بررسي و نقد تبارشناسي امام مهدي ع در روايات اهل سنت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 13 - 26 دقیقه)

174b

چکيده

در روايات اسلامي، هويت و شخصيت مهدي موعود4 كه از باورهاي مسلّم نزد عموم مذاهب اسلامي است؛ دقيق و روشن بيان شده است. او مردي است از عترت و اهل بيت پيامبر اكرم6، همنام با آن حضرت، علوي، فاطمي و حسيني و نام پدر گرامي‌‌اش، «حسن» است.

با اين حال، در برخي از روايات، مهدي موعود4، از خاندان عباس، عموي پيامبر اكرم6 و از نسل امام حسن مجتبي7 و نام پدرش، «عبد الله» عنوان شده است. اين نوشتار، ضمن بررسي اين دسته روايات با روش توصيفي ـ تحليلي؛ به اين نكته راه يافته كه اين روايات به دليل نا‌سازگاري با روايات معتبر و متواتر و نيز ضعف سند، قابل استناد نيستند. در عين حال، تأويلات و توجيهاتي براي آن‌ها بيان شده است كه با فرض صحت اين توجيهات، اين دسته از روايات با روايات ديگر ناسازگار نخواهد بود.

 

مقدمه

اعتقاد به مهدي موعود4، از باورهاي مسلم نزد عموم مذاهب اسلامي است. پشتوانه اين اعتقاد، احاديث نبوي بسياري است كه بيش از چهل نفر از صحابه پيامبر اكرم6، اين روايات را از آن حضرت نقل كرده‌اند (فقيه ايماني، 1420: ص53- 56).

شيخ عبدالمحسن العبّاد، از عالمان وهابي معاصر، بيست و پنج نفر از صحابه‌اي كه احاديث مربوط به مهدي موعود4 را روايت كرده‌اند و او به آن‌ها دست يافته؛ گزارش كرده است (خسروشاهي، 1386: ص95- 96). بر اين اساس، در تواتر روايات مربوط به مهدي موعود4 ترديدي وجود ندارد؛ چنان كه تعداد زيادي از عالمان اهل سنت به اين مطلب اذعان كرده‌اند.[1] اهميت اين مسئله تا حدي است كه علماي بسياري، اعم از شيعه و سني، در اين باره به تاليف جداگانه مبادرت كرده‌اند.[2]

در اين باره كه مهدي موعود4 مردي از امت اسلامي و از عترت و اهل بيت پيامبر اكرم6 است؛ ترديد و اختلافي وجود ندارد. به اذعان برخي مهدي پژوهان، اين ويژگي در بيش از چهارصد روايت كه از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده؛ بيان شده است (صافي گلپايگاني، 1419: ج2، ص 125- 130و هيأت العلميه، 1428: ج1، ص81- 178).

در روايات بسياري نيز كه از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است؛ به اين نكته تصريح شده كه مهدي موعود4 از ذريه فاطمه زهرا3[3] و از نسل امام حسين7 مي‌باشد.[4] البته در شماري از روايات، مهدي موعود4 از نسل امام حسن و امام حسين8 معرفي شده است (طبري، 1428: ج2، ص‌105؛ جويني خراساني، 1428: ج1، ص92 و صافي گلپايگاني، 1419: ج2، ص153ـ157). دليل آن، اين است كه مادر امام باقر7، فاطمه، دختر امام حسن مجتبي7 بوده است و لذا امام باقر7 و امامان پس از او تا امام دوازدهم از اين جهت به امام مجتبي7 نيز منتسب مي‌باشند.

بر اساس روايات شيعه، مهدي موعود4 فرزند بلا فصل امام حسن عسكري7 است كه در نيمه ماه شعبان سال 255 هجري قمري ولادت يافت و پس از شهادت پدر گرامي‌اش عهده دار امر امامت گرديد. از آن جا كه عباسيان و ديگر دشمنان آن حضرت، قصد كشتن ايشان را داشتند، آن حضرت به اذن خداوند دانا، توانا و حكيم از ديدگان، غير از خواص شيعه، غايب گرديد[5] و غيبت او تا زماني كه خداوند به او اذن ظهور و قيام ندهد، ادامه خواهد يافت. بنابر اين، هويت مهدي موعود4 در روايات به روشني ترسيم و تبيين شده است. او فرزند بلافصل امام حسن عسكري7 است كه از ناحيه اجداد پدر، به امام حسين7 و از ناحيه جده اش، فاطمه بنت الحسن، به امام حسن مجتبي7 منتسب مي‌باشد. بر اين اساس، او از عترت و اهل بيت خاص پيامبر اكرم6 است و از ذريه فاطمه زهرا و اميرالمومنين8 مي‌باشد. با اين حال، در پاره­اي از روايات كه از طريق اهل سنت نقل شده، مهدي موعود، از نسل عباس، عموي پيامبر اكرم6 معرفي گرديده و در پاره­اي روايات ديگر، از نسل امام حسن مجتبي7 به شمار آمده و نام پدرش نيز عبدالله ـ همنام پدر پيامبر اكرم6 ـ بيان شده است. از ميان عالمان مطرح اهل سنت، كسي به مفاد اين دسته از روايات ( از نسل عباس بودن مهدي موعود4) قائل نشده است؛ ولي دو دسته ديگر قائلان و طرفداراني دارد. پژوهش حاضر اين گونه­هاي روايي را بررسي و ارزيابي كرده است.

