بررسي تسامح در نقل روايات نشانه‌هاي ظهور با تأکيد بر کتاب مأتان و خمسون علامه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 40 دقیقه)

115c

چکيده

از آن‌جا که نشانه‌هاي ظهور در منظومه معارف مهدوي داراي جايگاهي ويژه و اثرگذار است؛ همواره مورد توجه و اهتمام بوده، نقل انبوه روايات در اين باره، گواهي اين مدعا است. البته در اين فراواني نقل، آسيب‌هاي چشم‌گيري متوجه اين بحث شده که نبود اهتمام جدّي به اعتبار اين نقل‌ها و تسامح در آن، از برجسته‌ترين آن‌هاست.

نقد بنيادين کتاب‌ها، به‌ويژه آثار معاصر که بر پايه اين ديدگاه سامان يافته، مي‌تواند در نماياندن زمينه‌هاي برخي انحرافات و آسيب‌ها نقش برجسته‌اي داشته باشد.

يکي از نوشته‌هاي معاصر در اين زمينه، کتاب «مأتان و خمسون علامةحتي ظهور الامام المهدي4» نوشته سيّد محمد علي طباطبايي حسني است. هدف اين مقاله، بررسي کتاب مذكور از جهت راست‌نمايي و امانت‌داري در نقل و تحليل برخي اظهارنظرها و تطبيق‌ها به روش تحليلي ـ انتقادي است.

نتيجه اين که نويسنده افزون‌بر در هم‌آميختن روايات معتبر و غير معتبر، به روشني براي پاره‌اي از نشانه‌ها تعيين مصداق کرده است. وي اگرچه کوشيده است چهره پذيرفته‌اي از کار خود ارائه كند؛ اما خواسته يا ناخواسته در دام تحريف، تصحيف و حتي جعل افتاده است.

 

مقدمه

در ميان انبوه آگاهي‌هاي بشري، آن‌گاه که پديده‌اي به زمان آينده پيوند خورده باشد، بيش‌تر مورد علاقه است؛ به‌ويژه اگر آن پديده بر پاية گزاره‌هايي اطمينان‌بخش با خاستگاهي وحياني و الاهي پيش‌گويي شده باشد.

«مهدويّت» به مثابه روشن‌ترين نگارش از برخي از پديده‌هاي آخرالزماني، همواره در کانون نگاه بسياري از آينده‌پژوهان، آينده‌نگران و علاقه‌مندان بوده است.

اين گروه از پديده‌هاي پيوسته، گِرد حادثه‌اي بزرگ به نام «قيام جهاني موعود منجي» منظومه‌اي را سامان داده که فهم فراگير آن نيازمند نگاهي گسترده و همه‌جانبه به همه پديده‌هاي پيوسته است.

يکي از اين بحث‌هاي بنيادين در منظومه آموزه‌هاي مهدويت، «نشانه‌هاي ظهور» است که همواره مورد اهتمام بوده؛ اگرچه فراز و فرودهايي داشته است.

پديده‌هايي که گفته شد، حکايت از نزديک‌شدن و راست‌نمايي آن قيام جهاني خواهد داشت و اين خود، به عنوان کليدي براي گشودن قفل آن آرمان ديرينه، در هر دوره‌اي به کار گرفته شده است؛ به‌ويژه آن‌گاه که عرصه بر انسان‌ها، تنگ شده، عطش اين آرمان‌خواهي و احساس نياز به منجي روز افزوني مي‌نمايد.

اين آرمان‌خواهي و اميدواري، نه در ميان توده‌هاي مردم، که در برخي از اهل دانش، به مناسبت هر پديده‌اي سر بر‌آورده، بدون درنگ در حقيقت برخي پديده‌ها و راستي‌آزمايي آن، بحث‌هاي فراواني را موجب شده است.

بررسي دانش‌بنيان آثاري که رواياتي را در اين باره نقل کرده‌اند، مي‌تواند به روشن‌گري در اين باره بينجامد. در اين مقاله به يکي از اين آثار پرداخته مي‌شود.

تسامح در نقل روايات، بستري براي انحراف

با توجه به فراواني دگرگوني‌هاي پديدآمده در روايات مهدويت و به‌ويژه روايات نشانه‌ها، ممکن است اين پرسش مطرح شود که چرا در روايات اين همه تغيير صورت گرفته است؟

عواملي چند ممکن است در اين اتفاق نقش داشته باشند؛ اما نقش «تسامح در ادلة سنن»، نقشي قابل تأمل است.

يكي از مباحث شناخته شده در علوم حديث ميان شيعه و اهل سنّت (ابو ريه، بي‌تا: ص84). «تسامح در روايات سنن» است (كلانتري، بهار 1389، صفحه 1ـ22؛ عابديني، پاييز، ص 29 ـ 38 (.

«تسامح» در لغت به معناي تساهل (ابن منظور، 1405: ج2، ص489) و چشم‌پوشي‌كردن، و «سنّت» در لغت، صورت و آنچه از آن در رودررويي ديده مي‌شود (همان، ج ۱۳، ص۲۲۴) و در اصطلاح فقيهان، گفتار و رفتار پيامبر 6 و در تعريف شيعي، گفتار و رفتار پيامبر و امامان : است. سنّت، در گفت وگوهاي فقهي در (مستحب) نيز به كار رفته است (مدير شانه‌چي، 1362: ص 23). منظور از سنن در اين‌جا، مستحبات است كه با آداب و رسوم اخلاقي نيز همسويي دارند.

مفهوم تسامح در ادلة سنن، آسان‌گيري در پذيرش رواياتي است كه گوياي آداب و اعمال مستحبي هستند. اين قاعده در گذر تاريخ سبب اختلاف­ ديدگاه‌هايي ميان دانشمندان در اين زمينه شده و از پيامدهاي آن روايات فراواني است كه در زمينه­هاي مربوط، نقل مي­شود.

برخي از فقيهان، اين ساده‌گيري در پذيرش روايات را به موضوعات اخلاقي و آداب و رسوم، گسترش داده، در منابع روايي خود، روايات با سند سست را پذيرفته‌اند (طباطبايي، 1412: ج1، ص267) و برخي از محدثان بر اين پايه، سندهاي روايت‌هاي اخلاقي را ـ با اين توجيه كه در اين روايات جاي آسان‌گيري است ـ از متن روايات کنار گذاشته‌اند (حراني، 1404: ص 3).

صرف نظر از اين‌که ريشه اين قاعده به چند روايت بر مي‌گردد[1]، و از علما چه کساني (ر.ک: عابديني پاييز 1385: ص37ـ43) بر پاية اين قاعده رفتار کرده‌اند (ابن فهد حلي، 1407: ص 13ـ 14) و نيز اين‌که چه کساني همسو و يا رودرروي آن بوده‌اند (کلانتري، بهار 1389: ص 1ـ22)؛ صرف نظر از موارد مذكور، بر فرض پذيرش قاعده تسامح در اخبار مستحبي؛ اين پرسش به ميان مي‌آيد كه گستره اين قاعده تا كجاست؟

از برخي نوشته‌ها به دست مي‌آيد «اخبار من بلغ» افزون بر مستحبات، فضيلت‌هاي بزرگان دين نقل شده در قصص و اندرزها را در بر مي‌گيرد. در اين زمينه شهيد در الرعايه با نسبت‌دادن اين ديدگاه به گروه فراواني از بزرگان، پذيرش اخبار ضعيف در قصص، اندرزها و مستحبات را، به دليل روايات تسامح، بلا مانع دانسته است (شهيد ثاني، 1408: ص 94).

