بررسی تطبیقی آیه 159 سوره نساء از دیدگاه مفسران فریقین

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 24 - 47 دقیقه)

135c

چکيده

مفسران فریقین درباره ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی در آیه 159 سوره نساء اختلاف ديدگاه دارند. منشاء اختلاف آنان در این آیه درباره ارجاع ضمیر «ها» در «قبل موته» است.

دیدگاه مفسران را در این زمینه می‌توان سه دسته دانست: برخی تنها به نقل اقوال پرداخته و ديدگاهي بر نگزیده‌اند. گروهی دیگر با ارجاع ضمیر موته به اهل کتاب ایمان آنان را به حضرت عیسی در لحظات پایان عمر دیده‌اند. گروه سوم که بیش‌تر در بین مفسران شیعه است، ایمان اهل کتاب را به دوره حضور عیسی و قبل از موت ایشان منحصر می‌دانند.

نوشتار پیش‌رو که با روش توصیفی ـ تحلیلی سامان یافته است، به بررسی این موضوع می‌پردازد و در آن، با ارزیابی دیدگاه‌های فریقین، ضمن مناقشه در نظریه انحصار ایمان اهل کتاب به عیسی قبل از موت اهل کتاب، دیدگاه گروه سوم را قول مختار عنوان کرده است.

 

مقدمه

از جمله آیاتی که می‌توان در تفسیر تطبیقی موضوع مهدویت در محور«ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی» و بالتبع آن، ایمان به اسلام در عصر ظهور از آن‌ها بهره برد، آیه 159 سوره نساء است: Nإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداًM.

در آيات 155تا 158 سوره نساء، سخن از كارشكني‌هاي يهود و عداوت آنان با حضرت عیسی است. قرآن ضمن بیان این عداوت‌ها به نفی مصلوب شدن ایشان پرداخته و سپس به ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی درذیل آیه 159 می‌پردازد. آنچه در این مقوله جای بررسي است، بحث زمان ایمان اهل کتاب است. منشأ این اختلاف به بازگشت ضمیر موته به کتابی یا به حضرت عیسی بر می‌گردد. پاسخ به پرسش طرح شده را باتحلیل تطبیقی آراي مفسران در این باره بررسي مي‌كنيم.

در زمينه مطالعات تطبیقی آیات مهدویت، مقالاتی منتشر شده است (ر.ک: نجارزادگان، 1389: ص44-60؛ و حسین رضوی، 1386: ص93-114)؛ اما این آیه به طور تطبیقی و مجزا بررسی نشده بلکه تنها در ضمن برخی از مقالات به مناسبت، بدان اشاره شده است. مقاله «اجل یهود؛ پایان دنیا یا رجعت عیسی»، نوشته علی رضایی کهنمویی، در شماره 22 مجله مشرق موعود، بدون بررسی تطبیقی، به زوایایی از این آیه اشاره دارد (رضایی کهنمویی،1391: ص140-152). مقاله‌ای دیگر با عنوان «بررسی تحلیلی – تطبیقی آیه رفع عیسی از دیدگاه فریقین»، نوشته عبدالهادی کمبار بغدادی و محمود رضا توکلی محمدی در شماره اول مجله مطالعات تطبیقی قرآن و حدیث، ضمن بررسی آیه 55 سوره آل عمران، به مسئله حیات حضرت عیسی وخروج ایشان ‌در آخرالزمان ‌از منظر فریقین ‌پرداخته است.

نوشتار پیش رو که با روش توصیفی - تحلیلی سامان یافته است، با رویکرد تطبیقی به بررسی دیدگاه‌های فریقین ذیل این آیه می‌پردازد.

  1. بررسی دیدگاه شیعه

نظریه قرآن پژوهان شیعی در تفسیر آیه مذكور یکسان نیست. برخی ایمان اهل کتاب را به حضرت عیسی قبل از موت حضرت عیسی دانسته‌‌اند؛ هرچند احتمال‌های دیگر را به‌ویژه با استناد به روایات از نظر دور نداشته‌اند. برخی دیگر ایمان آنان را به عيسي قبل از موت خود اهل کتاب دانسته‌اند و جمعی دیگر به نقل اقوال بسنده کرده و به طور مشخص دیدگاهی برنگزیده‌اند. با این وصف، از مجموع دیدگاه‌ها آیا می‌توان قدر متیقنی به دست آورد که اهل کتاب در عصر ظهور به عیسی ایمان خواهند آورد؟

قول دیگری در بین شیعه، مبتنی بر روایات تاویلی وجود دارد. در این روایات، مرجع ضمیر «به» در عبارت «لیومنن به»، پیامبر و ائمه طاهرین می‌باشند. در تفاسیر روایی شیعه، بیش‌تر این قول نقل شده است؛ مانند علی بن ابراهیم قمی که در تفسیر خود با نقل روایتی، ایمان تمام مردم را به پیامبر در دوران رجعت مطرح کرده است (قمی، 1367: ج1، ص158).

عیاشی با نقل چند روایت به این قول پرداخته است. وی از مفضل‌بن‌محمد (در برخی نسخه‌ها مفضل‌بن‌عمر) از قول امام صادق درباره آیه شریفه Nوَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ- وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداM می‌نویسد:

هذه نزلت فينا خاصة، إنه ليس رجل من ولد فاطمة يموت و لا يخرج من الدنيا حتى يقر للإمام بإمامته كما أقر ولد يعقوب ليوسف حين قالوا: Nتَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْناM؛ اين آيه درباره ما نازل شده است. هر يك از فرزندان فاطمه بميرد، قبل از مرگ به امام و امامتش اقرار مي‌كند؛ همان طور كه فرزندان يعقوب به مقام يوسف اقرار كردند و گفتند سوگند به خدا كه خدا تو را بر ما برترى داد (عیاشی،1380: ج1، ص283).

همچنین ابن سنان از امام صادق نقل می‌کند:

في قول الله في عيسى: Nوَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ- وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداًM فقال: إيمان أهل الكتاب إنما هو بمحمد (همان، ص284).

نيز جابر از امام باقرچنین نقل کرده است: «ليس من أحد من جميع الأديان يموت، إلا رأى رسول الله و أمير المؤمنين حقا من الأولين و الآخرين» (عیاشی،1380: ج1، ص284). پس از وی، در دیگر تفاسیر شیعی نیز به این اقوال پرداخته شده است (رک: بحرانی، 1416: ج‏2، ص198 و شبر، 1407: ج‏2، ص125).

تمامی این روایات، همان‌طور که برخی مفسران می‌گویند، از باب جری و تطبیق است و با سیاق آیات (که در مقام بیان جریان مصلوب شدن حضرت عیسی و ایمان اهل کتاب به ایشان است سازگار نیست و اساسا در آیه، سخن از پیامبر خدا نیست که بتوان ضمیر را بدان برگرداند (رک: طباطبایی، 1417: ج 5، ص134).

براین اساس، با پاسخ به این نظریه به دیدگاه‌های مشهور درباره این آیه می‌پردازیم:

1-1. بیان اقوال بدون برگزيدن قولي

برخی مفسران شیعی، درباره آیه مورد بحث به نقل احتمال‌های گوناگون بسنده کرده‌اند، بی‌آن‌که قولی را برگزینند. شیخ طوسی از متقدمان می‌نویسد:

در مورد «ها» در «موته» اختلاف شده است؛ قومی آن را کنایه از عیسی می‌دانند و قوم دیگری آن را کنایه از کتابی می‌دانند و عده‌ای دیگر مراد از موته را پیامبر اسلام می‌دانند.

ایشان در جمع بندی آیه عبارتی دارد که گویا حکایت دارد ضمير «ها» در «موته» می‌تواند هم به حضرت عیسی و هم به کتابی برگردد. وی می‌نویسد : «و قد جرى ذكر عيسى و الكتابي فأمكن ان يكون كنايه عن كل واحد منهما، فلا يجوز العدول عنه» (طوسی، بی‌تا: ج3، ص383). طبرسی یکی دیگر از متقدمان امامیه است که با وجود نقل اقوال، قولی را انتخاب نکرده است (طبرسی، 1372: ج3، ص211). از متاخران هم می‌توان به شبر در تفسیر «الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين» اشاره کرد (شبر، 1407: ج‏2، ص125).

