بازنمايي آموزه منجي موعود در اسلام از منظر انديشه رضوي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 39 دقیقه)

چكيده

تاريخ حيات اجتماعي شيعه، با جامعة آرماني ((مدينة الرسول)) آغاز شده است و به جامعه آرماني ((مهدوي)) ختم مي‌شود. غوطه وري در واقعيت‌هاي موجود زندگي، شيعيان را از تکاپو، ارتقا و تعالي براي تقرب به جامعه متکامل عصر ظهور باز نداشته است. شايد به اين دليل باشد که نهال آموزه مهدويت همواره با روايت‌هاي قوي و انديشه خيزي از سوي امامان معصوم عليهم السلام آبياري شده است.

اين مقاله با رويکردي ((توصيفي ـ تحليلي)) مي‌کوشد تا مباني نظري و ابعاد انديشه مهدويت را از نظر امام رضا عليه السلام شناسايي کند. مقاله با مفروض گرفتن اين نکته که انديشه مهدويت، به مثابه فرجام متعالي و شکوهمند آينده جهان و سرمنزل متعالي و متکامل تاريخ بشري داراي ويژگي هايي منحصر به فرد، از ديدگاه امام رضا عليه السلام مي‌باشد؛ به معنا شناسي مهدويت در اسلام مي‌پردازد. بررسي انگاره‌هاي رضوي در تبيين آموزه مهدويت، نقطه آغازي است كه نويسنده براي ارائه تصويري روشن از بحث برمي گزيند. در ادامه نيز به شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي آموزه مهدويت از ديدگاه امام رضا عليه السلام اشاره مي‌شود. در اين زمينه، جهان شمولي انديشه مهدويت؛ پيوندهاي دوسويه انتظار و مهدويت؛ حضور منجي موعود و پيوند وثيق مهدويت و آينده نگري؛ از جمله يافته‌هاي نگارنده در اين زمينه است. به هر روي، نوشتار حاضر به مخاطبان پرسش‌گر خود اين نويد را مي‌دهد كه عرصة پژوهش و تحقيق در حوزة پربار آموزة مهدويت، همچنان به همت بلند محققان اميني چشم دوخته كه در بازنمايي اين روند پر رمز و فريب صادقانه مي‌كوشند.

 

 

مقدمه

تأسيس ((جامعه آرماني))، به مثابه خواست و غايت مشترک ابناي بشر، مقوله اي است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند. از ديرباز صورت‌هاي مختلف اين خواست در اکثر آيين‌ها و اديان و نحله‌هاي فکري، فلسفي و عرفاني بشر وجود داشته و اكنون نيز وجود دارد. بي ترديد ((آرمان شهر)) يا همان انديشه‌هاي ((اتوپيايي)) يکي از صورت‌هاي فلسفي - اجتماعي اين خواست بشري بوده و بسته به زمينه‌هاي فکري، اسطوره اي و فرهنگي هر جامعه، به هيأت خاصي خود را نشان داده است (کلباسي اشتري،1389: ص17) بحث از نجات با عناوين ديگري نظير((منجي گرايي))،[2] ((موعودگرايي))،[3] ((آينده گرايي))،[4]((هزاره گرايي))[5] و دست آخر انديشه‌هاي آخرالزماني و ((آخرت شناسي))[6] پيوندي وثيق يافته و هنگام طرح مقوله اي از مقولات مذکور، خواه يا ناخواه، ديگر مقولات و معاني مرتبط با آن نيز به ميدان بحث و تأمل وارد مي‌شوند.

در خصوص آخرالزمان آنچه در همه اديان مشترک است اين كه جامعه اي که پس از ظهور ((موعود)) تشکيل مي‌شود، مجموعه اي به تمام معنا هماهنگ و زيباست؛ حکومتي جهاني بر بنياد دين که از رهبري فردي الاهي و آسماني برخوردار است؛ حکومتي که در آن نادرستي و ناراستي نيست؛ جهاني که در آن دانش به اوج خود رسيده و فرهنگ عمومي بدان حد رشد يافته است که نزاع‌ها و کشمکش‌هاي فردي رخت بر مي‌بندد؛ عدل و داد بر همه ارکان جامعه حاکم است و فراواني در همه مظاهر طبيعت به چشم مي‌خورد؛ وفور و امنيت و آسايش همگاني و فراگير از اوصاف اين دوره است و قانون مسلط بر جامعه، همان قانون خدايي است که در کتابش براي مردم فرو فرستاده؛ بدين نحو که پيرو آيين زردشت معتقد است اوستا حاکميت مي‌يابد؛ يهودي يا مسيحي به تسلط تورات يا انجيل معتقد است و سرانجام مسلمان، به حاکميت قرآن کريم قائل است. اين جهان بي رنج ادامه مي‌يابد تا بدان جا که به رستاخيز بپيوندد و به سعادت ابدي منتهي گردد (راشد محصل، 1381: ص246).

با وجود همانندي و هم سويي بيش‌تر مصاديق موعودباوري در جهان، در ذات خود يکي نيست؛ بلکه به لحاظ ماهوي، طيفي از انديشه‌هاي متفاوت را تشکيل مي‌دهند.

موعود باوري يا انديشة منجي موعود، آموزه اي است که مي‌شود گفت در تمام اديان وجود دارد؛ هر چند گستردگي و نوع آن در اديان مختلف متفاوت است. ((مهدويت)) نيز عنوان شناخته شده اي براي موعودباوري در اسلام است. اين آموزه در تاريخ و متون روايي و کلامي تمام فرق اسلامي، چه اهل سنت و چه فرق شيعي، بازتاب گسترده اي داشته است.

در اين ميان ائمه عليهم السلام با طرح و تبيين موضوع مهدويت سال‌ها قبل از تولد امام مهدي عليه السلام به تقويت اين باور پرداختند و تشکيلات فکري شيعه اماميه را به تدريج بنيان نهادند. اهتمام گستردة امامان معصوم عليهم السلام در پررنگ نمودن خطوط فکري تشکيلات شيعي بيش‌ترين نقش را ايفا نمود. امام رضا عليه السلام نيز با تعميق باورداشت مهدويت، زمينه را براي تحول اين آموزه از يک سو و نيز نقش آفريني همه جانبة دانشمندان شيعي از ديگر سو، مهيا ساخت.

تمايز مهم‌تر و اصلي موعود باوري شيعه اماميه با ديگر اديان و فرق در جوهرة مهدويت است؛ در تشيع امامي، مهدويت در ذات و جوهر خود به ظهور و تحقق حقيقت در زمين، در ساية ظهور خليفه و حجت الاهي مي‌انديشد. اگر شيعه اماميه از برپايي عدالت، رفاه و امنيت اجتماعي سخن مي‌گويد، همه را از نتايج و لوازم ظهور و تحقق حق در زمين مي‌داند.

در اين نوشتار فرض بر اين است كه فرجام متعالي و شکوهمند آينده جهان و سرمنزل متعالي و متکامل تاريخ بشري از ديدگاه اسلام، انديشه مهدويت است. اين آموزه از ديدگاه امام رضا عليه السلامداراي شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي منحصر به فردي است. از اين رو براي نشان دادن صحت اين استدلال تلاش مي‌شود كه نشان داده شود:

1. آموزه مهدويت از نظرگاه امام رضا عليه السلام مشخصاً بر چه مباني اي استوار است؛

2. شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي آموزه مهدويت در انديشه رضوي چيست.