سيد محمد طباطبايي(م1242ق) در مفاتيح الاصول پس از اشاره به سخنان شهيد، در کنار برخي تنبيهات، نکاتي را ذکر کرده؛ از جمله در تنبيه دوم نوشته است: جايز است براي اندرزها و داستان‌هاي ارشادي از روايات ضعيف استفاده كنيم[2]. وي آن‌گاه به سه دليل بر مدعاي خود اشاره کرده است: نخست، سيره گذشتگان؛ دوم، عموم آيه Gتعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوىٰF؛ كه هر نوع همكاري بر كارهاي نيك را در بر مي‌گيرد؛ و سرانجام روايات«من بكي او ابكي و جبت له الجنّه»؛ هر كس در عزاي امام حسين7 بگريد يا بگرياند، بهشت بر او واجب مي‌شود» (طباطبايي کربلايي، بي‌تا: ص 349).

در برابر، گروهي از فقيهان، بر اين باورندکه عموم آيه تعاون و اطلاقات روايات، گزارش‌هاي تاريخي و يادآوري فضايل و مصايب اهل بيت : را در قاعده تسامح جاي نمي‌دهد و سيره‌اي نيز در اين باره در ميان نيست.

شيخ انصاري (م1281ق) پس از نقل دليل‌هاي ارائه‌شده بر روابودن نقل فضايل و داستان‌هاي تاريخي ضعيف، به دليل تسامح، از آن چنين پاسخ داده است: همكاري در راه نيكي و نيز گرياندن مردم در سوگ امام حسين 7 به اتفاق علما بايد از راه مباح و روا صورت گيرد، تا به واسطة آن، استحباب درست شود و در عنوان نيكي و گرياندن جاي گيرد. پس اين مدعا كه اين كار همكاري و كمك به نيكي است، مباح بودن آن‌ را ثابت نمي‌كند و اگر دليل كمك بر نيکي، بتواند اباحه درست كند، آن گاه اين دليل توانا خواهد بود حليّت استفاده از غنا را در سوگواري‌ها و لهو و لعب را در اجابت مؤمن و مانند آن مطرح كند (انصاري، 1414: ص29).

از آن‌جا كه سنت‌ها و آداب و مسائل اخلاقي و ارزشي جايگاه برجسته‌اي در آموزه‌هاي اسلامي و فرهنگ جامعه اسلامي دارد، آسان‌گيري در پذيرش اين روايات، زيان‌هاي جبران‌ناپذيري به فرهنگ ديني وارد مي‌کند. در دهه‌هاي گذشته نقدهاي فراواني بر اين قاعده و نيز مستندات آن به نگارش در آمده است (ر.ک: عابديني، پاييز 1385: ص 29 ـ 38 و کلانتري؛ بهار 1389: ص1ـ 22).

در اين نگاشته، در مقام نفي يا اثبات اين قاعده نيستيم، بلكه آن را يكي از عوامل نگرشي در دگرگوني‌هاي يادشده مي­دانيم كه ارزش نقد در روايات مهدويّت را نيز امري بايسته نموده است.

عطش سيري‌ناپذير بسياري از مردم در فهم اتفاقاتي که در آينده رخ خواهد داد، سبب شده تا کساني در هر دوره‌ با نقل روزافزون نشانه‌ها و تطبيق آن بر برخي مصداق‌ها به پندار خود به پديدآمدن آن اتفاق، ياري رسانند؛ غافل از اين‌که اگر اين نقل اندکي از منشأ وحياني، دور شود، نه تنها به اين باور کمکي نمي‌رساند که خود بستري براي انحراف و آسيب خواهد شد.

سوگمندانه اين رخداد در دوران معاصر بيش از گذشته زمينه‌هاي کژي را فراهم كرده است؛ آثار و کتاب‌هايي که بدون تأمل در اعتبار اسناد و محتواي روايات همچنان به نقل آن‌ها مي‌پردازند.

يکي از آثاري که در سال‌هاي گذشته به انگيزه نقل روايات نشانه‌ها منتشر شده، کتاب «مأتان و خمسون علامةحتي ظهور الامام المهدي4»[3] اثر شخصي است که بر جلد کتاب مزبور «العلامة السيّد محمد علي الطباطبايي الحسني» معرفي شده است.

البته بررسي‌ها در باره شخصيت و زندگي‌نامه فرد مذكور چندان به نتيجه نرسيد. که اين خود اعتبار اثر مذكور را مورد تأمل قرار مي‌دهد.

اين کتاب اگرچه دربردارنده برخي روايات معتبر است؛ بخش چشم‌گيري از آنچه در آن نقل شده، تأمل‌هايي جدّي مي‌طلبد.

همان‌گونه که از نام کتاب به دست مي‌آيد، نگاشته مذكور مجموعه‌اي است که با شماره گذاري تا 250 در پي نقل روايات نشانه‌ها است. البته بخشي از آنچه شماره گذاري شده، نقل نشانه نيست و صرفاً تطبيق برخي حوادث بر پاره‌اي از نشانه‌ها است.

تأكيد مي‌شود كتاب از جهت علمي ارزش نقد ندارد. اما چون در محافل علمي شايع شده به نقد آن پرداخته شده است.

کتاب را مي‌توان در دو مرحله بررسي کرد: نخست، از جهت شکل و اسلوب ظاهري و ديگر از نظر متن و محتوا.

گفتار اول: نقد شکلي

يکي از بايسته‌هاي آثار علمي، رعايت شرايط و ضوابط شکلي است که اين مهم، گوياي جايگاه علمي و نيز اهتمام نويسنده به ضوابط علمي است و بي‌توجهي به آن شرايط و ضوابط، اصولا گوياي نداشتن جايگاه علمي نگارنده اثر است. آنچه در اين کتاب ملاحظه مي‌شود و حکايت از نبود اين جايگاه علمي است، بي‌توجهي به برخي از اين ضوابط مي‌باشد.

از ويژگي‌هاي کتاب‌شناختي اثر، آنچه در کتاب ديده مي‌شود، فقط نام ناشر است که در آن با عنوان «مؤسسة البلاغ للطباعة والنشر» مشخص شده و به هيچ‌يک از شاخصه‌هاي لازم براي آشنايي دقيق‌تر با کتاب اشاره‌اي نشده؛ ضمن اين‌که بررسي‌هاي گسترده در نشاني اينترنتي داده شده براي ناشر، اطلاعات قابل قبولي يافت نشد.

از مشکلات بنيادين شکلي نوشتار، نبود فهرست فني مطالب است؛ به طوري كه فقط در پايان کتاب به برخي عنوان‌ها و شماره صفحه بسنده شده است.

همچنين بيش‌تر مطالب نقل‌شده بدون ذکر منبع است و آنچه نيز به عنوان منبع قيد شده، در فهرست منابع ذکر نشده است و در فهرست منابع، تنها 12 منبع، آن هم بدون اشاره به مشخصات کتاب‌ها ذكر شده است.

به نظر مي‌رسد نويسنده شمار اندکي از کتاب‌هاي روايي معاصر را در اختيار داشته و بر اساس همين منابع اندك به نگارش اين اثر اقدام كرده است؛ چراکه خود وي در پايان کتاب با عنوان «المصادر التي اعتمدناها» به آثار زير، به عنوان منابع مورد اعتماد در نگارش کتاب اشاره کرده است.[4] (شمار روايات هر کتاب از نگارنده مقاله است):

  1. البرهان في علامات مهدي آخر الزمان، للكراجكي؛ فقط با يک نقل؛

  2. يوم الخلاص، كامل سليمان؛ با 26 نقل؛

  3. عقائد الإمامية، السيد إبراهيم الزنجاني؛ با 24 نقل؛

  4. الإمام المهدي من المهد إلي الظهور، السيد محمد كاظم القزويني؛ با 4 نقل؛

  5. الممهّدون للمهدي، علي الكوراني، با 4 نقل؛

6 . إلزام الناصب 1/2، الشيخ مهدي الحائري؛ با 21 نقل؛

7 . بحار الأنوارج52، العلامة المجلسي؛ با 3 نقل؛

8 . بشارة الإسلام في ظهور صاحب الزمان، السيد حيدر الكاظمي؛ با 12 نقل؛

9 . الملاحم والفتن، ابن طاووس؛ با 9 نقل؛

  1. كلمة الإمام المهدي4، السيد حسن الشيرازي؛ (اين اثر اگرچه در فهرست منابع آمده؛ هيچ روايتي از آن کتاب نقل نشده است)؛

  2. بيان الأئمة للوقائع الغريبة والأسرار العجيبة، مهدي النجفي؛ با 36 نقل و افزون بر آن 36 نقل نيز با تعبير خطبة البيان؛

  3. نوائب الدهور في علائم الظهور، السيد حسن الطباطبائي (نقل از متن کتاب بدون تغيير) (درست: سيد حسن ميرجهاني)؛ با 26 نقل (طباطبايي حسني، بي‌تا: ص269).

