهان

در عصر حاضر، ما با تحولات و پديد‌هاي جهاني مختلف و پيچيده‌اي روبه‌رو هستيم که هر کدام از آن‌ها ما را با چالش‌هاي مختلفي مواجه ساخته است. از جمله اين پديده‌هاي عصر جديد، فرآيند جهاني شدن است که از آثار و نتايج دوران مدرنيته و پيشرفت فنّاوري اطلاعات قلمداد مي‌شود. پديده جهاني شدن به دليل تأثيرات فراواني که بر سياست، اقتصاد و فرهنگ ملت‌ها دارد؛ بسيار حائز اهميت است.

از سده بيستم به اين طرف، ما شاهد حوادث و رويدادهايي هستيم که مفهوم جهاني شدن را موضوع تفکر و انديشه قرار داده است. بديهي است آگاهي از تغييرات، الزامات و راهکارهاي موجود در جهت فرآيند جهاني شدن، بخصوص از بعد ديني و فرهنگي، براي تمام مسلمانان جهان که از غناي فرهنگي خاصي برخوردار مي‌باشند؛ ضرورتي انکار ناپذير است.

از آن‌جا که اسلام، ديني جهان شمول و عالم گير است؛ جهان شمولي تعاليم اين دين سبب شده است براي رسيدن به هدف نهايي که همان کمال و سعادت بشري است؛ بسط و گسترش ارزش‌هاي ديني و بويژه عدالت اجتماعي را از حوزه‌اي خاص آغاز کند و تا مرز عدالت گستري در سطح جهان امتداد دهد. در اين جهت، اسلام مکانيزم اجرايي دستيابي به اهداف مورد نظر را تحت عنوان تشکيل حکومت ديني مطرح مي‌كند. که گستره حاکميت خود را در وراي مرزهاي ملي و در سطح جهان جست‌وجو مي‌کند. از طرفي ما در متون ديني اسلام به رواياتي برمي خوريم که جامعه عصر ظهور حکومت امام عصر4 را به گونه‌اي توصيف كرده‌اند که درک اين تحولات جز از طريق رشد تکنولوژي علم و اطلاعات امکان پذير نمي‌باشد. همچنين آيات متعددي از قرآن کريم، مستقيم يا غيرمستقيم جهاني شدن رسالت اسلام و محدود نبودن آن را به مکان و زماني خاص بيان و نگرش جهاني دين اسلام را ترسيم كرده‌اند.

مهدويت، به عنوان مدينه فاضله اسلامي و ظهور منجي موعود، تدبيري الاهي است براي سرانجام تاريخ تا آمال و آرزوهاي همه انسان‌ها در طول قرن‌ها تحقق يابد. تحقق چنين دوره‌اي مستلزم آماده بودن زمينه‌ها و شرايط لازم است. يکي از شرايط و زمينه‌هاي لازم در اين باب که باعث توجه بيش‌تر به آموزه فرج شده؛ پديده «جهاني شدن» است. بدين جهت است که مهدويت اسلامي مي‌تواند با پديده‌اي به نام جهاني شدن ارتباط يابد (بهروزي‌لک، 1381: 149).

مدينه فاضله مهدوي داراي ويژگي‌هايي است که در مطالعه تطبيقي، توجه به آن‌ها ضرورت دارد. در ذيل برخي از اين ويژگي‌ها و ابعاد را مورد بررسي قرار مي‌دهيم:

الف) مهدويت و غايت تاريخ: در اديان ابراهيمي، تاريخ سرانجامي داشته و داراي غايتي است که در حال حرکت بدان سو مي‌باشد. از ديدگاه اسلامي، سرانجام تاريخ بشر، تحقق وعده الاهي حاکميت حق و مدينه فاضله اسلامي است. تحقق چنين مدينه‌اي قطعي و سنتي الاهي است. تحقق چنين غايتي، وضعيت جديدي براي بشر است که جامعه بشري مبتني بر فطرت الاهي را به وجود مي‌آورد. تحقق چنين جامعه‌اي غايت و آمال تمامي انسان هاست.

ب) بعد جهاني مهدويت اسلامي: اديان، خلقتي جهاني دارند. به دليل وحدت ذاتي جهان هستي که همه امور به ذات حق برمي گردد، پيام الاهي براي تمامي انسان‌هاست و تنوع اديان آسماني، نه به دليل تنوع در محتوا و پيام، بلکه در ويژگي‌هاي عصري آن هاست. پيام الاهي، واحد است و در نتيجه مخاطب آن تمام انسان‌ها هستند. از اين رو مهدويت اسلامي نيز هرگز به سرزمين يا قوم و نژاد خاصي تعلق ندارد؛ بلكه تدبير الاهي براي تمامي انسان هاست و از اين رو گستره جهاني دارد. مهدويت اسلامي تحقق بخش فطرت بشري نيز مي‌باشد. از اين رو مهدويت اسلامي به دليل ابتنا بر هويت فطري و الاهي انسان‌ها، آرمان تمامي انسان‌ها را دربرمي گيرد و بعدي جهاني دارد.