روش شناسي تحقيق

روش پژوهش از نوع ((توصيفي ـ تحليلي)) است و با توجّه به روش پژوهش، در اين خصوص كليه منابع و مراجع در دسترس، مورد بررسي و تحليل واقع شده‌اند. ابزار گردآوري داده‌ها، فرم فيش برداري بوده؛ به علاوه از شيوة تحليل كيفي به منظور تحليل و جمع بندي يافته‌ها استفاده شده است. مراد از واژة ((تحليلي)) در اين جا، معناي مصطلح در برابر ((تأليفي)) نيست، بلکه مقصود، روشي است که صرفاً با تحليل منطقي و نه مشاهده و تجربة عيني به کاوش مي‌پردازد.

هدف و کاربرد تحقيق

در اين گونه مطالعات تبييني، آن چه مهم است، دست يافتن به افق‌هاي جديد در تبيين آموزه منجي موعود بر پاية انديشه رضوي است. اين مقاله درصدد است پژوهشگران عرصه مهدويت را به سوي ابعاد و زواياي پنهان و نهفته در آموزه مهدويت سوق داده و آنان را به بنيان معرفتي اين آموزه متوجه سازد. منظور اين است که هنوز ظرفيت‌ها و قابليت‌هاي اين آموزه از نظرگاه امامان معصوم عليهم السلام مورد پژوهش قرار نگرفته است. بازکاوي و بازپژوهي آموزة مهدويت ضرورتي عيني است تا جرياني که براي ناب‌سازي معرفت ديني اتّفاق مي‌افتد؛ همواره ناب، زلال و اصيل بماند.

معنا شناسي مهدي

در اسلام از موعودي نجات بخش، با عنوان ((مهدي)) ياد مي‌شود و در اين خصوص ميان فرقه‌هاي شيعه و سني تفاوتي وجود ندارد. واژه مهدي صفت مفعولي از ريشه ((هدي)) مي‌باشد. اين واژه در لغت نامه‌هاي کهن به طور مستقل ذکر نشده است؛ بلکه فقط به ريشة لغوي آن (ه د ي) و برخي مشتقات اين واژه اشاره شده است. به عنوان نمونه در معجم مقاييس اللغه در تبيين واژه ((هَدَي)) دو معنا ذکر مي‌شود:

يکي، پيش افتادن براي نشان دادن راه درست و ديگري، به معناي هديه و پيشکش (احمد بن فارس، 2001: ج6، ص42) به معناي هدايت کردن است. با گذشت زمان، اين واژه در لغت نامه‌ها جاي خود را يافت و واژة مهدي در مقام يک اشتقاق در شکل مستقل مطرح شد. مهدي، به کسي اطلاق مي‌شود که به رشدورستگاري هدايت شده و از گمراهي به دور باشد (الطريحي،1985: ج1،ص 475). در النهايه آمده است: مهدي يعني آن کس که خدا به راستي، وي را به راه حق برده است (ابن اثير، بي‌تا: ج4، ص244). برخي گفته‌اند مهدي کسي است که خداوند او را به سوي حق و حقيقت راهنمايي کرده است (الطريحي، 1985: ج1، ص475). جالب توجه آن که در برخي لغت نامه‌ها به مصداق خاص اصطلاحي اين واژه نيز اشاره شده و مهدي را اصطلاحاً لقب فردي از اهل بيت عليهم السلام مي‌دانند که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بشارت ظهورش را داده است. او جهان را پس از آکنده شدن از ستم، ازعدالت سرشارخواهد ساخت.

اين واژه در روايات بسيار به کار برده شده و به شکل‌هاي گوناگون نيز کاربرد داشته است.[7] ناگفته نماند که بيش‌ترين کاربرد اين واژه در احاديث در مورد مصداق خاص اصطلاحي آن، يعني موعود اسلام است (محمداف،1390: ص 36). به عنوان نمونه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

المَهدي الَّذي يَنزِلُ عليه عيسي بنُ مَريم و يُصلّي خَلفَه عيسي عليهماالسلام؛ مهدي کسي است که عيسي بر او وارد مي‌شود و در نماز به او اقتدا مي‌کند (ابن حماد،1414: ص107).

در برخي از احاديث نيز معناي عام اين واژه، يعني هدايت شده از سوي خداي متعال اراده شده است. چنان‌كه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم همه جانشينان راستين بعد از خود را با همين عنوان مهدي در معناي عام اصطلاحي ياد کرده اند:

...اوصيايي إلي يَوم القِيامَه کُلُّهم هادون مَهديون..؛ جانشينان من تا روز رستاخيز همگي هدايتگران و رهنمود شدگان هستند (صدوق،1395: ص295).

در موارد اندکي نيز معناي خاص لغوي اين واژه، يعني ((هدايت يافته)) اراده شده است. اين معنا بيش‌تر در روايات دعاگونه کاربرد دارد (محمداف، پيشين) مانند ((... و المَهدي مَن هَدَيت...؛ راه نموده راستين کسي است که تو راه به او نشان دهي))(کليني،1362: ج3،ص310).

ناگفته نماند که در منابع شيعه و اهل سنت، اين تفاوت چشمگير وجود دارد که در هر موضوعي، از وجود مقدس امام دوازدهم نام برده شود، شيعه از لفظ ((قائم)) و اهل سنت از لفظ ((مهدي)) استفاده مي‌کند (مدرسي طباطبايي،1386: ص126)؛ حتي در رواياتي که کاملاً مضمون آن‌ها يکي است؛ راوي شيعه و سني يا منبع نقل کننده، اين دو لفظ را تغيير داده‌اند (مقدسي شافعي،1416: ص228).

ويژگي شناسي آموزه مهدويت در سنت نبوي و انديشه امامان معصوم عليهم السلام

مهم‌ترين منبع در ويژگي شناسي منجي در اسلام، روايات صادر شده از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام است. به عبارتي اگر احاديث مختلف و گسترده‌اي که در اين باره وجود دارد، صادر نمي‌شد؛ اکنون آگاهي صحيح و کاملي از مهدويت وجود نداشت و اين مجموعة گرانبهاي حديث است که چنين هدفي را تأمين مي‌کند (اکبرنژاد،1386: ص32).

پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام نسبت به ترسيم ويژگي‌هاي منجي موعود در اسلام اهتمامي فراوان داشتند. تعيّن و تشخص منجي و موعود يکي از مهم‌ترين نکات در روايات صادر شده از آن حضرت در خصوص انديشه مهدويت است؛ بدين معنا که موعود اسلامي به لحاظ ماهيت، موعودي شخصي است؛ يعني اين وعده به دست يک شخص محقق مي‌شود؛ نه اين که وعده اي آرماني باشد. از طرفي، چنان نيست که تحقق اين وعده به دست هر کسي انجام گيرد؛ بلکه انجام دهندة اين کار شخصيتي است از پيش تعيين شده و متعين. بدين جهت در روايات، نام موعود، لقب، کنيه، نسب، قبيله و تبار، شمايل و حتي ويژگي‌هاي جسماني او، همگي به صراحت بيان شده است.