مهدي موعود علوي و فاطمي است، نه عباسي

همان‎گونه که بيان كرديم، در احاديث بسياري که از حد تواتر فراتر مي‌نمايد، مهدي موعود به عنوان فردي از عترت و اهل بيت پيامبر اکرم6 و از نسل اميرالمؤمنين7 و فاطمه زهرا3 معرفي شده است؛ ولي در برخي از روايات اهل سنت، از او به عنوان مردي از نسل عباس بن عبدالمطلب ياد شده است.

  1. بر اساس روايتي از پيامبر اکرم6، خطاب به عباس:

انّ الله ابتدأ بي الإسلام و سيختمه بغلام من ولدک و هو الذي يتقدم لعيسي بن مريم؛ خداوند اسلام را با من آغاز کرد و به جواني از فرزندان تو پايان خواهد داد. او کسي است که مقدّم بر عيسي بن مريم مي‎باشد (عيسي7 در نماز به او اقتدا مي‎کند) (خطيب بغدادي، بي­تا: ج3، ص 323ـ 324 و ج4، ص117؛ ذهبي، بي­تا: ج1، ص89 و طبري، 1428: ج2، ص408).

  1. روايت ديگري از پيامبر اکرم6 خطاب به عباس:

منک المهدیّ في آخر الزمان، به ينشر الهدي و به تطفأ نيران الضلالات، إنّ الله فتح بنا الأمر و بذریّتک يختم؛ مهدي4 در آخر‌الزمان از نسل تو است. به وسيله او هدايت منتشر و آتش گمراهي‌ها خاموش مي‌شود خداوند اسلام را با ما آغاز کرد و به ذريه تو پايان مي‎دهد (طبري، 1428: ج2، ص406 و سيوطي، بي­تا: ج3، ص322، ح9047).

  1. روايت از عثمان بن عفان، به نقل از پيامبر6:

المهدي من ولد العباس عمّي: مهدي از فرزندان عمويم، عباس است (طبري، 1428: ج2، ص406 و مناوي، 1416: ج6، ص342).

چند روايت ديگر، با همين مضمون در برخي متون روايي نقل شده است (هيأت العلميه، 1428: ج1، ص199- 214).

درباره اين روايات نکاتي چند قابل ذكر است:

الف) اين روايات از نظر سند قابل احتجاج نيستند. ابو عبدالله ذهبي درباره روايت اول گفته است: آفت اين روايت محمد بن مخلّد عطار است، و شگفت از خطيب بغدادي است که آن را نقل کرده، بدون آن كه از ضعفش سخن گفته باشد؛ شايد بدان جهت که چون ضعفش آشکار است.[6]جلال الدين سيوطي نيز آن را از «موضوعات» (احاديث ساختگي) دانسته است (سيوطي، بي­تا: ج1، ص435). برخي ديگر آن را غريب و منکر شمرده‎اند (غماري المغربي، 1380: ص566 و هيأت العلميه، 1428: ج1، ص206).

روايت دوم در ذخائر العقبي به صورت مرسل نقل شده است (طبري، 1428: ج2، ص406).

در سند روايت سوم که مشهورترين روايات دراين‏ باره است؛ «محمد بن الوليد قرشي» وجود دارد و او تنها فردي است که آن را روايت کرده (هيتمي المکي، 1425: ص206) و كسي است كه ابن عدي درباره‎اش معتقد است او جعل حديث مي‎کرده است. ابن الجوزي گفته است:

در رجال اين روايت محمد بن وليد مُقري است. ابن عدي درباره‎اش گفته است: او جعل حديث مي‎کرد و اسانيد و متون را تغيير مي‎داد (ذهبي، بي­تا: ج4، ص 59).

ابن ابي معشر او را «کذّاب» ناميده و سمهودي نيز او را «وضّاع» (حديث ساز) شمرده است (مناوي، 1416: ج6، ص342). اسناد روايات ديگر نيز چنين مشکلي را دارند (هيأت العلميه، 1428: ج1، ص212).

ب) اين روايات، با روايات فراواني که از حد تواتر فراتر مي‎باشند و در آن‌ها تصريح شده است که مهدي موعود4 از ذریّه پيامبر اکرم6 و از نسل امير المؤمنين و فاطمه زهرا8 مي‏باشد؛ ناسازگارند و روشن است که اين روايات؛ به ويژه با نارسايي‏هايي که از حيث سند دارند، با روايات اخيرالذكر تاب مقابله نخواهند داشت. و اگر قابل تأويل نباشند، مردود خواهند بود. سمهودي درباره حديث «المهدي من ولد العباس عمّي» که در «الجامع الصغير» سيوطي نقل شده؛ چنين گفته است: «روايات قبل و بعد آن؛ که ‌گوياي اين مطلب‎اند که مهدي4 از ذريه و عترت پيامبر اکرم6 است؛ اصح مي‎باشند (مناوي، 1416: ج6، ص342). شوکاني نيز گفته است: «احاديث دال بر اين که مهدي4 از فرزندان پيامبر6 است، ارجح مي‎باشند» (قنوجي البخاري، 1307: ص135و هيأت العلميه، 1428: ج1، ص212). شمس الدين سفاريني نيز (م/1188هـ) گفته است:

اين اخبار نافي اين نمي‏باشند که مهدي از ذريه رسول خدا6 و از فرزندان فاطمه زهرا3 است؛ زيرا احاديث مبتني بر اين مطلب، اکثر و اصحّ مي‏باشند؛ بلکه برخي از حفاظ امت و برجستگان از ائمه حديث گفته‎اند اين مطلب که مهدي از ذريه پيامبر6 است، به صورت متواتر از آن حضرت روايت شده است. لذا براي عدول از آن و توجه به غير آن، مجوزي وجود ندارد (سفاريني، بي­تا: ج2، ص3 و هيأت العلميه، 1428: ج1، ص205).

ج) برخي از علما براي اين روايات توجيهاتي را ذکر کرده‎اند:

اول. مقصود از انتساب مهدي موعود4 به عباس، انتساب از جهت مادري است؛ نه از جهت پدري (هيأت العلميه، 1428: ج1، ص205، 206 و 212) ؛ يعني چون ام الفضل، زوجه عباس، مرضعه جدّ مهدي4 بوده است؛ ادعاي اين نكته که مهدي4 از فرزندان او است، ناروا نمي باشد (طبرسي نوري، 1377: ص197).

دوم. مقصود از مهدي در اين روايات، مهدي عباسي (سومين خليفه عباسي) است (هيتمي المکي، 1425: ص206). بديهي است اين وجه، با وصف مهدي در اين روايات، مبني بر اين‎که وي زمين را آکنده از عدل و داد خواهد کرد و اين‎که عيسي بن مريم7 در نماز به او اقتدا خواهد کرد؛ سازگاري ندارد.

سوم. درباره برخي از اين روايات، از ابن عباس که گفته است: «منّا المهدي»؛ مي‎توان گفت: مقصود وي آن است که مهدي موعود از بني هاشم است، نه خصوص بني عباس؛ زيرا در روايات بسياري از او نقل شده که در برابر بني اميه و ديگران به هاشمي بودن خود افتخار کرده است (هيأت العلميه، 1428: ج1، ص216).

چهارم. در شماري از روايات تصريح شده است که مهدي موعود4 از خاندان عباسي نيست؛ بلکه او از خاندان علي7 است و پس از زوال فرمانروايي عباسيان، قيام خواهد کرد (همان: ص219- 223).

مهدي4 از نسل امام حسن، يا امام حسين8

همان‏گونه که در آغاز اين گفتار بيان گرديد، در روايات بسياري که از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است، تصريح گرديده که مهدي موعود4 از نسل امام حسين7 است. البته آن حضرت در شماري از روايات، به امام حسن7 نيز منسوب گرديده است که اين نكته بر انتساب امامان اهل بيت: از امام باقر7 تا امام دوازدهم به امام حسن7 از ناحيه مادر مبتني مي‎باشد؛ چرا که مادر امام باقر7، دختر امام حسن7 بوده است. بر اساس اين روايات، عموم شيعه و بسياري از عالمان اهل سنت بر اين عقيده‎اند که مهدي موعود4 از جنبه پدري به امام حسين7 منسوب مي‏باشد؛ بدين ترتيب: ايشان فرزند امام حسن عسکري، ايشان فرزند امام علي نقي، ايشان فرزند امام محمد تقي و ايشان فرزند امام علي بن موسي الرضا، ايشان فرزند امام موسي کاظم، ايشان فرزند امام جعفر صادق، ايشان فرزند امام محمد باقر و ايشان فرزند امام علي بن الحسين: مي‎باشد. ولي در برخي از روايات که از طريق اهل سنت نقل شده است؛ مهدي موعود4 از صلب امام حسن مجتبي7 عنوان گرديده و عده‎اي از عالمان اهل سنت (و شايد قول مشهور) بر اين عقيده‎اند که مهدي موعود4 از نسل امام حسن7 است.

ابو داود روايت کرده است که اميرالمؤمنين7، در حالي که به امام حسن7 اشاره داشت، فرمود:

ابني هذا سیّد کما سمّاه النبیّ و سيخرج من صلبه رجل يسمّي باسم نبیّکم يشبهه في الخُلق و لايشبهه في الخَلق يملأ الارض عدلا؛ اين فرزندم ]=حسن7[ سيد ]=آقا و بزرگ[ است؛ همان‎گونه که پيامبر6 او را اين‎گونه وصف کرده است و از صلب او مردي به دنيا خواهد آمد که همنام پيامبرتان است. در اخلاق همانند او است؛ ولي در خلقت همانند او نيست؛ زمين را پر از عدل مي‌كند (ابي داود، 1418: ج8، ص306، ح4290).