نكته قابل ذكر اين که برخي از آثار يادشده، به جهت نقل برخي روايات ضعيف واحياناً ساختگي، خود نيازمند بررسي است.

تأکيد مي‌شود: نبود آثار فاخر روايي از بزرگان شيعه، مانند الغيبه نعماني، کمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق، کتاب الغيبه شيخ طوسي، الکافي مرحوم کليني و الارشاد شيخ مفيد در ميان منابع وي گوياي ناگزيري او از استفاده از آثاري محدود با اعتباري نه‌چندان مقبول است.

بهره از کتاب‌هاي يادشده كه برخي بدون اعتبار لازم علمي‌اند؛ آن هم با تعبير اعتماد بر آن‌ها، گوياي ميزان عدم علميت کتاب است. به عنوان نمونه استفاده از کتاب بشارة الإسلام في علامات المهدي4 به قلم سيد مصطفي كاظمي (م1336ق) كه با تحقيق نزار نعمت الحسن، در سال 1425ق منتشر شده است.

از نکات قابل تأمل درباره نويسنده کتاب، اين‌که وي در هيچ‌يک از منابع معتبر توصيف نشده و روايات متعددي از برخي آثار، مانند خطبة الافتخار (كاظمي، 1431: ص91) و نيز خطبة البيان (همان، ص93) بدون ارزيابي سند و محتوا نقل کرده و در باب پانزدهم با نام «فيما ورد عن الکهنة و الاحبار» به نقل رواياتي از بزرگان يهود و مسيحيت، مانند کعب الاحبار (همان، ص223) پرداخته است.

گفتني است که اين کتاب به جهت برخي روايات ضعيف و ساختگي، دست‌آويزي براي مدعيان دروغين شده و در فضاي مجازي رواج فراواني يافته است.

يا کتاب يوم الخلاص في ظل القائم المهدي4 که در سخنراني‌ها، کتاب‌ها و مقالات فراوان به آن استناد مي‌شود. اين کتاب، اثر نويسنده جبل عاملي، کامل سليمان است كه ترجمه فارسي آن کتاب با نام روزگار رهايي به قلم علي اکبر مهدي‌پور، در 20 بخش سامان يافته است. نيمه دوم کتاب، به اتفاقات نزديک قيام و حکومت حضرت، نشانه‌هاي آخر الزمان، صفات ياران و مخالفان وي و مباحث ديگر پرداخته است.

از نکات قابل تأمل در اين کتاب، نقل روايات فراواني است که در کتاب‌هاي معتبر متقدمان نيامده است، مانند نخستين روايت که از کتاب بشارة الاسلام نقل شده است (كامل، 1414: ص5). از اين رو، نويسنده، اين سخنان را فقط به برخي منابع معاصر مستند کرده است.

قابل ذكر است كه گويا بر نقل روايات سست بر نويسنده کتاب يوم الخلاص خرده مي‌گرفته‌اند؛ چراکه او در پاسخ به چنين افرادي، با اشاره به اين‌که بسياري خداوند را نيز ردّ کرده‌اند به اين ايرادها پاسخ داده است: « فليس الراد عليّ بمسيء اليّ بعد ان ردّ اکثر الناس علي الله» (همان، ص27).

دست آخر کتاب بيان الائمة للوقايع الغريبة و الاسرار العجيبة، نوشتة محمد مهدي زين العابدين است که نقدهايي را در پي داشته است.

نويسنده کتاب مذكور با بهره‏گيري از منابع روايي و تفسيري و تاريخي، به بيش از 325 مورد پيشگويي امامان : از حوادث آخرالزمان مي‏پردازد و تلاش مي‏كند آن‏ها را بر مصاديق مورد نظر منطبق سازد.

برخي از اين پيشگويي‏ها و تطبيق‌ها عبارتند از: دانش اتمي، راديو و تلويزيون، استخراج نفت، جنگ جهاني دوم، حوادث فلسطين، جنگ‏هاي خونين در عراق، تخريب مسجد براثا و صدها مورد از وقايع شخصي و اجتماعي ديگر كه به اعتقاد نويسنده، ائمه از آن خبر داده‏اند.

اين کتاب از معدود آثاري است که فراوان نقد شده است. يکي از برجسته‌ترين اين نقد ها به قلم سيد جعفر مرتضي عاملي با عنوان «بيان الأئمة وخطبةالبيان في الميزان» است.

برخي از نقدهاي وارد شده بر اين کتاب مبتني بر اثر مذكور از اين قرارند:

  1. اختلاف برخي از نقل‌هاي کتاب با منابع مورد نظر؛

  2. نسبت بسياري از روايات به کتاب‌هاي ناشناس؛

  3. استناد برخي روايات به آثاري که امروزه در دسترس نيست؛

  4. رواياتي بدون سند كه به معصومان : منسوب شده است؛

  5. نسبت دادن سخناني به افراد ناشناس و تعبير روايت از آن‌ها.

يادآوري مي‌شود، ناقد ياد شده، به موارد فراواني از تصحيف‌ها و تحريف‌هايي که در کتاب بيان الائمه صورت گرفته، اشاره کرده است؛ از جمله به واژه نفط(نفت)، الكهرباء (برق)، الذرةالتي تدمر العالم (بمب اتم) الطائرات القاذفة، والراديو، الشيطان الإريل، السكك الحديدية. سپس به صورت گسترده به بررسي و نقد «خطبةالبيان» پرداخته از جهت سند و متن ايرادهاي فراواني به آن وارد دانسته است (عاملي 1424: ص21)؛ خطبه‌اي كه نزديک يکصد بار در کتاب مأتان و خمسون، از آن نقل شده است.

جاي بسي شگفتي است که کسي منابع اساسي روايات مهدويت، مانند الغيبه نعماني، کمال الدين صدوق و الغيبه شيخ طوسي را در اختيار نداشته باشد و در موضوع مهدويت و نشانه‌هاي ظهور کتاب بنگارد!

قابل يادآوري است كه برخي لغات روايات که براي مؤلف نامفهوم بوده به کلمات ديگري تغيير کرده است؛ مانند:

ـ «أخرج شقيقه» (شيخ طوسي،1411: ص 208) تبديل شده به «وأخرج شنتقه» (طباطبايي حسني، بي‌تا: ص17)

ـ «رشيق صاحب المادراي» (شيخ طوسي،1411: ص 248) تبديل شده به «رشيق المازراني» (همان: ص20)؛

ـ «فيها حجر» (ابن طاوس، 1416: ص154) تبديل شده به «فيها جمم» (همان، ص26)؛

ـ «فِيهَا سَبْطَةٌ» (نعماني 1379: ص159، ح6)تبديل شده به «فيها شيطة» (همان، ص74)؛

ـ «إِذَا وَقَعَتِ الْبَطْشَةُ» (کليني1407: ج1؛ ص340، ح17) تبديل شده به «إذا وقعت الشيطه» (همان، ص75)؛

ـ «بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً» (شريف الرضي، 1414: ص 299) تبديل شده به «بعد الهجرة أعراقاً» (همان، ص107)؛

ـ «عَطْفَ‏ الضَّرُوسِ» (همان، ص196) تبديل شده به «عطف الفروس» (همان، ص110)؛

البته برخي نيز از روي بي‌توجهي:

ـ «أَمَّا الْحَوَادِثُ‏ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا» (شيخ صدوق، 1395: ج2، ص 484) تبديل شده به «أما الحوادث الواقعة فارجعوا بها» (همان، ص23)؛

ـ «وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ» تبديل شده به «وأنا حجّة الله» (همان)؛

ـ «وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ» تبديل شده به «ولا توصي إلى أحد» (همان، ص24)؛

ـ «فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ» (طبرسي، 1403: ج2، ص499) تبديل شده به «في الوفاء بالعهد» القديم (همان، ص25)؛

ـ «السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا» تبديل شده به «السَّعادة بِمُساعِدَتنِا» (همان).