1-2. ایمان اهل کتاب به عیسی قبل از موت کتابی

براساس این قول، ایمان اهل کتاب قبل از مرگ آنان است؛ با این وصف که كلمه «ان» در اين آيه نافيه است و در جمله من اهل الکتاب مبتدا حذف شده، تقدير آن « احد من اهل الكتاب» است و مرجع ضمير در قبل موته مبتداي تقديرى یعنی« احد» است. طبق این قول، معناى آيه اين است كه هر يك از اهل كتاب قبل از مرگ، به عيسى ايمان مى‏آورد؛ بدین معنا که لحظه‏اى قبل از مردن برايش روشن مى‏شود عيسى رسول خدا و بنده حقيقى اوست. البته ايمان آوردن به عيسي در اين لحظه، يعنى در دم جان دادن، به حال ايمان آورنده سودي ندارد.

طبرسی اولین مفسری است که به این قول تمایل دارد. وی در جوامع الجامع می‌گوید:

معناى آيه اين است كه هيچ يك از يهود و نصارا نيست، جز آن كه پيش از مرگ خود به عيسى و اين كه عيسي بنده خدا و فرستاده اوست، ايمان خواهد آورد و در آن هنگام، ايمان آن‌ها به حالشان سودي ندارد؛ زيرا زمان تكليف سپرى شده و مرگ آنان حتمى است (طبرسی، 1377: ج‏1، ص302).

البته وی ضمن بیان اقوال دیگر، برگشت ضمیر«ها» در موته به حضرت عیسی را به عنوان یک قول مطرح کرده است، بدون آن‌که در این قول تردید یا آن را انکار کند (همان).

قمی مشهدی درکنز الدقائق (مشهدی، 1368: ج3، ص583)؛ محمد جواد مغنيه در الکاشف (مغنیه، 1424: ج‏2، ص486) و سید عبدالحسین طیب در اطیب البیان (طیب، 1378: ج‏4، ص267)؛ از دیگر مفسرانی هستند که این قول را اختیار کرده‌اند.

البته برخی از آنان، مانند عبدالحسین طیب ‌با ‌انتساب‌ به ‌بعضی ‌از مفسران، ضمیر موته را به اهل کتابِ زمان ظهور ارجاع داده است (همان).

عمده دلیل آنان در چند محور خلاصه می‌گردد:

زمان در آيه شريفه عمومیت دارد و از زمان حضرت عيسى تا قيامت را شامل می‌شود و از طرفی دیگر، اهل کتاب بر عقیده فاسد خود استوار می‌باشند؛ اما هنگام مرگ خود، طهارت و اولوالعزم بودن حضرت عیسی برای آنان اشکار می‌گردد (همان).

  1. برخی «قبل موته» را به صورت« قبل موتهم» قرائت کرده‌اند (قمی مشهدی، 1368: ج3 ص583).

  2. بر اساس برخی روایات حقیقت برای انسان‌ها در هنگام مرگ مکشوف می‌شود و این آیه، موید آن دسته از روایات است که یهود و نصارا هنگام مرگ، حقانیت عیسی را در می‌یابند و و به او ایمان می‌آورند (مغنیه، 1424: ج‏2، ص486).

1-3. ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی قبل از موت حضرت عیسی

برخی مفسران مرجع ضمیر را حضرت عیسی دانسته‌اند؛ در نتیجه مفهوم آیه شریفه به بازگشت مجدد حضرت عیسی به زمین در آخر‌الزمان و قبل ‌از قیامت ناظر خواهد بود. بر این اساس، معنای آیه شریفه چنین می‌شود که اهل کتاب عصر بازگشت، پیش از مرگ حضرت عیسی که طبیعتاً پس از بازگشت آن حضرت به زمین رخ خواهد داد؛ به او ایمان خواهند آورد.

علی بن ابراهیم قمی، نخستین کسی است که بنابر نقل روایتی از شهر بن حوشب، ضمیر «موته» را به‌حضرت عیسی برگردانده است (قمی، 1367: ج‏1، ص158). صاحب روض الجنان وروح الجنان نیز ضمن بیان اقوال، با پرداختن تفصیلی و نقل روایت و ترجیح برخی از دیدگاه ها، به این نظریه متمایل است (رک: ابوالفتوح رازی، 1408: ج‏6، ص183). ملا فتح‌الله کاشانی نیز معتقد است آیات درباره‌حضرت عیسی سخن می‌گویند. بنابراین، قرینه‌ای است که ضمیر «موته» به حضرت عیسی برگردد (کاشانی، 1336: ج‏3، ص153-154).

موسوی سبزواری، ضمن بیان دو قول، قائل است ضمیر «موته» به حضرت عیسی بر می‌گردد و ادله خود را که همان ادله دیگران است-و خواهید دید- بر این قول بیان می‌کند. تفاوت وی با دیگران در این است که به عنوان دلیل بر صحت نظریه خود می‌گوید:

معنایی که ما نمودیم، می‌تواند هر دو قول را جمع کند؛ بدین صورت که هر کدام از اهل کتاب، قبل از مرگ خود به حقیقت حضرت عیسی پی خواهد برد و از طرفی دیگر، چون آیه بر حیات حضرت عیسی دلالت دارد، مراد از «ها »در «موته» عیسی است و کسانی که در زمان حیات او در بازگشت به زمین به او ایمان می‌آورند (سبزواری، 1409: ج‏10، ص121).

علامه طباطبایی ذیل این آیه نسبت به دیگر مفسران بحث مبسوطی مطرح کرده است. وی با توجه به در نظر گرفتن سیاق آیات و واقع شدن آیه مورد بحث بعد از آیه Nما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ... بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماًM؛ براین باور است آیه در صدد بیان حیات حضرت عیسی است (طباطبایی، 1417: ج‏5، ص135). ایشان هم مانند مرحوم سبزواری به قول تلفیقی قائل است: زیرا پس از اختیار این دیدگاه می‌گوید:

نهاية الأمر أن يقال: إن من لا يدرك منهم رجوعه إليهم ثانيا يؤمن به عند موته، و من أدرك ذلك آمن به إيمانا اضطرارا أو اختيارا. کسانی، از اهل كتاب که عيسى را درك نمى‏كنند و بين دو مقطع تاريخى زندگى مى‏كنند[= به آسمان رفتن و نزول از آسمان]؛ هنگام مرگشان، به وى ايمان مى‏آورند و آن‌ها كه آن روز [=نزول به زمین] را درك مى‏كنند، يا به اضطرار و يا به اختيار به وى ايمان مى‏آورند.

جرجانی در تفسیر جلاء الاذهان (جرجانی، 1377: ج‏2، ص306)؛ سید محمد حسین فضل‌الله در تفسیر من وحی القران (فضل الله، 1419: ج7، ص535)؛ ملا محسن فیض کاشانی در الاصفی فی تفسیرالقران (فیض کاشانی، 1418: ج1، ص251)؛ شریف لاهیجی در تفسیرشریف لاهیجی (لاهیجی 1373: ج1، ص586)؛ صادقی تهرانی درتفسیر الفرقان (صادقی تهرانی، 1365: ج‏7، ص439)؛ سبزواری نجفی در ارشادالاذهان‌الى‌تفسيرالقرآن (سبزواری، 1419: ج1، ص108)؛ ازجمله مفسرانی هستند که قول سوم (بازگشت ضمیر «ها» به عیسی) را پذیرفته‌اند.

عمده‌ترین ادله این گروه

الف) با توجه به سیاق آیه شریفه که پیش از آن از کشته و مصلوب نشدن حضرت عیسی و بالا رفتن آن حضرت به سوی خداوند سخن رفته؛ ضمیر در «بِهِ» درباره حضرت عیسی است و برگشت آن به اهل کتاب خلاف ظاهر است (رک: طباطبایی،1417: ج‏5، ص135).