ابن حجر مکي به اين روايت استناد کرده و روايت دال بر اين‎ نكته كه مهدي موعود4 از فرزندان امام حسين7 است را، بي اساس شمرده و مبناي اين ادعا را كه مهدي موعود از نسل امام حسن7 است، اين مقوله دانسته است که آن حضرت از روي شفقت بر امت اسلامي و براي رضاي خداوند خلافت را رها کرد و بدين جهت، خداوند قيام کننده به خلافت حقه را در زماني که بدان نياز شديد مي‎باشد؛ از فرزندان او قرار داد تا زمين را پر از عدل سازد. وي با تکيه بر اين روايت، عقيده شيعه اماميه که مهدي موعود4 را دوازدهمين امام و فرزند امام حسن عسکري7 دانسته‎اند، نادرست شمرده و افزوده است روايت صحيحي که گوياي اين نكته باشد که نام پدر مهدي، موافق نام پدر پيامبر6 است نيز، با ديدگاه شيعه ناسازگار است؛ زيرا نام پدر مهدي (حضرت ولي عصر4) با نام پدر پيامبر6 هماهنگ نيست (هيتمي المکي، 1425: ص208).

در نقد سخن ابن حجر مکي نکاتي قابل ذكر است:

  1. سند روايت ابي داود داراي اشکال است؛ زيرا وي گفته است: «حُدّثت عن هارون بن المغيرة»؛ از هارون بن مغيره به من گزارش شده است»[7] و در واقع معلوم نيست که گزارش کننده چه کسي است.

  2. جزري شافعي در کتاب أسمي المناقب اين حديث را از ابو داود نقل کرده و در آن، به جاي «حسن»، «حسين» آمده است.[8] بنابراين، احتمال «تصحيف» در نقل روايت ابو داود، بعيد نيست.

  3. بر فرض اين‎که سند روايت دال بر اين‎که مهدي موعود4 از فرزندان امام حسين7 است (که در منابع اهل سنت نقل شده است)؛ ناتمام باشد؛ اين، دليل بر نادرستي عقيده شيعه نخواهد بود؛ زيرا روايات شيعه در اين خصوص صحيح و متواتر است.

  4. بسياري از عالمان اهل سنّت در اين‎باره با شيعه هم رأي مي‎باشند؛ چنان‎که ابو نعيم اصفهاني (م/430هـ) در کتاب «چهل حديث درباره مهدي4» گفته است:

الحديث السادس في أنّ المهدي هو الحسيني»؛ حديث ششم درباره اين است که مهدي حسيني است. وي سپس حديث حذيفه را نقل کرده که گفته است: پيامبر اکرم6 براي ما خطبه‌اي ايراد کرد و سپس فرمود: اگر از عمر دنيا جز يک روز باقي نماند؛ خداوند آن روز را طولاني خواهد کرد تا مردي از فرزندان مرا که همنام من است، برگزيند. سلمان گفت: اي رسول خدا! از کداميک از فرزندان تو مي‏باشد؟ پيامبر6 دست حسين7 را گرفت و فرمود: از اين فرزندم مي‎باشد (حافظ ابو نعيم الاصفهاني، 1432: ص48).

حافظ ابو عبدالله کنجي شافعي (م/658هـ) نيز باب نهم کتاب خود البيان في اخبار صاحب الزمان4 را به اين مطلب اختصاص داده و گفته است:

الباب التاسع في تصريح النبي6 بأن المهدي4 من ولد الحسين7؛ باب نهم درباره تصريح پيامبر6 است به اين که مهدي4 از فرزندان حسين7 است. وي سپس با سند از ابو سعيد خدري روايت کرده که پيامبر اکرم6 بيمار شده بود، فاطمه زهرا3 به عيادت او آمد، در حالي كه من در جانب راست پيامبر نشسته بودم. وقتي فاطمه3 پيامبر6 را در حال ضعف ديد، گريان شد. پيامبر6 فرمود: چرا گريه مي‎کني؟ آيا نمي‏داني که خدا به زمين نظر کرد و پدرت را به پيامبري برگزيد؛ سپس به زمين نظر کرد و همسرت را انتخاب کرد و به من وحي کرد؛ پس من تو را به همسري او درآوردم و او را وصي خود قرار دادم؟! آيا نمي‎داني که پدرت در پرتو کرامت الاهي داناترين و حليم‎ترين و پيشتازترين آنان در اسلام را همسر تو قرار داد؟! فاطمه3 خندان و شادمان شد ابو سعيد سپس مطالب ديگري را که پيامبر اکرم6 درباره فضايل اميرالمؤمنين و اهل بيت: بيان کرده، نقل کرده است؛ در پايان آن حديث چنين آمده است: و منا مهدي الأمة الذي يصلي عيسي خلفه ثم ضرب علي منکب الحسين7 فقال: من هذا مهدي الأمة. حافظ كنجي گفته است: دارقُـطني صاحب جرح و تعديل حديث را اين‏گونه روايت کرده است (کنجي الشافعي، 1339: ص119- 120).

محب الدين طبري (م/694 هـ) نيز روايت حذيفة بن يمان را که پيش از اين از ابونعيم نقل کرديم، بازگفته و افزوده است:

فيحمل ما ورد مطلقاً فيما تقدم علي هذا المقیّد؛ آنچه قبلاً به صورت مطلق [درباره اين‎که مهدي7 از فرزندان فاطمه3 است] نقل کرديم؛ بر اين مقیّد حمل مي‎شود (طبري، 1428: ج2، ص107)؛

يعني مهدي از فرزندان حسين7 است.

