خوانشي نو از مصاديق سه منجي در تاريخ کيش زردشت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 23 - 45 دقیقه)

 160b

چکيده

نوشتار حاضر بر آن است كه نشان دهد سنت انتظار موعود منجي در کيش زردشت وجود داشته و در متون اين دين به آمدن سه منجي موعود خبر داده شده است. همچنين مي‌توان اين سه موعود را به ترتيب، با حضرت عيسي7 حضرت محمد6 و منجي موعود آخرالزمان در تمام اديان الاهي مطابق دانست. در مورد دو موعود نخست، در تواريخ مسلمين از خود زردشت نقل و تصريح وجود دارد؛ اما در مورد منجي سوم، لفظ «استدريکا» به معناي «مرد عالِم» آمده است که عالمان مسلمان در کتاب‌هاي تحقيقي که در مورد سوشيانت‌ها در آيين زردشت نوشته شده است، به تعيين مصداق آن‌ها در تاريخ اين دين نپرداخته‌اند. که اين، مي‌تواند يا ناشي از کم توجهي تاريخ نگاران مسلمان در اين زمينه باشد؛ يا اين‌که مفهوم موعود آينده را نوعي اسطورة بدون مصداق تلقي کرده‌اند. بر اساس نوشتار حاضر انديشة موعود منجي در زمان زردشت انديشه‌اي شناخته شده بوده است و زردشت با توجه به شناخت مردم از مفهوم منجي، آمدن سه تن از آن‌ها را تاييد کرده که طبق برخي متون تاريخي پس از اسلام، نخستين سوشيانت بر حضرت عيسي7 منطبق است؛ دومين سوشيانت بر پيامبر اسلام6 و سومين سوشيانت، بر امام عصر4 انطباق دارد. به اين ترتيب، نتيجه چنين است که در آيين زردشت همانند ساير اديان الاهي، فقط آمدن يک منجي موعود مورد نظر است.

 

مقدمه

در متون ديني زردشت از سه منجي موعود ياد شده است که عبارتند از: «هوشيدر»، «هوشيدر ماه» و «سوشيانت». «سوشيانت» در لغت به معناي «سود رسان» است و به همين دليل، گاهي هر سه موعود را «سوشيانت» خوانده‌اند. تاکنون کتاب‌ها و مقالات گوناگوني در مورد اين سوشيانت‌ها به نگارش درآمده؛ اما تا کنون کسي در صدد تعيين مصداق تاريخي براي اين سوشيانت‌ها نبوده است. دليل اين مسئله آن است که در خود متون زردشتي، از اوستاي متقدم و متاخر تا متون پهلوي، چنين تلاشي صورت نگرفته و اين مسئله در اين متون مبهم مانده است. اما با مراجعه به منابع تاريخي که پس از اسلام نوشته شده‌اند، اطلاعات جديدي در مي‌يابيم که تصور ما را به آيين زردشت و مفهوم سوشيانت تغيير مي‌دهد. به طور حتم، تاريخ نگاران مسلمان در نقل آنچه به کيش زردشت مربوط بوده، از منابعي استفاده مي‌کرده‌اند که امروزه در دسترس نيست. از اين رو، آنچه در اين کتاب‌ها در مورد ايران باستان گفته مي‌شود، منحصر به فرد است. ايران شناسان معروف، مانند مري‌بويس، جراردو نيولي، فيليپ ژينيو و ريچارد زينر که به تفصيل به شرح مفاهيم زردشتي پرداخته‌اند؛ کم‌تر به مقايسة اين مفاهيم با آنچه در منابع اسلامي آمده است، اقدام کرده‌اند.

انتظار در تاريخ کيش زرتشت

ادبيات «انتظار» براي ظهور پيامبران، يا موعودهاي ديگر در ايران باستان وجود داشته است. در کتاب تاريخ سيستان، متعلق به قرن ششم يا هفتم هجري از نويسنده‌اي نامشخص، آمده است که دانايان دربار گرشاسب شاه از آينده چنين خبر دادند که مردم سيستان نخستين مردماني از عجم خواهند بود که دين مصطفي6 را خواهند پذيرفت (بهار، 1366: 3). همچنين در اين کتاب آمده است: هنگامي که اعراب به حومة شهر زرنگ در ايران رسيدند، مرزبان شهر با موبد بزرگ آن‌جا در مورد جنگ با مسلمين مشورت کرد. موبد گفت: کسي توان ندارد قضاي آسماني را تغيير دهد. پس تدبير آن است که صلح کنيم. در نتيجه مرزبان شهر، نامه‌اي به فرمانده لشکر اسلام فرستاد و در آن نوشت:

ما به جنگ کردن عاجز نيستيم؛ چه اين شهر، شهرِ مردان و پهلوانان است. اما با خداي تعالي حرب نتوان کرد و شما سپاه خداييد و ما را اندر کتاب‌ها درست است خروج شما، و آنِ محمد6 و اين دولت دير بباشد. پس صواب صلح باشد تا اين کُشتن از هر دو گروه برخيزد (بهار، 1366: 80 و چوکسي، 80 : 1381)

گرشاسپ چوکسي و مري بويس، دو ايران شناس معروف، هر دو اين قطعة تاريخي را نقل کرده و تاييد مي‌کنند که عبارت «اندر کتاب‌ها» در اين روايت، اشاره به متون باستاني ايرانيان است و در آن منابع، علاوه بر سوشيانت‌هاي ديگر، ظهور يک پيامبر از ميان عرب پيشگويي شده بود (بويس، 1377: 34 و 235).

پس از ورود اسلام به ايران، انتظار موعود در ميان ايرانيان همچنان ادامه مي‌يابد. براي مثال، گزارش شده است که در زمان شاه عباس صفوي، در قرن يازدهم هجري، مصادف با 1630 ميلادي، زرتشتيان همچنان در انتظار ظهور سوشيانت بودند؛ زيرا مطابق تقويم زرتشتي، هزارة دهمِ سال کيهاني سلطنت يزدگرد سوم بود که در پايان آن، سوشيانت مي‌بايست مي‌آمد. آنان در نامه‌اي به پارسيان هند نوشتند:« هزارة اهريمن به پايان رسيده است و هزارة اُهرمُزد نزديک است و ما اميدواريم چهرة شاه بهرام شکوهمند را ببينيم و هوشيدر و پَشوتَن، بي‌گمان خواهند آمد» (بويس، 1381: 216).

منظور از شاه بهرام، شاه پيروز است که پيش از ظهور هوشيدر، نخستين منجي زردشتيان ظهور خواهد کرد و پشوتن، يکي از بي‌مرگان و ياوران هوشيدر و از تبار زردشت است که او نيز طبق پيشگويي‌هاي متون زرتشتي، هنگام ظهور نخستين سوشيانت از کَنگ دژ، دژ اسطوره‌اي در تاريخ کيش زردشت، بيرون آمده، به منجي در نابودي پيروان اهريمن ياري خواهند کرد (رضي، 1389: 45). مي‌گويند: سال 1630ميلادي (1009 شمسي)، بدون ظهور سوشيانت بر زردشتيان گذشت و اين ضربه‌اي سهمگين بر آنان بود؛ اما آنان از ظهور سوشيانت‌هاي خود هرگز نااميد نشدند (بويس، 1381: 216).

اين شواهد تاريخي، به همراه شواهد بسياري که از تاريخ ايرانيان برجاي مانده، ثابت مي‌کند که سوشيانت‌ها افرادي مشخص و معين، با نشانه‌هاي خاصي بودند که زردشتيان، ظهور آنان را براي احياي دين خود انتظار مي‌کشيدند. به عقيدة مري بويس، زردشتيان ايران به تشيع بيش‌تر گرايش پيدا کردند كه يکي از علل آن، انطباق روايت ظهور آخرين امام شيعيان7 با روايت سوشيانت زرتشتيان بوده است (بويس، 1381: 184). همچنين در فرهنگ زرتشتي، آمدن عيساي ناصري و پيامبر اسلام6 به دقت پيشگويي شده بود که در ادامه به تبيين آن‌ها خواهيم پرداخت.