ب) وجود روایاتی که از نزول حضرت عیسی و قتل دجال و امنیت فراگیر و سیطره اسلام بر روی زمین حکایت دارد؛ دورانی که دنیا در صلح به سر می‌برد؛ به طوری که حتی وحوش، مسالمت آمیز با یکدیگر زندگی می‌کنند (جرجانی، 1377: ج‏2، ص306؛ فیض کاشانی، 1418: ج1، ص251 و ملا فتح الله کاشانی، 1336: ج3، ص153).

ج) روايت شهربن حوشب كه در معناي اين آيه به حجاج گفت:

معنى آیه اين است كه چون عيسى بن مريم قبل از قيامت از آسمان به‌زمين آيد، هيچ اهل ملتى نباشد از يهود و نصرانى و غير آن، مگر این كه قبل از موت عیسی به او ایمان آورد. اوست که پشت سر امام مهدی نماز می‌خواند (قمی، 1367: ج‏1، ص158؛ شریف‌لاهیجی، 1373: ج1، ص586؛ ملافتح‌الله‌ کاشانی، 1366: ج3، ص154 و بحرانی، 1416: ج2، ص197).

  1. بررسی دیدگاه اهل سنت

اهل سنت، همانند شیعه در تفسیر این آیات دیدگاه‌های متفاوتی دارند. برخی از آنان سربسته به ذکر اقوال مختلف در آیه بسنده کرده و برخی دیگر مانند دیدگاه سوم در شیعه، ایمان اهل کتاب را قبل از رحلت حضرت عیسی بیان کرده‌اند. برخی دیگر به ارجاع ضمیر «موته» به اهل کتاب قائلند. البته قولی که در شیعه در ارجاع ضمیر «به» در« لیومنن به»به پیامبر مطرح شد، در اهل سنت هم مطرح؛ اما مورد پذیرش قرار نگرفته است.

2-1. بیان اقوال متعدد بدون ترجیح قولی خاص

جمعی از اهل سنت، با بیان قول‌های چند گانه، آیه را معنا کرده‌اند، بی‌آن‌که قولی را ترجیح دهند.

بغوی ضمن بیان این‌که اکثر مفسران و اهل علم قائلند اهل کتاب به حضرت عیسی ایمان می‌آورند؛ در بیان تعیین این ‌ایمان که ‌آیا قبل از مرگ‌کتابی ‌است‌ یا مرگ عیسی؛ به بیان اختلافات می‌پردازد (بغوی،1420: ج1، ص719). ابن عطیه اندلسی از دیگر مفسران است که ضمن اذعان به حیات حضرت عیسی و نزول او و کار کرد عدالت گرایانه آن حضرت، به نقل اقوال بسنده کرده است (ابن عطیه‌اندلسی، 1422: ج2، ص135).

سيوطی در الدر المنثور. به دو دسته از روایات اشاره دارد. به عنوان نمونه در ذیل آیه می‌گوید :

و أخرج ابن جرير و ابن أبى حاتم من طرق عن ابن عباس في قوله Nوَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِM قال قبل موت عيسى؛ و باز با سند مذکور از ابن عباس چنین نقل می‌کند : في قوله Nوَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ قال اليهود خاصة إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِM قال قبل موت اليهودي (سیوطی، 1404: ج2، ص 244).

البته وی به نقل روایات نزول حضرت عیسی و قتل دجال اهتمام بیش‌تری دارد. از معاصران هم می‌توان به آل سعدی (م1376ق) در تفسیر خود، تیسیر الکریم الرحمن نام برد (آل سعدی، 1408: ج1، ص229).

2-2. ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی، قبل مرگ اهل کتاب

این قول از برخی پیشینیان، مانند ابن عباس، حسن، مجاهد نقل شده است. آنان قائلند هر يك از يهوديان و مسيحيانى كه از دنيا مى‏رود، پيش از مرگ خود به حضرت عيسى ايمان مى‏آورد.

زمخشری ضمیر موته را به کتابی بر می‌گرداند و برگشت به عیسی را به صورت « قیل» بیان کرده است و بدون این‌که این قول را رد کند، به نکته‌ای اشاره می‌کند که در تفاسیر اهل سنت کم‌تر به چشم می‌خورد و آن این‌که احدى از اهل كتاب باقى نمى‏ماند، مگر آن‌كه به طور حتم به حضرت عیسی ایمان مى‏آورد؛ بدین صورت كه خداى تعالى، هنگام نزول عيسى از آسمان، همه يهودیان و مسیحیانی که از دنیا رفته‏اند را در همان زير خاك زنده مى‏كند و به اطلاعشان مى‏رساند كه عيسى نازل شده و نیز این را به آگاهی شان می‌رساند که هدف از نزول او چه بوده است. آنان ایمان می‌آورند، در حالی که این ایمان به حال آنان سودی ندارد (زمخشری، 1407: ج1، ص589). البته این قولی است بعید و شاذ که در مجامع اهل سنت نیز بدان توجه نشده است. علامه طباطبایی کلام زمخشری‌ را ازجمله‌ حرف‌های عجیب و غریب دانسته است (طباطبایی، 1417: ج5، ص 136).

در پی ‌همین ‌قول‌ باید از برخی‌ دیگر از مفسران یاد کرد؛ مانند قرطبی در الجامع لاحکام القرآن (قرطبی، 1364: ج6، ص11)؛ بیضاوی در انوار التنزیل و اسرار التاویل (بیضاوی، 1418: ج2، ص108)؛ نیشابوری در غرائب القرآن و رغائب الفرقان (نیشابوری، 1416: ج2، ص528)؛ حقی بروسوی در روح البیان (بروسوی، بی‌تا: ج2، ص321)؛ آلوسی در روح‌المعانی (آلوسی‌بغدادی، 1415: ج3، ص188)؛ مراغی در تفسیر القرآن الکریم (مراغی، بی‌تا: ج6، ص15-16)؛ ابن عاشور در التحریر و التنویر (ابن عاشور، 1420: ج4، ص309).

عمده دلیل آنان را در چند محور می‌توان خلاصه کرد:

الف) عبارت Nان من اهل الکتابM که مفید عموم است، شامل تمامی اهل کتاب می‌گردد و اگر ضمیر در« موته» به حضرت عیسی برگردد، تنها شامل موجودات زمان رجعت حضرت عیسی می‌گردد و با عموم آیه در تضاد است (همان).

ب) همه احادیث منقول از ابن عباس، مجاهد، حسن، حکایت از این نظریه دارد. طبری هم در بیان نقل اقوال از مجاهد این قول را نقل می‌کند:

حدثنا ابن حميد، قال: ثنا حكام، عن عمرو بن أبي قيس، عن منصور، عن مجاهد: Nوَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِM قال: لا يموت رجل من أهل الكتاب حتى يؤمن به (طبری، 1412: ج6، ص15). زمخشری در تفسیر خود این نظریه را به ابن عباس نسبت داده است (زمخشری، 1407: ج1، ص588).

ج) قرائت اُبَیّ بن کعب؛ دلیل دیگری که در برخی از تفاسیر مطرح شده‌، قرائت منتسب به اُبَیّ بن کعب است که در آن، آیه شریفه به صورت «لیؤمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِم» آمده است. مفسران مزبور این قرائت را به نوعی مفسّر و مبیّن آیه شریفه مذکور مطرح کرده‌اند.

د) روایت شهر بن حوشب؛ او مي‌گويد:

حجاج بن يوسف به من گفت من این آیه را قرائت می‌کنم؛ اما در درون خودم سوالی است و آن این‌که هر زمان که گردن یهودی را می‌زنم، از او چیزی نمی‌شنوم (کنایه از ایمان به عیسی). من در جواب به او گفتم: مطلب را اشتباه به شما رسانده‌اند. وقتی روح یهودی خارج می‌شود، فرشتگان از پیش و پس او را می‌زنند و می‌گویند: ای دشمن خداوند! عیسی، نبی خداوند است که او را تکذیب کردید و وقتی روح مسیحی خارج می‌شود، فرشتگان از پیش و پس او را می‌زنند و می‌گویند: ای مسیحی که گمان می‌کردی عیسی، خدا یا پسر خدا است! عیسی آمده است. آنان به عیسی ایمان می‌آورند؛ در حالی که ایمان اهل کتاب برای آنان نفعی ندارد[1] (رازی، 1420: ج11، ص263 و نیشابوری، 1416، ج2، ص528).

