نقد و بررسي ادلة نقلیِ قاديانيه، در موعود انگاري غلام احمد قادياني

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 38 دقیقه)

103c

چکيده

«ميرزا غلام احمد قادياني»، يکي از مدعيان مهدويت در بين اهل سنت شناخته مي‌شود که در آغاز قرن بيستم ميلادي در کشور هندوستان ظاهر شد و پس از او، پيروانش دامنه فعاليت­هاي اين فرقه را به پاکستان و برخي از کشورهاي اروپايي و آفريقايي گسترش دادند.

غلام احمد، احاديثي را که درباره امام مهدي وارد شده و ايشان را از اولاد حضرت فاطمه معرفي مي‌کند؛ ضعيف دانسته و با توجه به حديثي که در بعضي از کتاب‌هاي اهل تسنن نقل شده و بيش‌تر علماي اهل سنت آن را نامعتبر دانسته‌اند؛ بر اين عقيده است که مهدي همان عيسي است و در ادامه با اين ادعا که روح حضرت عيسي در او تجلي يافته، خود را «مهدي موعود» معرفي‌ مي‌کند.

قادياني در اين موضوع، ادله و نشانه‌هايي کلي، از قبيل الهام، پيشگويي و مباهله را مطرح کرده ‌است؛ ما در اين نوشتار، به نقد و بررسي ادلة نقلي وي که در باب علائم ظهور و يگانگي عيسي و مهدي، مطرح كرده است، خواهيم پرداخت.

 

مقدمه

اعتقاد به ظهور مصلح جهاني، از چنان جايگاهي در بين ملت‌ها، برخوردار است که چه بسا عده‌اي براي رسيدن به مقاصد خويش، از جذابيت­هاي اين باور سوء استفاده كرده، با ادعاهايي گزاف سعي دارند کالاي تقلبي خويش را، به عنوان گوهر والاي انديشه مهدويت، عرضه كنند.

در اين بين، عده‌اي اسير توهمات و وعده‌هاي اين مدعيان شده و گِرد آن‌ها جمع مي‌شدند که چه بسا اين امر، مبتني بر جهل و عدم شناخت کافي و گاهي با اهدافي مقدس، صورت مي‌گرفت.

يکي از اين مدعيان، فردي است به نام «غلام احمد قادياني» که امروزه پيروان وي با عنوان «قاديانيه» يا «احمديه» شناخته مي‌شوند. با توجه به اين‌که اين گروه، در سال‌هاي اخير، فعاليت‌هاي تبليغي خويش را گسترش داده و از طريق رسانه‌ها، از جمله چند شبکة ماهواره‌اي، به نام «MAT» و ده‌ها سايت اينترنتي، در ترويج افکار غلام احمد سعي داشته‌اند؛ اهميت پرداختن به اين موضوع، روشن مي‌شود.

اين تحقيق، در صدد تبيين ادعاي قادياني، در زمينه موعود پنداري خويش بوده و به نقد ادله نقلي وي، در اين مسئله مي­پردازد.

شايان ذکر است، غلام احمد قادياني تأليفات فراواني دارد که بيش‌تر آن‌ها در قالب مجموعه‌اي به نام «روحاني خزائن» گردآوري شده و در رد نظريات او، چند کتاب و مقاله از اهل سنت، به زبان اردو يا عربي؛ از جمله کتاب «القاديانيه، دراسات و تحليل» از احسان الهي ظهير، نوشته شده است؛ ولي از محققين شيعه نوشته‌اي قابل توجه در اين موضوع، ديده نمي‌شود.

البته در سال‌هاي اخير، آثاري در قالب مقاله و پايان‌نامه‌ در اين زمينه، تدوين شده است؛ از جمله مقاله‌اي با عنوان «قاديانيه» در شماره 17 فصلنامۀ تخصصي هفت آسمان، از مهدي فرمانيان و پايان‌نامه‌اي از نگارنده با عنوان «نقد و بررسي باورهاي غلام احمد قادياني»، در مرکز تخصصي مهدويت حوزه علميه قم و نيز پايان‌نامه‌اي با عنوان «تاريخ قاديانيه در شبه قاره هند از پيدايش تا عصر حاضر»، در جامعة المصطفي العالميه.

گردآوري اطلاعات اين مقاله، بر اساس اسناد نوشتاري، سامانه‌هاي رايانه‌اي و نرم افزارهاي علوم اسلامي و روش پژوهش، توصيفي و به شيوة تحليلي ـ انتقادي است.

پيدايش قاديانيه

ميرزا غلام احمد قادياني که يکي از مدعيان نبوت و مهدويت در بين اهل سنت شناخته مي‌شود؛ در سال 1835م، برابر با 1250ق، در روستاي قاديان، از ايالت پنجاب کشور هندوستان متولد شد و در سال 1908م در شهر لاهور و در هفتاد پنج سالگي در گذشت و جسد وي را براي دفن به زادگاهش منتقل کردند (قادياني، 1327، ج1: 2- 8).

وي در ابتدا به دنبال ادّعاى خواب نما شدن و چندين رؤيا اعلام كرد كه به او وحى نازل مي‌شود و براي گرفتن بيعت از مردم مجاز گرديده و از جانب خدا به رهبرى برگزيده شده است (قادياني، 2005 م: 15- 16؛ المودودي و….، 1421: 21).

در سال‌هاى بعد، نخست، ادّعاى مسيح موعود بودن و مهدويت و سپس ادّعاى نبوت كرد و اعلام داشت او همان رهبر واپسين گيتى است كه زردشتيان، هندوان، مسيحيان و مسلمانان همه در انتظار او چشم به راه دارند (قادياني، بي‌تا، ج 22: 641 و ج 18: 211؛ خرمشاهي، 1386، ج1: 534).

پس از مرگ غلام احمد، جماعت احمديه که بيش‌تر پيروان وي را تشکيل مي‌دادند. پس از تأسيس كشور پاكستان، مركز خود را از قاديان (در هند) به محلى در نزديکي لاهور پاكستان منتقل کرده آن‌جا را «ربوه» ناميدند (خرمشاهي، 1386، ج1: 92). البته در آوريل 1984م، با درخواست علماي اسلامي و به دنبال تصويب قانوني درباره خاتميت پيامبر اسلام در مجلس پاکستان در سال 1974م، ژنرال ضياءالحق، رئيس جمهور پاكستان در فرمانى رسمي اعلام كرد فعاليت‌هاي ديني احمديه به عنوان اسلام، عملى مجرمانه است. لذا سران احمديه به لندن رفته، مرکز فعاليت‌هاي تبليغي خود را آن‌جا قرار دادند (اسپوزيتو، 1388، ج1: 119؛ خرمشاهي، 1386، ج1: 534) و امروزه خليفة پنجم ايشان به نام «ميرزا مسرور احمد» که در کشور انگلستان به سر مي‌برد، زمام اين‌ گروه را در دست دارد.[1]

قادياني، در مسئله مهدويت و به طور کلي در زمينه موعود آخرالزمان، سخنان و ادعاهاي مختلفي مطرح مي‌سازد و آن‌ها را به اموري از جمله رؤيا، مکاشفه و الهام مستند نموده[2] و به رواياتي نيز استشهاد مي‌کند.