زمان و زادگاه زردشت

در مورد زمان زندگي زردشت روايات بسياري وجود دارد که منبع آن‌ها چنين است: تاريخ سنتي خود زردشتيان؛ کتاب‌هاي نويسندگان يوناني، مانند هِرودت[2]؛ روايت ابوريحان بيروني و قرائن و شواهد زبان شناختي. خانم ژاله آموزگار و آقاي احمد تفضلي در کتاب اسطورة زندگي زردشت، در تحقيقي جامع، همة اين نقل‌ها و نيز نظر ايران شناسان بزرگ و شواهد تاريخي، باستان شناختي و زبان شناختي را در اين زمينه بررسي کرده و سرانجام به اين نتيجه رسيده‌اند که زردشت حدود 1000 تا 1200 پيش از ميلاد مي‌زيسته است:

از مجموع اين نظريات و با در نظر گرفتن اختلاف زباني اوستاي گاهاني با ديگر بخش‌هاي اوستا، مي‌توان حدس زد که زردشت ميان 1200 تا 1000 پيش از ميلاد مي‌زيسته است (آموزگار، 1380: 22).

اين تاريخ گذاري با آخرين تحقيقات مري بويس، ايران شناس مشهور نيز مطابق است که در مقدمة کتاب خود، زردشتيان، باورها و آداب آن‌ها به آن تصريح کرده و از نظريه پيشين خود که زردشت را به 1400 تا 1700 پيش از ميلاد متعلق مي‌دانست، برگشته است (بويس، 1381: مقدمه).

پس اگر زردشت را (حدودا) به هزار سال پيش از ميلاد مسيح متعلق بدانيم، فاصلة او با حضرت عيسي7، هزار سال و فاصلة او با پيامبر اسلام6، حدود 1600 سال خواهد شد. همچنان که توضيح خواهيم داد زردشت به آمدن نخستين موعود (اوشيدر يا هوشيدر) در فاصلة هزار سال پس از خود خبر داده بود که با عيساي ناصري مطابق است. اين مطلب را تاريخ مختصر الدول ابن عبري (623-685 ق) نيز تاييد مي‌کند (ابن عبري،1377: 64)؛ که به آن خواهيم پرداخت.

همچنين، ابن اثير (558-637 ق) در کتاب کامل التواريخ از زبان زردشت آورده است:

آنچه را من براي شما آورده‌ام، نگاه داريد و دريابيد تا هنگامي که مردي داراي شتري سرخ [يعني محمد6] به نزد شما بيايد و او درست در هزار و ششصد سال ديگر پديدار خواهد شد (ابن اثير،،ج3: 106).

پيشگويي ظهور انبياي مختلف توسط زردشت، در کتاب‌هاي ديگري مانند دساتير آسماني، متعلق به زردشتيان پارسي هند نيز موجود است که اصل اين کتاب، از ايران به هند برده شده است. برخي از محققان به دليل تصريح اين متن زردشتي به ظهور پيامبر اسلام6، در اعتبار اين کتاب ترديد كرده‌اند؛ اما برخي ديگر مانند رشيد شَهمَرديان، در تحقيقاتي تازه‌تر، اعتبار آن را تاييد مي‌کنند (رضي، 1389: 40).

در مورد زادگاه زردشت نيز اختلاف ديدگاه بسياري وجود دارد. مري بويس در کتاب چکيدة تاريخ کيش زردشت، همة احتمالات را در اين زمينه بررسي کرده و مکان‌هايي مانند آذربايجان را به عنوان زادگاه زردشت رد مي‌کند و سرانجام بر اساس زبان شناسي گاتاها، نتيجه مي‌گيرد که زردشت به منطقة خوارزم باستان (مطابق بخشي از قزاقستان، تاجيکستان و ازبکستان امروزي) متعلق بوده است (بويس، 1377: 62).

اوستاي متقدم و متاخر

براي شناخت جايگاه انديشة موعود در آيين زردشت، بايد اهميت اوستاي متقدم و متاخر را مشخص کرد. اوستا را به دو بخش متقدم و متاخر تقسيم مي‌کنند. بخش نخست آن «گاتاها» نام دارد که شامل هفده سرود از بخش یَسنَه‌ها است که زردشتيان امروز آن را «گاهان» مي‌نامند. نخستين بار زبان شناس معروف آلماني، مارتين هوگ[3] ثابت کرد که زبان گاتاها با زبان ساير بخش‌هاي اوستا تفاوت دارد و از آن‌ها قديمي‌تر است؛ اما محتواي گاتاها از بخش دوم جديدتر است. زردشتيان نيز از اين کشف مارتين هوگ به شدت استقبال کردند و يافتة او را پذيرفتند (بويس، 1374: 9). گاتاها را که محتوايي جديد؛ اما زباني قديمي‌تر از باقي قسمت‌هاي اوستا دارد، «اوستاي متقدم» و باقي قسمت‌هاي اوستا را که شامل یَسنَه‌ها (غير از گاتاها)، یَشت‌ها، ویَسپَرَد، خُرده اوستا و ونديداد است، «اوستاي متاخر» مي‌نامند. واژة سوشيانت در هر دو بخش گاتاها و اوستاي متاخر آمده است؛ اما از آن‌جا که محتواي اوستاي متاخر، به ويژه یَشت ها، به دوران پيش از زردشت مربوط است، به تفصيل به سه موعود اشاره کرده است. پس مي‌توان دريافت که مفهوم سوشيانت و موعود منجي در دوران پيش از زردشت نيز کاملا مطرح بوده و زردشت با توجه به اين ذهنيت و آگاهي عمومي که دربارة سوشيانت وجود داشت، آمدن آن‌ها را تاييد کرده و گاهي نيز خود را به معناي عام، سوشيانت مي‌خواند، تا نشان دهد سوشيانت‌ها از جنس انبيا و در ارتباط با دين و خدا هستند. به اين ترتيب، اين عقيده که گفته شود اصطلاح سوشيانت در تمام اوستا به موعودهايي در آخرالزمان اشاره ندارد، بلکه منظور از آن‌ها فقط زردشت و ياران او مي‌باشد؛ عقيده درستي نيست (رضي، 1389: 10)؛ زيرا اگرچه پيشگويي سوشيانت‌هاي آينده به زردشت نسبت داده شده است؛ چون محتواي يشت‌ها از گاتاها در بخش يسنه‌ها قديمي‌تر است؛ احتمالا خود زردشت واضع اصل اين اصطلاح نبوده؛ ولي به طور جدي صحت اين انديشه را در گاتاها تاييد کرده است و جزئيات بيشتر راجع به ظهور موعودهاي بعدي را خاطر نشان کرده که نه در گاتاها، بلکه در برخي تواريخ اسلامي باقي مانده است.

دوران جهان

در سنت زردشتي براي جهان هستي يک دوره دوازده هزار ساله در نظر گرفته شده است که به چهار دورة سه هزار ساله تقسيم مي‌شود. سه هزار سال اول، دوره فَرَوَهران و عصر مينَوي و مثالي جهان بوده است. در اين دوره همه چيز در حالت مينوي (و نه مادي) بودند. دوره دوم، سه هزارة آفرينش جسماني و گذران بي‌گزند و خوش زندگي و عصر طلايي تاريخ ديني مَزدَیَسنان (مزدا‌ پرستان) بود. در اين دوره اجسام طبيعي آفريده شد، بدون اين‌که هيچ يک از آن‌ها آفتي داشته باشد. سه هزارة سوم، دوره شهرياري شهرياران و خلقت بشر و تسلط اهريمن دانسته شده است. در اين دوره، انسان آفريده شد و شهرياران اسطوره‌اي ايران، مانند کيانيان و پيشداديان در ايران‌ويج حکومت مي‌کردند و در پايان اين دوره، اهريمن به آفريده‌هاي نيکي که اهورامزدا آفريده بود، رشک برد و آن‌ها را به آفت دچار کرد. سه هزار سال چهارم، دوره‌اي بود که زردشت در ابتداي آن زاده شد و به فاصلة هزار سال بعد از او قرار بود که يکي از فرزندانش به نام هوشيدر ظهور کند. هزار سال پس از هوشيدر، منجي ديگري به نام هوشيدرماه و هزار سال پس از هوشيدرماه، آخرين منجي به نام سوشيانت قرار است که ظهور کند و پس از او قيامت (فَرشوکِرتي يا نوشدگي جهان) اتفاق خواهد افتاد (رضي، 1389: 12).

مطابق آنچه در کتاب‌هاي ديني، مانند بُندَهِش آمده است، نطفة زردشت در درياچة کيانسه که همان درياچة هامون در شرق ايران است، توسط تعداد زيادي از فروشي‌ها نگهداري مي‌شود. وقتي زمان ظهور هر يک از منجيان سه گانه نزديک شد، يکي از دوشيزه‌هايي که به طور سنتي هر ساله به اين درياچه مي‌روند و در آن شست و شو مي‌کنند، نطفة موجود در آب را گرفته، باردار مي‌شود. اين اتفاق سه بار و هر يک به فاصلة حدود هزار سال روي خواهد داد و سه منجي به فاصلة هزار سال از يکديگر از مادراني باکره زاده خواهند شد و زمين را از بدي‌ها پاک خواهند کرد (همان: 13).