برخی از مفسران در تایید ضرب ملائکه به روایاتی استناد جسته‌اند. مراغی در تفسیر خود با نقل روایتی از عبادة بن الصامت، از پیامبر خدا مبنی بر این‌که مومنان هنگام مرگ، به رضوان خداوند؛ وکافر به عذاب و عقوبت خداوند بشارت داده می‌شوند؛[2] قائل است ملائکه هنگام مرگ اهل کتاب، او را مخاطب قرار می‌دهند و حقیقت حضرت مسیح را برای او روشن می‌کنند (مراغی، بی‌تا: ج6، ص16).

2-3. ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی، قبل از موت ایشان

برخی مفسران، مرجع ضمیر را حضرت عیسی دانسته‌اند که در نتیجه مفهوم آیه شریفه، به بازگشت مجدد عیسی به زمین در آخر‌الزمان و قبل ‌از قیامت ناظر خواهد بود. بر این اساس، معنای آیه شریفه چنین می‌شود که تمام اهل کتاب، پیش از مرگ حضرت عیسی که طبیعتاً پس از بازگشت مجدد آن حضرت به زمین رخ خواهد داد؛ به او ایمان خواهند آورد.

طبری ضمن بیان تفصیلی و نقل‌های متعدد، به این نظریه تمایل دارد (طبری، 1412: ج6، ص17). وی این ایمان را در زمان نزول حضرت عیسی می‌داند و با استناد به روایتی از پیامبر خدا، دوران عیسی، زمان شکوفایی و امنیت زمین است و ظلالت و گمراهی از بین می‌رود؛[3] دجال به قتل می‌رسد و تمامی ملت ها دین اسلام را می‌پذیرند (همان).

رشیدالدین میبدی در کشف الاسرار و عده الابرار (میبدی، 1371: ج2، ص746)؛ ابن کثیر در القرآن العظیم (ابن کثیر دمشقی؛ 1419: ج2، ص401-402)؛ احمد بن محمد ابن عجيبه در تفسیر البحر المديد فى تفسير القرآن المجيد (ابن عجیبه، 1419: ج1، ص589)؛ نعمت الله نخجوانی در الفواتح الالهيه و المفاتح الغيبيه (نخجوانی، 1999: ج1، ص177)؛ عبدالقادر آل‌غازی در بیان المعانی (ملاحویش آل‌غازی، 1382: ج5، ص625)؛ قاسمی معروف به علامه شام در محاسن التاویل (قاسمی، 1418: ج3، ص441) و دروزه نابلسی در التفسیر الحدیث (دروزه، 1383: ج8، ص279)؛ این نظریه را اختیار کرده‌اند. محمد عزت دروزه این قول را به جمهور نسبت داده است (همان).

عمده‌ترین ادله این گروه را می‌توان در چند محور بیان داشت:

الف) با توجه به سیاق آیه شریفه که پیش از آن، از کشته و مصلوب نشدن حضرت عیسی و بالا رفتن آن حضرت به سوی خداوند سخن رفته؛ ضمیر در «بِهِ» درباره حضرت عیسی است (میبدی، 1371: ج2، ص746).

ب) این دیدگاه، افزون بر این‌که از برخی مانند ابن عباس، حسن، قتاده و عبد الرحمن بن زيد بن أسلم، ابومالک نقل شده (ابن‌کثیر، 1419: ج2، ص401)؛ در روایات آنان ریشه دارد و در مصادر آنان با سندهای صحیح نقل شده است؛ به طوری که بخاری از ابی‌هریره از پیامبر چنین نقل کرده است:

و الذي نفسي بيده! ليوشكنّ أن ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلا فيكسر الصليب و يقتل الخنزير و يضع الجزية و يفيض المال حتى لا يقبله أحد حتى تكون السجدة الواحدة خيرا له من الدنيا و ما فيها. ثم يقول أبو هريرة: و اقرءوا إن شئتم: Nوَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداًM؛ سوگند به آن كه جانم در دست اوست، زود است كه فرزند مريم ]=مسيح[ به عنوان داورى عادل در ميانشان فرود آيد و صليب را بشكند؛ خوك را بكشد؛ جزيه را برقرار كند و آن قدر از اموال [به مردم‏] بدهد كه ديگر كسى آن را نپذيرد و وضع آن گونه شود كه يك سجده براى خدا بهتر باشد از دنيا و هر چه در آن است. آن‌گاه ابو هريره مى‏گويد: اين آيه را بخوانيد: «و از اهل كتاب كسى نيست، مگر آن كه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان مى‏آورد» (بخاری، 1422: ج4، ص168).

ابن کثیر، ذیل این آیه ضمن تصریح به صحت سند حدیث به مصادر مختلف، با اسناد دیگر اشاره کرده است (ابن کثیر، 1419: ج2، ص404).

برخی از این روایات، به طور صریح در مقام تفسیر آیات مورد بحث وارد نشده است؛ اما مفسران آن را ذیل بحث‌های خود بیان کرده‌اند؛ مانند روایتی دیگر که ابوداود از ابوهریره از پیامبرخدا این گونه نقل کرده است:

بين من و او ] =مسيح[ پيامبرى نيست و او در ميان شما فرود خواهد آمد. وقتى او را ديديد، او را با اين نشانه‏ها بشناسيد: مردى چهار شانه، درشت‏اندام و سرخ و سفيد گونه است. گويى از سرش قطرات آب مى‏چكد؛ با اين‌كه آبى بر سرش نريخته است. او صليب را مى‏شكند؛ خوك را مى‏كشد؛ جزيه را برقرار مى‏سازد و خداوند در زمان او، هر آيينى جز اسلام را از بين مى‏برد. او دجال را خواهد كشت و چهل سال در زمين زندگى خواهد كرد. آن‌گاه رحلت فرموده و مسلمانان بر او نماز خواهند گزارد (ابن حنبل، 1421: ج15، ص154).

  1. بررسی و ارزیابی دیدگاه‌های فریقین

چنان‌که ملاحظه شد، فریقین در تفسیر آیه 159، سه گروه گردیدند: گروهی بدون انتخاب نظریه‌ای تنها به نقل اقوال پرداختند؛ گروهی دیگر با قرائنی ضمیر در «موته» را به کتابی و گروه سوم، به حضرت عیسی برگشت دادند. ادله‌ای که فریقین بدان استناد جستند، نزدیک یکدیگر است؛ هرچند در مقام توصیف هردو گروه از شیعه و سنی، جداگانه ذکر گردید؛ در مقام ارزیابی، نظریه دوم و سوم بررسی و نظرمختار بیان می‌گردد. طبیعتا گروه اول که نظر خاصی اتخاذ نکرده‌اند، از مقام بررسی خارج می‌گردند.

3-1. ارزیابی دیدگاه دوم: ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی قبل از موت کتابی

در این دیدگاه، آیه بر اساس ارجاع ضمیر« موته» به کتابی معنا شده است. این قول علاوه بر مفسران شیعی، بیش‌تر در بین مفسران اهل سنت مطرح است. ادله این نظریه و نقد این دلایل عبارتند از:

الف) عموم تعبیر «ان من اهل الکتاب»

آن چه از تعبیر Nان من اهل الکتابM استفاده می‌شود، به‌طور طبیعی تمامی اهل کتاب را شامل می‌شود؛ حال آن‌که بنا به نظریه سوم، چنین عمومیتی با ارجاع ضمیر «موته» به حضرت عیسی نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا طبق آن نظریه، ایمان به حضرت عیسی به اهل کتاب حاضر در زمان بازگشت حضرت عیسی است.

این استدلال بنا به دلایلی، تام نیست و عموم ظاهری از آیه شریفه معتبر نخواهد بود؛ زیرا:

یکم. اگر عبارت شریفه را به عموم اهل کتاب ناظر بدانیم، باید آیه اهل کتاب پیش از ولادت حضرت عیسی را نیز دربر گیرد. به عبارت دیگر، مفهوم آیه چنین می‌شود که اهل کتابِ پیش از ولادت عیسی، نیز پیش از مرگ، به عیسی ایمان می‌آورند. چنین مطلبی ظاهراً نه مفهومی صحیح دارد و نه در جایی مطرح شده است. از این‌رو، حتی باورمندان به این نظریه مجبورند عدم عموم تعبیر و تخصیص خوردن آن را بپذیرند که بر این اساس، دلیل مورد بحث منتفی خواهد شد.