بي گمان تغيير بخشي از کلام معصوم که به دگرگوني در معنا منجر شود، چندان تفاوتي با جعل روايت نخواهد بود.

قابل توجه اين که معصومان : همواره تحريف سخنان خويش را امري ناشايست مي‌دانستند (كليني، 1407: ج1، ص403، ح1 و متقي هندي، كنز العمال، ج10، ص228، ش 29201). و لذا اين بي‌دقتي، جداً امري مذموم و در خور نقد مي‌نمايد.

ناگفته نماند كه جعل و تحريف روايت گاهي به انگيزه بيان فضايل اهل بيت : است كه اين موارد نيز از طرف خود آنان مذموم و نکوهش شده است؛ چنان كه امام رضا 7 در اين باره فرموده است:

إِن مخالفينا وضعوا أَخباراً في فضائلنا و جعلوها علي أَقسامٍ ثلاثةٍ أَحدها الْغلو و ثانيها التقصير في أَمرِنا و ثالثها التصرِيح بِمثالبِ أَعدائنا…؛

همانا مخالفان ما در فضايل ما دست به جعل حديث زدند و آن را در سه قسم ارائه كردند: نخست غلو، دوم تقصير در امر ما و سوم پرداختن و برجسته‌کردن عيوب دشمنان ما (صدوق، 1395: ج1، ص303).

علاوه بر آنچه گفته شد (تغيير واژگان) تعداد فراواني از لغاتي كه مؤلف اثر خود آورده است؛ در هيچ يك از كتاب‌هاي لغت يافت نشد!

گفتار دوم: نقد سندي

آنچه بر کل اثر سايه انداخته است، اين که گويا نويسنده به امانت‌داري و تحفظ بر واژگان روايات اعتقادي نداشته، نقل‌به‌معنا، تصحيف و تحريف، تقطيع وترکيب روايات را امري روا تلقي كرده است. از اين رو، عبارات شمار فراواني از روايات، در مقايسه با منابع مورد نظر اختلاف فاحشي دارد، ضمن اين‌که برخي نيز اساساً در آن منابع نيامده است و البته نقل روايت از منابع ناشناخته نيز فراوان به چشم مي‌آيد. در اين‌جا به برخي از مشکلات اشاره مي‌شود:

يک. روايت‌هاي بدون سند

از نکات مشهود کتاب اين‌که شمار فراواني از روايات نقل شده در آن فاقد سند است.

بايد توجه داشت، همواره محدثان، به منظور پيشگيري از جعل، تحريف، تصحيف و زياده يا نقصان در روايات، به نقل دقيق و درج کامل سلسله سند آن اهتمام داشته؛ چراکه پيشوايان معصوم : پيوسته بر اين شيوه پافشاري كرده اند (کليني، 1407: ج1، ص52، ح7).

بي‌گمان حذف اسناد روايات، يکي از اسباب سستي آنان خواهد بود؛ چراکه در پي‌آن، راه براي ورود روايات بيگانه به حوزه مباحث مهدويّت گشوده شده، سخنان بسياري بدون مراعات صحت و اعتبار نقل و تشخيص سند، به معصومان: نسبت داده خواهند شد.

دو . ضعف و بي‌دقتي در استناد به منابع

وي در استناد به برخي کتاب‌ها گاهي به کتاب و گاهي به شماره جلد بسنده کرده است.

نمونه‌اي از اين بي‌توجهي عيناً اين‌گونه است:

في كتب المسلمين كثير من الأحاديث الدالة علي الأئمة الاثني عشر: فراجع الصحاح.للترمذي ص35 والبخاري. 4ومسلم، ومستدرك الصحيحين2، ص 2501 و تيسير الوصول ج2، وتاريخ بغداد ج14 ص353 وينابيع المودة، وكل كتب المحدّثين السنة المفصّلة. الطبعات القديمة لا الحديثة المحرّفة (طباطبايي حسني، بي‌تا: ص 14).

اين بي‌دقتي، گاهي آن‌گونه است که نمي‌توان از آن گذشت، به‌ويژه آن‌که از نويسنده، بر جلد کتاب با عنوان «علّامه» ياد شده است.

وي در بخشي که با عنوان «قصة الميلاد المبارك» به نقل روايت ميلاد پرداخته، به اين صورت: «عن إكمال الدين للشيخ الطوسي قالت السيدة حكيمة: …» (طباطبايي حسني، بي‌تا: ص 19)؛ که اگر از سهو در نام کتاب به اکمال الدين چشم‌پوشي شود، نسبت آن کتاب به شيخ طوسي را نمي‌توان ناديده گرفت.

در جايي ديگر، از کتاب «مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، سيد هاشم بن سليمان بحراني‏»، با نام «معاجز آل البيت: للسيد هاشم البحراني، ج5، ص 179، فصل 18 … . (همان، ص20) ياد كرده است.

در ميان روايات نقل‌شده، کم نيست سخناني که به منبعي نسبت داده، در حالي که آن سخن يا آن روايت در آن وجود ندارد؛ مانند:

الف) وي به نقل از مسند احمد، سخني را به پيامبر 6 نسبت داده است:

يحكم الحجاز رجل اسمه علي اسم حيوان إذا رأيته حسبت في عينيه الحول من البعيد وإذا اقتربت منه لا تري في عينيه شيئاً، يخلفه له أخ اسمه عبدالله ويل لشيعتنا منه؛ بر حجاز مردي كه اسمش، اسم حيوان است حكومت مي‌كند]فهد = يوزپلنگ[ اگر از دور به او نگاه كني، درچشمش انحراف مي‌بيني؛ ولي اگر به او نزديك شدي در چشمش مشكلي نمي‌بيني. جانشين يا خليفه‌اش برادرش كه اسمش عبدالله است خواهد بود، واي بر شيعه ما از دست او!

پس اين جمله را سه بار تكرار نمود: بشارت مرگش را به من بدهيد، شما را به ظهور حجت بشارت مي‌دهم (بي‌تا، ص137)

وي در پايان با بيان اين نکته که «هذا الخبر نقله إليّ أحد الفضلاء المطلعين؛ اين خبر را يکي از فضلاي آگاه نقل کرده»؛ خواسته است بار جعل را به گردن او بيندازد! در حالي که چگونه ممکن است نگارنده‌اي به عنوان «علامه» امکان مراجعه به يکي از مشهورترين کتاب‌هاي اهل سنت را نداشته باشد!

اين روايت در مسند احمد و در هيچ کتاب ديگري يافت نشد.

نمونه ديگر اين‌که در جايي نكته‌اي به کافي نسبت داده است كه اين سخن در كافي ديده نمي‌شود: «عن الصادق 7 في حديث قال: ان استطعت ان لا يعرفك احد فافعل» (همان، ص70).

ب) يا در جاي ديگر اين سخن به پيامبر 6 نسبت داده شده است:

إذا كانت عليكم أمراء إن أطعتموهم كفروكم أي جرّوكم إلى الكفر وإن عصيتموهم قتلوكم. جاهدهم إن قويت عليهم واهرب منهم إن استطعت» (همان، ص71). در حالي كه چنين روايتي پيدا نشد.