ما در اين مجال، صرفا به بررسي احاديثي که وي در حقانيت باورهاي خويش به آن‌ها استناد كرده است، مي­پردازيم. لذا ابتدا ادعاها و ادله وي را در اين زمينه تبيين مي‌كنيم و سپس ذيل هرکدام، به نقد و بررسي آن خواهيم پرداخت.

  1. ادعاي قادياني در همساني عيسي و مهدي

غلام احمد، احاديثى را که دربارۀ مهدى موعود وارد شده و آن حضرت را از اولاد حضرت فاطمه، دختر پيامبر معرفى مى‏کند، ضعيف ‏دانسته و با توجه به حديث «و إنه لا مهدي إلا عيسى ابن مريم…» (ابن اثير، بي‌تا، ج9: 6770)، که در برخي کتاب‌هاي اهل سنت به پيامبر اکرم نسبت داده شده؛ بر اين عقيده است که مهدى و عيسى يکى مى‏باشند (قادياني، بي‌تا، ج 14: 455).

وي دربارۀ حضرت مهدى مي‌گويد:

او مظهر مسيح و محمد است، وي اين ادعا را در جاي جاي کتاب‌هاي خويش تکرار مي‌کند که من همان «مسيح موعود و مهدى معهود» هستم، كه ظهور كرده است (قادياني، بي‌تا، ج 18: 7 – 8 و ج 22: 641).

بررسي و نقد اين ادعا

غلام احمد با تکيه بر حديث «لا مهدي الا عيسي»؛ مهدي موعود را همان عيسي بن مريم پنداشته و ظهور او را همان ظهور حضرت عيسي مي‌داند و از طرفي ديگر منکر آن است که حضرت مهدي از نسل حضرت فاطمه و رسول اکرم باشد.

دربارة اين سخن بايد گفت:

الف: حديث مذکور دربارة يکي بودن مهدي و عيسي، نه تنها در منابع شيعه به چشم نمي‌خورد، بلکه صحاح و سنن و کتاب‌هاي اصلي اهل سنت نيز متعرض آن نشده‌اند؛ يعني اين روايت از احاديث «شاذ» در بين اهل سنت به شمار مي‌آيد.

ب: محتواي اين حديث، با آيات و رواياتي که اوصاف حضرت عيسي و مهدي را بيان مي‌کنند، در تعارض بوده[3] و برخلاف سخن قادياني، بعضي روايات بر اين امر تصريح دارند که اين دو شخصيت، دو وجود مجزا هستند؛ همچون حديث مشهور نزول حضرت عيسي پس از ظهور مهدي موعود و اقتداي وي به حضرت مهدي.[4]

ج: روايات بسياري بر اين امر دلالت دارد که مهدي موعود از عترت و اهل بيت و از فرزندان پيامبر، و از نسل حضرت علي و فاطمه مي‌باشد. اين روايات علاوه بر اين‌که نزد شيعه مشهور و مسلم هستند، در کتاب‌هاي حديثي اهل سنت رواج داشته و قابل انکار نيستند؛ از جمله روايات ذيل:

عن ابن مسعود عن رسول الله: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يلِىَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيتِى يوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى؛ قيامت بر پا نمي‌شود تا اين‌که مردي از اهل بيت من که اسمش نظير اسم من است، بيايد و حکومت کند (احمد بن حنبل، بي‌تا، ج 8: 164 – 166؛ ترمذي، بي‌تا، ج 8: 449؛ ابن الاثير، بي‌تا، ج10: 7833).

عن حذيفه عن رسول الله المَهدي رَجُلٌ مِن وُلدي، وَجهُه كَالكَوكَبِ الدُرِّي؛ حذيفه از پيامبر نقل مي‌كند: مهدي مردي از فرزندان من است که صورتش مانند ماه درخشان است (القندوزي، 1416، ج 2: 98؛ الالباني، 1408، ج 1: 1272).

عن علي بن ابي طالب:

المَهدي رَجُلٌ مِنا مِن وُلد فاطِمة رضى الله عنها؛ حضرت علي فرمود: مهدي مردي از ما و از فرزندان حضرت فاطمه است (ابن حماد، 1414، ج 1: 231).

بنابراين، سخن قادياني در اين زمينه، بر دليل صحيحي استوار نبوده و با قول قاطبة علماي شيعه و اهل سنت مخالف است.

  1. ادعاي عيسویّت و مهدويتِ قادياني

غلام احمد اين ادعا را بارها در کلماتش تکرار مي‌كند. گاهي در اين زمينه از تجلي روح عيسي در خود، سخن به ميان آورده و گاهي صراحتا خود را عيسي و مهدي معرفي مي‌کند و مي‌نويسد:

بشنويد اي آقايان!…خداوند مرا در رأس صد سال بر انگيخته است به جهت اين‌که دين را تجديد نموده و چهره آن را نوراني سازم، صليب را شکسته و آتش مسيحيت را فرو نشانم و سنت پيامبر اسلام را اقامه نمايم، فاسد را اصلاح و آنچه را كنار گذاشته شده است، ترويج كنم. من مسيح موعود و مهدي معهود هستم. خداوند با وحي و الهامش، بر من منت نهاد و مانند ساير پيامبران گرامي‌اش، با من سخن گفت…»[5] (قادياني، بي‌تا، ج 22: 641).

يکي از نوشته‌هاي غلام احمد قادياني کتابي است با عنوان «فتح اسلام، ازالة اوهام و توضيح مرام» که در آن، مفصل به موضوع آخرالزمان، مسيح و مهدي موعود پرداخته است. وي در صفحات نخست اين کتاب، با اين گمان که دوران ظهور مسيح فرا رسيده است، صراحتا اعلام مي‌کند که او مهدي منتظَر است و همان است که خداوند متعال او را براي اصلاح جهان و اقامة دين فرستاده است.

ترجمه بخشي از سخنان وي چنين است:

اي مردم! اگر شما مؤمن و دين داريد، حمد خدا را به جاي آوريد و سجده شکر کنيد؛ زيرا عصري که پدران شما در انتظار آن بودند و نتوانستند آن را درک کنند و ارواح گذشتگان شوق ديدار آن را داشتند و به آن نرسيدند؛ اکنون فرا رسيده است. بر شماست قدر اين نعمت را دانسته و فرصت را غنيمت شماريد. اين مطلب را تکرار مي‌کنم: من همان مردي هستم که براي اصلاح حق فرستاده شده تا دين را مجددا در قلوب، اقامه و زنده گرداند (قادياني، بي‌تا، ج 3: 7- 8).

مستند قاديانيه در موعود انگاري قادياني

در بين كتاب‌هاي غلام احمد و نيز كتاب‌هايي كه ديگر نويسندگان قادياني دربارة وي و ادعاهايش نوشته‌اند، به مواردي بر مي‌خوريم كه به عنوان آيه و نشانة صدق ادعاي قادياني از آن‌ها ياد مي‌شود که معمولا اين موارد كلي بوده و معلوم نيست دليل صدق كدام ادعاي قادياني است.