دوم. اهل کتاب مذکور در آغاز آیه، با توجه به ذیل آیه شریفه N وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداًM؛ عمومیت ندارد و باید به اهل کتابی که حضور عادی و دنیوی حضرت عیسی را درک می‌کنند، تخصیص بخورد؛ چرا که به نظر می‌رسد مفهوم شهادت بر انسان‌ها با حضور مادی میان آنان و ارائه الگویی الاهی و اتمام حجت برای ایشان ملازم است. دلیل این مدعا آن است که قرآن کریم، شاهدان هر امت را از میان خود ایشان مطرح می‌فرماید، مانند:

آیه Nوَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى‏ هؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرَى‏ لِلْمُسْلِمِينَM (نحل: 89). همچنین آیه Nفَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى‏ هؤُلَاءِ شَهِيداM (نساء: 41).

ظاهرا مراد از مشار الیه «هولاء» حاضران در عصر رسالتند؛ چون اگر مفهوم شهادت، با حضور اتمام حجت کننده در میان انسان‌ها تلازمی نداشت و تنها بر گواه اعمال بودن، ناظر می‌بود؛ چه لزومی ‌داشت که شاهد هر قوم از میان خودشان باشد، بلکه می‌توانست موجودی غیبی، مانند فرشته‌ای از فرشتگان مطرح شود. تأکید «من انفسهم»، ظاهراً گویای آن است که او انسانی عادل و حق‌مدار خواهد بود که به‌طور عادی در میانشان بوده و با رفتار و سخن خود آنان را به حق دعوت و بر ایشان اتمام حجت کرده است. برخی از مفسران، ‌ذیل ‌آیات ‌مذکور ‌شهادت ‌شاهدان ‌را مبتنی ‌بر حضور دنیوی ‌آنان ‌می‌دانند (فخررازی،1420: ج20، ص257؛ طباطبایی، 1374: ج12، ص467؛ مکارم شیرازی، 1374: ج 3، ص392و ج11، ص359 و فضل الله، 1419: ج7، ص272).

علاوه بر این، در سوره مائده، به روشنی، شهادت حضرت عیسی را متناظر به افرادی که دوران حضور عادی آن حضرت را درک کرده‌اند، مطرح می‌فرماید:

Nوَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌM؛ (مائده: 116 - 117)؛ و [ياد کن] هنگامى را که خدا فرمود: «اى عيسى، پسر مريم! آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را دو خدا فرض كرده و به جاىِ خداوند بپرستيد؟» گفت: «منزّهى تو! مرا نزيبد که [درباره خويشتن] چيزى را که حق من نيست؟ بگويم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را مى‏دانستى. آن‌چه در نفس من است، تو مى‏دانى و آن‌چه در ذات توست من نمى‏دانم؛ چرا که تو خود، داناى رازهاى نهانى. جز آن‌چه مرا بدان فرمان دادى، [چيزى] به آنان نگفتم؛ [گفته‏ام] که خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنيد و تا وقتى در ميانشان بودم، بر آنان گواه بودم. پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيز گواهى».

روشن است که مراد از «توفی» در آیه شریفه، عروج حضرت عیسی است و این آیه، شهادت آن حضرت‌ را ‌به ‌دوران ‌حضور ‌دنیوی ایشان پیش از عروج محدود می‌کند (رضایی کهنمویی، 1391: ص148-149).

ب) روایت شهر بن حوشب

بسیاری از مفسران فریقین، ذیل این آیه به نقل روایت شهر بن حوشب پرداخته‌اند؛ روایتی که در منابع شیعه و اهل سنت، به طور کلی، سه گونه نقل شده است:

یکم. حدیثی که تفسیر قمی از شهر بن حوشب و او از امام باقر نقل کرده است:[4] در این حدیث، ضمیر «موته» به حضزت عیسی ارجاع شده است (قمي، 1376: ج1، ص158). در سند این حدیث قاسم بن محمد اصفهانی (یا قمی، معروف به کاسولا) است که ضعیف شمرده شده است (نجاشی، 1407: ص315). همچنین سليمان بن داود المنقري عامی است و در توثیق او اختلاف است. ابن الغضائری )ابن غضائری، بی‌تا: ج1، ص65) و علامه مجلسی (مجلسی، 1420: ص89)، او را تضعیف کرده‌اند. نجاشی (نجاشی، 1407: ص185) و مرحوم خویی (خویی،1410: ج 8، ص257) او را توثیق کرده‌اند. مرحوم خویی تضعیف علامه را مبنی بر اجتهاد وی، یا بنا بر نقل از غضائری می‌دانند (همان، ص258). در بین اهل سنت، همین اختلاف وجود دارد. غالب اهل سنت او را ضعیف می‌دانند (ذهبی، 1382: ج2، ص205).

دوم. تفسیر نیشابوری از شهر بن حوشب و او از محمد بن حنفیه[5]: در این حدیث، ضمیر «موته» به اهل کتاب ارجاع داده شده است.

سوم. سیوطی از شهر بن حوشب و او از ام سلمه:[6] ظاهر حدیث این است که اهل کتاب تا قبل از نزول حضرت عیسی هنگام مرگ، به ایشان ایمان می‌آورند و هنگام ظهور زندگان آن‌ها نیز به ایشان می‌گروند (سیوطی، 1402: ج2، ص241). این روایت گویای نظریه‌ای تلفیقی است که برخی از مفسران فریقین، مانند سبزواری، علامه طباطبایی در شیعه؛ و محمد عزت[7] در اهل سنت بدون استناد به این روایت، از آن بهره برده‌اند.

هر چند شهر بن حوشب، از تابعین است و برای وی، نقل روایت از امام باقر، از محمد بن حنفیه و از ام سلمه محتمل است؛ نمی‌توان بدان استناد جست؛ زیرا:

l با توجه به این‌که این روایت از یک رویداد خارجی و برخورد شهر بن حوشب با حجاج حکایت دارد؛ طبیعتا این رویات باید نقل یکسان وجود داشته باشد؛ اما به سه گونه نقل شده است. شاید بتوان وجه جمع گونه سوم را نزدیک و درست دانست.

l علاوه بر این، درباره توثیق و جرح شهر بن حوشب،[8] در میان دانشمندان علم رجال اختلاف دیدگاه است. برخی وی را ضعیف و حدیثش رامتروک دانسته‌اند (ابن حبان، 1396: ج1، ص361؛ ابن سعد،1410: ج7، ص312 و زرکلی، 1989: ج3، ص178)؛ و برخی دیگر او را توثیق کرده‌اند (ذهبی،1405: ج4، ص372-379).

l نقل دیگر صحابه درذیل این آیه، نمی‌تواند یکی از سه احتمال را تقویت کند؛ زیرا برخی از صحابه، مانند ابن عباس و حسن، به گونه اول و دوم متمایل بوده‌اند؛ به طوری که هر مفسری که دیدگاه اول و یا دوم را پذیرفته است، به راویت ابن عباس یا حسن اشاره دارد. تنها روایت ابی هریره مذکور می‌ماند که استناد او به این آیه دیدگاه خود اوست و به معصوم نمی‌رسد.

در مجموع، به هیچ کدام از روایات، به عنوان دلیل متعین نمی‌توان استناد جست؛ مگر این‌که ادله قرآنی، ما را به یکی از گونه‌ها متمایل کند که در این صورت، از باب موافقت با قرآن می‌توان آن را پذیرفت.

ج) قرائت ابی بن کعب

دلیل دیگری که در برخی از تفاسیر بیان گردید‌ه، قرائت منتسب به ابی بن کعب است که در آن، آیه شریفه به صورت «لیؤمنُنّ به قبل موتهم» آمده است. مفسران مزبور، این قرائت را به نوعی مفسّر و مبیّن آیه شریفه مذکور مطرح کرده‌اند.