معناي لغوي سوشيانت

صورت گاهاني اين کلمه «سِئوشیِنته[4]» است و در زبان پهلوي هر دو صورت «سوشيانت» و «سوشيانس» رواج دارد (رضي، 1389: 9). اين کلمه اسم فاعل مضارع است، به معناي «سود رساننده» (بويس، 1374: 325). بويس مي‌گويد: شايد اگر سوشيانت را که صفت است به جاي اسم به کار ببريم، معناي تحت اللفظي آن اين باشد: «کسي که سود خواهد رساند»؛ زيرا اسم فاعل مضارع بر آينده دلالت دارد؛ يعني سودرساني او در آينده اتفاق خواهد افتاد (همان). زردشت در گاهان چند بار خود را و به صورت جمع ياران خويش را سوشيانت به معناي عام خوانده است (رضي، 1389: 10). اوستاي متاخر، معناي سود رسان را براي آخرين سوشيانت چنين تاييد مي‌کند: «... از اين جهت سوشيانت [ناميده خواهد شد] (يعني اَستوت اِرِته)؛ زيرا سراسر جهان مادي را سود خواهد داد» (فروردين يشت، بند129). اين لغت بعدها در ايران به صورت «سياوشان» و «سياوش» نيز تلفظ شد.

سوشيانت در اوستاي متاخر

بر اساس اين نظريه که محتواي اوستاي متاخر از گاتاها قديمي‌تر است؛ ابتدا مفهوم سوشيانت را در اوستاي متاخر و پس از آن، اين مفهوم را در گاتاها بررسي مي‌كنيم تا مشخص شود زردشت چه مقدار از اين عقيده و دکترين را مهر تاييد زده است.

زامياد‌ یِشت در اوستاي متاخر، در مورد آخرين سوشيانت به ياراني اشاره مي‌کند که نيک انديش، نيک کردار و نيک دين‌اند. سوشيانت با يارانش چنان شکستي بر دُروج وارد خواهند کرد که اهريمنِ بد کنش، رو در گريز نهد (زامياد يشت، فصل 15، بند94- 95). شکست اهريمن در پايان جهان، ثابت مي‌کند که سوشيانت و يارانش به رويدادي کيهان شناختي کمک خواهند کرد که طي آن، دنيايي بدون اهريمن شکل خواهد گرفت. پس، انقلاب سوشيانت‌ها در اوستاي متاخر، ماهيتي روحاني و ديني دارد. هر يک از سوشيانت‌ها در پايان جهان ياراني دارد. در يشت سيزدهم، بندهاي 128 و 129 از نُه نفر ياد شده و روان‌شان ستايش شده است که شش نفر از آن‌ها از ياوران سوشيانت در آخرالزمان خواهند بود و سه نفر ديگر، خودِ منجيان سه گانه هستند. اين سه نفر عبارتند از:

اُوخشيت اِرِته: امروزه به نام هوشيدر يا اوشيدر معروف است و به معناي «برپا دارندة راستي و عدالت» است. «اِرِته»، يا «اشه» به معني «راستي»، «عدالت»، «حق» و مانند آن است. از آن‌جا که ارته يا اشه به بُعد اخلاقي دين اشاره دارد؛ شايد به کنايه منظور، حضرت عيسي7 باشد که بنابر تاريخ، وجهه‌اي اخلاقي داشت و در شريعت از حضرت موسي7 پيروي کرد و برپا دارندة راستي و اخلاق شد.

اُوخشيت نِمَه: امروزه «هوشيدرماه» يا «اوشيدر ماه» نيز تلفظ مي‌شود و به معناي «برپا دارندة نماز و نيايش» است. نِمَه واژه‌اي است گوياي فقه و شريعت و واژة امروزي «نماز» را تشکيل مي‌دهد. از آن‌جا که رسول گرامي اسلام6 بخش فقهي و حقوقي دين الاهي را به کمال بيان کرد، مي‌توان اين استعاره را بر ايشان منطبق کرد و ايشان را برپا دارندة شريعت کامل الاهي دانست.

اَستوَت اِرِته: به معناي «تجسم راستي و عدالت» است که همان سوشيانت نهايي است. عبارت تجسم راستي يا حق، گوياي ظهور دين حقيقي يا حقيقت اديان الاهي در ابعاد مختلف آن است. مکارم اخلاقي و دين فطرت که انبياي مختلف براي آن ظهور کرده بودند، به دست سوشيانت نهايي به منصه ظهور خواهد رسيد (رضي، 1389: 17). در قرآن کريم آية شريفة Gهُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَى‏ وَ دِينِ الحْقّ‏ لِيُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّينِ كُلِّهِF؛ اوست خدايي که پيامبر خود را همراه با هدايت و دين راستين بفرستاد تا او را بر همه اديان پيروز گرداند؛ هرچند مشرکان را ناخوش آيد» (صف: 9)؛ ظهور کل دين يا تجسم کامل دين الاهي را به دست امام عصر 4 مي‌داند (طباطبايي، ج9، بي تا: 146).

همچنين، در يشت سيزدهم، نام مادران هر سه منجي ذکر شده و براي هر يک از آن‌ها وصفي آمده است. در وصف مادر سوشيانت نهايي چنين مي‌خوانيم:

فروهر پاک دين دوشيزه اِردَت فِذري را مي‌ستاييم، کسي که هم چنين ويسپَه تَئوروئيري نيز ناميده خواهد شد. از اين جهت که کسي را خواهد زاييد که همة آزارهاي ديوها و مردمان را دور خواهد کرد، تا از آزار جهي (ماده ديو بدکارگي) جلوگيري شود (رضي، 1389: 20).

اين وصف‌ها بسيار کلي و مبهم‌اند و نمي‌توان آن‌ها را بر شخص خاصي تطبيق داد. شايد فقط باکره بودن مادران منجي نکتة تامل برانگيزي است که به احتمال بسيار، ابتدا وصفي براي مادر يکي از سوشيانت‌ها (هوشيدر) بوده و به مرور زمان، به وصفي براي مادران هر سه سوشيانت تبديل شده است.

سوشيانت و يارانش در يشت نوزدهم، با صفت فِرَشوکَرتِر، يعني برانگيزندة رستاخيز و برانگيزندة مردگان (کسي که موجب رجعت مي‌شود) معرفي شده‌اند (رضي، 1389: 22). در پايان يشت نوزدهم نيز آمده است:

فَرّکياني نيرومند مزدا آفريده را مي‌ستاييم... که برتر از ساير آفريدگان است و به سوشيانت پيروزگر و يارانش تعلق خواهد داشت، هنگامي که گيتي را نوسازد يک گيتیِ پيرنشدني، نمردني، نگنديدني، نپوسيدني، جاودانِ زنده، جاودان بالنده و کامروا، در آن هنگامي که مردگان دگرباره برخيزند و به زندگان بي مرگي روي دهد. پس آن‌گاه او، سوشيانت به در آيد و جهان را به آرزوي خود زنده کند.... او با ديدگان بخشايش سراسر جهان مادي را خواهد نگريست و نظرش سراسر جهان را فنا ناپذير خواهد ساخت. ياران استوت ارتة پيروزمند به در خواهند آمد، نيک پندار، نيک گفتار، نيک کردار و نيک دين‌اند و هرگز سخن دروغ به زبان نياورند. در مقابل آنان، [ديوِ] خشمِ خونين سلاح بي فرّ رو به گريز نهد، راستي بر دروغ زشتِ تيرة بد نژاد غلبه کند... اهريمنِ ناتوان بدکنش رو به گريز خواهد نهاد (يشت نوزدهم، از بند 89 به بعد).

در اَرَد یَشت بند‌11 نيز آمده است: «در آن هنگام که مردگان باز خيزند و زندگان را بي‌مرگي آيد؛ او [سوشيانت] بيايد و جهان را به خواست خويش نو کند» .

برخي از محققان، پس از بررسي بخش‌هايي که اوستاي متاخر دربارة سوشيانت سخن مي‌گويد، فهرست ويژگي‌هاي سوشيانت را چنين خلاصه کرده‌اند: خردمندترين مردمان، درستکار (اشو)، داراي فَرکياني، هميشه پيروز، داراي انديشة نيک، نابود کنندة ديو خشم، از مادري باکره و از نژاد و نطفة خود زردشت (راشد محصل، 1381: 7). شايد مراد از اين که هر سه سوشيانت بايد از نژاد خود زردشت باشند، اين است که سوشيانت‌ها در کل بايد از اصلاب شامخه باشند و نبايد نسب آن‌ها به کدورت کفر و الحاد آلوده شده باشد. توجه کنيم که متن يشت‌ها بسيار قديمي و سرشار از استعاره و ابهام است و اين ابهام و رمزگويي، ويژگي همة متون پيشگويانة اديان جهان است.