در موضوعي كه اكنون پيش رو داريم؛ يعني ادعاي عيسويت و مهدويت، نيز برخي از اين موارد و نشانه‌ها مطرح شده است كه بيش‌تر همان ادلة کلي، از قبيل وحي، الهام، پيشگويي و مباهلاتي است كه در ساير ادعاهاي قادياني بيان مي‌شود، ما در اين بحث در صدد پاسخ به آن‌ها نيستيم.

اما دليلي که قاديانيه به صورت خاص در اين موضوع مطرح کرده‌اند، مطلبي است دربارة علائم ظهور حضرت مهدي، مبني بر اين‌که رواياتي که از رسول اکرم دربارة علائم ظهور مهدي موعود نقل شده است، در عصر غلام احمد تحقق يافته؛ لذا او خود را مهدي منتظَر معرفي مي‌کند و از جملة آن علائم، وقوع خسوف و کسوف در ماه رمضان، و ظهور دجال‌ است. در ادامه به تبيين اين دو علامت مي‌پردازيم.

2 – 1 خسوف و کسوف در ماه رمضان

در سنن دار قطني، در روايتي به نقل از جابر، از امام باقر، چنين مي‌خوانيم:

حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الأَصْطَخْرِىُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَوْفَلٍ حَدَّثَنَا عُبَيدُ بْنُ يعِيشَ حَدَّثَنَا يونُسُ بْنُ بُكَيرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شَمِرٍ عَنْ جَابِرٍ: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ قَالَ إِنَّ لِمَهْدِينَا آيتَينِ لَمْ تَكُونَا مُنْذُ خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، تَنْكَسِفُ الْقَمَرُ لأَوَّلِ لَيلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ وَتَنْكَسِفُ الشَّمْسُ فِى النِّصْفِ مِنْهُ وَلَمْ تَكُونَا مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ؛[6] براي مهدي ما، دو نشانه است كه از هنگامي كه خداوند آسمان‌ها و زمين را خلق فرموده، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و كسوف در نيمه همان ماه (أبوالحسن البغدادي، بي‌تا، ج 5: 19؛ حر عاملى، 1425، ج‏5: 254).

قاديانيه پس از نقل اين حديث مي‌گويند: معروف آن است که طبق ماه‌هاي قمري، پديدة خسوف صرفا در يکي از شب‌هاي سيزده، چهارده يا پانزدهم ماه واقع شده و پديدة کسوف نيز در يکي از روزهاي بيست و هفت، بيست و هشت و بيست و نهم ماه‌هاي قمري قابل تحقق است. با اين حال، آنچه در روايت مذكور به عنوان علامت ظهور مهدي بيان شده است، وقوع خسوف در اول و کسوف در نيمة ماه است. پس معلوم مي‌شود منظور رسول اکرم، اول و نيمة حقيقي ماه نبوده، بلکه مراد از اول، اولين شب از سه شب احتمالي خسوف، يعني شب سيزدهم ماه و منظور از نيمه، دومين روز از روزهاي احتمالي کسوف يعني روز بيست و هشتم ماه‌ قمري است؛ ضمن اين‌که وقوع اين دو پديده در ايام و ماهي مشخص، بعد از آن خواهد بود که امام مهدي ظاهر شده و دعوت خويش را آغاز كرده و با مخالفت و تکذيب مردم روبه‌رو مي‌شود. در آن‌جاست که اين پديدة نجومي اتفاق افتاده و تصديق و تأييدي بر ادعاي حضرتش مي‌باشد.

قاديانيه مدعي هستند، چنين واقعه‌اي پس از دعوت و تکذيب غلام احمد اتفاق افتاده است؛ يعني پديدة خسوف در شب سيزدهم و پديدة کسوف در روز بيست و هشتم رمضان سال 1311 ق، مطابق 21 مارس و 6 آوريل 1894 م، به وقوع پيوسته است. در اين بين، برخي با رؤيت اين پديده به غلام احمد روي آورده، او را تصديق کردند. برخي نيز به مخالفت با او و نفي تأويلش از اين حديث برخاستند و اظهار کردند ظاهر روايت، اول و نيمة ماه به طور عادي را بيان مي‌کند و در حديث مذکور شب سيزده و روز بيست و هشتم ذکر نشده است (جمعي از نويسندگان قادياني، 2006: 122 و 123).

غلام احمد در پاسخ به اين افراد، چنين گفته است:

ان عبارة الدار القطني تدل بدلالة صريحة علي ان خسوف القمر لا يکون في اول ليله رمضان اصلا، فان عبارته مقيدة بلفظ القمر و لا يطلق لفظ القمر علي هذا النیّر الا بعد ثلاث ليال الي آخر الشهر و قبل الثلاث هلال و ليس فيه مقال و هذا امر اتفق عليه العرب»؛ عبارت دارقطني به اين‌ نكته تصريح دارد که وقوع خسوف در شب اول رمضان نيست؛ زيرا در روايت، واژة «القمر» ذکر شده است؛ حال آن‌كه در سه شب اول ماه به اين کرة نوراني «هلال» گفته مي‌شود و لغت‌شناسان واژة قمر را پس از اين سه شب دربارة ماه به کار مي‌برند (قادياني، بي‌تا، ج 8: 198 - 201).

نهايتا وي در مقام دفاع از سند حديث، قائلين به ضعف آن را، مجنون خوانده و ادعا مي‌کند اين پديده امري خارق العاده است؛ چراکه خسوف و کسوف نزديک به هم و در يک ماه واقع شده است.

پس چون رؤيت اين واقعه در ساير مناطق عربي، از جمله عراق و شام، صورت نگرفته و ظهور آن با ادعاي شخصي ديگر غير از او (غلام احمد قادياني) همراه نبوده است؛ وي همان «مسيح موعود و مهدي معهود» است (قادياني، بي‌تا، ج 8: 206 - 207 و 215 - 217).

بررسي دلالت اين علامت بر ادعاي قادياني

غلام احمد ادعا داشت طبق روايت جابر از امام باقر، يکي از علائم ظهور حضرت مهدي  خسوف ماه در اول و کسوف خورشيد در نيمة ماه رمضان است؛ که اين علامت با تأويل و تفسير خاصي که غلام احمد از حديث ارائه مي‌‌كرد، در زمان قادياني به وقوع پيوسته است.

از آن‌جا که مبناي اين ادعاي غلام احمد، روايت مذکور دربارة علائم الظهور است، لازم است بحث را دربارة اين حديث دنبال کنيم.

سند حديث

گفته شد در زمان خود غلام احمد، عده‌اي از علما اين حديث را ضعيف خوانده بودند که در مقابل، قادياني به ايشان نسبت جنون را داده بود؛ اما بر اساس برخي قراين، قول ايشان مبني بر تضعيف روايت به صواب نزديک‌تر است؛ از جمله:

الف. اين حديث غير از سنن دارقطني در ساير متون حديثي اهل سنت يافت نشده و ظاهرا کم‌تر کسي در بين ايشان، از اين مسئله به عنوان علامت ظهور ياد مي‌کند.