ج) در بارة انتظار فرج نيز چنين نقل کرده است:

غيبة الشيخ المفيد ; روي الصادق 7 أنه قال:كيف بكم إذا التفتّم يميناً فلم تروا أحداً،أو التفتّم شمالاً فلم تروا أحداً، واستولت أقوام بني عبد المطلب ورجع عن هذا الأمر كثير مّمن يعتقده.يمسي أحدكم مؤمناً ويصبح كافراً،فالله الله في أديانكم هناك فانتظروا الفرج؛ چگونه خواهيد بود آن‌گاه که به چپ و راست مي‌نگريد و کسي را نمي‌بينيد؟ و گروه‌هايي از بني اميه مستولي مي‌شوند و بسياري از اين امر باز مي‌گردند. کسي از شما صبح را به شب مي‌رساند؛ در حالي که مؤمن است و شب را به صبح مي‌رساند در حالي که کافر مي‌شود. پس خدا را خدا را در دين‌هايتان در آن زمان منتظر فرج باشيد. (همان، ص72).

چنين روايتي نيز در هيچ‌يک از منابع به اين صورت يافت نشد.

سه. استناد به آثار ناشناس

در كتاب مذكور استناد به کتاب‌هاي ناشناخته و روايات جعلي، در آنجا که به حوادث معاصر پرداخته مي‌شود؛ به روشني ملاحظه مي‌شود. از برجسته‌ترين آن‌ها اشاره به حکومت صدام است. وي 33 بار به مناسبت‌هاي گوناگون سخناني را بر صدام و حکومت جور او منطبق مي‌کند و در آن‌جا که مستندي بر کلام خود نمي‌يابد، با تعبيرهايي چون:

ذكر لنا بعض الفضلاء عن كتاب قديم رآه وفيه الحديث ما مضمونه؛ چنين نقل مي‌کند:

أنه يحكم العراق رجل طويل القامة أسمر اللون يبدأ حكمه بسفك الدماء كصاحب الزنج ويصيب العراق منه خوف شديد وقتل فظيع يحكمهم في مدة عشرين سنة ولا نعرف متي تبدأ بحساب العشرين سنة (همان، ص122).

وي آن را بر صدام منطبق مي‌سازد.

نويسنده در پايان، گويا تأسف مي‌خورد كه براي برخي حوادث مهم، روايتي نيافته است؛ از جمله:

آشکارشدن بشقاب پرنده‌ها؛ باران خون در هندوستان، در سال 1990ميلادي؛ آشکارشدن کلمه علي در آسمان کربلا در سال 1970 ميلادي؛ آشکارشدن الواح کشتي نوح در شوروي؛ ساختن هشت پل در بغداد (همان، ص209).

گفتار سوم: نقد متني و محتوايي

يک. تصحيف و تحريف روايت

از آفات برجسته متن و سند حديث، «تصحيف (خطا در صحيفه و تحريف) است كه به چنين حديثي «مُصَحَّف» و «محرّف» گويند (ابن منظور 1405: ج7، ص290).

برخي، «مُصَحَّف» را حديثي دانسته‌اند که قسمتي از سند يا متن آن به‌طور ناخواسته به کلمه يا گزاره مشابه آن تغيير يافته باشد (ابوريه، ص83).

برخي عمده تفاوت ميان تصحيف و تحريف را عمدي‌بودن در تحريف و سهوي‌بودن در تصحيف دانسته‌اند (شبيري، ج7، ص 354). صرف نظر از بحث‌هاي فراوان در اين باره (غفاري، ص43) و اين‌که تصحيف به معناي دگرگوني الفاظ و تبديل آن‌ها به لفظ مشابه يا جابه‌جايي حروف و اسامي با يکديگر است (مامقاني، 1358: ج1، ص 237) و تحريف دگرگوني در الفاظ است؛ به گونه‌اي که مضمون و محتوا را تغيير دهد؛ به رغم اين ديدگاه ها، تفاوت بنيادين را در همين نکته مي‌دانيم؛ زيرا تشخيص عمد از سهو بسيار مشکل مي‌نمايد و نمي‌توان به اين معيار تكيه كرد. در مجموع، تصحيف و تحريف آفتي در نقل حديث محسوب مي‌شوند.

با توجه به ابزارهاي نرم‌افزاري موجود، امروزه مي‌توان به راحتي ميزان تطابق نقل‌ها را با منبع اصلي سخن تشخيص داد. به نظر مي‌رسد در اين کتاب نه فقط به نقل سند روايت اهتمامي نبوده، بلكه به نقل دقيق سخنان معصومان: نيز چندان اهتمامي در کار نبوده است و لذا رواياتي متعدد ديده مي‌شود که با منبع آن نا همگون است و در اين‌جا به برخي از آن ها اشاره مي‌شود:

  1. وفي حديث آخر:

لونه حنطي طويل البدن أسنانه مفلجة كالمنشار وسيفه كحريق النار عظيم الهيبة طويل القامة أكحل العينين كثّ اللحية علي كتفه خال الإمامة،قطط الشعر ضخم الرقبة عريض بين المنكبين وبعيد بين الفخذين يؤمي للطير فيسقط مشوياً متقارب الحاجبين كبير العينين لو مدّ يده إلي أعظم شجرة اقتلعها ولو صاح بالجبال تدكدكت،شبيه رسول الله وشبيه موسي بن عمران تحمله السحاب وتظللّه الغمام ويضرب حجر موسي فيأكل هو وعسكره ويشربون (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص15ـ16).

به عنوان نمونه تعبير «لونه حنطي» در هيچ روايتي نيامده است و شايد به معناي «گندمگون» باشد.

بيش‌ترين ترکيب‌هاي اين روايت در روايات ديگر نقل نشده است. ممکن است اين روايت مانند روايات فراوان ديگر، ترکيبي از مضمون و متن چند روايت باشد.

تعبيرهايي چون: «أسنانه مفلجة كالمنشار» «تحمله السحاب»، « ضخم الرقبة» و «كبير العينين» در هيچ روايتي براي حضرت مهدي 4 نيامده است.

  1. روايتي با عنوان « صلاته علي الماء ونجاته من الأعداء:» عنوان شده که برخي تحريف‌هاي آن اين‌گونه است:

ـ «ويحكم لقيكم أحد قبلي» شيخ طوسي، 1411: ص250) به «ويحكم لقيتم أحداً وحدّثتموه قبل اجتماعي معكم» (طباطبائي حسني، بي‌تا، ص20) تبديل شده است؛

ـ «فقال: أنا نفيّ‏ من جدّي، و حلف بأشدّ ايمان له أنّه رجل إن بلغه»، به فحلف لنا بأشد إيمان له أنه أي رجل منا بلغه» تبديل شده است؛

ـ «بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ» به «يرفع البلاء» تبديل شده است؛

ـ «حَتَّي يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ»، به «حتي يرجع عن هذا الأمر أكثر القائمين به» تبديل شده است؛

ـ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ به: «يا أحمد بن إسحاق هذا أمر الله» تبديل شده است.

البته نمي‌توان اين ها را نقل به معنا دانست (كه برخي آن را بلا مانع تلقي كنند)؛ زيرا پس از آن‌که روايات به صورت نوشتار در منابع آمد، ديگر نقل به معنا، توجيهي ندارد.

  1. «تصحيف» در روايتي زير عنوان «رسالته إلي الشيخ مفيد» (همان، ص25) که در مقايسه با کتاب (طبرسي، ج2، ص 499) داراي برخي تغييرات است:

ـ «فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ»، به «في الوفاء بالعهد القديم» تبديل شده است؛

ـ«لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا»، به «ولتعجّلت لهم السعادة بمساعدتنا» تبديل شده است

ـ «وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا»، به «وصدقها منهم» تبديل شده است.

  1. از ديگر رواياتي که برخي تحريف‌ها در آن صورت گرفته است، روايت «يقتل الظلمة» است که اصل آن در عيون اخبار الرضا7 اثر شيخ صدوق، ج1، ص 293 آمده است.

برخي «تغييرات» از اين قرارند:

ـ «رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ»، «سئل الإمام الصادق4» تبديل شده است؛

ـ «إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ»، به «إذا قام القائم» تبديل شده است؛

ـ «بِفِعَالِ آبَائِهِمْ»، به«بفعال آبائها؟» تبديل شده است.