ج) صبغه الاهي- ديني، در دولت مهدوي4: در جامعه مهدوي، امام معصوم، لطفي الاهي است که با هدايت خويش و اجراي احکام الاهي در عرصه فردي و اجتماعي، جامعه را به سوي سعادت رهنمون مي‌شود. از اين رو ويژگي جامعه اسلامي عصر مهدوي، برخلاف نگرش عصر جديد، تأکيد بر فضيلت و سعادت مي‌باشد؛ در حالي که عصر جديد صرفاً بر آزادي انسان مبتني است و دغدغه فضيلت و سعادت بشر را دارا نيست. حکومت جهاني، از توجه به عنصر دين به عنوان عنصر هويت بخش فراگير، ناگزير مي‌باشد.

د) تکامل فکري بشري و رشد آگاهي انسان‌ها: به رغم انحرافات فکري در ادوار مختلف تاريخي، انسان‌ها در طول تاريخ، شناخت تکامل يافته تري از جهان اطراف خويش داشته‌اند و سير تفکر بشر همواره به سمت و سوي تسخير عرصه‌هاي ناشناخته جديدي حرکت کرده است. البته دانش بشر عرصه‌هاي بسيار گسترده و عظيمي را فتح كرده است؛ امّا چنان‌که در روايات ملاحم آمده است، علم در عصر ظهور حضرت مهدي4 پيشرفت شگرفي خواهد داشت و از سوي ديگر، فهم و آگاهي انسان‌ها نيز فزوني خواهد يافت.

ه) گسترش عدل و داد در سراسر گيتي: ايده عدل و داد از جمله آرمان‌هاي انسان‌هاست که در جامعه موعود و به دست منجي تحقق خواهد يافت. حکومت عدل و داد و رفع تبعيض‌ها و نابرابري‌ها، وعده الاهي براي مستضعفان است. از اين رو، آن حضرت جامعه مبتني بر عدالت را برپا خواهد کرد. هر چند غايت اصلي جامعه مهدوي، زمينه سازي سعادت، فضيلت و تکامل انسان‌هاست؛ طبعاً عدل و داد، يکي از زمينه‌هاي لازم تحقق چنين آرماني خواهد بود (همان).

براي فرآيند جهاني شدن، قرائت‌ها و تفسيرهاي متفاوتي است که بدون ترديد مهدويت اسلامي با همه اين قرائت‌هاي جهاني شدن سازگاري ندارد. اگر منظور از جهاني شدن، فرآيند گسترش تکنولوژي ارتباطي باشد و در حد وضعيتي سخت افزاري و ابزاري به آن نگريسته شود که با محتوا و نرم افزار خود رنگ مي‌گيرد؛ با مهدويت اسلامي کاملاً سازگار و بلکه ملازم آن مي‌باشد و به طوري که عناصر چهارگانه ذاتي جهاني شدن، يعني تحقق ابزاري فضاي ارتباطي، آگاهي تشديد يافته، جدا شدن هويت از مکان و اهميت يابي فضا و تحقق جامعه بشري در جهان؛ بر اين اساس قابل تأمل است.

نتيجه‌

به رغم برخي تفاوت‌ها در پيش فرض‌ها، مسئله‌ها و غايات ميان آينده‌پژوهي و مهدويت پژوهي؛ تشابهات موجود ميان آن دو، نسبتي تفصيلي را موجب گشته است که امکان تعامل متقابل و تنگاتنگي را (البته با حفظ استقلال معرفتي و روشي آن‌ها) فراهم مي‌آورد. بر اين اساس، با توجه به سطوح کلان آينده نگري ديني که همان «آينده‌پژوهي قدسي» است و چشم‌اندازي روشن از فرجام جوامع انساني و دورنمايي شفاف از فرجام هستي ارائه مي‌دهد و ما را به هوشياري و دقت بيش‌تر و فعاليت مؤثرتر براي ساختن دنيايي مبرا از هرگونه ظلم و نابرابري و مملو از صلح و صفا و عدالت و سعادت فرا مي‌خواند؛ و همچنين سطح خرد آينده نگري ديني که ناظر به سنت‌هاي اجتماعي است (چرا که اين دو سطح در تعامل با يکديگر هستند)؛ آري، با توجه به موارد مذكور، مي‌توان جامعه را در راه رسيدن به شرايط مطلوب و آرماني ياري و شرايط تحقق آرمان‌هاي الاهي را در جامعه فراهم كرد.