ب. وجود دو شخصيت در سند اين حديث، حاکي از ضعف آن است:

يکي «محمد بن عبد الله بن نوفل» است که در کتاب‌هاي رجالي اهل سنت، نام او بدون هيچ مدح و ذمي وارد شده است (عسقلاني، 1404، ج 9: 252) از او، ضعيف‌تر، «عمرو بن شمر» است که ابن حجر از قول دارقطني درباره وي مي‌نويسد: او جزو متروکين در حديث است (العسقلاني، 1404، ج 8: 74).

جرجاني نيز در کتاب خود، نام وي را جزء ضعفا ذکر کرده و دربارة وي مي‌گويد: «ضعيف لا يكتب حديثه» (جرجاني، 1409، ج 5: 129).

ج. در بررسي متن حديث به اين مسئله خواهيم پرداخت که رواياتي نزديک به مضمون اين حديث، با رجالي موثق در کتاب‌هاي معتبر شيعه وجود دارد که آن‌ها زمان خسوف و کسوف را متفاوت با اين نقل، بيان مي‌كنند و اين مسئله، هر چند اصل صدور اين روايت را تأييد مي‌کند؛ احتمال تحريف در اين حديث را تقويت مي‌نمايد.

متن حديث

به گفته منجمان، خسوف‌‌ معمولاً به‌ دليل‌ قرار گرفتن‌ زمين‌ در ميان‌ خورشيد و ماه‌ رخ‌ مي‌دهد كه‌ زمان‌ آن‌ حدودا در نيمة‌ ماه‌هاي‌ قمري‌ است‌. كسوف‌ غالباً هنگامي مشاهده‌ مي‌شود كه‌ ماه‌ بين‌ زمين‌ و خورشيد قرار گرفته و زمان‌ آن‌ نيز در اواخر ماه‌هاي‌ قمري‌ است‌. لذا از لحاظ علمي، وقوع اين دو پديده در روزهاي ديگر ماه، امري غير طبيعي است.

در حديث مذکور چنين آمده بود: «…إِنَّ لِمَهْدِينَا آيتَينِ لَمْ تَكُونَا مُنْذُ خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ…».

بر اساس اين عبارت، وقوع اين دو نشانه، به گونه‌اي است كه از ابتداي خلقت، سابقه ندارد؛ با اين حال، واقع خواهند شد. لذا تحقق خسوف وكسوف، به گونه‌اي كه ياد شد، ممکن است توسط اجرام آسماني ديگر و خارج از چارچوب قوانين طبيعت و امور عادي بوده و حتي به صورت معجزه باشد.

به نظر مي‌رسد، وقوع اين دو پديده به صورت غيرعادي، بدان دليل است كه اهميت مسئله ظهور نمايان شود و مردم از خواب غفلت بيدار شوند و خود را براي مشاركت در آن نهضت عظيم مهيا سازند. به عبارت ديگر، خداوند در آستانه ظهور، براي اقامه حجت بر مردم و مطمئن ساختن ياران حضرت مهدي به ظهور آن حضرت، چنين پديده‌هايي را بر خلاف معمول و به شکل معجزه محقق مي‌گرداند.

اين مسئله طبق روايتي که در کتاب‌هاي معتبر شيعه بيان شده و قبلا از آن سخن به ميان آمد؛ بهتر آشکار مي‌شود؛ چراکه در حديث آمده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ[7] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيمُونٍ عَنْ بَدْرِ بْنِ الْخَلِيلِ الْأَزْدِي قَالَ، كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ فَقَالَ: «آيتَانِ‏ تَكُونَانِ‏ قَبْلَ قِيامِ الْقَائِمِ لَمْ تَكُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ إِلَى الْأَرْضِ تَنْكَسِفُ الشَّمْسُ فِي النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْقَمَرُ فِي آخِرِهِ فَقَالَ رَجُلٌ يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَنْكَسِفُ الشَّمْسُ فِي آخِرِ الشَّهْرِ وَ الْقَمَرُ فِي النِّصْفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنِّي أَعْلَمُ مَا تَقُولُ‏ وَ لَكِنَّهُمَا آيتَانِ لَمْ تَكُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ؛ راوي مي‌گويد: نزد امام باقر نشسته بودم که حضرت فرمود: دو نشانه پيش از قيام قائم خواهد بود که از زمان هبوط آدم به زمين چنين چيزي نبوده است: کسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر آن. پس مردي گفت: يابن رسول الله! همواره کسوف در آخر ماه است و خسوف در نيمه آن! حضرت فرمود: من داناترم به آنچه تو مي‏گويي؛ و ليکن اين دو آيتي است که از زمان هبوط آدم اتفاق نيفتاده است. (کليني، 1407، ج‏8: 212؛ مفيد، 1413، ج‏2: 374؛ شيخ طوسي، 1411: 444).

بر اساس ذيل روايت شريف، امام بر غير عادي بودن اين واقعه، تأکيد كرده و متذکر مي‌شوند، اين حادثه از زمان هبوط حضرت آدم اتفاق نيفتاده است.

لذا مرحوم اربلي پس از نقل اين حديث، در توضيحي مي‌افزايد:

لا ريب أن هذه الحوادث فيها ما يحيله‏ العقل‏ و فيها ما يحيله المنجمون… و الذي أراه أنه إذا صحت طرقات نقلها و كانت منقولة عن النبي أو الإمام فحقها أن تتلقى بالقبول لأنها معجزات و المعجزات خوارق للعادات كانشقاق القمر و انقلاب العصا ثعبانا و الله أعلم؛ شکي نيست اين‌گونه حوادث، به لحاظ عقلي محال بوده و ستاره شناسان نيز آن محال شمرده‌اند،… به نظر من وقتي اينگونه روايات با سندي صحيح از پيامبر يا امام به ما مي‌رسد، بايد آن‌ها را قبول كرد زيرا آن‌ها معجزات و امور خارق ‌العاده‌اي هستند؛ مانند واقعة شق القمر يا تبديل عصاي موسي به اژدها… (اربلي، 1381، ج ‏2: 458).

بنابراين، ديگر براي تأويل و تفسيرهاي غلام احمد جايي باقي نمي‌ماند؛ زيرا وي در تأويل حديث جابر (که خسوف را در اول و کسوف را در نيمه ماه ذکر کرده بود) مي‌گفت: منظور، اول و نيمة حقيقي ماه نبوده، بلکه مراد از اول، اولين شب از سه شب احتمالي خسوف، يعني شب سيزدهم ماه و منظور از نيمه، دومين روز از روزهاي احتمالي کسوف، يعني روز بيست و هشتم ماه‌ قمري است.

طبق اين تأويل، حادثة مذکور به طور عادي تحقق يافته و هيچ‌گونه عظمتي در آن ديده نمي‌شود و آن اعجاب خاص را به عنوان «علامت ظهور» به دنبال نداشته و موجب اقناع مخالفين نخواهد شد.