سوشيانت در گاتاها

در گاتاها، شش بار واژة سوشيانت، سه بار به صورت مفرد و سه بار به صورت جمع به‌کار رفته است. سوشيانت در گاتاها از نظر صرفي، اسم فاعل مضارع است و به معناي «آن کسي که سود خواهد رساند» است( بويس، 1374: 325). چنان که گفته شد، محققان گاتا شناس معتقدند زرتشت در گاتاها خودش را از جنس سوشيانت‌ها مي‌داند و از سوشيانت‌هايي سخن مي‌گويد که در آينده خواهند آمد و همانند خود او دعوي اقامة راه راست خواهند كرد. در يسنة 48، بند 9 زردشت خطاب به اهورامزدا مي‌گويد: «بگذار سخنان راست انديشة نيک بر من گفته شود؛ [زيرا] سوشيانت بايد بداند که پاداشش چگونه خواهد بود». در اين‌جا منظور از سوشيانت، سودرسان به معناي کلي کلمه، خود زردشت است.

در يسنه 53 بند 2 زردشت مي‌گويد:

بگذار کِي‌گشتاسب، زردشت، پسر سپيتمان و فرشوشتر، پيوسته شناختشان را همراهي کنند و نيز نيازشان را، با گفتارها و کردارهاي هماهنگ با چنين انديشه [نيکي] براي فرة او،‌اي مزدا! براي خدمت در راه‌هاي مستقيم و آن ديني که اهورا به سوشيانت خود بخشيد.

آقاي راشد در توضيح اين بند، سوشيانت را آفريده‌اي مي‌داند که با وجدان پاک (فطرت) و بي‌آلايش خويش که عطية هُرمزدي (الاهي) است، راه درست را مي‌پيمايد و پيروان با ايمان و راستکارش نيز به او مي‌گروند (راشد محصل، 1381: 5).

مري بويس، در مورد اين اصطلاح دين سوشيانت که در يسناي 45، بند 11 نيز بدان اشاره شده است، مي‌گويد: اکثر پژوهشگران بر اين باورند که مراد از آن، دين الهام شده به خود زردشت است؛ اما محققي به نام لُومل[5] مي‌نويسد: زردشت در اين بخش به پيامبر بزرگ‌تري اشاره مي‌كند که انتظار دارد پس از او ظهور کند تا تلاش‌هاي او را به ثمر برساند (بويس، 1374: 326). بويس در توضيح سخن لومل مي‌گويد: اگر تنها به بخشي از متن دقت شود، نمي‌توان براي اين تعبير ارزش چنداني قائل شد؛ اما اين گونه تفسير، با اين واقعيت که در طول تاريخ، زردشتيان به گونه‌اي عميق و شديد در آرزوي پيدا شدن مسيح موعود بوده‌اند؛ مطابقت دارد ( همان). قابل توضيح است که مبناي بويس و محققاني مانند ايشان اين بود که بخش‌هاي گاهان و ديگر بخش هاي اوستا را بايد با کمک آنچه در متون پهلوي و سنت زردشتي آمده است، تفسير کرد؛ زيرا زردشتيان، خود بهترين مفسر آثار خويش بوده‌اند. لومل بر اساس سخني يسناي 43، بند 3 را چنين ترجمه کرده است: «کسي که خواهد آمد، بهتر از مردي نيک است؛ کسي که هم براي هستي دنيوي و هم براي هستي مينوي صراط مستقيم را خواهد آموخت». در اين‌جا به عقيدة لومل، زردشت به سوشيانت و پيامبر بزرگي در آينده اشارة مستقيم و صريح دارد ( همان).

واژة سوشيانت به صورت جمع نيز سه بار در گاهان به کار رفته است که به رغم اختلافي که بر سر مصاديق آن وجود دارد، افرادي مانند بويس معتقدند به کساني اشاره است که پس از وي خواهند آمد و براي نوشدگي و فِراشگرد جهان (و شکست اهريمن) تلاش خواهند کرد. به طور مثال اين يسنه: «اي مزدا! چنين خواهند بود رهانندگان سرزمين‌ها [سوشيانت‌ها] که با منش نيک خويشکاري مي‌ورزند و کردارشان بر پاية اَشَه و آموزش‌هاي توست. به راستي آنان به درهم شکستن خشم برگماشته شده‌اند» (يسنه 48، بند 12)؛ يا اين عبارت: «اي مزدا! کي سپيده دم آن روز فرا خواهد رسيد که با آموزش‌هاي فرح بخش خردمندانة رهانندگان [سوشيانت‌ها]، اَشَه (راستي) به نگاهداري جهان بدرخشد» (يسنة 46، بند 3)؛ آري، اين يسنه‌ها چنين مقصودي را بيان مي‌کنند. در عبارتي ديگر زردشت آرزو مي‌کند که جزو آن سوشيانت‌ها باشد: «باشد که ما از آناني باشيم که گيتي را شگفت آور (فراشا) مي‌کنند» (يسناي 30، بند9). معناي اين بند مطابق رستاخيز و رجعت است؛ زيرا زردشت مي‌دانست که لااقل تا سه هزار سال ديگر زنده نخواهد ماند تا نوشدگي جهان (فراشکرد) را به چشم خود مشاهده کند.

همچنين زردشتيان در نيايش‌هاي گاتايي روزانة خود مي‌خوانند:

بشود که ما همچون سوشيانت‌ها شويم! بشود که پيروز شويم! بشود که از دوستان ارجمند اهورامزدا شويم! ما مردان اَشويي که به انديشة نيک مي‌انديشيم... (يسناي 71، بند 4).

همچنين، زردشتيان آرزو دارند همانند سوشيانت‌ها از دوزخ به دور باشند: «همچون سوشيانت‌ها دوزخ را از خود خواهيم راند» (يسناي 61، بند5 و بويس، 1374: 327).

به عقيدة محققان، منظور از صورت جمع واژة «سوشيانت» در گاتاها، يک بار ياران وفادار زردشت‌اند که او را در کار کشورها ياري مي‌کنند و يک بار به سالکاني اشاره دارد که براي دريافت پاداشي که مزدا براي آنان در نظر گرفته، تلاش مي‌کنند و سرانجام در يسنة 46، بند 3 به راست انديشاني اشاره دارد که هدف آنان استقرار جهان راستي است: «اي مزدا! چه هنگام گاوهاي آسمان [اهورامزدا و يارانش] براي برقراري جهان راستي طلوع خواهند کرد؟ هدف‌هاي سوشيانت‌ها با آموزش هاي کامل تو هماهنگ است» (راشد محصل، 1381: 6). طبيعي است که استعارة گاوهاي آسمان براي اهورامزدا و يارانش در اين بند محل بحث و مناقشه بوده است؛ ولي محتواي قديمي متن، راجع به معناي لغوي آن نظر متقني به دست نمي‌دهد (همان).

سوشيانت در متون پهلوي

متون مختلف پهلوي به سوشيانت‌ها پرداخته‌اند و گويا آنچه در گاهان و اوستاي متاخر آمده، توسط نويسندگان اين متون تفصيل بيش‌تري داده شده و به داستاني کامل تبديل شده است. در متون پهلوي براي هر يک از سوشيانت‌ها، ياراني در نظر گرفته شده که برخي از آن‌ها از شخصيت‌هاي اسطوره‌اي در تاريخ آيين زردشت هستند. همچنين، رابطة سوشيانت با قيامت يا نوشدگي جهان (فَرشوکِرتي) بيش‌تر توضيح داده شده است. طبق متون پهلوي، هر يک از سوشيانت‌ها، در سي سالگي به همپرسُگي اهورامزدا رسيده و مبعوث مي‌شود و ترويج آيين بِهي را شروع مي‌كند. آنان در شرايطي قيام مي‌کنند که ايرانشهر دستخوش فساد و آشوب و هرج و مرج است. کي بهرام، در زمان نخستين موعود، يعني هوشيدر، از نژاد کيان زاده شده و در صد سالگي، از وي بهرام وَرجاوَند زاده مي‌شود تا هوشيدر را ياري و معاونت کند. هنگام زاده شدن بهرام ورجاوند، در زمين و آسمان نشانه‌هايي پديدار مي‌شود که از آن جمله باريدن ستاره از آسمان است: «آن هنگام از سوي کابلستان يکي آيد که بدو فرّه از دودة خدايان است و او را کي بهرام خوانند[6]»