بسياري از عالمان اهل سنّت دراين ‎باره که حضرت مهدي4 فرزند امام حسن عسکري7 است و در پس پرده غيبت به‌سر مي‎برد و او همان مهدي موعود4 است که در آينده به اذن خداوند متعال ظهور و قيام مي‌كند و جهان را آکنده از عدل و داد خواهد كرد؛ هماهنگ مي‎باشند.[9] بنابراين، آنان مهدي موعود4 را از فرزندان امام حسين7 مي‎دانند.

نام پدر

بر اساس آنچه بيان گرديد، نام پدر مهدي موعود4، «حسن» است. اما در شماري از روايات منقول از طريق اهل سنّت؛[10] آمده است که پيامبر اکرم6 در معرفي مهدي موعود4 فرموده است:

اسمه اسمي و اسم أبيه اسم أبي»؛ نام او همانند نام من و نام پدر او همانند نام پدر من مي‏باشد.

در ارزيابي اين روايات نکاتي چند قابل طرح است:

  1. در اکثر روايات، عبارت «و اسم ابيه اسم أبي» نيامده است. ابو داود اين حديث را از پنج طريق روايت کرده و در سه طريق آن، عبارت مزبور وجود ندارد و فقط عبارت «اسمه إسمي» (ابي داود، 1418: ج4، ص306، ح4282)، آمده است. ترمذي نيز اين حديث را از عبدالله بن مسعود، علي بن ابي‎طالب7، ابي سعيد خدري، ام سلمه و ابي هريره روايت کرده و در آن عبارت «اسم أبيه اسم أبي» نيامده است (الترمذي، 1421: ص611 و ابن المنادي، بي‌تا: ص230 و 231). در مسند احمد بن حنبل نيز اين حديث به صورت مکرر نقل شده و در هيچ يک از آن‌ها جمله «اسم أبيه اسم أبي» ذکر نشده است.[11]

حافظ ابو عبد الله كنجي شافعي دراين ‎باره گفته است:

ترمذي حديث را نقل کرده و عبارت «اسم ابيه اسم أبي» را نياورده، و ابو داود آن را نياورده است و در معظم روايات حفاظ و ثقات از ناقلان اخبار، فقط عبارت «إسمه اسمي» آمده است.

امام احمد، با توجه به ضبط و اتقاني که در نقل روايات داشته؛ اين حديث را متعدد در مسند خود نقل كرده، و در همه آن‌ها فقط عبارت «اسمه إسمي» آمده است. ابونعيم در مناقب المهدي اين حديث را از تعداد بسياري که همگي آن را از عاصم بن ابي النجود، از زرّ، از عبدالله بن مسعود، از پيامبر اکرم6 روايت کرده‏اند؛ نقل کرده و در هيچ يک از آن‌ها عبارت «اسم أبيه اسم أبي» نيامده است. آنان عبارتند از: 1. سفيان بن عيينه، 2. قطر بن خليفه، 3. أعمش، 4. ابو اسحاق سليمان بن فيروز شيباني، 5. حفص بن عمر، 6. سفيان ثوري، 7. شعبه، 8. واسط بن حارث، 9. ابو شيبه، 10. سليمان بن قرم، 11. جعفر أحمر، 12. سلام ابو منذر، 13. ابو شهاب محمد بن قرم، 14. عمر بن عبيد طنافسي، 15. ابوبکر بن عياش، 16. ابوالمجحف داود بن ابي العوف، 17. عثمان بن شبرمه، 18. عبد المطلب بن أبي‎عيينه، 19. محمد بن عياش، 20. عمرو بن قيس ملائي، 21. عمار بن زريق، 22. عبدالله بن حکيم بن جبير اسدي، 23. عمر بن عبدالله بن بشر، 24. ابوالاحوص، 25. سعد بن الحسن بن اخت ثعلبه، 26. معاذ بن هاشم، 27. يوسف بن يونس، 28. غالب بن عثمان، 29. حمزة الزيات، 30. شيبان، 31. حکم بن هاشم.

عمرو بن مرّه نيز اين حديث را از زرّ روايت کرده و هيچ يک از آنان عبارت «اسم أبيه اسم ابي» را نياورده‎ است؛ مگر عبيدالله بن موسي که آن را از زائده و او از عاصم روايت کرده که در نقل او عبارت «اسم ابيه اسم ابي» آمده است و حافظ ابو الحسن، محمد حسين بن ابراهيم بن عاصم آبري در کتاب مناقب الشافعي حديث مربوط به قيام مهدي موعود4 را با افزوده «اسم ابيه اسم ابي» نقل کرده است.[12] فرد خردمند در اين که اين افزوده در مقابل اجتماع اين امامان [حديث] برخلاف آن، اعتباري ندارد؛ ترديد نمي‌کند (کنجي شافعي، 1339: ص93- 96).