بايد توجه داشت صرف تحقق اين دو حادثه در يک ماه، امري بزرگ و خارق العاده‌ نبوده و نمي‌توان ادعا کرد چنين واقعه‌اي از ابتداي خلقت انجام نشده است؛ بلکه وقوع کسوف و خسوف در ماه رمضانِ بعضي سال‌هاي قبل، در جداول نجومي مراکز ستاره شناسي جهان به ثبت رسيده است.[8]

در پايان اين قسمت، يادآوري دو نکته لازم است:

الف: غلام احمد وقوع اين دو پديده را بعد از ظهور و دعوت امام مهدي مي‌دانست. لذا آن را بر دعوت خود تطبيق مي‌داد؛ حال آن‌که در بيش‌تر رواياتي که سخن از خسوف و کسوف به ميان آمده و آن را به عنوان علامت ظهور حضرت مهدي شمرده است، وقوع اين حادثه را قبل از قيام حضرت اعلام مي‌کند.

ب: آنچه از روايات علائم الظهور بر مي‌آيد، آن است که نشانه‌هاي ظهور بر دو دسته‌اند: علائم حتمي که تا آن‌ها واقع نگردند، حضرت مهدي ظاهر نخواهد شد و ديگري علائم غير حتمي، که به اموري مقيد و مشروط هستند که در صورت تحقق آن امور، آن علائم پديد مي‌آيند.

حال بايد گفت، اگر چه در روايات فراواني، به پديد آمدن خسوف و كسوف در آستانه ظهور تصريح شده است؛ اين نشانه از نشانه‌هاي حتمي ظهور نبوده و در روايات، به ناگزير بودن آن اشاره نشده است (نعماني، 1397: 264).

2 – 2 ظهور دجال

از ديگر علاماتي که دربارة ظهور حضرت مهدي در برخي روايات نقل شده، و قاديانيه از آن دليلي ديگر بر صدق ادعاي مهدويتِ غلام احمد از آن ياد مي­کنند؛ «ظهور دجال» در آخر الزمان است و قاديانيه معتقدند اين علامت در زمان غلام احمد، محقق شده است.

توضيح اين‌که قاديانيه با تأويل روايات ظهور دجال، منظور از آن احاديث را فرد خاصي ندانسته، بلکه مي‌گويند مصداق روايات مذکور، گروه‌هاي مسيحي غربي هستند که با شعار کمک به مسلمين و آبادانیِ سرزمين آن‌ها به استعمار کشورهاي مسلمانان دست زده‌اند. حال که هندوستان مستعمره انگلستان بوده و مورد هجوم فرهنگي گروه‌هاي غربي و مسيحي قرار گرفته است، در حقيقت مورد هجوم دجال واقع شده و بايد منجي و مصلح زمان براي مقابله با اين دجال، ظهور كند و آن مصلح نيز کسي نيست جز غلام احمد قادياني!

اين برداشت آن‌ها، از آن روست که اوصافي که از دجال در احاديث به چشم مي‌خورد، با اين گروه‌ها قابل تطبيق است؛ مثلا دربارة وسيلة حمل و نقل دجال، از حماري سخن گفته شده که فاصلة بين دو گوش او چهل ذراع است و از بيني او دود بيرون مي‌آيد و با سرعت زيادي راه‌هاي آسمان و دريا و زمين را طي مي‌کند (ابن ابي شيبه، 1409، ج 5: 500؛ ابن حماد، 1414، ج 1: 331 – 333).

روشن است اين‌گونه علائم، به وسايل نقليه امروزي، از قبيل هواپيما و کشتي و قطار تطابق دارد. لذا مي‌توان نتيجه گرفت مراد از صاحب اين حمار نيز، شخص خاصي نبوده، بلکه گروهي هستند که به استعمار بلاد مسلمين پرداخته‌اند و با وجود ظهور دجال، بايد مسيح موعود نيز به منظور قتل و از بين بردن او ظاهر شود. مراد از قتل در اين‌جا قتل به شکل حسي و مادي نيست، بلکه منظور، قتل فکري و فرهنگي است؛ چراکه اين امر وظيفه مهم انبيا بوده است (جمعي از نويسندگان قادياني، 2006 م: 127 و 129).

بررسي موضوع «دجال» و نقد دلالت آن بر ادعاي قادياني

دجال از ريشه «دجل» به معناي «دروغگو» است که در منابع اسلامي به عنوان يکي از نشانه‌ها و علايم ظهور حضرت مهدي شناخته شده[9] در وصف او صفات گوناگون و عجيبي بيان شده است.

رواياتِ دجال، در کتاب‌هاي حديثي اهل سنت حجم عظيمي را تشکيل مي‏دهند؛ در حالي که در منابع شيعي با روايات اندکي در اين خصوص روبه‌رو هستيم. افزون بر اين، کتاب‏هاي مستقلّ فراواني از سوي اهل سنت در خصوص دجّال نگاشته شده است.

سعد الدين تفتازاني در کتاب «شرح المقاصد»، در اين‌باره مي‌گويد:

خروج مهدي و نزول عيسي بن مريم از طريق اخبار آحاد صحيح به ما رسيده؛ ولي اخبار خروج دجّال قريب به تواتر معنوي است (تفتازاني، 1409، ج 5: 312).

دربارة شخصيت حقيقي دجال، نمي‌توان به پاسخ دقيقي دست يافت؛ اما احتمالاتي در اين‌ زمينه بيان شده است که خلاصة آن چنين است:

الف. دجال شخصيتي حقيقي است که کارهاي خارق العاده‌اي را در قالب سحر انجام مي‌دهد و در آخر الزمان خروج کرده و سركردة يك فتنۀ عظيم براي بشر است. بعضي روايات او را «مسيح گمراهي» ناميده كه در مقابل مسيح هدايت؛ يعني حضرت عيسي است.

او در زمان ظهور امام زمان فعاليت عليه حضرت را شروع مي‌كند و به اصطلاح پرچم خويش را بر مي‌افرازد. وي از كساني است كه عمر طولاني دارد. او اكنون نيز موجود است و تا زمان خروجش زنده خواهد ماند و سراسر جهان به جز مكه و مدينه را فتح خواهد كرد (صدوق، 1413، ج‏2: 564؛ طوسي، 1407، ج6: 12).

ب. دجّال نام شخص معيني نيست؛ بلكه هر كس با ادعاي پوچ و بي اساس و مكر و حيله گري در فريب و گمراه كردن مردم سعي داشته باشد، دجّال است و شايد بتوان اين مطلب را مورد اشاره برخي روايات دانست.[10]

ج. دجال همان ابليس است.

د. دجال همان سفياني است.

ه. دجال جنبۀ سمبليک و رمزي دارد و نمادي است از كفر جهاني و تمدن پر زرق و برق مادي غرب که با اسلام و مباني آن ستيز دارد و بر همه جهان سيطره دارد؛ تمدني که در صدد به سلطه کشيدن هر انساني است و مسلمانان را خصوصاً در آخر الزمان و در آستانه ظهور امام زمان به نوعي مي‌فريبد و مرعوب خويش مي‌سازد (صدر، بي‌تا: 141 – 142؛ اميني، 1379: 216 – 218).

با توجه به مطالب مذكور مي‌توان گفت:

  1. نظر به اين‌که روايات دجال، عمدتاً در منابع اهل تسنن يافت شده و فاقد سندي قابل اعتماد است، نمي‌توان درباره وي موضعي محکم و سخني استوار داشت.