در روايات نسبت به پرساختن زمين از عدل و داد تأكيد فراواني شده است؛ گويي برجسته‌ترين کار موعود اسلامي همين نکته مي‌باشد. اين حقيقت مکرراً در روايات آمده است. تعبير ((يملأ الأرض)) حکايت از آن دارد که رسالت او شامل حال سرتاسر زمين و همة مردم است و اين رسالت، به منطقه يا قوم و ملت خاصي محدود نمي باشد. نکته ديگري که از اين روايات استفاده مي‌شود، اين که تعابيري چون به دست گرفتن امر امت و برپا داشتن عدل و قسط نشان دهنده اين مهم است که موعود اسلام صرفاً کارکردي معنوي ندارد؛ بلكه افزون بر آن، داراي کارکردي اجتماعي است (موحديان عطار،1389: ص 280).

در روايات معصومين عليهم السلام نيز به شباهت سيرة امام مهدي عليه السلام و رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم اشاره شده است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است که مهدي عليه السلام همانند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عمل مي‌کند و آنچه را (از باورها، رسوم و اخلاق ناصواب) پيش از او بوده است؛ نابود مي‌کند؛ چنان که پيامبر بسياري از آداب جاهليت را نابود ساخت.

آرمان مهدي موعود حاکميت بخشيدن به دين اسلام است؛ اما گويا دين اسلام در جريان تاريخي خود از آغاز تا ظهور حضرت مهدي عليه السلام به انحراف، کژي و بدعت‌هاي فراوان دچار شده است. رسالت مهدي آن است که اين جامه‌هاي ناراسته را از قامت جامعه بركنده؛ خرافه‌ها را بزدايد و حقيقت ناب اسلام را آشکار کند. اين امر به گونه اي است که مردم گمان مي‌برند که مهدي، اسلامي جديد و غريب عرضه کرده است!

انگاره‌هاي رضوي در تبيين انديشه منجي موعود

آموزه‌هاي رضوي دربارة مهدويت که در قالب روايات متعددي بر صفحة تاريخ ضبط شده، جوامع روايي را پر برگ و بار کرده است. اين آموزه‌هاي بلند دستماية ارزنده و آموزنده ‌اي است نه تنها براي شيعيان؛ حتي جملگي مسلمانان و از آن فراتر، براي همة انسان‌هاي حقيقت طلب. با بازکاوي روايات رضوي با برخي از مهم‌ترين انگاره‌هاي رضوي در اين زمينه مواجه مي‌شويم که عبارتند از:

1. تبيين و تفسير انديشه منجي موعود بر اساس ربوبيت الاهي

خداي متعال، انسان را براساس هدف مشخصي آفريده و او را در مسير تکامل، از بستر جامعه به سوي کمال سوق مي‌دهد. در نگاه اسلامي رويکرد ما به خلقت و انسان بر تحليل ما از تاريخ تأثير مستقيمي دارد (ميرباقري،1390: ص46). برخي انديشه‌ها جريان حرکت تاريخ را بدون در نظرگرفتن حاکميت و اراده الاهي تحليل مي‌کنند. در انديشه رضوي، حرکت تاريخ و سيرتکاملي آن براساس حاکميت حضرت حق و اولياي الاهي بر هستي تفسير مي‌شود و همان گونه که پيدايش جهان هستي را ناشي از اراده و مشيت الاهي مي‌دانند؛ آغاز و انجام تاريخ و سير حرکت تاريخ را سراسر ناشي از اراده الاهي و مسير تحقق اراده الاهي برمي‌شمرند (همان). در انديشه رضوي، گسترة تاريخ به جهت حضور دائمي حجت الاهي در جهت ربوبيت الاهي است؛ چنان كه امام رضا عليه السلام فرمود:

لو خلت الأرض طرفه عين من حجه لساخت بأهلها؛ اگر زمين به اندازه يک چشم برهم زدن از حجت خدا خالي شود، اهلش را فرو خواهد برد (محمدبن حسن صفار،1404: ص 489).

وجه اهميت پيوند تفکيک ناپذير مهدويت و امامت، در اين است که شيعيان امام معصوم عليه السلام را حجت مي‌دانند و در عموم موارد، حجت به معناي برهان، دليل و نشانه است. در اين صورت، تأکيد تفکر شيعي بر امام بودن حجت، تأکيدي است آشکار بر اهميت و جوهريت موضوع ظهور حق در عصر موعود. بنابر روايات شيعه، حجت خداي متعال کسي است که در عين اين‌که يکي از مخلوقات است؛ احوال و اوصافش کاملاً الاهي است؛ چنان‌كه کليني در اولين روايت کتاب الحجه از کافي در وجه نياز به حجت آورده است:

امامان، با وجود شباهت با مردم در خلقت، در هيچ يک از احوال با مردم شبيه نيستند. امامان به وسيلة حکمت از سوي خداي متعال تأييد شده‌اند. پس، چنين چيزي در هر زماني در پرتو دلايل و برهان هايي که رسولان آورده‌اند؛ برقرار است تا که زمين خدا از حجتي که با عِلمي است که سخنش را تصديق و عدالتش را قطعي مي‌کند؛ خالي نباشد (کليني،1362: ج1،ص 168).

مضافاً در انديشه شيعي، مهدي، امام است و حجت؛ بدين معنا است که آنچه در اين موعود باوري جوهري‌تر واساسي‌تر است، صرفاً برقراري رفاه وعدالت و امنيت در زمين و حتي فقط اجراي حدود الاهي نيست؛ بلکه ظهور حق در زمين در همه ابعاد الاهياتي کيهاني معرفتي و جزايي و حقوقي است؛ چيزي که تاکنون هيچ نبي يا امامي به طور کامل و آشکار مجال برپايي و تحقق اش را نيافته است.

به عبارتي، قيام حجت خداي متعال در قالب موعود جهاني قيام وظهور خداي متعال در زمين در قالب اوصاف، احوال، گفتار و افعال امام حجت است.

در چشم انداز انديشه رضوي، پس از رسول خاتم صلي الله عليه و آله و سلم زنجيرة حجت‌هاي الاهي در ساختار ((نظام امامت)) نمود يافت که خداي متعال با ارزاني داشتن آن، نعمت خويش را بر امت اسلامي به اتمام رساند.

جامعه متکامل عصر ظهور؛ فرجام ستيز تاريخي جبهه حق و باطل در انديشه رضوي

امام رضا عليه السلام پيروزي نهايي جبهة حق و حاکميت صالحان و ظهور مصلح جهاني را در روايتي اين چنين بشارت داده است:

...الرابع من ولدي، يغيبه الله في ستره ما شاء، ثم يظهره فيملأ به الارض قسطا و عدلا، کما ملئت جوراً و ظلماً؛ خداي متعال چهارمين شخص از فرزندانم را در پردة غيبت ببرد. سپس او را ظاهر گرداند و زمين را آن گونه که از ظلم و ستم پر شده از عدل و داد پر مي‌سازد (مجلسي، 1421: ج52، ص322).

در اين روايت، به ريشه کني نمودها و نشانه‌هاي شر و ناراستي‌ها از اجتماع از سوي امام مهدي عليه السلام اشاره شده است؛ زيرا روزگار پيش از ظهور، دوران گسترش ناهنجاري‌هاي اخلاقي و غرق شدن انسان در فساد است و اين ناشي از گسترش فعاليت جبهه باطل و نفوذ آنان در ميان انسان‌ها است.