احتمال اين‎که اين گروه از محدثان، از نقل جمله مزبور غفلت کرده‏اند، معقول نيست؛ چنان‏که اين احتمال ‎که به دليل مهم نبودن آن، آگاهانه از نقل آن صرف‎نظر کرده باشند، نيز، مردود است؛ چرا که بدون شک، جمله مزبور بار معنايي ويژه‏اي داشته و در نسب شناسي مهدي موعود4 نقش مهمي دارد.

  1. اين احتمال بعيد نيست ‎که عبارت «و اسم أبيه اسم أبي» براي مشروع جلوه دادن قيام محمد بن عبدالله بن حسن، ملقب به «نفس زکیّه» يا حکومت محمد بن عبدالله، فرزند منصور عباسي که ملقب به «مهدي» بود، جعل شده باشد. برخي از مورخان، مانند مؤلف « الفخري في الآداب السلطانية و الدول الإسلامية» گفته است:

عبدالله محض اين عقيده را براي طوايفي از مردم القا مي‎کرد که فرزندش، محمد همان مهدي موعود است و او اين عبارت «و اسم أبيه اسم أبي» را روايت مي‏کرد (صافي گلپايگاني، 1428: ج2، ص204 و مروزي العلوي، بي­تا: ص 165- 166).

  1. روايت مزبور با روايات بسياري از طريق شيعه و اهل سنّت درباره اين‎که نام پدر مهدي موعود4 «حسن» است؛ منافات دارد.

توجيهات و تأويلات

از سوي برخي از صاحب نظران، براي جمله «و اسم أبيه اسم أبي» توجيهات و تأويلاتي به شرح ذيل بيان شده که اگر پذيرفته شود؛ بر فرض صحت، با روايات ديگر سازگار خواهد بود:

  1. مقصود از کلمه «أب»، جدّ است؛ زيرا اطلاق لفظ «أب» بر جدّ در زبان عرب شايع است و در قرآن کريم نيز به کار رفته است مانند آيه Gوَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيعْقُوبF (يوسف: 38). همچنين بر «کنيه»، واژه «اسم» اطلاق مي‏شود؛ چنان‎که از حضرت علي7 روايت شده که پيامبر6 او را «ابوتراب» ناميده و هيچ اسمي نزد او، از اين واژه محبوب‏تر نبود. بنابراين، مقصود از «اسم أبيه» اين است که کنيه جدش، امام حسين7 (ابو عبدالله) با نام پدر پيامبر6 همانند است (قرشي الشافعي، 1412: ص318- 319). اين وجه، رافع اشكال نيست؛ زيرا ابو عبد الله (كنيه امام حسين7) غير از «عبدالله» است.

  2. کنيه امام حسن عسکري7 «ابو محمد» است و از طرفي پدر پيامبر6 نيز «ابو محمد» بوده است. بنابراين، کنيه پدر حضرت ولي عصر4 با کنيه پدر پيامبر6 همانند مي‏باشد، و مقصود از اسم، همان کنيه است؛ زيرا کنيه نيز داخل در اسم مي‏باشد. [13]

اشكال اين وجه آن است كه «ابو محمد» از كنيه‌هاي پدر پيامبر اكرم6 نقل نشده است.

  1. عبارت، در اصل «اسمه اسمي و اسم أبي» بوده است؛ زيرا در برخي از روايات آمده است که يکي از نام‏هاي مهدي4 «عبدالله» است (صافي گلپايگاني، 1419: ج2، ص 205). بنابراين، مفاد حديث اين است که مهدي موعود4 همنام پيامبر6 و پدر ايشان مي‏باشد؛ ولي چون راوي به اين مطلب توجه نداشته است؛ حديث برايش نامفهوم بوده و براي آن‏که قابل فهم باشد، لفظ «و اسم ابيه» را به آن افزوده است (همان).

اين وجه با وجه بعدي، صرف احتمال است و هيچ شاهد ومؤيدي ندارد؛ ولي اشكال تعارض را حل مي‌كند.

  1. محتمل است عبارت، در اصل «و اسم ابنه اسم أبي» بوده باشد؛ زيرا از روايات به دست مي‏آيد که يکي از فرزندان مهدي موعود4، «عبدالله» نام دارد و از جمله کنيه‏هاي او «ابوعبدالله» است؛ ولي لفظ «إبنه» به «أبيه» تغيير يافته است (همان).

  2. امام عسكري7 دو نام داشته است: «حسن» و «عبدالله». اين مطلب را نوري طبرسي مؤلف کفاية الموحدين و شهاب الدين دولت آبادي در كتاب هداية السعداء از علماي اهل سنّت نقل کرده‏اند. بر اين اساس، عبارت «و إسم أبيه إسم أبي» با هيچ مشکلي مواجه نخواهد بود.[14]

اگر نقل مزبور، پذيرفته شود، اين وجه بر همه وجوه، ياد شده برتري دارد.

نتيجه گيري

  1. بر اساس روايات بسياري منقول از پيامبر اكرم6 و اهل بيت عصمت و طهارت:؛ مهدي موعود7 فرزند بلافصل امام حسن عسكري7 و همنام پيامبر اكرم6 است. از ناحيه پدر به امام حسين7 و از ناحيه جده‌اش فاطمه بنت الحسن، به امام حسن مجتبي7 منتسب مي‌باشد. لذا او فاطمي و علوي و از عترت و اهل بيت خاص رسول خدا6 است.