  1. روايتي که گفته شده از غيبت طوسي است (طباطبايي حسني، بي‌تا: ص28)؛ تنها در الغيبه نعماني، ص 235 آمده و برخي تغييرات در آن از اين قرار است:

ـ «إِلَّا عَلَى خَوْفٍ شَدِيدٍ»، به «إلاّ علي خوف شديد من الناس» تبديل شده است؛

ـ «زَلَازِلَ وَ فِتْنَةٍ»، به «وزلازل وفتن» تبديل شده است؛

ـ «فَيَا طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَهُ»، به «من أن يروا فرجاً فيا طوبى لمن أدركه» تبديل شده است.

برخي ديگر از تغييرات:

ـ «فقد اتّخذ الحجّة» به «وقد أكّد الحجّة» تبديل شده است؛

ـ «أنزل الكتاب، يأمركم أن لا تشركوا»، به «وأنزل يأمركم أن لا تشركوا» تبديل شده است؛

ـ «بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ» به «أقام في أقاليم الأرض» تبديل شده است؛

ـ «عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ»، به «عهدك كفّك» تبديل شده است؛

ـ «وَ اسْتَقْبِلْ مَنْ تَتَّقِيهِ»، به «واستقبل من تلتقيه» تبديل شده است.

از اين دست تغيير در روايات فراوان است كه مجال پرداختن به همه آن‌ها در اين نوشتار وجود ندارد و تنها به برخي اشاره شد.

دو . ترکيب روايات

يکي ديگر از اشکالات بنيادين اين کتاب در هم‌آميختن بدون توجيه روايات است.

به عنوان نمونه، زير عنوان «راية الإمام 7» آورده است: «في الحديث عنه7 إنّ لنا أهل البيت راية من تقدّمها مرق ومن تأخر عنها زهق ومن تبعها لحق يكون مكتوباً فيها البيعة لله (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص26) که ترکيبي از دو روايت است: بخش نخست روايت در کمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 654، روايت 23 است و قسمت پاياني در همان منبع روايت 22مي‌باشد؛ با اين تفاوت که «يکون مکتوب فيها» ندارد و روايت اين‌گونه است: «أَنَّهُ يَكُونُ فِي رَايَةِ الْمَهْدِيِّ4 الْبَيْعَةُ لِلَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ».

اين گونه ترکيب روايات در كتاب مذكور فراوان اتفاق افتاده است.

سه. ادعاهاي بي‌دليل

  1. غيبت سيصد نفر همراه مهدي4

در‌باره غيبت حضرت مهدي 4 روايات پرشماري در دست است؛ اما درباره کسي از ملازمان حضرت، در هيچ روايتي ادعاي غيبت نشده است؛ در حالي که در اين کتاب 300 ملازم براي حضرت مطرح شده که مشخص نيست طرح اين ملازمان بر اساس کدامين دليل و مضافاً ادعاي غيبت آن‌ها بر كدام مبناست.

وي زير عنوان «سکن الامام الدائم» آورده است:

ورد أن الإمام يسكن مدينة جدّة الطيبة وله فيها بيت واسع وهو منّور ليلاً ونهاراً ومعه ثلاثمائة من الخدم والأتباع ورجال الله وقد سترهم الله(تعالى)حتى يأذن في ظهورهم هذا قبل الظهور.. وعن الإمام الباقر7:

لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة ولابد في عزلته من قوة وما بثلاثين من وحشة ونعم المنزل طيبة (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص 23).

البته روشن نيست چگونه «و ما بثلاثين» (کليني، 1407: ج1، ص 340، ح16) که منظور 30 نفر است، به 300 نفر تبديل شده است!

  1. 50 سال هرج و مرج پس از مهدي4

يكي ديگر از مشكلات محتوايي که در روايتي نيامده است اين كه جهان پس از کشته‌شدن مهدي4 50 سال در هرج و مرج مي‌ماند تا رجعت صورت بگيرد:

و مدة حكم الإمام4 قيل أربع سنين وقيل سبع وقيل تسعة عشر سنة وقيل أربعون وقيل سبعون وقيل ثلاثمائة وخمسون سنة. ثم يقتل و يكون الهرج والمرج خمسون سنة ثم يحكم الإمام المنتصر وهو الحسين بن علي فيأتي شاباً ولا ينتهي حكمه حتي يسقط حاجباه علي عينيه (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص25).

صرف نظر از اين‌که دليل‌هاي به شهادت‌رسيدن مهدي عليه 4 ناکافي است (ر.ک: سليميان، زمستان92، ش 43)، هيچ دليلي وجود ندارد مبني بر اين‌که پس از زحمات فراوان در برپايي عدل جهاني، دوباره اوضاع جهان به هرج و مرج بازگردد.

  1. انهدام اهرام مصر

از ديگر ادعاهاي بي‌اساس كتاب، مي‌توان به انهدام اهرام مصر به دست مهدي4 اشاره کرد. وي ضمن اين‌که هيچ سندي بر اين ادعا ارائه نكرده، به اين نکته اشاره نکرده است که اساساً چنين کاري چگونه و به چه انگيزه‌اي اتفاق خواهد افتاد. به نظر مي‌رسد:

از منظر وي، از اهداف اساسي قيام مهدي4 بيرون آوردن گنج‌هاست؛ حتي اگر زير اهرام مصر باشد. وي زير شماره 51 مي‌نويسد: «مشكلة الأهرام وكنوزها: إن الإمام4 يهدم الأهرام ويخرج منها الكنوز» (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص52).

  1. بناي 80 هزار قبه از طلاي سرخ در کربلا

از ديگر ادعاهاي وي ساخت 80 هزار قبه در کربلا است، آن هم با طلاي سرخ: «الإمام يبني ثمانين ألف قبة في كربلاء» من الذهب الاحمر» (همان، ص54)؛ اما به كار آيي اين بناها و اصولاً زمان مساحت آن‌ها، هيچ اشاره‌اي نشده است.

  1. رجعت فراگير پيش از ظهور

رجعت در ميان آموزه‌هاي شيعي جايگاه ويژه‌اي دارد؛ اما اين باور صرفاً بر اساس روايات معصومان: قابل تفسير و تبيين است، نه بر اساس ديدگاه‌هاي غير اصولي و توجيهات افراد.

در اين کتاب زير عنوان « 7ـ خروج الموتي من أتباعه لنصرتّه:» آورده است:

«إن الإمام7 لايظهر حتى يخرج موتي من قبورهم ويتعارفون في الأسواق وهذه علامة قريبة الظهور جداً وهذا الخبر ثابت ومشهور عند السنة والشيعة (همان، ص89).

بازگشتي با اين اوصاف در هيچ روايتي ديده نشده است.

  1. مسلمانان بي نماز

در آموزه‌هاي اسلامي يکي از اوصاف مسلمانان اهتمام به نماز دانسته شده (کليني، 1407: ج3، ص 287)؛ و از کساني که به نماز اهميت نمي‌دهند، به بدي ياد شده است اما اين رويكرد، مي‌بايست يا در آيات قرآن و يا روايات معتبر نقل شده باشد و هرگز نمي توان براي تشويق مردم به خواندن نماز، به ساخت روايت اقدام كرد؛ زيرا نسبت دادن دروغ به معصوم، با هز انگيزه اي كه صورت بگيرد، کاري ناشايست است.

نويسنده زير عنوان «12. عبّاد شهر رمضان ويقرأون القرآن لأجل الصوت.» اين قول را به پيامبر اکرم 6 نسبت داده است:

سيكون في آخر الزمان أقوام من أمتي لا يقيمون الصلاة ولا يعبدون الله إلاّ في شهر رمضان أولئك عباد رمضان وهم براء مني وأنا برئ منهم (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص94).

