چکيده
يكي از موضوعات نيازمند پژوهش، بازشناخت مباحث مهدويت در قرآن و بازتاب آن در تفاسير مذاهب اسلامي است. از جمله آیاتی که در تبیین آن، موضوعات مهدویت مورد توجه مفسران قرار گرفته، آيه شريفه 187 سوره اعراف است. نوشتار پیش رو، ضمن تبیین دیدگاههای مفسران شیعه و سنی، با تأکید بر آراي تفسیری رشیدرضا و مراغی، رویکرد انکاری ایشان را در مواجهه با روایات مهدوی، به بوته نقد کشانده و چالشهای احتمالی این برداشتها را مورد ارزیابی قرار داده است. سپس با رهگیری بازتاب آموزههاي مشترک مهدويت در تفاسير فریقین در ذیل آیه، به تبیین دیدگاههای مفسران در اینباره پرداخته است. در اینباره، سه آموزه مشترك مهدوي: مشخص نبودن وقت ظهور، اشراطالساعه بودن زمان ظهور و اصل مهدي باوري، بازشناسی گردید که در برخی تفاسیر فریقین مورد توجه قرار گرفته است.
- مقدمه
خداي متعال در آيه 187 سوره اعراف ميفرمايد: Nيَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَM.
اكثر مفسران قرآن كريم، آيه شريفه مذكور را در مورد وقوع قيامت و اوصاف آن دانسته و ذيل آن به مباحث مرتبط به قيامت پرداختهاند؛ اما برخی از مفسران شيعه و اهل سنت، با توجه به روايات تفسيري ذيل آيه شريفه و تطبيق آن به روز ظهور، آن را با امام مهدي مرتبط دانسته و ذيل تفسير آيه، به مباحثي در خصوص مهدويت پرداختهاند؛ اين مقاله که با روش مقایسهای انجام شده است، ضمن بررسي این موضوع در منابع تفسيري فريقين و تحليل و تبیین آنها، به بازشناسی و تبيين آموزههاي مشترك مهدوي در ذیل آيه مذكور در تفاسیر پرداخته است. باور به مهدی در آخرالزمان، باوری ریشهدار در سنت اسلامی است که در حوزههای مختلف علوم اسلامی، مخصوصا دانش تفسیر به گونهای قابل توجه بازتابی معنادار داشته است. گرچه این موضوع در موارد متعددی از تفاسیر فریقین بازتاب یافته است؛ آیه 187 اعراف جایگاه قابل تأملی در ارائه این باور به خود اختصاص داده و زمینهای فراهم آورده است تا با بررسی تطبیقی آن، در تفاسیر دو جریان فکری شیعه و سنی، نشان داده شود اتهامات بیان شده از سوی دانشمندان اهل سنت، نسبت به شیعه رویکردی یکجانبه بوده و با واقعیات موجود در فرهنگ علمی اسلامی هماهنگ نیست. بدين منظور، به طور مشخص دو تفسیر المنار و مراغی که به ارائه دیدگاهی یکجانبه پرداختهاند، مورد بررسی و نقد قرار گرفت و ثابت گردید اتهامات آنها وارد نیست، بلکه باید گفت با توجه به چنین بازتابهایی، این آموزه را نه میتوان شخصیسازی و نه میتوان انکار کرد، بلکه لازم است در اینباره، ضمن پالایش آن از خرافات و احادیث جعلی، با تبیین کارآمد آن اقدامی علمی و همه جانبه صورت گیرد.
- مفهوم شناسي واژگان آيه
الف) الساعة: جزئى از اجزاي زمان است كه در برخي آيات قرآن از آن به «قيامت» تعبير شده است؛ به خاطر سرعت حسابرسي اعمال در آن روز، يا بدين دليل كه قيامت با سرعت در گذر زمان است. پس معناي اول آن، «قيامت» است و معناي دوم آن، «كمي از زمان» ميباشد (راغباصفهاني، بيتا: ص434).
اين واژه در قرآن سه كاربرد دارد:
مطلق وقت: Nلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَM؛ و براى هر امّتى اجلى است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش (اعراف: 34).
وقت مرگ: Nوَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةًM (حج: 55).
پيوسته در شك بودن، روشن ميكند كه غرض از ساعت، آمدن مرگ است و آن با قيامت بودن نمىسازد، مگر آنكه بگوييم كفار در برزخ هم در حال ترديد هستند.
- قيامت: Nاقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُM؛ قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت (قمر:1)، (قرشي، 1371: ج3، ص352-353).
در روايات شيعه، براي لفظ «الساعة»، كاربرد چهارمي نيز ذكر گرديده كه به معناي «وقت ظهور» ميباشد:
رُوِيَ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي الصَّادِقَ: هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ مِنْ وَقْتٍ يَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا. قُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَ لِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةَ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى Nيَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِM (طريحي، 1375: ج4، ص349).
از آنچه گفته شد، به دست ميآيد كه واژه «الساعة» به قيامت اختصاص ندارد و ميتواند مصاديق مختلفي داشته باشد.
ب) مُرساها: از ماده «رسو» به معناي «ثبوت» است؛ رَسَا الشيءُ يَرْسُو؛ آن چيز ثابت و پا بر جا شد. مُرْسَى، در معنى مصدر، اسم مكان، اسم زمان، اسم مفعول است و در آيه: Nيَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساهاM (اعراف: 187)؛ يعنى زمان ثبوت و وقوع قيامت (راغباصفهاني، بيتا: ص354).
ج) يُجلّيها: جيم و لام و حرف معتل، اصل واحد است و به معناي «انكشاف شيء و بروز و ظهور آن» ميباشد (ابنفارس، بيتا: ج1، ص468). و مفسران قرآن كريم، اين واژه را به «يظهرها» معنا كردهاند (طباطبايي، 1417: ج8، ص370 و فخر رازي، 1420: ج15، ص423).