  2. در پاره‌اي از روايات اهل سنت امام بعنوان مردي از نسل عباس بن عبدالمطلب ياد شده است. اين روايات از نظر سند داراي ضعف و با روايات ديگر که امام را از نسل پيامبر9 مي‌دانند در تعارض است. علاوه بر آن برخي علماي اهل سنت روايات از نسل پيامبر9 را صحيح تر مي‌دانند. با چشم پوشي از ضعف سندي مي‌توان توجيهات ديگري طرح كرد؛ مانند اين که مراد از مهدي در اين روايات مهدي عباسي باشد که روايات در رابطه با اين خليفه جعل شده باشد.

  3. در برخي از روايات امام زمان4 را از صلب امام حسن مجتبي7 دانسته‌اند که اين روايات علاوه بر ضعف سند مورد قبول اهل سنت نيز نمي‌باشد و در ميان منابع آنان به فرزندي امام مهدي4 از نسل امام حسين7 اشاره شده است.

  4. روايات اسم ابيه اسم ابي در اکثر منابع اهل سنت نيامده و تنها به عبارت اسمه اسمي بسنده شده است. توجيهاتي در متن مقاله در باره اين بحث آورده شده است.

منابع

قرآن كريم.

ابن المنادي، احمد بن جعفر (بي‌تا). الملاحم و الفتن، قم، نسخة مخطوطة في مكتبة مسجد الاعظم.

ابن ماجه، محمد بن يزيد (بي‌تا). سنن ابن ماجه، بيروت، دارالفكر.

ابي داود، سليمان بن الاشعث (1418ق). سنن ابي داود، بيروت، دار ابن حزم.

احمد بن حنبل (1416ق). المسند، تحقيق: احمد محمد شاكر، قاهره، دار الحديث.

ترمذي، محمدبن عيسي (1421ق). الجامع الصحيح سنن الترمذي، داراحياء التراث العربي، بيروت.

الجزري الشافعي، محمد بن محمد (بي‌تا). اسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن ابي طالب، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمومنين7.

جعفري، جواد (1389). ديدار در عصر غيبت از نفي تا اثبات، قم، مؤسسه آينده روشن.

جويني الخراساني، ابراهيم بن محمد (1428ق). فرائد السمطين، قم، دارالحبيب.

حافظ ابو نعيم الاصفهاني (1432ق). الأربعون حديثا في امر المهدي4، مؤسسه آل البيت: لاحياء التراث، بيروت.

حاكم النيشابوري، محمد بن عبدالله (1422ق). المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالكتب العلميه.

خسروشاهي، سيد هادي (1386). مصلح جهاني و مهدي موعود4از ديدگاه اهل سنت، قم، بوستان كتاب.

خطيب البغدادي، احمد بن علي (بي‌تا). تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العليمه.

ذهبي، محمد بن احمد (بي‌تا). ميزان الاعتدال في نقد الرجال، بيروت، دار الفكر.

سفاريني، محمد بن احمد بن سالم (بي‌تا). لوائح الانوار البهيه، مصر، مجله المنار.

سيوطي، جلال الدين (بي‌تا). اللئالي المصنوعة في الاحاديث الموضوعه، بيروت، دار المعرفه.

سيوطي، جلال الدين (بي‌تا). جامع الاحاديث، دمشق، مطبعه محمد هاشم الكتبي.

صافي گلپايگاني، لطف الله (1419ق). منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، قم، مؤسسة السيدة المعصومه3.

طبراني، سليمان بن احمد (بي‌تا). المعجم الكبير، بغداد، الدار العربية.

طبرسي نوري، ميرزا حسين (1377). النجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران.

طبري، محب الدين احمد بن عبدالله (1428ق). ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، قم، مؤسسه ‌دارالكتاب الاسلامي.

غماري المغربي، احمد بن محمد بن الصديق (1380ق). ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون، دمشق، مطبعة الترقي.

فقيه ايماني، مهدي (1420ق). اصالة المهدوية في الاسلام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامية.

قرشي الشافعي، محمد بن طلحه (1412ق). مطالب السؤول في مناقب آل الرسول6، بيروت، دارالبلاغه.

قنوجي البخاري، محمد صديق حسن (1307ق). الإذاعة لما كان و ما يكون بين يدي الساعة، بيروت، دار الكتب العلميه.

كنجي الشافعي، محمد بن يوسف (1339ق). البيان في اخبار صاحب الزمان7، قم، مؤسسه الهادي.

مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، تحقيق: جمعي از محققان، بيروت، دار احياء التراث العربي.

مروزي العلوي، اسماعيل بن حسين (بي­تا). الفخري في انساب الطالبيين، تحقيق: سيدمهدي رجايي، مکتبة آية الله مرعشي نجفي العامة، قم.

مناوي، عبدالرئوف (1416ق). فيض القدير في شرح الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر.