چنين روايتي به اين صورت، در هيچ يک از منابع روايي يافت نشد و تنها بخشي از آن «لَا يَعْبُدُونَ‏ اللَّهَ‏ إِلَّا فِي‏ شَهْرِ رَمَضَان»، در بحار الانوار به نقل از جامع الاخبار نقل شده است (مجلسي، 1403: ج22، ص454).

  1. فراواني حوزه‌هاي علميه منحرف

يکي از نشانه‌هاي آخرالزمان، وجود برخي دانشمندان منحرف است؛ اما اين‌که اين نكته در قالب اين عنوان آمده باشد؛ نه تنها در هيچ روايتي بدان اشاره نشده بلکه بيان آن، جز خرسندي دشمنان چيزي در پي نخواهد داشت.

وي زير عنوان «30- كثرة الحوزات العلمية المنحرفة والمؤسسات الإسلامية الضائعة وعلماء الدِّين النّفعيين المستهترين و الخطباء المأجورين»، مي‌نويسد:

عن النبي 6 «و كثر خطباء المنابر و ركن العلماء إلى الولاة فأحلّوا لهم الحرام وحرّموا عليهم الحلال فافتوهم بمايشتهون» (طباطبائي حسني، بي‌تا: ص105).

چنين روايتي در هيچ‌يک از منابع روايي مشاهده نمي‌شود.

هشت.) سلطنت شاه در ايران

يکي ديگر از ادعاهاي بي اساس كتاب، اشاره به حکومت شاه و انقلاب اسلامي ايران است. وي به پيامبر اکرم 6 چنين نسبت داده است:

لا تقوم الساعةـ ساعة ظهور الحق ـ حتى يملك الناس رجل من الموالي- أي غير العرب أي الفرس – يقال له جهجاه- احتمال أن الجيم بالنقط الثلاث بمعنى شاهنشاه ومعناه ملك الملوك والذي سمي(شاهنشاه آريامهر) هو ملك إيران رضا بهلوي وابنه الشاه المخلوع محمد رضا (همان، ص121)؛

ساعت قيامت برپا نمي‌شود ـ ساعت ظهور حق ـ تا اين‌که مردي از موالي ـ يعني غير عرب ـ که به او جهجاه گويند، بر مردم حکومت کند.

آن‌گاه در ادامه مي‌نويسد:

وعن كتاب الملاحم والفتن عن الإمام الصادق4

وينقلب ملك العجم في محرّم بسفك الدماء حتى يفرّ ملك العجم لئلا يأخذه الناس ثم يهلك غماً وتدوم الفتنة ويدوم الانقلاب وبشّر الناس بظهورالحجّة4 (بيان الأئمة) (همان، ص121)؛ و پادشاهي عجم در محرم به خونريزي منقلب خواهد شد و پادشاه عجم فرار خواهد کرد تا مردم او را نگيرند و با اندوه به هلاکت برسد و فتنه و انقلاب ادامه خواهد يافت و بشارت داده مي‌شود به ظهور حجت.

البته شمار اين نشانه‌هاي بي اساس فراتر از اين نوشتار است، مانند:

ـ «ومن علامات الظهور قضية مسجد صبور في البحرين في قرية الزنج» (همان، ص143)؛

ـ «ظهور المذهب الوهابي الرجعي وانتشاره في الأرض» (همان، ص144)؛ تا «تخريب قبور أولياء الله الأئمة الطاهرين» (همان، ص140) و ده‌ها نشانة بي‌اساس ديگر.

چهار. آشفتگي در متن

در برخي از آنچه نقل شده است، به نظر مي‌رسد برخي کلمات حذف شده و نگارنده بدون توجه به تغيير در محتوا، از آن گذشته است:

به عنوان نمونه در جايي زير عنوان «1ـ يقبل الجزية» مي‌نويسد: «أنّه لا يقبل الجزية من أهل وإنما الإسلام ويهدم المسجد الحرام ويردّه إلى أصله… » (همان، ص27).

پنج. تطبيق‌هاي بي اساس

از ويژگي‌هاي برجسته و شايد بنيادين كتاب، در جذب مخاطب، تطبيق‌هايي است که در اين کتاب صورت گرفته است. در موارد بسياري، حوادث و افراد، به‌ويژه در دوران معاصر، با کم‌ترين شباهتي که در برخي سخنان آمده، تطبيق شده است. نمونه‌هاي فراوان اين تطبيق از مراجعه به کتاب به دست مي‌آيد. در اين‌جا به برخي اشاره خواهد شد:

فن‌آوري‌هاي نوين

وي درباره ساخت‌و‌ساز و ظهور برخي فن‌آوري‌هاي نوين، از آن‌ها به عنوان نشانه‌‌ي ظهور ياد کرده است. در جايي مي‌نويسد:

أحداث العمارات والقصور واتصالهم مابين النجف الأشرف والكوفة وحدوث التلفزيون فيها. قال أمير المؤمنين7 لصاحبه كميل: يا كميل! إن قبرك هنا قال يا سيدي بعيد عنك قال كلا سيكون قريباً واعلم أنه في آخر الزمان تحيط بقبرك قصور وحدائق في كل قصر مصباح ومرآة وينظر بها البعيد والقريب التلفزيون وهي علامة قائمنا ( عن الملاحم والفتن)، (همان، ص95).

افزون بر اين‌که چنين روايتي يافت نشد، دليلي بر اين انطباق ارائه نشده است.

حتى يعلن بالعراق البراءة من علي: عن يوم الخلاص. عن الصادق7 لايخرج القائم حتى يُقرأ كتابان كتاب بالبصرة وكتاب بالكوفة بالبراءة من علي7 أما في البصرة فقد خطب عبد السلام عارف بها بذم أمير المؤمنين وذلك قبل أن يحترق بالطائرة بساعة من نهار وأما في النجف:فإن خطب الحزبيين اللعناء لا تقتصر في سب الإمام ومبادئه ومطاردة أحبائه وأولياءه وخصوصاً في الانتفاضة سنة 1990م (همان، ص96).

با قبول چنين ادعايي و با توجه به اين كه چنين اتفاقي افتاده است، مي‌بايست ظهور تحقق يابد.

قتل السيد ذي النفس الزكية في ظهر الكوفة مع سبعين من الصالحين؛ کشته‌شدن سيدي صاحب نفسي پاک در پشت کوفه همراه هفتاد نفر انسان صالح؛ عن الشيخ المفيد في الإرشاد قال: وقتل نفس زكية بظهر الكوفة في سبعين من الصالحين احتمل بعضهم أنه السيد محمد باقر الصدر; (همان، ص 137) …

و کشته‌شدن نفس زکيه پشت کوفه همراه هفتاد انسان صالح. برخي احتمال داده‌اند که او سيّد محمد باقر صدر است.!

وي در اين عنوان به يکي از نشانه‌هاي حتمي ظهور اشاره کرده است که آن کشته‌شدن انساني بي‌گناه در آستانة قيام جهاني مهدي موعود4 است؛ اما آن را با تفاوت‌هايي نقل کرده است.

نه. خلط بين نشانه‌ها

بدون ترديد، متعلق بحث نشانه‌ها تنها ظهور و قيام مهدي4 موعود نيست، بلکه گونه‌هاي ديگري را نيز شامل مي‌شود، مانند:

ـ نشانه‌هاي آخرالزمان؛

ـ اشراط الساعة (نشانه‌هاي قيامت)؛

ـ ملاحم و فتن.

البته جداسازي هر گروه از نشانه‌ها، گوياي آگاهي فرد به مباحث است (صدر، ص488؛ همان، ص 53 و گروهي از نويسندگان، ص243).

در اين کتاب، بدون توجه به تمايز هر گروه از نشانه‌ها، برخي به صورت يک‌جا نقل شده و همه در جهت ظهور تعريف شده است.

از نمونه‌هاي روشن اين خلط در شماره 22 تا 55 کتاب است که بيش‌تر نشانه‌هاي آخرالزمان هستند (مئتان و خمسون، ص 101 ـ 117) .