از سويي ديگر، در اين روايت، به ظهور و پيروزي امام مهدي عليه السلام به عنوان رهبر جبهة حق و غلبة نهايي مؤمنان و يکتاپرستان نيز اشاره شده است. در توضيح اين مطلب بايد گفت که بر مبناي مکتب اسلام، موضع گيري ارادي انسان در برابر دو جريان ولايت حق و باطل قرار دارد. اراده‌هاي انساني هنگامي که جامعه‌اي را تشکيل مي‌دهند، يا در جهت حق پيش مي‌روند و يا جهت گيري باطل دارند. از اين رو، دو قطب و نظام تاريخي حق و باطل، يکي برمحور آموزه‌هاي اولياي الاهي و پيامبران و ديگري بر محور آموزه‌هاي فراعين و طواغيت و مستکبرين تاريخ شکل مي‌گيرد.

هريک از دو جبهه حق و باطل، در حرکت خود به دنبال گسترش توسعه خويش است؛ به همين دليل در طول تاريخ درگير هستند. اصلي‌ترين تعارضي که در تاريخ زندگي بشر وجود دارد، تعارض ايمان و کفر و عبوديت و استکبار است. تشديد تضاد و تعارض ميان جبهه حق و باطل، سبب پيدايش دگرگوني‌هاي بنيادي در جامعه و تاريخ است (پايدار،1336: ص204). اين کشمکش و تعارض با گذشت زمان عمق بيش‌تري پيدا مي‌کند.

اگر بپذيريم که همواره در طول تاريخ دو جريان حق و باطل و ايمان وکفر وجود داشته است و بپذيريم که غلبه در نهايت با جبهه حق است؛ سرانجام تاريخ نيز ظهور ولايت الاهي در سراسرجهان است که از آن به عصر ظهور تعبير مي‌شود. پيروزي حق بر باطل يکي از سنت‌هاي الاهي است؛ چنان‌كه خداي متعال در سوره فتح آيه 23 مي‏فرمايد:

سنت الاهي ]قانون و نظام رباني[ بر اين بوده ]که حق بر باطل غالب‏ شود [و ابدا در اين سنت خدا تغييري نخواهي يافت.

بديهي است که چنين برداشتي از قرآن به معناي پيش‏بيني کامل آينده، آن‏ گونه که در فلسفه تاريخ آمده است؛ نمي‌باشد. قرآن در مورد روند تاريخ، به‏ تحميل اراده الاهي اعتقاد ندارد؛ بلکه اين انسان است که با آزادي کامل سازندة آيندة جامعه انساني است. با توجه به آيات قرآني مرتبط با مسألة حق و باطل‏، چند نکته در مورد پيروزي حق بر باطل استفاده مي‏شود:

1. ضربة نهايي بر پيكره باطل زماني شکل مي‏گيرد که آگاهي در ميان اقشار مردم راه يافته باشد و مردم نسبت به رسالت خود احساس مسؤوليت نمايند؛

2. ايمان کامل به مفاد آية((انّ الارضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُون)) در لايه‏هاي زيرين جامعه رسوخ کرده باشد؛

3. قرآن، هنگام تحليل سرنوشت اهل باطل، تنها به سرنوشت آن‌ها در قيامت نمي‏پردازد؛ بلکه از تلخي سرنوشت دنيوي آن‌ها نيز ياد مي‏کند؛

4. عذاب ستمگران تنها از طريق حوادث و بليات طبيعي نيست؛ بلکه‏ عذاب آنان نيز به دست مردم فراهم مي‏آمده است (صدري،1384: ص204).

به هر روي، با توجه به روايت امام رضا عليه السلام، نقطه پاياني تضادّ و درگيري حق و باطل؛ غلبه و پيروزي ايمان و حق و نابودي کفر و باطل است و فرجام نزاع حق و باطل، تشکيل جامعه‌اي است آرماني و تأسيس حکومت جهاني عدل با نابودي ستمکاران و مفسدان با ظهور مهدي موعود و پيروزي نهايي و غلبة کامل او رقم مي‌خورد. شايد به اين دليل باشد که امامان معصوم عليهم السلام از جمله امام رضا عليه السلام در روايات فراواني به صراحت در مورد از بين رفتن نشانه‌ها و نمودهاي ظلم و فساد در آخرالزمان سخن گفته‌اند.

2. پيوندهاي دو سويه انتظار و مهدويت در انديشه رضوي

امام رضا عليه السلام در تبيين مفهوم انتظار اهتمام ويژه‌اي داشتند. در ميراث غني روايي شيعه، با حديث زيبايي از امام رضا عليه السلام روبه رو مي‌شويم که حضرت جايگاه انتظار را جايگاه شهادت در کنار رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ بدر عنوان كرده‌اند. امام رضا عليه السلام در روايتي مي‌فرمايند:

أما يرضي أحدکم أن يکون في بيته ينفق علي عياله ينتظر أمرنا فإن أدرکه کان کمن شهد مع رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم بدرا، و إن لم يدرکه کان کمن کان مع قائمنا في فسطاطه؛ آيا هيچ يک از شما خوش ندارد که در خانه خود بماند، نفقه خانواده اش را بپردازد و چشم به راه امر ما باشد؟ پس، اگر در چنين حالي از دنيا برود، ماننند کسي است که همراه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در نبرد بدر به شهادت رسيده است و اگر هم مرگ به سراغ او نيايد، مانند کسي است که همراه قائم ما و در خيمة او باشد (كليني، 1362: ج4، ص260).

در عرصه مطالعات مهدوي، ((انتظار)) و ((زمينه سازي)) که از آن به فراهم سازي مقدمات ظهور حضرت مهدي تعبير مي‌شود؛ پيوند‌هاي دو سويه اي دارند. بر اساس روايات مهدوي، جامعه منتظِر قبل از ظهور، جامعه اي است که مهياي ظهور امام عصر عليه السلام است. مهم‌ترين ويژگي جامعه منتظِر قبل از ظهور، ((بلوغ اجتماعي)) مي‌باشد (سهرابي،1389: ص195). شاخصه‌هاي بلوغ اجتماعي عبارتند از: رغبت اجتماعي؛ به معناي ميل، اعتقاد و باور قلبي انسان‌ها به دولت کريمه مهدوي (همان: ص199)؛ شکايت اجتماعي؛ يعني اعتراض و شکايت انسان‌ها به درگاه الاهي به جهت غيبت رهبر و سرپرست آن‌ها و به عبارتي ديگر، شکايت از وضعيت موجود به درگاه الاهي (همان: ص203) و استعانت اجتماعي؛ به معناي درخواست گشايش و فتح سريع از خداوند متعال (همان: ص212). جامعه منتظِر قبل از ظهور وضعيت مطلوبي است که اگر بشر به آن برسد، حجت الاهي را درک خواهد کرد. اين جامعه منتظِر، داراي ويژگي هايي در بينش، سلوک فردي و رفتاري و ارزش‌هاي اجتماعي است که اين مختصر فرصت کاوش در خصوص آن را به ما نمي دهد؛ اما تحقق ارزش‌ها و رفتارهاي متعالي اسلام در جامع? منتظر قبل از ظهور، جامعه را تعالي‌جو، تحوّل طلب و مهياي ظهور بار مي‌آورد. شايد در اهميت و جايگاه انتظار باشد که امام رضا عليه السلام در روايتي خطاب به ((حسن بن جهم)) که از حضرتش دربارة ((فرج)) مي‌پرسد؛ مي‌فرمايد:

أولست تعلم أنّ انتظار الفرج من الفرج؟ قلت لا أدري، إلّا أن تعلّمني. فقال: نعم؛ إنتظار الفرج من الفرج؛((آيا مي‌داني که انتظار فرج، جزيي از فرج است؟)) گفتم: ((نمي دانم، مگر اينکه شما به من بياموزيد)). فرمود: ((آري؛ انتظار فرج، جزيي از فرج است)) (طوسي،1386: ص276).