دينکَرد، بندهش، سد در نثر و صد در بُندَهِش، زند بهمن يسن و جاماسب نامه، از جمله کتاب‌هاي پهلوي (فارسي ميانه)‌اند که به داستان سوشيانت پرداخته‌اند. جاماسب نامه، رساله‌اي است منسوب به جاماسب، برادر فَرَشوشتر و وزير گشتاسپ است که در قسمت‌هاي پاياني آن، پيشگويي‌هايي دربارة آيندة جهان و موعودهاي مَزدَیَسنان دارد که در دنياي باستان بسيار معروف بوده است. گشتاسپ از جاماسب دربارة آيندة جهان پرسش‌هايي مي‌کند و جاماسب چنين پاسخ مي‌دهد:

در زمان هوشيدر، هجده پادشاه باشند. در آن دروغ و دشمني و زشتي بر مي‌افتد و ديوان و دست ياران اهريمن متواري خواهند شد و داد و دادگري جايگزين بيداد مي‌شود. چون هزارة هوشيدر بدين‌گونه پانصد سال سر برود، هوشيدر‌ماه ظهور مي‌کند. ديوان برافتاده مي‌شوند و دين و آيين روا مي‌شود. پس ديو مَلکوس، زمستان سختي برآرد؛ چنان‌که همة دام‌ها و جانوران و مردمان تباه شوند. آن‌گاه دگرباره زندگي از وَرجِمَکرد [مکان اسطوره‌اي] آغاز شود؛ چون اين باغ جمشيد گشوده شده و مردمان و جانوران دگرباره روي زمين پراکنده شوند. رويداد مهم ديگر، طغيان آزي دِهاک (ضحاک) و کشته شدن وي به دست کرشاسپ است. پس واپسين هزارة عمر جهان و هزارة ظهور سوشيانس فرا رسد. ابتدا وي از جانب اُورمَزد دين پذيرفته، آمادة کار مي‌شود. ايزد نَريوسَنگ و ايزد سروش به برانگيختن ياوران سوشيانس مي‌پردازند. اين ياوران عبارتند از: کي خسرو، پسر سياوش؛ توس، پسر نوذر؛ گيو، پسر گودرز و ديگران. اهريمن و يارانش ديگر نتوانند کاري به شر انجام دهند. پس سوشيانس سه بار عبادت کند و رستاخيز پديد آيد و مردگان زنده شوند و مردم از رویِ رودي از رویِ گداخته بگذرند و چونان خورشيد، تابان و پاک شوند و چون جواناني پانزده ساله براي جاودانه زندگیِ بهشتي کنند... (رضي، 1389: 39).

طبق داتِستان دينيک هنگامي که در آخرالزمان سوشيانت ظهور کند، قيامت مردگان به مدت 57 سال به طول خواهد انجاميد. در اين مدت، سوشيانت در مرکز جهان، يعني خونيرَس در ايرانشهر فرمانروا خواهد بود و شش تن از يارانش در شش کشور ديگر حکومت خواهند کرد (همان).

هوشيدر، نخستين موعود زردشتي

در متون پهلوي آمده است: چون زردشت اراده کرد تا به ايران ويج شود، سه بار در آب درياچة هامون شست و شو کرد. پس نطفة او در آن آب قرار گرفت. ايزد نَريو سنگ و ايزدبانو آناهيتا، به نگهباني آن پرداختند و نود و نه هزار و نه صد و نود و نه هزار فَرَوَشي نيز بر اين آب موکل گشتند؛ چون اين داستان در کتاب صد در نثر نسبت به بهمن يشت و جاماسب نامه به صورت مختصرتر آمده است؛ ادامة آن را از اين منبع ذکر مي‌کنيم:

و دختري باشد که او را نام «بُد» باشد، و آن دختر از آن آب [درياچة هامون] آبستن شود... پس، هوشيدر از او بزايد و چون سي ساله شود، به نزديک اُورمزد شودـ به ايزد تعالا همپُرسه کند و ده شبانه روز خورشيد در ميان آسمان بايستد، فرو نشود تا همه کسان بدانند که کارِ نو پديدار خواهد آمدن ـ پس چون دين بپذيرد و بيايد به ايرانشهر روا بکند و ديگر باره دين تازه شود؛ هم چنان که در آن روزگار که کسي چيزي از کسي نيايش نکند يا گاهَنبار نسازد [آداب ديني انجام ندهد] او را به داور برند و باداَفراه ]مجازات[ نمايند و مردم در راحت و ايمني باشند ـ و چون تيرَست سال از روزگار هوشيدر بگذرد، همه دد و دام هلاک و نيست شوند ـ پس گرگي پديدار آيد سخت بزرگ و سهمناک و مردمان از آسيب آن گرگ به رنج آيند و بنالند و بسيار کس هلاک کند ـ پس به هوشيدر شکايت کنند و هوشيدر یَزِشن [نيايش] يزدان بکند ـ مردمان را گويد: شما سلاح برداريد و به جنگ او شويد! مردم به جنگ او روند و آن گرگ هلاک کنند ـ و بعد از آن هيچ دد و دام چون گرگ و شير و پلنگ و مانند ايشان هيچ نباشد و جهان از همه بلاها پاکيزه و صافي شود ـ و چون تيرست سال از روزگار هوشيدر بگذرد، ديوي پديدار آيد که آن ديو مَلکوس خوانند ـ و مردمان را گويد: پادشاهي عالم به من دهيد؛ و مردمان او را گويند: دين بپذير تا پادشاهي تو را دهيم او نپذيرد و قبول نکند ـ و پس بر آن، ستيزه و لجاج سه سال به جادويي برف و باران پديدار آوَرَد و اين جهان خراب کند؛ چنان‌که هيچ کس درين جايگاه نماند ـ و چون سه سال برآيد، آن ديو بميرد و برف و باران باز ايستد و وَرجمکرد و ايران ويج و کَنگ دِژ و کشمير اندرون، راه‌ها و گذرها گشاده شود؛ بدين کشور آيند و عالم آبادان کنند و ديگر باره دين در ايرانشهر روا شود ( سد در بندهش، به نقل از: رضي، 1389: 34و 35 ).

در مورد ياران هوشيدر همچنان که گفته شد، بهرام ورجاوند و پشوتن از ياران او خواهند بود. پشوتن يا پشيوتن که نام ديگر او چهروميان است، فرزند گشتاسب است که او را نيز از بي‌مرگان شمرده‌اند که در مکاني به نام کنگ دژ منتظر است تا هوشيدر ظهور کند و او به کمکش بشتابد (بندهش، 13: 168). آنچه گفته شد خلاصة داستان هوشيدر در منابع زردشتي است؛ اما با نگاهي به برخي منابع اسلامي، داستان هوشيدر معناي نويني پيدا مي‌کند. در اين‌جا به آنچه ابوالفرج ابن العبري، تاريخ نويس قرن هفتم هجري (623-685 ق) در کتاب خود، تاريخ مختصر الدول آورده است، اشاره مي‌كنيم. وي اصل كتاب را به سرياني نوشته و در سفر به ايران آن را به عربي ترجمه کرده است:

زرتشت، ايرانيان را از ظهور حضرت مسيح خبر داد و گفت: نزد او هدايا و قرباني‌ها برند و گفت که در آخرالزمان دوشيزه‌اي شوي ناديده آبستن مي‌شود و به هنگام ولادت آن کودک، ستاره‌اي پديد مي‌آيد که در روز، نور مي‌افشاند و در وسط آن، چهرة دختري دوشيزه نمايان است و شما ا‌ي فرزندان من! پيش از امت‌هاي ديگر از ظهور او آگاه مي‌شويد. چون ستاره را ديديد به آن‌جا که شما را راه مي‌نمايد، برويد و در برابر آن مولود سر فرود آوريد و هدايا و قرباني‌هاي خود تقديم کنيد. او است کلمه‌اي که در آسمان جاي دارد (ابن العبري،1377: 64).