در پاسخ به این اشکال باید گفت:

یکم. با نگاهی اجمالی به سیر تحول و مراحل پیدایش قرائت‌ها و نیز عوامل اختلاف قرائت‌ها به خوبی روشن است که قرآن بر یک قرائت نازل شده است. از امام باقر روایت است که قرآن یک قرائت دارد که از سوی خدای واحد نازل گشته است و اختلاف در قرائت‌ها از ناحیه راویان قرآن ناشی شده است (کلینی، 1407: ج2، ص630).

امین الاسلام طبرسی، نقل این گونه اخبار را که بر نزول قرآن بر یک قرائت دلالت دارند، از طریق شیعه فراوان می‌داند (طبرسی، 1373: ج1، ص79).

در میان دانشمندان اهل سنت، زرکشی بیانی جالب توجه دارد وی می‌گوید:

قرآن و قرائت، دو حقیقت جداگانه و متفاوتند. قرآن عبارت است از وحیی که برای بیان و اعجاز بر پیامبر نازل شده؛ اما قرائت، عبارت است از اختلاف الفاظ همین وحی در کتابت حروف یا کیفیت آن‌ها (زرکشی،1410: ج1، ص465).

با این توصیف، قرائت‌های متعدد قرآن به وحی مستند نمی‌باشند و لا اقل به دیده تردید باید با آن‌ها برخورد شود.

دوم. بر فرض پذیرش این قرائت‌ها، آیا این قرائت‌ها از زمان پیامبر اسلام به طور متواتر نقل شده است، یا خیر؟ در این مورد، در بین فریقین اختلاف و تفاوت مبنا وجود دارد. مشهور اهل سنت قرائت‌ها را متواتر می‌دانند. نقل شده است که «سبکی» قرائت‌های ده گانه را متواتر می‌دانست. در مقابل این دیدگاه اهل سنت، زرکشی گفته است که قول حق آن است که این قرائت‌ها از امامان (قاریان) هفت گانه متواتر است؛ اما در تواتر آن‌ها از پیامبر اشکال است (الاتقان،1380: ج۱، ص۲۰۵).

اما به گفته آیت الله خوئی، در میان شیعیان معروف آن است که این قرائت‌ها متواتر نیستند. برخی از این قرائت‌ها اجتهاد قاری و برخی به خبر واحد منقول هستند. البته بین تواتر خود قرآن با تواتر قرائت‌ها هیچ ملازمه‌ای نیست؛ زیرا ادله تواتر و ضرورت قرآن به هیچ وجه تواتر قرائت‌ها را اثبات نمی‌کند؛ چنان‌که دلایل نفی تواتر قرائت‌ها، به هیچ عنوان به خود قرآن سرایت نمی‌کند (خویی، 1418: ص۱۲۳ – ۱۲۴).

سوم. قرائت ابی بن کعب، علاوه بر ضعف سندی،[9] به خاطر وجود خُصيَفْ ابن عبد الرحمن الجَزَري (ذهبی، 1382: ج1، ص653)؛ متواتر نیست و قُرّاء دیگر بدین شکل نقل نکرده‌اند. علاوه بر آن، در صحاح اهل سنت، به این قرائت توجه نشده و کسی آن را نقل نکرده است.

عمده اشکالات این دسته از مفسران مورد ارزیابی و بررسی قرار گرفت. آنان در تفسیر این آیه دقت کافی نکرده‌اند و می‌توان به این نتیجه دست یافت که ارجاع ضمیر به اهل کتاب، دلیل محکم ندارد. علاوه برآن، اکثر مفسران، ضمن پرداختن به این نظریه، به ایمان اهل کتاب قبل از موت حضرت عیسی اشاره کرده‌اند. آنان این قول را به عنوان «احتمال» مطرح کرده‌اند؛ بدون این‌که در آن تردید کنند (بیضاوی، 1416: ج2، ص528؛ قرطبی، 1364: ج6، ص11؛ نیشابوری، 1416: ج2، ص528 و حقی‌برسوی، بی‌تا: ج2، ص321). بنابراین، می‌توان گفت خود مفسران هم نظریه دوم را به عنوان احتمال قبول داشته‌اند.

3-2.ارزیابی دیدگاه سوم: ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی قبل از موت آن حضرت

پس از آن‌که ناتمامی دیدگاه دوم روشن شد، اکنون به بررسی این دیدگاه می‌پردازیم که آیه را بر پایه ارجاع ضمیر «موته» به حضرت عیسی معنا می‌کند. بر این اساس، معنای آیه شریفه چنین می‌شود که تمام اهل کتاب پیش از مرگ حضرت عیسی که طبیعتاً پس از بازگشت مجدد آن حضرت به زمین رخ خواهد داد؛ به او ایمان خواهند آورد.

این قول علاوه بر مفسران شیعی در بین مفسران اهل سنت مطرح است. ادله این قول بدین قرار است:

الف) حیات حضرت عیسی

تعابیری از قرآن‌کریم که از حیات حضرت عیسی حکایت دارد، مانند این آیات:

Nإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيَما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَM (آل‌عمران: 55) و Nبَل رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماM (نساء: 158).

تعبیر «رفع الی‌الله» که در آیات مذکور درباره عیسی به کار رفته، تعبیری ویژه ‌است که در قرآن ‌کریم هرگز درباره مرگ از آن استفاده نشده است. از این‌رو، باید آن را به چیزی غیر از مرگ ناظر دانست.

به‌جز آیه مورد بحث (159 سوره نساء) عده‌ای از مفسران، ذیل آیه 61 سورۀ زخرف را: Nوَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةM که عیسی سبب آگاهی بر روز قیامت است؛ درباره رجعت عیسی می‌دانند که نتیجه‌اش زنده بودن حضرت عیسی است (ابن کثیر، 1419: ج7، ص217 و آلوسی، 1415: ج13، ص95).

گذشته از قراین قرآنی، ادله روایی بسیاری گویای زنده بودن حضرت عیسی و بازگشت آن حضرت در آخر‌الزمان است. ابن‌کثیر ذیل آیه شریفه مورد بحث، ضمن متواتر دانستن احادیث مذکور به ارائه آن‌ها پرداخته است (ابن‌کثیر، 1419‏: ج2، ص403 - 413).

حال که روشن شد عیسی هنوز نمرده است، امکان اشاره داشتن آیه مورد بحث به مرگ آن حضرت در آینده روشن می‌گردد.

ب) سیاق آیات قران

یکم. همان‌طورکه در ابطال نظریه اول ذکر شد، آخر آيه فرموده است: Nوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداًM؛ اين جمله با جمله‏هاى قبل در يك سياق قرار دارند و اين خود به این نکته ظهور دارد كه عيسى در قيامت شهيد و گواه بر همه اهل كتاب است؛ چنان كه اول آيه به این نکته ظهور دارد كه همه اهل كتاب قبل از مردن، به عيسى ايمان مى‏آورند.

با در نظر گرفتن آيه سوره مائده كه در خصوص مسئله «شاهد» بودن از آن جناب حكايت دارد: «پروردگارا! من مادام كه در بين آنان بودم، شاهد اعمالشان بودم. بعد از آن‌كه مرا ميراندى، من نمى‏دانم چه كردند. تو خودت مراقب آنان بودى و تو بر هر چيزى شاهدى»؛ با توجه به آیه مذکور، شهادت به ايام حیات عیسی منحصر است که معلوم مى‏شود عيسى از دنيا نمى‏رود، مگر بعد از همه اهل كتاب؛ چون آيه مورد بحث همان‌طور كه قبلا گفتيم، بر این نکته دلالت دارد که عيسى شاهد اعمال جميع اهل كتاب است. پس اگر تمامی آن‌ها هم به عيسى مؤمن باشند، لازمه‏اش آن است كه عيسى بعد از همه اهل كتاب از دنيا برود و اين قهرا نظريه دوم را نتيجه مى‏دهد كه مى‏گفت: ضمير به عيسى بر مى‏گردد و مى‏فهماند كه عيسى هنوز زنده است و به سوى اهل كتاب بر مى‏گردد تا به او ايمان آورند (طباطبایی،1417: ج5، ص135).