آن حضرت در روايت ديگري فرمودند:

ما أحسن الصبر و انتظار الفرج. أما سمعت قول العبد الصالح: و ارتقبوا إنّي معکم رقيب و انتظروا إنّي معکم من المنتظرين فعليکم بالصبر إنّما يجيء الفرج علي اليأس و قدکان الذين من قبلکم أصبر منکم؛ چه نيکوست صبر و انتظار فرج! آيا سخن بنده صالح خدا(شعيب) را نشنيدي که فرمود: و انتظار بريد که من هم با شما منتظرم و پس منتظر باشيد که من هم با شما از منتظرانم؟ بر شما باد به صبر و بردباري؛ چرا که گشايش، پس از نااميدي فرا مي‌رسدو به تحقيق، کساني که پيش از شما بودند، از شما بردبارتر بودند (عطاردي،1406: ج1،ص 217).

در انديشة رضوي، واژة ((انتظار)) بر ((واقعيت‌هاي نهفته)) دلالت مي‌کند و در دورنماية خود، چهار ويژگي مهم دارد: نخست، عدم بسنده به واقعيت‌هاي موجود؛ دوم، وجود واقعيتي متعالي و برين، فراسوي واقعيت‌هاي موجود؛ سوم، امکان حرکت انسان‌ها از واقعيت‌هاي موجود، به سوي واقعيت برين؛ چهارم، تأکيد بر تکاپو و جست و جوي انسان‌ها براي يافتن ابزارهايي که واقعيت موجود را به سوي آينده روشن سوق مي‌دهد.

در اين نگرش، فاصلة زماني طي مسير از وضع موجود به وضع آرماني و مطلوب، چندان در خور اهميت تلقي نمي شود. در مقابل جايگاه جامعه متکامل عصر ظهور اهميت تلاش انسان‌ها را براي درک اين جامعه که در انديشه رضوي به ((انتظار)) معنا مي‌شود؛ دو چندان مي‌کند. اين نكته شايد به اين دليل باشد که امام رضا عليه السلام فضيلت انتظار را به مثابه شهادت در جنگ بدر يا حضور در خيمه امام مهدي عليه السلام مي‌داند.

شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي آموزه مهدويت از نظرگاه امام رضا عليه السلام

1. جهان شمولي انديشه مهدويت

نگاه راهبردي اسلام از حيث جهاني، داراي لوازم و مقتضيات ويژه اي است که عموماً به ماهيت ايديولوژي اسلامي برمي گردد. اسلام از حيث معرفتي در حوزه سياست و حکومت به اصول بنياديني چون جهان نگري قائل است. نتيجه اين ديدگاه، ارايه الگويي نوين از منجي باوري است که سطح تحليل آن، جهاني است. اين الگو از حيث روش شناختي، عالي‌ترين شکل منجي باوري را در عصر حاضر در بر مي‌گيرد که فارغ از از روش‌هاي نادرست اعمال شده بر دست قدرت‌هاي برتر؛ از حيث روش بسيار تکامل يافته است؛ الگويي که در عين اعتقاد به حکومت واحد جهاني، اصول بنياديني چون عدالت، مساوات، عدم تعرض، نفي ظلم، رعايت حقوق ديگران را محترم مي‌شمارد.

آموزه مهدويت، به يک قوم، گروه، کشور، نژاد، زبان منحصر نيست و تأمين کننده رستگاري و شادکامي همگان است. روايات رضوي گوياي جهان شمول بودن آموزه مهدويت است؛ در حالي که در ساير نظريه‌ها چنين نبوده است و تنها طبقه و گروه خاصي مورد توجه قرار مي‌گيرند. براي مارکس، ((طبقه کارگر و پرولتاريا))؛ براي هگل، ((نژاد برتر آلماني))؛ براي يهود، ((قوم برگزيدة بني اسرائيل))؛ براي فوکوياما، ((جهان غرب)) و ... واجد اهميت است (کارگر،1389: ص 53).

از نظر امام رضا عليه السلام منجي موعود فراگير و جهان شمول است. تعبير به کار رفته در روايت رضوي، از قبيل ((فراگيري عدل و قسط در زمين)) (صدوق، 1395: ج2،ص376)؛ همگي در فراگيري وعدة نجات موعود ظهور دارد و حتي اگر بر فراگيري و جهان شمول بودن اين وعده دلالت صريحي نداشته باشد؛ تحقق کامل آن‌ها فقط در صورتي است که در سراسر زمين محقق گردد، نه در ناحيه اي خاص از زمين.

در روايتي از امام رضا عليه السلام مي‌خوانيم که منادي در روز ظهور حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف همه را خطاب مي‌کند. آن حضرت مي‌فرمايد:

هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ: ((أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيه؛ او ]حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف [ كسى است كه ندا دهنده‌اي از آسمان به نام وى فرياد كند كه همه اهل زمين دعوت به سوى او را بشنوند. مي‌گويد: ((هان! همانا حجت خدا نزد خانه خدا آشكار شد. او را پيروى كنيد! كه حق با او و در او است)) (صدوق،1395: ج2،ص 372).

عبارت ((همه اهل زمين)) در اين روايت نشان مي‌دهد که ظهور حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف جهاني است.

2. عدالت خاستگاه انديشه مهدويت

از وجوه بايسته تئوري و آموزه؛ تأمين عدالت و ارائه را هکارهاي عملي در اين رابطه است. به اين معنا که جامعه متکامل بايد تحقق بخش عدالت براي همگان و در همه عرصه‌ها باشد. عدالت امري جامع و کامل است و در قسط و دادگري منحصر نمي باشد. به همين جهت، در سياست حقوق و اخلاق جايگاه ويژه اي دارد وتأمين فراگير آن وجه مميّزه يک نظريه و آموزه برتر است.

عدالت، مهم‌ترين مشخصه حکومت مهدوي و رکن اساسي آن در انديشه رضوي به شمار مي‌رود. امام رضا عليه السلام در شرح دادگري حضرت حجّت مي‌فرمايند:

ثُمّ يُظهِرُهُ فَيَملَأُها الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً و ظُلماً؛ امام مهدي زمين را از عدل و داد آکنده مي‌سازد چنان که از ظلم و ستم مالامال شده است (صدوق، 1395ق: ج2،ص376).