اين سخن، مطابق است با گزارشي که در انجيل متي، باب دوم آمده است که مي‌گويد:

هنگامي که حضرت عيسي7 در بيت لحم به دنيا آمد و آن هنگام پادشاهي هِيروديس[7] بود؛ تعدادي مجوسي از مشرق (ايران)، به اورشليم رسيدند و پيوسته مي‌پرسيدند: كجاست آن مولود كه پادشاه يهود است؛ زيرا ستارة او را در مشرق ديده‌ايم و براي پرستش او آمده‌ايم؟ اما هيروديس پادشاه، چون اين را شنيد مضطرب شد و تمام اورشليم با وي [مضطرب شدند]. پس، همة رؤساي كَهنه و كاتبانِ قوم را جمع كرده، از ايشان پرسيد: « مسيح كجا بايد متولّد شود؟» بدو گفتند: « در بيت‌لحمِ يهوديه؛ زيرا كه از نبي چنين مكتوب است»... و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مريم يافتند و به روي در افتاده، او را پرستش كردند و ذخاير خود را گشوده، هداياي طلا و كُند‌ُر و مُر به وي گذرانيدند و چون در خواب وحي بديشان در رسيد كه به نزد هيروديس بازگشت نكنند؛ پس از راه ديگر به وطن خويش مراجعت كردند (متي، باب2: 1تا12).

به طور حتم ابن العبري که در ارمنستان مي‌زيسته، به منابعي از پيشگويي‌هاي زرتشت دسترسي داشته است که امروزه در دست نيست؛ زيرا ارمنستان يکي از مناطق زردشتي نشين باستاني بود که بلافاصله پس از ظهور حضرت عيسي7 به دين او گرويد و از اين نظر، منحصر به فرد است. شايد وجود منابعي پيشگويانه به تسريع اين امر کمک کرده باشد. مطابق با فرهنگ مغرب زمين، دانش ستاره شناسي در ميان مغان ايران سابقة بسيار داشت و حتي آنان نام زرتشت را با دانش نجوم (آسترونومي) مرتبط مي‌دانستند. اين گزارش دليلي است که در ايران باستان، انتظار موعودي فرخنده، حدود هزار سال پس از زندگي زرتشت از مادري باکره رواج داشته است.

هوشيدرماه، دومين موعود زردشتي

داستان هوشيدرماه را نيز از صد در نثر نقل مي‌کنيم:

و چون هزاره برآيد، سي سال مانده باشد؛ ديگر بار دختران در آب نشينند. دختري باشد که او را نام «وِه بُد» باشد که از آن رود آبستن شود. ـ چون نه ماه بر آيد، هوشيدر‌ماه از وي بزايد ـ چون سي ساله شودـ به همپُرسة دادار (يعني با خداي دادار هم سخن شود) اورمزد شود ـ بيست روز و شبان خورشيد در ميان آسمان بايستد و فرو نشود ـ و مردم عالم بدانند ديگرباره عجايبي پديد خواهد آمدن و چون دين بپذيرد و بيايد در همه جهان روا بکند و مار سَرده [انواع مار] جمله هلاک شوند ـ و اژدهايي پديدار آيد سخت بزرگ که مردمان به رنج شوند ـ بيايند و معلوم کنند و هوشيدر‌ماه یَزِشن اَمشاسفَندان بکند و مردمان را فرمايد شما سلاح برگيريد و به کارزار شويد ـ و مردمان به حرب او روند و او را بکشند و جهان از همة خِرَفَستران و جمندگان پاکيزه و پاک شود و مردم از بلاها ايمن شوند ـ و دار و درخت که در جهان بوده باشد، باز پديدار آيد و ديگر هيچ به نخوشد [نخشکد] و بريان نشود و تا رستاخيز برجاي باشد ـ و مردمان چنان سير شوند که هيچ حرکتي و قوت در ايشان نباشد- و اگر به نميرند و نان و آب به کار نيايد و بي آن‌که چيزي خورند، سير شوند- و همة مردم دينِ بهِ مزديسنان دارند، به پيغامبري زراتشت اِسفِتمان انوشه روان باد را اوشيدر، اوشيدر ماه، اقرار آوردند. دين به مازديسنان بستايند و بپذيرند و کيش‌هاي ديگر همه باطل شود، و خشم و کين و آز و نياز و شهوت کم شوند. مردم اندر راحت و آساني باشند (سد در بندهش، به نقل از: رضي، 1389: 34 و 35).

در ديگر متون پهلوي نيز آمده است که از شکفتگي هوشيدر‌ماه، ديو گرسنگي و تشنگي نزار گردند و مردم از يک غذا شبانه روز سير باشند. اما اين دوران نيز همانند دوره نخستين منجي، چندان پايدار نيست. در پايان هزاره هوشيدر‌ماه، ضحاک که در کوه دماوند در بند بود، با کمک ديو آشموغ مي‌رهد و عالم دوباره به تباهي کشيده مي‌شود. در پي اين تباهي، موجوداتي از قبيل آب، آتش و گياه نزد اهورامزدا رفته و درخواست مي‌کنند تا به اين وضع خاتمه دهد (دينکرد هفتم: فصل 9، بند1). از اين رو، اهورامزدا همراه با اَمشاسپَندان به ايزدِ نَريوسَنگ فرمان مي‌دهد که گرشاسب را بار ديگر زنده کند تا او نيز به جنگ ضحاک رفته، او را از پا درآورد و اين فرمان عملي مي‌شود (مصطفوي، 1381: 225).

آنچه گفته شد خلاصة گزارشي بود که در منابع زردشتي دربارة هوشيدر‌ماه آمده است. در منابع اسلامي نيز مطلبي دربارة دومين موعودي که زردشت به آمدن او خبر داده، نقل شده است. براي نمونه ابن اثير، مورخ مشهور دورة اسلامي (558-637 ق) در کتاب خود، کامل التواريخ نکته‌اي دارد که بسيار قابل توجه است. او مي‌نويسد:

در کتاب زرتشت آمده است: آنچه را من براي شما آورده‌ام، نگاه داريد و دريابيد تا هنگامي که مردي داراي شتري سرخ [يعني محمد6 [ به نزد شما بيايد و او درست در هزار و ششصد سال ديگر پديدار خواهد شد (ابن اثير، 1370، ج3: 106).

همان‌گونه که پيش‌تر گفته شد، مطابق آخرين تحقيقات، فاصلة زماني بين زردشت و پيامبر اسلام6 حدود هزار و ششصد سال تخمين زده شده است و انطباق، نکتة بسيار شگفتي است. آنچه ابن اثير آورده، در برخي منابع پهلوي نيز نقل شده است که يکي از مشهور‌ترين آن‌ها، همچنان که گفته شد، کتابي به نام دساتير آسماني، از متون زردشتي متعلق به قرن شانزدهم ميلادي است.

در تاريخ ساسانيان، گواه بسياري بر اين پيشگويي وجود دارد که روزي اعراب بر شاه ايران پيروز خواهند شد و از اين رو، آن‌ها با اعراب دشمني خاصي داشتند. نقل است که شاپور، معروف به ذوالاکتاف، شاه ساساني، با اعراب کينة خاصي داشت و به همين دليل، هنگامي که عرب‌ها را به اسارت مي‌گرفت، کتف‌هاي آنان را سوراخ کرده و حلقه از آن‌ها مي‌گذرانيد. تاريخ نويسان اشاره کرده‌اند که دليل کينة او نسبت به عرب‌ها، همين پيشگويي‌ها دربارة آخرالزمان و فتح ايران به دست اعراب و ظهور پيامبري از ميان آنان بود که باعث افول آيين زرتشت مي‌شد (اسدي، 1383: 67).

سوشيانت، آخرين موعود زردشتي

داستان سومين و آخرين سوشيانت زردشتي را نيز از کتاب صد در نثر مي‌آوريم:

و چون روزگار اوشيدَرماه به سر شود، دختران بروند بر آب کيانِسَه [هامون] نشينند- دختري باشد که نام او «اردبُد» باشد، از آن آب آبستن شود و چون نُه ماه برآيد «سياوشانس» از وي بزايد و چون سي ساله شود، به هم پرسة اورمزد افزوني رسد- و سي شبانروز خورشيد در ميان آسمان بايستد و فرو نشود- و مردمان بدانند که ديگر باره شگفتي پديدار خواهد آمدن. پس، سياوَشنَس بيايد و مردم به يکبارگي دين مزديسنان بپذيرند و هر جايگاهي که منافقي يا آشموغي [بدعت گذار] باشد، نيست شود و همة مردمان به‌يکبار بر دين مازديسنان بايستند. پس، ايزد تعالي به قدرت خويش آهرمن را نيست کند و سياوشانس فرمايد تا يزشن کند به گاه اُوشَهين [سحرگاه] که بامداد باشد، گاه هاوَن [بامداد] گيرد و مردم همه جمع باشند، به گاه هاوَن حرکت و جنبش تمام پديدار آيد- و چون نماز پيشين باشد، همه زنده شوند و خرم و با نشاط باشند و بعد از آن نماز، ديگر شب نباشد و مردمان همه به نزديکِ دادار اورمزد باشند و جمله دين بپذيرند، پاکيزه شوند و از همه بلاها و دردها برهند: کي خسرو و گيو و توس و پشوتن و سام و نريمان و جمله اَهوشان «= جاويدانان» آن‌جا حاضر باشند (رضي، 1389: 34 و 35).