دوم. با در نظر گرفتن فراز مذکور در آیه Nوَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ... بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماًM؛ به نظر مى‏رسد آيه مورد بحث در مقام بيان مصلوب نشدن عيسى و حیات او ست؛ چون اگر اين غرض در بين نمى‏بود، هيچ غرض ديگرى به ذهن نمى‏رسد كه احتمال دهيم به خاطر آن‌غرض مسأله ايمان اضطرارى آنان و شهادت آن جناب بر آنان را ذكر كرده است (طباطبایی، 1417: ج5، ص135؛ صادقی، 1365: ج7، ص440).

سوم. ظاهر آیه با برگشت ضمیر به عیسی سازگار است زیرا ضمایر مفرد در آیه «قتلوه، صلبوه، شبه، فيه، منه، رفعه، به- يكون»؛ به حضرت عیسی برمی‌گردد و این‌که «قبل موته» به غیر عیسی برگردد، خلاف ظاهر آیه است. علاوه بر این، نزدیک‌ترین مرجع در «قبل موته»، مرجع ضمیر در «به» است که منظور، حضرت عیسی است و طبیعتا مرجح خواهد بود تا اهل کتابی که ابعد است (صادقی، 1365: ج7، ص440).

چهارم. وجود برخی از روایات که ذکر شد، این نظریه را نیز تایید می‌کند.

بنابراین، با توجه به مسئله حیات حضرت عیسی و سیاق و ظواهر آیه و ضعیف بودن نظریه اول، می‌توان این قول را به عنوان قول متعین اختیار کرد.

نتیجه

درباره آیه 159 سوره نساء، دیدگاه‌های فريقین در تفسیر این آیه و موارد مشترک آن‌ها قابل توجه بود. آنچه در نگاه تطبیقی از این موارد مشترک، اساسی محسوب شد و بر پایه آن مباحث دیگر را می‌توان سامان داد؛ همسانی دیدگاه‌های فریقین درباره ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی قبل از موت ایشان بود. فریقین، مفاد این آیات را یا به نحو «متعین» یا به نحو «احتمال موجه» بر زمان نزول عیسی تطبیق کرده‌اند؛ حتی کسانی که به نقل اقوال بسنده کرده‌اند، در احتمال ایمان اهل کتاب به عیسی قبل از موت او تردید نکرده‌اند. در همین جهت می‌توان مسئله نزول عیسی در آخر الزمان و ایمان اهل کتاب به ایشان را به عنوان یکی از مباحث اساسی مهدویت برشمرد و کریمه مذکور را جزء آیات مهدویت دانست.

منابع

قرآن کریم.

  1. ابن سعد، محمد (1410ق). الطبقات الكبرى، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية.

  2. ابن عاشور، محمد بن طاهر (1420ق). التحرير و التنوير، بیروت، موسسه التاریخ العربی، لبنان.

  3. ابن عجيبه، احمد بن محمد (1419ق). البحر المديد فى تفسير القرآن المجيد، تحقيق: احمد عبدالله قرشى رسلان، قاهره، ناشر دكتر حسن عباس زکی.

  4. ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو (1419ق). تفسير القرآن العظيم، تحقيق: محمد حسين شمس الدين، بیروت، دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون.

  5. ابوالفتوح رازى، حسين بن على (1408ق). روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، تحقيق: دكتر محمد جعفر ياحقى- دكتر محمد مهدى ناصح، مشهد، بنياد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى.

  6. آل سعدى، عبدالرحمن بن ناصر (1408ق). تيسير الكريم الرحمن، بیروت، ناشر مكتبة النهضة العربيه.

  7. آلوسى، سيد محمود (1415ق). روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق: على عبدالبارى عطية، دارالكتب العلميه، بيروت.

  8. بحرانى، سيد هاشم (1416ق). البرهان فى تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية، قم، موسسة البعثة.

  9. بخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل (1422ق). صحيح البخاري، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دمشق، دار طوق النجاة.

  10. بغوى، حسين بن مسعود (1420ق). معالم التنزيل فى تفسير القرآن، تحقيق: عبدالرزاق المهدى، بی‌جا، بی‌نا.

  11. بيضاوى، عبدالله بن عمر (1418ق). أنوار التنزيل و أسرار التأويل، تحقيق: محمد عبد الرحمن المرعشلى، بیروت، دار احياء التراث العربى.

  12. جرجانى، حسين بن حسن (1377). جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

  13. حسین رضوی، سید فیاض (1386). بررسی تطبیقی آیه وعد، قم، حکمت و فلسفه اسلامی.

  14. حقى بروسوى، اسماعيل (بی‌تا). روح البيان، بیروت، دارالفكر.

  15. خوئی، سید ابوالقاسم الموسوی (1415ق). البیان فی تفسیر القرآن، قم، دارالثقلین.

  16. ــــــــــــــــــــــــــــــ (1410ق). معجم رجال الحديث‏، قم، مركز نشر آثار شيعه. ‏

  17. دروزه، محمد عزت (1383ق). التفسير الحديث، قاهره، دار إحياء الكتب العربية.

  18. ذهبی، شمس‌الدین (1382ق). ميزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقيق: علي محمد البجاوي، بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر.

  19. ذهبي، محمد بن أحمد (1405ق). سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله.

  20. رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد (1371). كشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حكمت، تهران، انتشارات امير كبير.

  21. رضایی کهنمویی، علی (1391). اجل یهود؛ پایان دنیا یا رجعت عیسی، مشرق موعود شماره 22، قم، آینده روشن.

  22. زرکشی، محمد بن بهادر عبدالله (1410ق). البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: عبدالرحمن مرعشلی، و دیگران، بیروت، دارالمعرفة.

  23. زركلى، خيرالدين (1989م). الاعلام، بيروت، دار العلم للملايين.

  24. زمخشرى، محمود (1407ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بیروت، دارالكتاب العربي.

  25. سبزوارى، محمدبن‌حبيب‌الله (1419ق). ارشاد الاذهان الى تفسير القرآن، بیروت، دار التعارف للمطبوعات.

  26. سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن (1380). الاتقان فی علوم القرآن، قم، فخرالدین.

  27. ــــــــــــــــــــــــــــــ (1404ق). الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى.

  28. شبر، سيد عبدالله (1407ق). الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، کویت، مكتبة الألفين.

  29. شريف لاهيجى، محمد بن على (1373). تفسير شريف لاهيجى، تحقيق: مير جلال الدين حسينى ارموى (محدث)، تهران، دفتر نشر داد.

  30. شيباني، أحمد بن حنبل (1421ق). مسند، تحقیق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، بیروت، مؤسسة الرسالة.

  31. صادقى تهرانى، محمد (1365). الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى.

  32. طباطبايى، سيد محمدحسين (1417ق). الميزان فى تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم.

  33. طبرسى، فضل بن حسن (1377). جوامع الجامع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم.

  34. طبرسى، فضل بن حسن (1372). مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

  35. طبرى، محمدبن جرير (1412ق). جامع البيان فى تفسير القرآن، بیروت، دار المعرفة.

  36. طوسى، محمد بن حسن (بی‌تا). التبيان فى تفسير القرآن، دار احياء التراث العربى.

  37. طيب، سيد عبد الحسين (1378). اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام.

  38. عياشى، محمد بن مسعود (1380ق)‏. تفسير العيّاشي‏، محقق: رسولى محلاتى، تهران، المطبعة العلمية.‏

  39. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر (1420ق). مفاتیح الغیب، بیروت، دار احياء التراث العربى.

  40. فيض كاشانى، ملا محسن (1418ق). الأصفى فى تفسيرالقرآن، تحقیق: محمد حسین درایتی و محمد رضا نعمتی، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.

  41. قاسمى، محمد جمال الدين (1418ق). محاسن التاويل، تحقيق: محمد باسل عيون السود، بیروت، دار الكتب العلميه.

  42. قرطبى، محمدبن احمد (1364). الجامع لأحكام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

  43. قمى مشهدى، محمدبن محمدرضا (1368). تفسيركنزالدقائق‌و بحر الغرائب، تحقيق: حسين درگاهى، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى.

  44. قمى، على‌بن ابراهيم (1367). تفسير قمى، تحقيق: سيد طيب موسوى جزايرى، قم، دار الكتاب.