براساس اين روايت از امام رضا عليه السلام حرکت و قيام حضرت مهدي در سطحي کلان رخ مي‌دهد و نجات بخشي او ((جمعي)) است. مهم‌ترين برنامه آن حضرت در انديشه رضوي، برپايي عدالت در جهان است. پس، رسالت موعود شيعي، ((اجتماعي)) است. امام رضا عليه السلام بر اين مهم تأکيد مي‌کنند و مي‌فرمايند:

فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره و وضع ميزان العدل بين الناس؛ آن گاه که (مهدي) قيام کند زمين به نور او روشن مي‌گردد و او ترازوي عدالت را در ميان مردم قرار مي‌دهد (عطاردي، 1406: ج1،ص223).

3. حضور منجي ويژگي منحصر به فرد موعود اسلام

اسلام و به معناي دقيق‌تر ((تشيّع))، تنها مکتب و مذهبي است که منجي و موعودش زنده و عيني است و مانند ديگر مکاتب و اديان، موعود، به آينده نا معلوم واگذار نشده است.

((سوشيانت))، منجي آيين زردشتي و مهدي اهل سنت در آخر الزمان متولّد مي‌شود و ((مسيحا)) که عهدين آن را نجات بخش پاياني مي‌داند در آخر الزمان ظهوري مجدّد دارد. در هيچ کدام از اين آيين‌ها، منجي، وجودي عيني و زنده ندارد؛ بلکه منجي ملّت‌ها و مکاتب غير از اسلام، موجود يا مفهومي ذهني و ايده‌آلي بيش نيست که قرار است پايان بخش نزاع‌ها و کشمش‌ها در آخر‌الزمان باشد!

امّا اسلام پندار انسان‌ها را به اين‌که روزگاري، نيروي عادلانه مجهول ظلم را از صفحه گيتي ريشه کن مي‌سازد؛ از موضوعي فقط غيبي، به صورت باوري در خصوص موجودي واقعي زنده ملکوتي که تمام مشخّصاتش شناخته شده است؛ درآورد.

در انديشه رضوي، منجي و موعود شخصي و متعين است و او کسي نيست جز حجت بن حسن عسکري عليه السلام از اين رو امام رضا عليه السلام به تبارشناسي امام مهدي عليه السلام و ابهام زدايي از نسب امام مهدي عليه السلام اهتمام ويژه‌اي داشتند. امام رضا عليه السلام، امام مهدي عليه السلام را چهارمين فرزند بعد از خود مي‌دانست و تأکيد مي‌کرد که او فرزند امام حسن عسکري عليه السلام مي‌باشد (اربلي،1421: ج3،ص256).

ويژگي منحصر به فرد منجي در شيعه ((حضور)) اوست. مسأله غيبت و مهدويت در اماميه تفکيک ناپذير است. در روايات فراواني، بر وقوع غيبت و مسائل مربوط به آن تأکيد شده است. شيخ طوسي در اين باره مي‌نويسد:

...روايات فراوان و رايجي که از پدران امام مهدي عليه السلام قبل ازوقوع غيبت صادر شده است؛ بر امامت وي دلالت دارند؛ رواياتي که گوياي آن است که صاحب اين امر غيبتي خواهد داشت (طوسي،1386: ص101).

بدين ترتيب، در پي گيري انديشة مهدويت، آن گاه که به عقيده شيعه مي‌رسيم، خود را با سرفصل جديدي به نام ((غيبت)) روبه رو مي‌بينيم که خود پرسش‌هاي متعددي را پيش مي‌نهد، مانند پرسش از چگونگي رخداد تاريخي غيبت و سؤال از چرايي و اصل لزوم آن.

باورداشت غيبت در ميان شيعيان، معلول اهتمام فراوان امامان معصوم در تبيين اين امر مهم است. اگر چه در زمان چهار امام اول عليهم السلام بيان مسأله غيبت به صورت اجمالي، اشارات کلي و بسيار سري بوده است. اما در زمان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بيان امر غيبت شيوع فراواني پيدا مي‌کند؛ به گونه اي که بيش‌ترين روايات غيبت از امام صادق عليه السلام صادر مي‌شود. اما مسألة غيبت همچنان به عنوان سرّي درون گروهي که نبايد فاش شود؛ در اين دوران مطرح است. از شيوة تعامل راويان اين دوره مي‌توان دريافت که نگاه آنان از يک تصور اجمالي از غيبت فراتر رفته است؛ ولي هنوز تا بيان تفصيلي آن فاصله دارند.

تنها تحول صورت گرفته در تبيين امر غيبت، بيان آن براي عموم شيعيان و عدم اختصاص آن به مجالس خصوصي شيعيان در زمان امام کاظم و امام رضا عليهماالسلام است. در روزگار امام جواد، امام هادي و امام حسن عسکري عليهم السلام بخش قابل توجهي از شيعيان به خوبي با مسأله غيبت آشنا شدند. روايات اين دوره، شيعه را براي غيبت آماده و غيبت را بسيار قريب الوقوع معرفي مي‌کند. به عنوان نمونه سؤالي از امام هادي عليه السلام بارها پس از معرفي فرزندشان به عنوان جانشين امامت از شيعيان مي‌پرسيدند؛ اين بود: ((فَکَيفَ لَکُم بِالخَلَف مِن بَعد الخَلف؟...لانّکُم لاتَرَونَ شَخصَه و لايَحِلّ لَکُم ذِکره بِاسمِه)).

به هرروي، ائمه عليهم السلام با طرح و تبيين موضوع غيبت امام دوازدهم عليه السلام سال‌ها قبل از وقوع آن به تقويت اين باور پرداختند و تشکيلات فکري شيعه اماميه را به تدريج بنيان نهادند. اهتمام گستردة امامان معصوم عليهم السلام از يک سو، بيش‌ترين نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکري تشکيلات شيعي ايفا نمود و از سوي ديگر، با تعميق باورداشت غيبت، زمينه را براي انسجام جامعة شيعي در روزگار غيبت صغري مهيا ساخت.

درست به همين دليل است که در روايات رضوي نيز به اين مهم پرداخته شده و يکي از دلايل حقانيت اعتقاد شيعه به غيبت منجي موعود، پيش بيني هايي است که قبل از رخداد غيبت از سوي مرشدان و رهبران راستين و صديق جوامع بشري، صورت گرفته است. از معتبرترين اين‌ها اخباري است که از امام رضا عليه السلام ده‌ها سال پيش از غيبت، صادر شده است که خود گوياي چند امر است: گسترة دانش رضوي؛ حقانيت تاريخي غيبت و تأييد اعتقاد رسمي شيعة اماميه در اين باب و زمينه سازي براي پذيرش بهتر غيبت از سوي شيعيان.