در ديگر متون پهلوي نيز آمده است که سوشيانت داراي چهره‌اي نوراني است و از فرّه کياني بهره مند است. اگرچه او در جهان گيتي زندگي مي‌کند؛ مينوي است (دينکرد هفتم: فصل9، بند2). در جاماسب نامه نيز آمده است:

در روزگار سوشيانت سي روز خورشيد در ميان آسمان ايستد و اين دفعت خورشيد به جايگاه خويش شود و بعد از سيصد و شصت روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا سر حمل رسد؛ چنان که اکنون چهار يک شبانروز آن زمان نباشد، کبيسه نکنند (جاماسب نامه: 89).

اما علائمي نيز در آن زمان وجود خواهد داشت که يکي از آن‌ها ظهور ديو آشموغ است. اين ديو نماد فساد و تباهي و جلوه دروج و گمراهي و بدعت است که به دعاي سوشيانت از بين خواهد رفت.

آنچه گفته شد خلاصة داستان سوشيانت نهايي در تاريخ کيش زردشت است؛ اما در منابع اسلامي به اين سوشيانت با لفظ «استدريکا» اشاره شده است. قطب الدين اشکوري در کتاب تاريخ الحکما و محبوب القلوب از اخباري که زردشت دربارة آخرالزمان دارد، چنين آورده است:

و مما اخبر الحکيم الزرادشت في کتاب الزند و استا ان قال: سيظهر في آخرالزمان رجلً اسمهه «استدريکا» و معناه الرجل العالِم. يزين العالَم بالدين و العدل...؛ و از جمله اخبارات حکيم زرادشت در کتاب زند و اِستا اين است که در آخرالزمان مردي ظاهر خواهد شد که اسمش «استدريکا» باشد و معني استدريکا، «مرد عالِم» است که عالَم را به دين و عدل مزين خواهد نمود و در زمان او پَتيارِه [دجال] ظاهر خواهد شد و آفت در مُلک او خواهد انداخت و امر او بيست سال طول خواهد کشيد. پس، استدريکا بر اهل عالم غالب خواهد شد و عدل را زنده خواهد گردانيد و جور را خواهد ميرانيد و سنتي که تغيير يافته است، به اصل خود برخواهد گردانيد و پادشاهان او را منقاد خواهند شد و امور بر او آسان مي‌گردد و دين حق را ياري مي‌نمايد و در زمان او امنيت و آرامشي حاصل مي‌شود و فتنه ساکن مي‌گردد و محنت‌ها زايل مي‌شود.

مولف کتاب محبوب القلوب در ادامه مي افزايد:

گويا مراد حکيم از آن مرد عالِم، مولاي ما، صاحب الامر4 است که در آخرالزمان خروج خواهد کرد و صفاتي که براي آن مرد ذکر کرده است، در احاديث و اخبار در شان آن حضرت وارد شده است و پَتياره کنايه از دجال است، والله اعلم (اشکوري، 1378: 359 و رضي، 1389: 118).

به اين ترتيب مشخص مي‌شود که در منابع اسلامي، براي هر يک از سه منجي موعود در کيش زردشت مصداق‌هاي مشخصي ذکر شده است.

ادبيات پيشگويانه از ايران باستان تا عصر قاجار

کتاب ويدن‌گرن به نام دين‌هاي ايران، در زمينة آشنايي با ادبيات پيشگويانه در ايران باستان منبع مهمي به شمار مي‌رود؛ زيرا اين ايران شناس سوئدي، به دليل آشنايي با زبان‌هاي سامي، سرياني، ارمني، ماندايي و زبان‌هاي ايران باستان، از منابع فراواني استفاده کرده است که تا کنون به زبان فارسي و حتي انگليسي ترجمه نشده‌اند. ويدن‌گرن در کتاب خود از مغاني در ايران باستان سخن مي‌گويد که براي اطلاع از آينده تلاش مي‌کردند با نوعي رياضت به ديدار «ايزد ميثره» (مهر) برسند و از ظهور پيامبران آينده و يا اتفاقي که در آينده رخ خواهد داد، مطلع شوند. به گزارش اين کتاب در طي دو قرن آخر پيش از ميلاد مسيح، مجموعه‌اي از پيشگويي‌هاي کاهنانه تحت عنوان «سروش‌هاي غيبي هيستاسپ[گشتاسپ]» در خاور نزديک دست به دست به گردش درآمد که در اصل، به زبان يوناني نگارش يافته بود؛ اما عنوان آن‌ها ثابت مي‌کرد که منشا ايراني دارند. اين مجموعه، سرشار از دشمني نسبت به رومي‌ها بود و سعي داشت اين باور را تلقين کند که مهردادِ اُوپاتور، که در آن زمان دشمن امپراتوري روم بود، همان «شاه بزرگ» ( شاه‌جهان) و منجي موعودي است که تجسم ايزد مِيثرَه بوده و امپراتوري روم را نابود خواهد کرد. علايم آمدن او چنين بيان شده است:

اين زماني خواهد بود که عدالت منسوخ شده است و بي‌گناهي منفور، و بَدان که از خوبان نفرت دارند، آنان را به بدبختي مي‌اندازند. نه کسي قانون را رعايت کند و نه نظم را به هنگام جنگ. هيچ‌کس مراعات حال سگ‌ها را نکند و ترحم به زنان و کودکان ننمايد. همه چيز درهم و برهم و بر ضد حق ]الاهي[ و حق طبيعي خواهد شد. بدين گونه سراسر زمين بر اثر راهزني همگاني همچون ويرانه‌اي خواهد گرديد. هنگامي که اين وضع پديد آيد، پارسايان و پيروان حقيقت از افراد شرير جدا خواهند شد و به بيابان‌ها خواهند گريخت. کافر، پس از آگاهي بر اين امر، از سر خشم، پس از گردآوري سپاهيان خود، با ارتشي بزرگ فراخواهد رسيد و کوهي را که پارسايان در آن پناه گرفته‌اند، براي غلبه بر آن‌ها محاصره خواهد کرد؛ اما هنگامي که پارسايان از همه‌سو خود را در احاطه و محاصره مي‌بينند، با صداي بلند به سوي خداوند فرياد برآورند و با استغاثه از آسمان ياري خواهند و خداوند خواهش آنان را اجابت کند و «شاه‌بزرگ» را براي نجات و آزادي آنان و نابودي بي‌دينان، با آتش و شمشير دودَم بفرستد (وِيدن‌ِگرن، 1377: 285).

اين ادبيات پرشور هم در دورة پارتي در ايران جريان داشت؛ يعني درست پيش از ظهور حضرت عيسي7 و هم در اواخر دورة ساساني؛ يعني درست پيش از ظهور پيامبر اسلام6 سروش‌هاي غيبي توضيح مي‌دادند که چگونه رهايي به کمک «شاه‌بزرگ» انجام خواهد گرفت:

ناگهان شمشير دودَمي از آسمان فرو خواهد افتاد تا نيک کرداران بدانند که فرماندۀ «جنگ مقدس» مي‌خواهد پايين بيايد. او همواره با فرشتگان تا مرکز زمين پايين خواهد آمد و آتشي مقدس پيشاپيش او خواهد بود و به قدرت فرشتگان، جماعتي را که کوه را محاصره کرده‌اند به پارسايان تسليم خواهد کرد و از ساعت سوم تا غروب، زدوخورد درخواهد گرفت و خون، بسان آبشار سرازير خواهد شد و هنگامي که همۀ گروه‌ها نابود شوند، شخص کافر تنها خواهد گريخت و قدرت از او سلب خواهد شد. در اين متن گفته شده است که اين شاه جهان، از مادري انسان زاده خواهد شد و پسر خدا است (ويدن‌گرن، 1377: 287).

سپس مردي از ناحية نيمروز برخيزد که پادشاهي خواهد و سپاه و لشکر آرايد و کشورها را با چيرگي بگيرد و بسيار خونريزي کند تا کارش به کام رود... سپس از از پديشخوارگر ]گيلان و طبرستان[ از نزديکي دريابار مردي ايزد مهر را ببيند و ايزد مهر رازهاي نهان بسياري بدان مرد گويد. اين مرد مامور مي‌شود تا از طرف ايزد مهر به آن پادشاه اين پيغام را برساند که چرا پادشاهي را کر و کور کرده‌اي و مانند پدرانت پادشاهي نمي‌کني؟ آن مرد از ايزد مهر راهنمايي مي‌خواهد و ايزد مهر به او گنج بسيار مي‌بخشد و آن پادشاه متحول مي‌شود و دشمنان را در نبردي شگفت شکست مي‌دهد. با پيروزي او، بدي و زمانة گرگ به سرآيد و زمانة ميش، همراه با شادي و رامش و خرمي آغاز شود (احمدي، 1385: 34-37).