منابع

1. آئين، ياسر (1390). گفتگو از آينده‌پژوهي ديني با تأکيد بر آموزۀ مهدويت، فصلنامه پژوهش‌هاي مهدوي، سال اول، شماره 3.

2. اسلاتر، ريچارد و همکاران (1384). نوانديشي براي هزاره نوين، ترجمه عقيل ملکي فر و همکاران، تهران، مؤسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي.

3. الهي نژاد، حسين (1386). آينده نگري و فرجام تاريخ بشر، فصلنامه انتظار موعود، شماره 21.

4. بهروزي‌لک، غلامرضا (1386). مهدويت پژوهي، دو نگرش مکتب وار و دکترينال، انتظار موعود، شماره 20.

5. ــــــــــــــــــــــــــ(1381). مهدويت و جهاني شدن، فصلنامه کتاب نقد، سال ششم، شماره 24 و 25.

6. پايا، علي (1385). آينده علوم انساني در ايران، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال دوازدهم، شماره49.

7. تقوي گيلاني، مهرداد و غفراني، محمد باقر (1379). آينده‌پژوهي، مطالعات و روش‌هاي آينده شناسي. فصلنامه رهيافت، شماره 22، 1379ش.

8. دشتي، محمد (1381). آينده و آينده سازان، قم، انتشارات مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين4 .

9. سبحاني نيا، محمدتقي (1388). نظريه تغيير و تأثير آن در زمينه سازي ظهور، فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، شماره 11.

10. عصاريان نژاد، حسين (1386). آينده‌پژوهي، الزامات و الگوها، ماهنامه نگرش کاربردي، شماره 85 و 86.

11. فيروزآبادي، سيدحسن (1388). قيام مهدي4 منتظر ماست، تهران، انتشارات دانشگاه دفاع ملي.

12. قانع، حميد فاضل (1388). آينده‌پژوهي و جامعه مطلوب اسلامي، معرفت فرهنگي و اجتماعي، سال اول، شماره اول.

13. کارگر، رحيم (1389). آينده‌پژوهي قرآني و جايگاه مهدويت در آن، فصلنامه انتظار موعود4، شماره 32.

14.ـــــــــــــــــــ(1388). آينده‌پژوهي مهدوي، فصلنامه انتظار موعود4، سال نهم، شماره 28.

15. گودرزي، غلامرضا (1386). تصميم گيري استراتژيک، مطالعه موردي رويکرد موعودگرايي شيعه.تهران:انتشارات دانشگاه امام صادق7.

16. محمودي، مهدي و عباسي، عطا (1384).آينده‌پژوهي و نقش آن در سياست گذاري علم و فناوري، تهران، انتشارات مرکز آينده‌پژوهي علوم و فناوري دفاعي- مؤسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي.

17. مرادي پور، حجت الله و نوروزيان، مهدي (1384)، آينده‌پژوهي مفاهيم و روشها، فصلنامه رهيافت، شماره36.

18. مرتضوي، سيد محمد (1388). ظهور حضرت مهدي4 در انتخاب ماست، فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، شماره 11.

19. مطهري، مرتضي (1386). قيام و انقلاب مهدي4 از ديدگاه فلسفه تاريخ، تهران، انتشارات صدرا.

20. ملکي فر، عقيل (1387). آينده‌پژوهي عشق است و مکاشفه و اميد، انتشارات انديشکده صنعت و فناوري (آصف) گروه آينده‌پژوهي و ديدباني.

21. ــــــــــــــــــــــــ (1384). آينده‌پژوهي به مثابه علم الانتظار، متن سخنراني مهندس عقيل ملکي فر در افتتاحيه يکمين کارگاه آموزشي پيش بيني و آينده نگاري تکنولوژي، در مؤسسه آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي، تهران، انتشارات مرکز آينده‌پژوهي علوم و فناوري دفاعي.

22. منطقي، محسن (1390). آينده‌پژوهي، ضرورت آيندۀ مطالعات فرهنگي و علمي، نشريه اسلام و پژوهش‌هاي مديريتي، سال اول، شماره اول.

23. ناصرآبادي، زهرا (1379). آينده‌پژوهي، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و برنامه ريزي استراتژيک.

 

 

[1] . استاديار گروه شيعه شناسي دانشگاه تهران- پرديس فارابي؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

[3] . کارشناسي ارشد فلسفه اخلاق؛ این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

1. Futures Study.

1. F.L. Polak.

2. B. de jouvenels.

[8]. W. F. Ogburn.

نویسندگان:

روح الله شاکري زواردهي
رضوانه شاهرخي ساردو


چاپ   ایمیل