در انديشه رضوي، به دليل بسيار مهمي براي چرايي رخداد غيبت بر مي‌خوريم. امام رضا عليه السلام جلوگيري از تهديد شخصيت حقوقي و تخريب پايگاه مردمي منجي را يکي از دلايل غيبت بر مي‌شمارند و در اين زمينه مي‌فرمايند:

کأني بالشيعه عند فقدهم الثّالث من ولدي کالنعم يطلبون المرعي فلا يجدونه، قلت له: و لم ذاک يا ابن رسول الله؟ قال: لأن إمامهم يغيب عنهم، فقلت: و لم؟ قال: لئلا يکون لأحد في عنقه بيعه إذا قام بالسيف؛ علي بن فضال مي‌گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: گويي شيعه را مي‌بينم که وقتي سومين فرزند مرا از دست بدهند، مانند چارپايان، چراگاه مي‌جويندو نمي يابند. عرض کردم: يابن رسول الله! براي چه؟ فرمود: براي آن‌که امامشان از آن‌ها پنهان است. عرض کردم: براي چه؟ فرمود: براي آن‌که چون با شمشير قيام کند، بيعت کسي در گردنش نباشد (صدوق،1395: ج2،ص 480).

اين فلسفه که امام رضا عليه السلام در اين سخن بر آن انگشت نهاده است، بعد ديگري از توطئه‌هاي بني عباس را آشکار مي‌سازد. با توجه به مفهوم عميق و نقش کليدي ((بيعت)) در عرف اجتماعي - سياسي[8] و سازوکار انتقال و تثبيت قدرت در جامعة عربي عصر ائمه عليهم السلام حاکمان بني عباس؛ براي آن که مهدي موعود را به عنصري بي خطر و مردة سياسي تبديل کنند، دو راه کار مؤثر در پيش روي داشتند: نخست آن که حضرت را به شهادت برسانند؛ دوم آن که سناريوي ((ترور شخصيت)) را در قبال حضرت عملي سازنند. راه کار اول به حذف فيزيکي حضرت از عرصه سياسي، اجتماعي و فرهنگي مسلمانان منجر مي‌شد و راه کار دوم به تخريب پايگاه مردمي ايشان ختم مي‌‌گرديد (عليزاده،1388: ج3،ص191).

قدرت پرستان و سياست بازان عباسي نيک مي‌دانستند که بهترين راه براي فلج کردن حرکت عظيم شيعه، سلب مقبوليت اجتماعي و محبوبيت معنوي از رهبريِ کارآمد شيعي از طريق سازش کار معرفي کردن رهبر جديد، يعني جانشين امام حسن عسکري عليه السلام بود و بيعت ستاندن از او مي‌توانست مانوري بسيار مؤثر تبليغاتي عليه امام مهدي عليه السلام باشد و به گونة مطلوبي ضريب همبستگي روحي و پيوستگي سازماني ميان رهبري و جامعة شيعي را به حداقل فروکاهد و بدين سان، جبهة شيعه را در جغرافياي معادلات سياسي به موفقيت بي وزني، تبعيد کند (همان: ص292).

از اين رو، غيبت امام مهدي عليه السلام براساس حکمت بالغة الاهي ـ فرصتي استثنايي براي صيانت از شخصيت حقيقي و حقوقي آن نجات بخش ذخيره شده فراهم آورد تا در پناه آن، چراغ اميد مستضعفان جهان براي برپايي حکومت عدل و حق همچنان فروزان بماند.

4. پيوند وثيق آموزه مهدويت و آينده نگري در انديشه رضوي

نگاه به آينده، پيشينه‌اي به فراخناي زندگي بشري دارد و ((آينده نگري)) مسيرها، مراحل و گذرگاه‌هاي مختلفي را طي کرده و از گمانه زني، اختر بيني، يتوپيا نويسي، فلسفه نظري تاريخ و... به ((آينده پژوهي))[9] رسيده است.

در وراي همة آينده نگري‌ها و آينده نگاري‌ها در طول تاريخ، همواره بشر شاهد آينده شناسي ديني بوده است. اگر هدف از آينده پژوهي را رساندن جامعه انساني به آيندة امن و پايدار بدانيم؛ گونه اي از آينده نگري در همة اديان الاهي صادق است.

همة ابعاد و مؤلفه‌هاي آينده نگري در آموزه مهدويت وجود دارد: هم تفسير کلان از حيات معقول بشري است؛ هم تصوير و ترسيم روشني از وضعيت‌هاي مختلف (و در نهايت وضعيت حتمي) و هم راه و نظام رسيدن به آن. گزاره‌هاي آموزه مهدويت در باب آينده، بيش از آن که بر شناختن تأکيد داشته باشد، بر ساختن و برنامه ريزي براي آن دلالت دارد. در مجموع، در اسلام، پيش بيني آينده امکان پذير است؛ ولي طراحي و ساخت آينده را به حضور، همگرايي و تعهد همگان نيازمند مي‌داند (جمعي از نويسندگان،1390: ص27).

امام رضا عليه السلام به مناسبت‌هاي گوناگون روح انديشيدن به آينده و ايمان به آينده اي روشن را در وجود ياران خود زنده مي‌کرد و مي‌فرمود:

الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَالْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرا؛ حجت قائم كه در غيبتش انتظار او را كشند و در ظهورش مطاع باشد؛ اگر از دنيا مگر يك روز باقي نمانده باشد، خدا همان روز را طولانى مي‌نمايد تا ظهور كند و زمين را پر از عدالت كند؛ همان گونه كه از ستم پر شده است (صدوق،1426: ج2، ص 372).

تا زماني که انسان، مقصد عالي و نهايي خود را در نظر نگيرد و به آينده روشن نينديشد و فرجام و عاقبت دنيا را فراموش کند؛ قابليت تحرک و تحول نخواهد داشت؛ اما در آموزة مهدويت به اين نياز انسان پاسخ درستي داده شده است و رفتارها و کوشش‌هاي او، در جهت کسب تلاش به منظور رسيدن به اين آينده روشن نهادينه مي‌گردد.

نتيجه

با انديشه در آنچه گذشت، به ويژه با پرسشي هايي که در پيوند با هر يک، ذهن را درگير مي‌کند؛ به مهم‌ترين نتايج به دست آمده از بحث اشاره مي‌کنم:

1. تنها منبع راهگشا در تبيين و تحليل آموزه مهدويت، ((دين)) مي‌باشد و ويژگي منحصربه فرد فرجام شناسي اسلام و به معناي دقيق‌تر شيعه اتکا به وحي و روايات پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم است. حاصل چنين تفسيري پيش بيني حتمي و قطعي آينده است.

2. در انديشه رضوي حرکت تاريخ براساس ربوبيت الاهي و هدف خلقت تفسير و تبيين مي‌شود. از اين رو از ديدگاه امام رضا عليه السلام زمين هيچ گاه از حجت الاهي خالي نمي گردد.

3. گفتني است که تغيير و تحول اجتماعي از تغيير در افراد اجتماع ريشه مي‌گيرد؛ يعني خاستگاه هر تغييري در اجتماع، تغيير افراد آن اجتماع است. ناگفته نماند که ملاک تحقق مقدمات در تغييرات اجتماعي، تغيير در بيش‌تر افراد آن اجتماع است. بنابراين، تغيير اجتماعي زماني رخ خواهد داد که عموم افراد آن اجتماع به ضرورت تغيير در اجتماع معتقد باشند و در جهت تحقق آن اقدام عملي انجام دهند. مراد از عموم مردم، بيش‌تر اعضاي فعال اجتماع است. از اين رو، افراد خاموش جامعه که همواره بي اعتنايند و حضور اجتماعي فعال ندارند، بر تغيير يافتن يا نيافتن آن تأثيري نخواهند داشت. در اين جا است که به اهميت جايگاه انتظار در نظرگاه امام رضا عليه السلام‌ پي مي‌بريم؛ زيرا در انديشه رضوي پاداش انتظار همچون شهادت در جنگ بدر يا حضور در خيمه امام زمان عليه السلام است. شايد بتوان قاعده زير را در تبيين چيستي انتظار ارائه کرد:

باور به لزوم تغيير+ اقدام عملي در جهت تغيير + اراده تحقق تغيير توسط باري تعالي = تحقق تغيير

 

4. مهم‌ترين ويژگي‌هاي آموزه مهدويت در انديشه رضوي عبارتند از: الاهي وقدسي بودن منجي موعود در انديشه شيعه؛ جهان شمول بودن منجي موعود؛ حضور منجي موعود، پيوند وثيق ميان منجي موعود شيعه و آينده نگري و عدالت محور بودن منجي شيعه.