  2. در كتاب‌هاي اهل سنت، از مسئلة خروج دجال، بيش‌تر با عنوان «اشراط الساعه» و علائم برپايي قيامت ياد مي‌شود. لذا ادعاي قادياني بر اين‌كه موضوع دجال از نشانه‌هاي ظهور است، بر خلاف نقل مشهور از اهل سنت مي‌باشد؛ ولي در منابع روايي شيعه، اين موضوع هم از علامات نزديك شدن قيامت و هم از نشانه‌هاي ظهور مهدي شمرده شده است که اين امر ايرادي ندارد و مي‌تواند هم علامت ظهور باشد و هم علامت معاد؛ زيرا خود ظهور امام عصر نيز از علائم آخرالزمان مي‌باشد (الترمذي، بي‌تا: ج 8: 466 – 468 و ابي داوود، بي‌تا، ج4: 153؛ مسلم، بي‌تا، ج 4: 2258؛ مجلسي، 1404، ج 6: 297 و 298).

  3. ممکن است دجال‌ها متعدد و متنوع بوده و دجال واقعي همان باشد كه در بعضي روايات از آن به عنوان شخصي معين ياد شده است و دجال‌هاي ديگر، افراد شياد و حيله‌گر و قدرت‌هاي استعماري باشند كه با ظاهر شدن در قالب پديده‌هاي اجتماعي و فرهنگي در فريب مردم سعي دارند.

  4. هر چند در بعضي روايات، از خروج دجال، به عنوان يکي از ده نشانة حتمي ظهور حضرت مهدي نام برده شده است (مجلسي، 1404، ج‏52: 209)؛ برخي روايات ديگر که از اعتبار و شهرت بيش‌تري برخوردار هستند، علائم حتمي را چهار يا پنج مورد ذکر مي‌کنند که خروج دجال در بين آن‌ها ديده نمي‌شود (نعماني، 1397: 264). بنابراين، پرداختن به اين موضوع به عنوان امري حتمي و مسلّم صحيح به نظر نمي‌رسد.

  5. غلام احمد قادياني، استعمار و گروه‌هاي مسيحیِ معاند اسلام در زمان خويش را مصداق دجال معرفي مي‌كرد که اين سخن وي، به عنوان يکي از مصاديق احتمالي دجال پذيرفتني است؛ اما بايد توجه داشت اين دسته از مخالفين اسلام و گروه‌هاي مسيحي، از صدر اسلام تا زمان غلام احمد وجود داشته و در زمان کنوني نيز به فعاليت خود ادامه مي‌دهند. لذا نمي‌توان آن‌ها را مصداق حقيقي دجالي دانست که پس از آن مهدي موعود ظهور مي‌کند.

  6. چهرة بدون قهر موعود و تطبيق آن بر قادياني

از ديگر ادعاهاي قادياني، در زمينة موعود آخرالزمان، چگونگي غلبة موعود، بر دشمنان است.

توضيح اينکه غلام احمد، مضمون برخي­ احاديث را همچون: «…يَضَعُ‏ الْحَرْبُ‏ أَوْزارَها..» (صدوق، 1362، ج‏2: 579)؛ مبني بر اين‌که حضرت مهدي، پايان دهنده جنگ‌هاست؛ به گونه‌اي تفسير و تبيين مي‌کند كه ايشان به چهره‌اي كاملا صلح‏طلب و بدون رويارويي نظامي با هيچ بشري تبديل گرديده است (ر.ک: اسپوزيتو، 1388، ج1: 119).

همچنين برخي روايات به اين موضوع اشارۀ اجمالي دارند که در زمان ظهور، بغض و کينه و حسادت از جامعه رخت بر مي‌بندد: «… وَلَتَذْهَبَنَّ الشَّحْنَاءُ وَالْبَغْضَاءُ وَالتَّحَاسُدُ…» (أحمد بن حنبل، بي‌تا، ج2: 493) قادياني از اين‌گونه روايات استفاده كرده و هرگونه قيام مسلحانه را از سوي مهدي موعود نفي مي‌کند.

به نظر مي‌رسد اين ادعا با ديدگاه او در باب منسوخ شدن حکم جهاد[11] بي‌ارتباط نبوده و وي مي‌خواهد از اين طريق، خود را -که با هر گونه جنگ و جهاد عليه استعمار انگليس مخالف است- موعود آخرالزمان معرفي كند.

نقد اين ديدگاه و چگونگي غلبة مصلح موعود

بخشي از سخن قادياني، اين ادعا را به همراه داشت که بر اساس حديث نبوي، موعود آخرالزمان جنگ را کنار گذاشته و با صلح و دوستي و دعا، امنيت را بر قرار خواهد کرد. لذا به اين طريق خود را مهدي موعود و مصلح زمان و مصداق حديث مذکور مي‌پنداشت.

در نقد اين سخن بايد گفت، احاديث فراواني دربارة چگونگي غلبه امام مهدي بر دشمنان وجود دارد که مي‌توان آن‌ها را به چند دسته تقسيم كرد:

الف: برخي از روايات اين نويد را مي‌دهند که با ظهور حضرت ولي عصر، نه تنها مسلمين، بلکه بسياري از اهل کتاب، حتي غير آن‌ها، با ديدن نشانه‌هاي حقانيت حضرت، از قبيل عصاي موسي، خاتم سليمان، اقتداي مسيح به ايشان و از همه مهم‌تر، اخلاق و رفتار و دولت کريمة امام مهدي؛ به ايشان ايمان خواهند آورد؛ چنان‌كه در تفسير على بن ابراهيم از شهر بن حوشب چنين نقل شده است:

روزى حجاج به من گفت: آيه‏اى در قرآن است كه مرا خسته كرده و در معنى آن فرو مانده‏ام! گفتم: كدام آيه است اى امير! حجاج گفت: آيه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ…»؛ هيچ اهل کتابي نيست مگر اين‌که قبل از مرگ خود به عيسي ايمان مي‌آورد»(نساء: 159)؛ زيرا يهوديان و نصرانيانى به دستور من اعدام مي‌شوند كه هيچ‌گونه نشانه‏اى از چنين ايمانى در آن‌ها مشاهده نمى‏كنم. گفتم: آيه را درست تفسير نكردى. حجاج پرسيد: چرا؟ تفسير آيه چيست؟ گفتم: منظور اين است كه عيسى قبل از پايان جهان فرود مي‌آيد و هيچ يهودى و غير يهودى باقى نمي‌ماند، مگر اين‌كه قبل از مرگ عيسى به او ايمان مي‌آورد و او پشت سر مهدى نماز مي‌خواند. هنگامى كه حجاج اين سخن را شنيد گفت: واى بر تو اين تفسير را از كجا آوردى؟ گفتم: از محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب شنيدم، حجاج گفت: "و اللَّه جئت بها من عين صافية" به خدا سوگند آن را از سرچشمه زلال و صافى گرفتى» (قمي، 1404، ج‏1: 158).

روشن است ايمان به عيسي به معني پذيرش و ايمان به مقتداي او، يعني امام مهدي مي‌باشد.