الهيئة العلميه في مؤسسة المعارف الاسلاميه (1428ق). معجم احاديث الامام المهدي4، مؤسسة المعارف الاسلامية، قم.

هيتمي المكي، ابن حجر (1425ق). الصواعق المحرقه، بيروت، المكتبة العصريه.

[1]. به دو منبع پيشين رجوع شود.

[2]. برخي از نويسندگان، 2066 كتاب را در اين باره نام برده­اند (علي‌اكبر مهدي‌پور، كتابنامه حضرت مهدي4 در دو جلد).

[3]. در اين‌جا به تعدادي از منابع اهل سنت اشاره مي گردد: سنن ابي داود، 1422: ص672، ح4284؛ سنن ابن ماجه، بي­تا: ج2، ص‌1368، ح4086؛ ملاحم ابن المنادي، بي­تا: ص179، ح120؛ المعجم الكبير، بي­تا: ج23، ص267، ح566؛ المستدرك علي الصحيحين، 1422: ج4، ص 577 و الجامع الصغير، 1416: ج2، ص672، ح9341؛ با استقرا در منابع روايي ويژگي مزبور در 427 روايت بيان شده است؛ (ر.ك: منتخب الاثر، 1419: ج2، ص142ـ153و معجم احاديث امام المهدي4، 1428: ج1، ص81ـ178).

[4].البيان في اخبار صاحب الزمان، 1339: باب نهم، ص119ـ 120؛ ذخائرالعقبي، 1428: ج2، ص‌107؛ فرائدالسمطين، 1428: ح2، ص325ـ 326، ح575. ويژگي مزبور در بيش از 200 روايت، بيان شده است، (منتخب الاثر، 1419: ج2، ص158ـ161).

[5]. غيبت مهدي موعود4، دو مرحله دارد: 1. غيبت صغرا كه در سال 329 پايان يافته است. ويژگي بارز اين دوره آن است كه امام7 نايبان خاصي داشته است و آن حضرت، از طريق آنان به مسايل ديني شيعيان رسيدگي مي‌كرده است و پس از آن، در دوره غيبت كبرا است كه فقيهان پارسا و با كفايت به عنوان نواب عام امام7 به مسايل ديني شيعيان رسيدگي مي‌كنند. البته، غيبت امام به اين معنا نيست كه امام7 در مكاني جدا از مردم زندگي مي‌كند و هيچ گونه ارتباطي با آنان ‌ندارد، بلكه آن حضرت در ميان مردم حضور دارد و در مواقع خاص به گونه­اي كه خود مناسب و لازم مي‌داند و از جانب خداوند مأذون هستند، در پاره­اي از امور دخالت مي‌كنند. جهت آگاهي بيش­تر در اين باره (ر.ك: جواد جعفري، ديدار در عصر غيبت از نفي تا اثبات).

[6]. ميزان الإعتدال، بي­تا: ج1، ص89، شماره 328. عبارت حديث در ميزان الإعتدال چنين است: «سنختم هذا الأمر بغلام من ولدک يا عمّ يصلّي بعيسي بن مريم».

[7]. روايت چنين است: «قال ابو داود: حُدثت عن هارون بن المغيرة قال: حدثنا عمرو بن أبي قيس، عن شعيب بن خالد، عن أبي اسحاق، قال: قال عليy- و نظر الي ابنه الحسن...».

[8]. أسمي المناقب في تهذيب أسني المطالب، بي­تا: ص165-168و مصلح جهاني و مهدي موعود4 از ديدگاه اهل سنت، 1386: ص62، به نقل از المهدي المنتظر في الفکر الإسلامي.

[9]. در کتاب أصالة المهدوية في الاسلام، 1420: ص81-101، نام 112 نفر از عالمان اهل سنت (از قرن چهارم تا قرن چهاردهم) دراين ‏باره نقل شده؛ سپس افزوده شده است که ثامر عميدي در کتاب «الدفاع عن الکافي» چهارده عالم ديگر از اهل سنت را نيز دراين ‎باره نقل کرده، در نتيجه شمار آنان 126 عالم مي‎باشد.

[10]. در کتاب، معجم احاديث الامام المهدي4، 1428: ج1، ص179-193. در اين باره پنج روايت نقل شده است.

[11]. المسند، احمدبن حنبل، شرح احمد محمد شاکر، 1416: ج3، ص491، حديث 3571؛ ص493-494، حديث 3572 و 3573؛ ج4، ص142، حديث 4098 و 202، حديث 4279.

[12]. و زاد زائدة في روايته: «لولم يبق من الدنيا الا يوم لطوّل الله ذلک اليوم حتّي يبعث الله رجلا منّي او من اهل بيتي يواطئ اسمه اسمي و اسم ابيه اسم أّبي يملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جوراً و ظلماً».

[13]. بحار الأنوار، 1403: ج 51، ص101. اين وجه را علامه مجلسي از بعضي از معاصران خود نقل کرده است و ميرزا حسين طبرسي نوري نيز آن را در النجم الثاقب، 1377: ص213 برگزيده است.

[14]. به نقل از فاضل متتبع، ملا محمد رضا امامي در «جنّات الخلود».

 

نویسنده:

علي رباني گلپايگاني

 


چاپ   ایمیل