 

 

منابع

1. قرآن کريم.

2. ابن‌ اثير، مبارك بن محمد (الجوزي)، النهاية في غريب الحديث و الأثير، تحقيق اطهر احمد الرازي، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

3. ابن فارس، أبو الحسين أحمد بن فارس، مُعْجَمُ مقاييس اللُّغَه، بيروت: دار إحياء التراث العَرَبي، 2001م.

4. اربلي، علي بن عيسي، کشف الغمّه، قم: انتشارات الشّريف الرّضي، 1421ق.

5. اکبرنژاد، مهدي، بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت، قم: بوستان کتاب،1386ش.

6. امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.

7. پايدار، حبيب الله، برداشتهايي درباره فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران: دفترنشرفرهنگ اسلامي، 1336ش.

8. جمعي از نويسندگان، آينده پژوهي پژوهش هايي درباره آينده، قم: مرکز تخصصي مهدويت، 1390ش.

9. جوهري، اسماعيل بن حماد، تاج اللغة، بيروت: دار العلم للملايين، چ4، 1407ق.

10. الجويني، ابراهيم بن محمد، فرائد السمطين، بيروت: مؤسسه المحمودي، بي‌تا.

11. حامدمقدم، احمد، سنت‌هاي اجتماعي در قرآن، مشهد: بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي،1378ش.

12. راشد محصل، محمد تقي، نجات بخشي در اديان، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي،1381ش.

13. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات، تهران: مرتضوي، 1332ش.

14. زبيدي، مرتضي، تاج العروس، بيروت: دارالفکر، 1414ق.

15. سهرابي، فرامرز، مهدويت و فلسفه تاريخ، قم: مؤسسه آينده روشن، 1389ش.

16. شيخ طوسي، محمدبن حسن، الغيبه، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1386ش.

17. شيخ مفيد، الإرشاد، قم: کنگره شيخ مفيد، 1413ق.

18. صدري،جمشيد، انجام وغايت تاريخ در قرآن، مجله مسکويه، پيش شماره اول، زمستان 1384ش.

19. صدوق، محمد بن علي ابن بابويه قمي، عيون اخبارالرضا، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1426ق.

20. ـــــــــــــ، کمال الدين و تمام النعمه، تهران: اسلاميه، چ2، 1395.ش.

21. ـــــــــــــ، معاني الاخبار، قم: جامعه مدرسين، 1403ق.

22. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، قم: مؤسسه نشر اسلامي جامعه مدرسين، ج2، 1402ق.

23. طباطبايي، محمدحسين، شيعه در اسلام، اول، قم: دفتر انتشارات اسلامي،1374ش.

24. عطاردي، عزيز الله، مسند الامام الرضا عليه السلام، مشهد: آستان قدس، 1406ق

25. عليزاده،مهدي،((موعود جهاني)) در دانشنامه امام علي عليه السلام، جلد سوم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1389ش.

26. قطب راوندي، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسه امام مهدي، 1409ق.

27. کارگر، رحيم، جستارهايي در مهدويت، قم: مرکز تخصصي مهدويت،1389ش.

28. کلباسي اشتري، حسين، هزاره گرايي در سنت مسيحي، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1389ش.

29. کليني، محمد بن يعقوب،الکافي، تهران: نور، 1362ش.

30. مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، بيروت: دارالمعارف للمطبوعات، 1421ق.

31. محمداف، قدير، مقايسه تطبيقي انديشه مهدويت از ديدگاه اسماعيليه و اماميه، قم: جامعه المصطفي العالميه،1390ش.

32. المقدسي الشافعي، يوسف بن يحيي، عقدالدرر في اخبار المنتظر، قم: انتشارات نصايح،1416ق.

33. موحديان عطار، علي، گونه شناسي انديشه منجي موعود در اديان، قم: دانشگاه اديان ومذاهب، 1389ش.

34. ميرباقري، سيدمحمدمهدي، ((درآمدي برفلسفه تاريخ شيعه))، ماهنامه فرهنگ عمومي، سال اول، شماره 4، خرداد و تير 1390ش.

نعيم ابن حماد، الفتن، بيروت: دارالفکر،1414ق.
دانش آموخته حوزه علميه قم و مرکزتخصصي مهدويت؛ دانشجوي دکتري گرايش تاريخ و تمدن اسلامي دانشگاه معارف اسلامي.

[2]. Messianism

[3]. Promisianism

[4]. Futurism

[5]. Millenialism

[6]. Eschatology

[7]. يعني به صورت نکره و معرفه، مذکر و مؤنث، مفرد و جمع به کار برده شده است.

[8]. در نگرش سياسي اهل سنت، ((بيعت)) الگوي رفتار سياسي شهروندان است و از رهگذر آن، امت حق ذاتي حاکميت خويش را اعمال کرده، از طريق اين مشارکت مؤثر، ((مشروعيت)) حکومت را تأمين مي‌کند. از اين رو، در رهيافت اهل سنت، بيعت صرفاً عنصري مقبوليت آفرين نيست؛ بلکه عاملي مشروعيت بخش تلقي مي‌شود. ر.ک: محمد کامل ليله، النظم السياسه، الدوله و الحکومه: ص 433؛ ابوالحسن علي بن محمد ماوردي، الاحکام السلطانيه: ج2، ص 6.

[9]. آينده‌پژوهي((Futures Studiesآينده شناسي ((Futurology، آينده نگاري ((Foresight، اصطلاحات و واژه هايي است که کم و بيش در نوشته ها و رويکردهاي علمي و پژوهشي ديده مي‌شود. در واقع، امروزه به رشته هاي علمي جديدي که هدفش مطالعه منظم آينده است، آينده پژوهشي مي‌گويند. اين رشته، در پي کشف و شناسايي آينده هاي ممکن، محتمل و مطلوب و کاربست آن در زمان حال است. هدف آينده‌پژوهي، توليد روش مند دانش راهنما و استفادة بيش‌تر از ملاحظات آينده محور در فرآيند تصميم گيري است. به کارشناسان و پژوهشگران اين رشته، آينده پژوه((Futurist مي‌گويند.ر.ک: پروميچيچ، آينده‌پژوهي و مديريت آينده، ترجمه: عبادالله حيدري، (تهران: مرکز آينده‌پژوهي و اطلاع رساني)، ص 11.

نویسنده:

اميرمحسن عرفان


چاپ   ایمیل