ب: از رواياتي ديگر استفاده مي‏شود که برخورد حضرت با اهل کتاب و مخالفان هميشه يکسان نيست، بلکه در مواردي با دريافت جزيه، به آنان اجازه مي‏دهد به دين خودشان باقي بمانند و نيز با گروهي به بحث و مناظره پرداخته و آنان را با اين روش به اسلام دعوت مي‏کند.

ابوبصير مي‏گويد: به امام صادق عرض کردم: حضرت قائم تا پايان زندگاني در مسجد سهله (کوفه) خواهد ماند؟ فرمود: آري. پرسيدم: اهل ذمّه، در نظرش چگونه خواهند بود؟ فرمود: با آنان از راه مسالمت‏آميز وارد مي‏شود؛ ‏چنان‏که پيامبر رفتار مي‏کرد. آنان در حال خواري جزيه مي‏پردازند (مجلسي، 1404، ج ‏52: ‏376).

ج: در کنار احاديث مذكور، رواياتي ديگر به چشم مي‌خورند که سخن از شدت عمل امام مهدي در مقابل مخالفان و قيام مسلحانة ايشان دارد که با وجود کثرت احاديث در اين زمينه، فقط به دو نمونه اشاره مي‌شود:

امام باقر فرمود:

فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنْبِياءَ…وَ أَمَّا مِنْ‏ مُحَمَّدٍ فَالسَّيف‏؛ دربارة [امام دوازدهم]، شيوه‏ها و نشانه‏هايي از چهار پيامبر بزرگ است: … و اما شيوه‏ او از محمد شمشير عدالت است) (شيخ طوسي، 1411: 60 و 424؛ مجلسي، 1404، ج 51: 217).

همچنين اميرمؤمنان در روايتي در زمينه وجود گرانمايه آن حضرت فرمود:

یَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ وَ لَا يعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيف‏.

او ]حق‏ستيزان بدانديش را] ذليل مي‌كند و کاسه تلخ به آن‌ها مي‌نوشاند و به جز شمشير مرگ چيزى به آنان نمي‌دهد (نعماني، 1397: 229).

البته روشن است مقصود از خروج حضرت با شمشير مأموريت به جهاد، و توسل به اسلحه براي اعلاي کلمه حق است؛ زيرا «شمشير» هميشه کنايه از قدرت و نيروي نظامي بوده، همان گونه که «قلم» کنايه از علم و فرهنگ است.

نتيجه اين‌که مسلما امام مهدي، مانند پيامبراکرم نخست اعلام دعوت عمومي مي‌کند و در آغاز ظهورش، مردم را از پيام انقلاب خود آگاه و اتمام حجت مي‌کند. در اين ميان، عده‌اي به او ايمان آورده، دعوتش را مي‌پذيرند و راه سعادت پيش مي‌گيرند. گروهي نيز، گرچه به حضرت ايمان نمي‌آورند؛ عليه وي شمشير نکشيده و ‌با حضرت برخورد خصمانه نخواهند داشت، که امام با ايشان با مماشات و گرفتن جزيه وارد مي‌شوند.

اما برخي به رغم ديدن نشانه‌هاي حقانيت حضرت، آن بزرگوار را انکار کرده و نه تنها به او ايمان نمي‌آورند، بلکه از درِ لجاجت وارد شده و چه بسا با او و اهداف آسماني‏اش علَم ستيز بر مي‌دارند. لذا امام مهدي در برابر اين گروه طغيانگر که بر عناد و عصيان خويش پافشاري مي‏کند، قيام مسلحانه مي‌کند و با ياري الاهي، زمين را از وجودشان پاک خواهد کرد.

روايتي نيز که قادياني دربارة ترک جنگ از سوي امام مهدي نقل كرد، علاوه بر اشکال سندي و تعارض آن با روايات متواتر «قيام بالسيف» توسط حضرت؛ مي‌تواند به مرحلة پس از پيروزي‌هاي حضرت حمل‌ گردد؛ يعني با پي‏ريزي نظام الاهي و حکومت جهاني امام عصر و فروپاشي قدرت‏هاي شيطاني، شعله‏هاي جنگ فرو مي‏نشيند و ديگر قدرتي نمي‏ماند که بتواند با ارتش مهدي به رويارويي برخيزد. از اين رو، ساز و برگ نظامي در بازارها بدون تقاضا مي‏ماند.

نتيجه‌گيري

الف: حديثي که غلام احمد بر اساس آن، حضرت مهدي و حضرت عيسي را يکي مي‌دانست، علاوه بر اين‌که از شذوذات اهل سنت است، محتواي آن با رواياتي ديگر، مبني بر وجود مستقل اين دو شخصيت ناسازگار است.

ب: روايتي که از دار قطني دربارة خسوف و کسوف نقل مي‌کند، اولا، داراي سند ضعيفي است؛ ثانيا، اين‌گونه روايات که وقوع خسوف و کسوف را در زمان ظهور به صورت غيرعادي معرفي مي‌کنند، در صدد آن هستند که اهميت مسئله ظهور نمايان شود و مردم از خواب غفلت بيدار شوند و خود را براي مشاركت در آن نهضت عظيم مهيا سازند و اين مسئله با تأويل و تفسيري که غلام احمد از اين روايت ارائه مي‌كند، منافات دارد.

ج: احاديثي که دربارة دجال وارد شده و ظهور او را به عنوان علامتي براي ظهور موعود معرفي مي‌کند؛ اولا؛ بيش‌تر اين روايات داراي سندي نامعتبر هستند؛ ثانيا، با توجه به توصيفات و مضامين اين دسته از روايات دربارة دجال، احتمالات متعددي راجع به مصداق وي داده مي‌شود که نمي‌توان از مجموع آن‌ها به امري واحد رسيد.

بر فرض که گروه‌هاي مسيحیِ معاند اسلام را (طبق سخن قادياني) مصداقي از دجال بدانيم؛ اين نوع مخالفين اسلام، از صدر اسلام تا زمان غلام احمد و حتي پس از او نيز وجود داشته‌اند. بنابراين، نمي‌توان وجود معاندين در زمان قادياني را علامتي بر ظهور موعود قلمداد کرد.

د: دربارة چگونگي غلبه و رويارويي مصلح موعود با مخالفان، روايات مختلفي وجود دارند. از مجموع اين احاديث، چنين برداشت مي­شود که هر چند امام مهدي در ابتداي ظهور، اعلام دعوت عمومي کرده و از در صلح و دوستي وارد مي­شوند؛ در مقابلِ گروهي معاند که علَم ستيز بر مي‌دارند، قيام مسلحانه کرده و زمين را از وجودشان پاک خواهند کرد.

منابع

قرآن کريم.

  1. ابن أبي شيبه، عبد الله بن محمد (1409ق). المصنف في الأحاديث والآثار، تحقيق: الحدث، كمال يوسف، الرياض، مكتبة الرشد.

  2. ابن الأثير، أبو السعادات (بي‌تا). جامع الأصول من أحاديث الرسول، بي‌جا، ملتقي اهل الحديث.

  3. ابن حماد، نعيم (1414). الفتن، تحقيق: زكار، سهيل، بي‌جا، دارالفكر.

  4. ابو الحسن البغدادي، علي بن عمر (بي‌تا). سنن الدارقطنى، مصر، موقع وزارة الأوقاف المصرية.