  45. كاشانى، ملا فتح‌الله (1336 ). منهج الصادقين فى الزام المخالفين، تهران، كتابفروشى محمد حسن علمى.

  46. ابن‌حبان، محمد (1396). المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، تحقیق: محمود إبراهيم زايد، حلب، دار الوعي.

  47. مراغى، احمدبن مصطفى (بی‌تا). تفسير المراغى، بیروت، داراحياء التراث العربى.

  48. مغنيه، محمدجواد (1424ق). تفسير الكاشف، تهران، دار الكتب الإسلامية.

  49. مكارم شيرازى، ناصر (1374). تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.

  50. مجلسی، محمد باقر (1420ق). الوجیزۀ فی الرجال، تصحیح: محمدکاظم رحمان ستایش، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی .

  51. ملاحويش آل‌غازى، عبدالقادر (1382ق). بيان المعانى، دمشق، مطبعة الترقى.

  52. موسوى سبزوارى، سيدعبد الاعلى (1409ق). مواهب الرحمان في تفسير القرآن، بیروت، موسسه اهل بيت.

  53. نجاشى‏،احمد بن على (1407ق). رجال النجاشي،‏ قم، انتشارات جامعه مدرسين.

  54. نخجوانى، نعمت الله بن محمود (1999م). الفواتح الالهيه و المفاتح الغيبيه، مصر، دار ركابى للنشر.

  55. نيشابورى، نظام الدين، حسن بن محمد (1416ق). تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقيق: شيخ زكريا عميرات، بیروت، دار الكتب العلميه.

[1]. ما روي عن شهر بن حوشب قال: «قال الحجاج إني ما قرأتها إلا و في نفسي منها شي‏ء، يعني هذه الآية فإني أضرب عنق اليهودي و لا أسمع منه ذلك. فقلت: إن اليهودي إذا حضره الموت ضربت الملائكة وجهه و دبره، و قالوا يا عدو اللَّه أتاك عيسى نبيّا فكذبت به، فيقول آمنت أنه عبد اللَّه، و تقول للنصراني: أتاك عيسى نبيا فزعمت أنه هو اللَّه و ابن اللَّه، فيقول: آمنت أنه عبد اللَّه فأهل الكتاب يؤمنون به، و لكن حيث لا ينفعهم ذلك الإيمان... ».

[2]. روى البخاري عن عبادة بن الصامت قال: قال رسول اللّه : «إن المؤمن إذا حضره الموت بشر برضوان الله و كرامته، و إن الكافر إذا حضر (حضره الموت) بشر بعذاب اللّه و عقوبته».

[3]. حدثني بشر بن معاذ، قال: ثني يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة، عن عبد الرحمن بن آدم، عن أبي هريرة، أن نبي الله  قال: «الأنبياء إخوة لعلات أمهاتهم شتى و دينهم واحد، و إني أولى الناس بعيسى ابن مريم لأنه لم يكن بيني و بينه نبي. و إنه نازل، فإذا رأيتموه فاعرفوه، فإنه رجل مربوع الخلق إلى الحمرة و البياض، سبط الشعر كأن رأسه يقطر و إن لم يصبه بلل، بين ممصرتين، فيدق الصليب، و يقتل الخنزير، و يضع الجزية، و يفيض المال، و يقاتل الناس على الإسلام حتى يهلك الله في زمانه الملل كلها غير الإسلام، و يهلك الله في زمانه مسيح الضلالة الكذاب الدجال، و تقع الأمنة في الأرض في زمانه حتى ترتع الأسود مع الإبل و النمور مع البقر و الذئاب مع الغنم، و تلعب الغلمان و الصبيان بالحيات لا يضر بعضهم بعضا، ثم يلبث في الأرض ما شاء الله «و ربما قال» أربعين سنة، ثم توفى و يصلي عليه المسلمون و يدفنونه (طبری، 1412: ج‏6، ص17).

[4]. قال علي بن إبراهيم: حدثني أبي، عن القاسم بن محمد، عن سليمان بن داود المنقري، عن أبي حمزة، عن شهر بن حوشب، قال: قال لي الحجاج: يا شهر، إن آية في كتاب الله قد أعيتني. فقلت: أيها الأمير، أية آية هي؟ فقال: قوله: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ، و الله إني لآمر باليهودي و النصراني فيضرب عنقه ثم أرمقه بعيني فما أراه يحرك شفتيه حتى يخمد! فقلت: أصلح الله الأمير، ليس على ما تأولت . قال: كيف هو؟ قلت: إن عيسى ينزل قبل يوم القيامة إلى الدنيا فلا يبقى أهل ملة يهودي و لا غيره إلا آمن به قبل موته، و يصلي خلف المهدي، قال: ويحك، أنى لك هذا، و من أين جئت به؟ فقلت: حدثني به محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب، فقال: جئت بها و الله من عين صافية.

[5]. عن شهر بن حوشب قال لي الحجاج: آية ما قرأتها إلّا تخالج في نفسي شي‏ء منها يعني هذه الآية و قال: إني أوتي بالأسير من اليهود و النصارى فأضرب عنقه فلا أسمع منه ذلك. فقلت: إن اليهودي إذا حضره الموت ضربت الملائكة دبره و وجهه و قالوا: يا عدوّ اللّه أتاك عيسى نبيا فكذبت به فيقول: آمنت أنه عبد نبي. و تقول للنصراني: أتاك عيسى نبيا فزعمت أنه اللّه أو ابن اللّه فيؤمن به و يقول: إنه عبد اللّه و رسوله حيث لا ينفعه إيمانه. قال: و كان متكئا فاستوى جالسا فنظر إليّ و قال: ممن قلت؟ قلت: حدثني محمد بن علي ابن الحنفية فأخد ينكت الأرض بقضيبه ثم قال: لقد أخذتها من عين صافية أو من معدنها.

[6]. و أخرج ابن المنذر عن شهر بن حوشب قال قال لي الحجاج يا شهر آية من كتاب الله ما قرأتها الا اعترض في نفسي منها شي قال الله وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ و انى أوتى بالأسارى فاضرب أعناقهم و لا أسمعهم يقولون شيئاً فقلت رفعت إليك على غير وجهها ان النصراني إذا خرجت روحه ضربته الملائكة من قبله و من دبره و قالوا أى خبيث ان المسيح الذي زعمت انه الله أو ابن الله أو ثالث ثلاثة عبد الله و روحه و كلمته فيؤمن حين لا ينفعه إيمانه و ان اليهودي إذا خرجت نفسه ضربته الملائكة من قبله و من دبره و قالوا أى خبيث ان المسيح الذي زعمت انك قتلته عبد الله و روحه فيؤمن به حين لا ينفعه الايمان فإذا كان عند نزول عيسى آمنت به أحياؤهم كما آمنت به موتاهم فقال من أين أخذتها فقلت من محمد بن على قال لقد أخذتها من معدنها قال شهر و ايم الله ما حدثنيه الا أم سلمة و لكني أحببت ان أغيظه.

[7]. و قد فرعوا على هذا القول بأنه يحتمل أن يكون في معنيين الأول أن كل كتابي يهوديا كان أم نصرانيا لا بدّ من أن يؤمن عند موته بحقيقة عيسى المقررة في القرآن بأنه عبد اللّه و رسوله مع القول إن هذا لا ينفعهم. و الثاني أن كل كتابي لا بد من أن يؤمن بحقيقة عيسى قبل موت عيسى نفسه (دروزه، 1383: التفسیر الحدیث، ج8، ص279).

[8]. وی شهر بن حوشب اشعری، از تابعین است که در دوران عثمان به دنیا آمده و از افرادی، مانند ابی هریره و عایشه روایت نقل کرده است. وی در سال 100هجری از دنيا رفته است (زرکلی، 1989: الاعلام، ج3، ص178).

[9]. سند آن بدین گونه نقل شده است: إسحاق بن إبراهيم بن حبيب بن الشهيد، قال: ثنا عتاب بن بشير، عن خصيف، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ قال: هي في قراءة أبي: «قبل موتهم».

 

نویسندگان:

فتح الله نجارزادگان ـ مسلم کامیاب

 


چاپ   ایمیل