نتيجه گيري

در خصوص نشانه‌هاي ظهور آثار متعددي به رشته تحرير در آمده؛ از جمله آن‌ها كتاب مأتان و خمسون علامة، تاليف فردي است با عنوان سيد محمد علي طباطبايي حسني. در پي تحليلي كه در متن مقاله از اين كتاب صورت گرفت، قابل ذكر است كه نقدهاي بنياديني بر اين کتاب وارد است که بخشي از آن مي‌تواند كتاب را از اعتبار ساقط كند:

  1. ناشناخته بودن مؤلف و و جايگاه علمي و تخصص وي

  2. حذف اسناد بيش‌تر روايات؛

  3. عدم تطابق بسياري از روايات با منابع ذكر شده؛

  4. حذف از روايت و يا اضافه‌کردن به روايات،

  5. انحصار منابع در برخي آثار دست دوم و سوم و احياناً كم اعتبار؛

  6. عدم استفاده از منابع معتبر نخستين در نقل روايات؛

  7. تطبيق‌هاي بي‌قاعده و ضابطه روايات بر اشخاص و پديده‌ها؛

  8. ترکيب و تقطيع بي‌ضابطه برخي روايات.

موارد مذكور و اموري از اين قبيل مي‌طلبد براي بهره از روايات نشانه‌ها، منحصراً به منابع روايي معتبر و شناخته شده از دانشمندان بزرگ مراجعه كنيم و در صورتي که به مراجعه به آثار دست دوم و سوم نياز شد، با دقت، جوانب اعتبار روايت را ملاحظه كنيم.

منابع

قرآن كريم.

  1. ابن طاووس، علي بن موسي (1416ق). التشريف بالمنن في التعريف بالفتن،؛ قم، مؤسسة صاحب الأمر4..

  2. ابن منظور محمد بن مکرم (1405ق). لسان العرب، بي‌جا، نشر ادب الحوزة.

  3. ابو ريه، محمود (بي تا). اضواء علي السنة المحمدية، دار المعارف، قاهرة، الطبعة السادسة.

  4. احمد بن فهد حلي، احمد بن محمد (1407) عدة الداعي، دار الكتب الاسلامي.

  5. أنصاري، مرتضي(1414ق). مجموعة رسائل فقهية واصولية؛ قم، مكتبة المفيد.

  6. حائري يزدي، شيخ علي (1414ق). إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، تحقيق: السيد علي عاشور، بيروت، مؤسسة الأعلمي.

  7. حر عاملى، محمد بن حسن (1409ق). وسائل الشيعة، قم‏، مؤسسة آل البيت :‏.

  8. حراني، ابن شعبة (1404ق). تحف العقول عن آل الرسول 6، تصحيح وتعليق: علي أكبر غفاري، قم، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين.

  9. سليميان، خدامراد (زمستان 1392). تحليل نظريه شهادت امام مهدي4، فصلنامه انتظار موعود، ش 43.

  10. شبيبري، سيد محمد جواد (1362). دانشنامه جهان اسلام، مدخل تصعيف و تحريف، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي.

  11. شريف الرضى، محمد بن حسين‏ (1414ق). نهج البلاغة، محقق: فيض الإسلام‏، قم، هجرت.

  12. شهيد ثاني (1408ق). الرعاية في علم الدراية، تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، قم، مكتبة آية الله العظمي المرعشي النجفي.

  13. صدر، سيد محمد (1382). تاريخ غيبت كبري، ترجمه سيد حسن افتخار زاده، تهران، نيك معارف.

  14. ـــــــــــــــــ (1384). تاريخ پس از ظهور، مترجم حسن سجادي پور، تهران، موعود عصر.

  15. صدوق، محمدبن علي ابن بابويه (1395ق). ‏كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه.‏

  16. طباطبائي، سيد علي (1412ق). رياض المسائل، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.

  17. طباطبايي کربلايي، سيد محمد (بي تا). مفاتيح الأصول، بي‌جا. (نرم افزار کتابخانه اهل بيت:.

  18. طبرسي، احمد بن علي (1403ق). الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضي.

  19. طوسي، محمد بن الحسن (1411ق). الغيبة، قم، دار المعارف الاسلامية.

  20. عابديني، احمد، پاييز (1385) بررسي تسامح در ادله سنن، كاوشي نو در فقه اسلامي، شماره چهل و نهم.

  21. عاملي، سيد جعفر مرتضي (1377). جزيرة خضرا در ترازوي نقد (پژوهشي در علامات ظهور، بيان الائمه خطبه البيان جزيره خضرا، ترجمه: محمد سپهري، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.

  22. ـــــــــــــــــــــــــ (1424ق). بيان الأئمة وخطبة البيان في الميزان، بيروت، المركز الإسلامي للدراسات.

  23. غفاري، علي اكبر (1369). دراسات في علم الدراية، تهران، جامعة الامام الصادق.

  24. کامل سليمان (1414ق). يوم الخلاص في ظل القائم المهدي4، بيروت، دار الکتاب اللبناني.

  25. کلانتري، علي اکبر بهار1389. تسامح در ادلة سنن قاعده‌اي ناکارآمد، فصلنامه علمي ـ پژوهشي علوم اسلامي، سال پنجم، شماره 17.

  26. كاظمي، سيد مصطفي (1431ق). بشارة الإسلام في علامات المهدي4، قم، انتشارات المکتبة الحيدرية.

  27. كليني، محمد بن يعقوب ( 14017ق). الکافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‏.

  28. گروهي از نويسندگان (1382). چشم به راه مهدي4، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

  29. مامقاني، عبد الله (1385ق) مقباس الهداية، قم، دليل ما.

  30. متقي هندي، علاء الدين (1409ق) كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرساله.

  31. مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  32. مدير شانه­چي (1362).علم الحديث و درايه الحديث، بي‌جا، دفتر انتشارات اسلامي.

  33. ميرجهاني، سيدحسن (1376ق). نوائب الدهور في علائم الظهور، تهران، كتابخانه صدر.

  34. نعماني، محمد بن ابراهيم (1379ق). ‏الغيبة، تهران، نشر صدوق‏.

[1]. شيخ حرّ عاملي در جلد نخست وسائل الشيعه، باب هيجدهم از مقدمه عبادات، نه روايت را با عنوان "باب استحبابِ الْإِتْيانِ بِكلّ عملٍ مشروعٍ روِي له ثواب عنهم: آورده است.

[2] . تأثير اين نوع نگاه، امروزه بر نقل انبوه حکايت‌هاي ملاقات با امام مهدي 4 به چشم مي‌خورد که بدون ترديد بخش فراواني از آن بدون هيچ مستند قطعي نقل شده است.

[3] . انتخاب اين عنوان نقش به‌سزايي بر تحريک علاقه‌مندان به مطالعاتي اينچنيني ايفا مي‌کند؛ ضمن اين‌که نقل سخناني بحث‌برانگيز در باره حوادث معاصر و تطبيق برخي روايات بر افراد و حوادث معاصر انگيزه مراجعه به اين اثر را افزون‌تر ساخته است. البته تلاش مخالفان و به‌ويژه اهل سنت به جهت برخي تعارضات با آن‌ها، مانند مرگ ملک عبد الله، پادشاه عربستان را در اين باره نمي‌توان ناديده گرفت (در ادامه اشاره خواهد شد) چه اين‌که آن‌ها با تمسخر اين‌گونه آثار آن را به همه ديدگاه‌هاي شيعه سرايت داده، آن‌ها را مذمت مي كنند و شايد بتوان گسترش اين کتاب و مانند آن را، به‌ويژه در فضاي مجازي بخشي از تلاش آنان براي مخدوش ساختن چهره معارف شيعي تفسير كرد.

[4] . همه نقل‌ها به‌طور دقيق از کتاب يادشده بدون هيچ ويرايشي آورده شده است.

نویسنده:

خدامراد سليميان

 


چاپ   ایمیل