  5. ابو داود، سليمان بن الأشعث السجستاني (بي‌تا). سنن أبي داوود، بيروت، دار الكتاب العربي.

  6. ابو عبدالله، أحمد بن محمد بن حنبل (بي‌تا)، مسند احمد، مصر، وزارت اوقاف مصر.

  7. ابوالحسين، مسلم بن الحجاج (بي‌تا). صحيح مسلم، تحقيق: عبد الباقي، محمد فؤاد، بيروت، دار إحياء التراث العربي.

  8. اربلي، علي بن عيسي (1388ق). کشف الغمة في معرفة الأئمة، تبريز، بني‌ هاشمي.

  9. اسپوزيتو، جان ل (1388). دائرةالمعارف جهان نوين­اسلام، تهران، نشر کتاب مرجع.

  10. الالباني، محمد ناصر الدين (1408ق). الجامع الصغير وزيادته، بي‌جا، المكتب الإسلامي.

  11. اميني، ابراهيم (1379). دادگستر جهان، قم، شفق.

  12. ترمذي، ابو عيسي (بي‌تا). سنن الترمذي، مصر، وزارة الاوقاف المصريه.

  13. تفتازاني، سعد الدين (1409ق). شرح المقاصد، تحقيق: عبد الرحمن عميره، ‏قم، الشريف الرضي.

  14. جرجاني، عبدالله بن عدي (1409ق). الكامل في ضعفاء الرجال، تحقيق: غزاوي، يحيي مختار، بيروت، دار الفكر.

  15. جمعي از نويسندگان قادياني (2006م). الجماعة الإسلامية الأحمدية.. عقائد، مفاهيم ونبذة تعريفية، لندن، الشرکة الاسلامية المحدوده.

  16. حر عاملى، محمد بن حسن (1425ق). إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، بيروت، اعلمى.

  17. خرمشاهي، بهاءالدين (1386). دائرةالمعارف تشيع، تهران، نشر شهيد سعيد محبي.

  18. رضايي‌موسوي، محمدمهدي (1393). نقد و بررسي باورهاي غلام احمد قادياني، (پايان‌نامه)‌، قم، مركز مهدويت.

  19. صدر، سيد محمد (بي‌تا). تاريخ ما بعد الظهور، اصفهان، مکتبة الامام اميرالمؤمنين.

  20. صدوق، محمد بن علي (1413ق). من لا يحضره الفقيه، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

  21. ــــــــــــــــــــ (1362). الخصال، قم، جامعه مدرسين.

  22. ــــــــــــــــــــ (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، دارالکتب الاسلاميه.

  23. طوسي، محمد بن الحسن (1407ق). تهذيب الأحكام، تحقيق: خرسان، حسن الموسوي، تهران، دار الكتب الإسلاميه.

  24. ـــــــــــــــــــــــ (1411ق). الغيبة، قم، دار المعارف الإسلامية.

  25. عسقلاني، أحمد بن علي بن حجر (1404ق). تهذيب التهذيب، بيروت، دار الفكر.

  26. قادياني، غلام احمد (1426ق). الاستفتاء، انگلستان، الشرکة الاسلامية المحدوده.

  27. ــــــــ، (1327). براهين احمديه، مترجم: صدرالدين احمدي قادياني، تهران، بي‌نا.

  28. ــــــــ، غلام احمد (بي‌تا). روحاني خزائن، ربوه، انتشارات ضياءالاسلام.

  29. قمي، علي بن ابراهيم (1404ق). تفسير القمي، قم، دار الكتاب.

  30. قندوزي الحنفي، سليمان بن ابراهيم (1416ق). ينابيع المودة لذوي القربي، تحقيق: الحسيني، سيد علي جمال اشرف، بي‌جا، دار الاسوة للطباعة.

  31. کليني، محمد بن يعقوب (1407ق). الکافي، مصحح: غفاري، علي اکبر، تهران، دارالکتب الإسلامية.

  32. مجلسي، محمد باقر (1404ق). بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.

  33. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق). الارشاد، قم، موسسه آل البيت، کنگره شيخ مفيد.

  34. مودودي، ابي الاعلي، الهي ‌ظهير، احسان، الندوي، ابي‌الاعلي علي (1421ق). القادياني و القاديانيه، دمشق، دار ابن كثير.

  35. نعماني، محمد بن ابراهيم ابن أبي زينب (1397ق). الغيبة، تهران، نشر صدوق.

منابع اينترنتي

سايت رسمي جماعه احمديه.www.islamahmadiyya.net

[1]. ر.ک: سايت رسمي جماعه احمديه، www.islamahmadiyya.net .

[2]. جهت آگاهي بيش‌تر از ساير ادله قاديانيه در اين زمينه و نقد آن‌ها (ر.ک: رضايي‌موسوي، محمدمهدي، پايان‌نامه «نقد و بررسي باورهاي غلام احمد قادياني»، 56-64 و 121، مرکز تخصصي مهدويت، حوزه علميه قم).

[3]. ر.ک: رضايي‌موسوي، محمدمهدي، پايان‌نامه «نقد و بررسي باورهاي غلام احمد قادياني»، ص 117، مرکز تخصصي مهدويت، حوزه علميه قم).

[4]. «المهدي الذي ينزل عليه عيسى بن مريم ويصلي خلفه عيسى» (ابن حماد، 1414، ج1 : 230، ح1103 و ر.ک: صدوق 1395ق، ج‏1 :330).

[5]. « اسمعوا يا سادة!...بعثني الله علي رأس المأئة...لأجدد الدين و انور وجه المله، و اكسر الصليب و اطفئ نار النصرانيه، و اقيم سنة خير البريه، و لاصلح ما فسد و اروج ما كسد. و انا المسيح الموعود و المهدي المعهود. منّ الله علي بالوحي و الالهام، و كلّمني كما كلّم بِرسله الكرام، ...».

[6]. قاديانيه اين حديث را به نقل از پيامبر اکرم ذکر کرده‌اند.

[7]. به نقل شيخ مفيد و شيخ طوسي: «الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ».

[8]. ر.ک: سايت رسمي ناسا http: //eclipse.gsfc.nasa.gov/eclipse.htm

[9]. البته در برخي منابع دجال را جزء اشراط الساعة مي‌دانند (ر.ك: نعماني: 16).

[10]. «لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّي یَخْرُج المَهْدیُّ مِنْ وُلْدي و لا یَخْرُجُ المَهْدِیُّ حَتَّي یَخْرُجُ سِتُوّنُ کَذّاباً…؛ قيامت برپا نمي‌شود تا وقتي که مهدي از فرزندانم ظهور کند و مهدي قيام نمي‌کند تا وقتي که شصت دروغگو خروج کند»؛ (مجلسي، بحارالانوار، ج 52: 209).

[11]. ر.ک: رضايي‌موسوي، محمدمهدي، پايان‌نامه «نقدو بررسي باورهاي غلام احمد قادياني»، ص133، مرکز تخصصي مهدويت، حوزه علميه قم.

نویسندگان:

سيد محمدمهدي رضايي‌موسوي - عزالدين رضانژاد

 


چاپ   ایمیل