همچنين نقل است که اميد زردشتيان به قيام بهرام ورجاوند که طبق پيشگويي‌هاي آنان قرار بود از خاک هند قيام کند؛ باعث شد که گروهي از ايرانيان در قرن نهم ميلادي به کشور هند مهاجرت کنند و امروزه به نام «پارسيان» معروفند. سيطرة اين ادبيات پيشگويانه قرن‌ها ادامه يافت و در آثار مختلف جهانگردان و سياحان که با زردشتيان ايران ارتباط داشتند، انعکاس يافته است. به طور مثال: ژوزف آرتور کنت دوگو بينو، جهانگرد و سياست مدار فرانسوي (1816- 1881) که از سال هشتم سلطنت ناصرالدين شاه قاجار در ايران بود، در سفرنامة خود با عنوان «سه سال در آسيا» مي‌نويسد:

همة زردشتيان ايران منتظر ظهور سوشيانت هستند؛ کسي که گمان دارند به زودي خروج نموده، دين باستان و فره از دست رفتة ايران را به ايران باز گردانيده، ايشان را نيز از چنگال قاجاريان نجات خواهد داد. به همين سبب، چندي پيش يک زردشتي از اهالي يزد چنان پنداشت که اعلام ظهور سوشيانت را دريافته و سوشيانت با لشکرياني انبوه از مرز افغانستان گذشته و به سوي تهران در حرکت است و طولي نخواهد کشيد که ايران را از جفاي قاجارها نجات خواهد داد. از اين رو، با خود انديشيد، اکنون که سپاه نجات از خاک بيگانه عازم سرزمين ايران است، ناگزير بايد به اندازة کافي «کُشتي» (کمربند مخصوص زردشتيان) در اختيار داشته باشند و لذا تمام دارايي خود را فروخت و از بهاي فروش آن دوازده هزار کُشتي تهيه کرد؛ چندين شتر کرايه گرفت و به راه افتاد. در راه، راهزنان افغان دارايي او را غارت کردند و او را از انتظار موعود به در آوردند (مصطفوي، 1381: 52).

نتيجه گيري

از آنچه دربارة «سوشيانت‌ها» در تاريخ ايران باستان و آيين زردشت گفته شد، مشخص مي‌شود که انديشة منجي موعود، قبل از زمان زردشت تا حدودي در ميان مردم شناخته شده بود؛ اما تاييد زردشت باعث شد تا اين انديشه در ميان آنان اهميت خاصي پيدا کند. او نيز با توجه به ذهنيتي که مردم آن زمان از منجي موعود داشتند، خود را از جملة سوشيانت‌ها، به معناي کلي کلمه (هر سود رساني که به دين سود رساند) ناميد. البته او خود را مصداق يکي از سه موعود آينده ندانست؛ بلکه خودش را از جنس سوشيانت‌ها ناميد تا مردم بدانند سوشيانت‌ها، با احياي دين و وحي و الهام ارتباط خواهند داشت و هر احياگري را نمي‌توان سوشيانت ناميد. در اوستاي متاخر، سوشيانت‌ها سه نفر اعلام شده‌اند و القاب آن‌ها و نام مادر آن‌ها نيز آمده است. اين مادران باکره، نطفة زردشت را از درياچة کيانسه خواهند گرفت. احتمالاً منظور از اين‌که همة سوشيانت‌ها بايد از فرزندان مستقيم زردشت باشند؛ کنايه از طهارت نسل بوده باشد. در گاتاها به سوشيانت اشاره‌هاي اندکي شده است؛ ولي راه، مقصد و اصالت آن‌ها تاييد مي‌شود. در متون پهلوي، داستان مربوط به سوشيانت‌ها تفصيل بيش‌تري پيدا مي‌کند و ياران آن‌ها نام و نشان مي‌يابند و تشخص بيش‌تري پيدا مي‌کنند. به هر رو، در تاريخ آيين زردشت مصداقي براي سه موعود منجي نيامده است. از اين رو، بايد در اين باره از منابع ديگري همانند منابع تاريخي که پس از اسلام به نگارش در آمده است، استفاده کرد. با مراجعه به اين منابع که از ديد محققان ايران شناس غربي مغفول مانده است؛ مشاهده مي‌کنيم که زردشت به آمدن حضرت عيسي7 و پيامبر اسلام6 وهمچنين، موعود آخرالزمان، ملقب به «استدريکا» خبر داده است که پس از او قيامت (فراشکَرت) برپا خواهد شد. البته نبايد اين اخبار و منابع را جعلي دانست؛ بلکه اين تواريخ، از منابعي استفاده مي‌کرده‌اند که امروزه در دسترس نيست و نبايد در وثاقت و امانت داري تاريخ نويسان بزرگ اسلامي ترديد کرد. اين اخبار تاييد مي‌کنند که در ايران باستان، ادبياتي پيشگويانه راجع به ظهور منجي يا تعدادي منجي موعود مطرح بوده و شيوع داشته است. مغان ايران به روش‌هاي خاصي اين اخبار را به دست مي‌آوردند که به حد تواتر از ايران باستان نقل شده است. منابع يوناني، سرياني، عربي، عبري، پهلوي و مانند آن، هر يک بخشي از اين ادبيات پيشگويانه را نقل کرده‌اند.

منابع

  1. آذر فَرنَبَغ (1369). بندهش، بهار، مهرداد، تهران، توس.

  2. آموزگار، ژاله و تفضلي، احمد (1380). اسطورة زندگي زردشت، تهران، چشمه.

  3. ابن عبري، ابوالفرج (1377). تاريخ مختصر ادول، مترجم: محمد آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.

  4. ابن اثير، علي بن محمد (1370). الکامل في التاريخ، تهران، اساطير.

  5. احمدي، داريوش (1385). هزاره هاي پرشکوه، قم، گرگان.

  6. اسدي، ابو نصر علي بن احمد (1383). مجمل التواريخ، تصحيح: محمد تقي بهار، تهران، علي اصغر،دنياي کتاب.

  7. اشکوري، قطب الدين (1378). محبوب القلوب(المقاله الاولي)، تصحيح: ديباجي، ابراهيم و صدقي، حامد، تهران، ميراث مکتوب.

  8. نا معلوم (1366). تاريخ سيستان، مصحح: محمد تقي بهار، تهران، خاور.

  9. بويس، مري (1381). زردشتيان، آداب و باروها، ترجمه عسکر بهرامي، تهران، ققنوس.

  10. ـــــــــــ (1374). تاريخ کيش زرتشت، ترجمه همايون صنعتي زاده، تهران، توس.

  11. ـــــــــــ (1377). چکيده تاريخ کيش زرتشت، ترجمه: همايون صنعتي زاده، تهران، صفي‌عليشاه.

  12. بهار، مهرداد (1380). بُندَهِش، تهران، توس.

  13. پورداود، ابراهيم (1384). گات ها، تهران، اساطير.

  14. چوکسي، جمشيد گرساشب (1381). ستيز و سازش، تهران، ققنوس.

  15. دابار (1909). صد درنثر در بندهش، بمبئي، بي نا.

  16. دوستخواه، جليل (1379). اوستا، تهران، مرواريد.

  17. راشد محصل، محمد تقي (1366). زند بهمن يسن، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

  18. ـــــــــــــــــــــــ (1481). نجات بخشي در اديان، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.

  19. رضي، هاشم (1389). سوشيانت، تهران، بهجت.

  20. طباطبايي، محمد حسين (بي تا). الميزان في تفسير القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسين.

  21. مصطفوي، علي اصغر (1381). اسطورة سوشيانت، تهران، فرهنگ دهخدا.

  22. مشکور، محمد جواد (1325). دينکرد، تهران، پاكتچي.

  23. هدايت، صادق (1320). يادگار جاماسبي، بي‌جا، بي نا.

  24. ويدن‌گرن، گئو (1377). دين‌هاي ايران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، آگاهان ايده.

[1] . عضو هيات علمي دانشگاه اديان و مذاهب قم این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[2]. Herodout

[3]. Martin Huag

[4] . seushianta

[5] . Lomel

[6]. داتستان دينيك، پرسش90، به نقل از رضي، 1389: 83ـ87.

[7] . Hiroudis

نویسنده:

ابوالقاسم جعفري

 


چاپ   ایمیل