د) حفي: اصل اين معنى از «أَحْفَيْتُ الدابة» است؛ يعنى در مهربانى به آن حيوان مبالغه كردم. حفي، به معناي «بسيار نيكوكار و مهربان و لطيف» است: Nإِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّاM (مريم: 47)؛ يعنى او بر من بسيار مهربان است نيز به معناي دانشمند و آگاه به چيزي است. در مورد آيه 187 سوره اعراف، از پيامبر در باره قيامت مىپرسند: Nكَأَنكَ حَفِيٌّ عَنْهاM؛ گويى كه تو از آن آگاه هستي»، خداوند ميگويد: پاسخشان ده كه Nعِلْمُها عِنْدَ رَبِّيM؛ او آگاه به قيامت است (راغباصفهاني، بيتا: ص246). در واقع در اين ماده، نوعي مبالغه و اصرار وجود دارد كه در هر دو معناي آن منعكس شده است: الف) بسيار مهربان است؛ ب) با اصرار و سؤال پياپي به چيزي آگاه شد.
- ديدگاه رشيد رضا و مراغي در موضوع مهدويت
1ـ3. ديدگاه رشيد رضا
رشيد رضا، در تفسير المنار، ضمن اعتراف به شهرت عقيده مهدويت در ميان مسلمانان، در چند جا از تفسير خود؛ از جمله در آيه شريفه مورد بحث، با پيروي غيرعالمانه از ابن خلدون، به انكار اصل مهدويت و خدشه در روايات آن پرداخته است. وی مسئله مهدویت را ساخته سیاست بازاني مانند كعب الاحبار دانسته؛ روایات آن را ضعیف، متعارض و غیر قابل جمع میشمارد و عقیده مهدویت را موجب فساد و فتنه میداند (رشيدرضا، 1342، ج6، ص57-58؛ ج9، ص499-503 و ج10، ص392-394).
2ـ3. ديدگاه مراغي
مراغي نيز ذيل آيه شريفه مورد بحث، ادعای رشيدرضا را تکرار کرده و ميگويد: اکثر علما، احادیث مهدویت را ساختگی دانسته و آنرا انکار کردهاند و به همین دلیل، شیخان در صحیحین به آنها اعتنا نکردهاند. وی در ادامه، عقیده به ظهور مهدی را باعث فساد و فتنه در گروههای اسلامی برشمرده است و آن را دستاویز مدعیان حکومت میداند (مراغي، بيتا: ج9، ص133-134).
3ـ3. نقدهاي ادعایی رشيد رضا و مراغي به روایات مهدویت ذیل آیه شريفه
الف) تعارض در روايات مهدويت؛ این ادعا را با ذکر چند روایت در مورد نسب و نام حضرت، مستدل کردهاند؛
ب) اكثر علما، احاديث مهدويت را انكار کرده و آنها را موضوعه دانستهاند: در اینباره، فقط به نام ابنخلدون اشاره شده است؛
ج) شيخان(بخاري و مسلم) به احاديث مهدويت اعتنا نكرده؛ لذا در صحيحين ذكری از آنها نشده است؛
د) اعتقاد به مهدويت داراي پيامدهاي منفي است؛
ه) شيعي بودن انديشه مهدويت (رشيدرضا، 1342: ج9، ص499-503 و مراغي، بيتا: ج9، ص133-134).
- بررسي و نقد ديدگاه رشيد رضا و مراغي
1ـ4. نقد كلي
يك: به اعتراف خود منتقدان و انكار كنندگان اعتقاد مهدويت، اين مسئله عقيدهاي عمومي در ميان تمام مسلمانان جهان، اعم از شيعه و سني است.
نويسنده المنار ميگويد: خاص و عام ميداند در نشانههاي قيامت، رواياتي وارد شده مبني بر اينكه مردي از اهل بيت پيامبر، به نام مهدي قيام خواهد كرد و زمين را از عدل پُر خواهد كرد، بعد از اينكه از جور پُر گشته باشد (رشيدرضا، 1342: ج6، ص57).
وي در جاي ديگر از تفسيرش مينويسد: مسلمانان قبل از وقوع قيامت، منتظر دجال و مهدي و مسيح و يأجوج و مأجوج هستند (همان، ج9، ص489).
همچنين در المنار و تفسير مراغي در مورد «مهدي منتظر» آمده است: بنابر أشهر روايات، نامش محمد بن عبدالله است و مشهور در نَسَبش اين است كه علوي و فاطمي و از فرزندان حسن ميباشد (رشيدرضا، 1342: ج9، ص501-502 و مراغي، بيتا: ج9، ص133).
دو: رشيد رضا و مراغي، بدون بررسي تمام روايات مهدويت، به ابطال آنها و انكار اصل مهدويت حكم كردهاند، و اين روش غيرمنطقي و به دور از انصاف ميباشد.
سه: اگر چه در موضوع مهدويت، احاديث ضعيف و جعلي نيز وجود دارد (كه توسط علماي اسلامي بايد پالايش گردد)؛ احاديث صحيح و معتبر مهدويت نيز به طور فراوان در منابع اهل سنت و شيعه ملاحظه ميگردد و اكثر علماي اهل سنت، عقيده مهدويت و بسياري از اخبار آن را تأييد كردهاند (فقيه ايماني، 1402: تمام كتاب و موسوي، 1422: تمام كتاب).
چهار: آنچه در ادامه مقاله، با عنوان آموزههاي مشترك مهدويت ذيل آيه شريفه برداشت گرديده است؛ نقض ديدگاه رشيد رضا و مراغي در موضوع مهدويت محسوب ميشود.
2ـ4. نقدهاي جزئي
يك: ادعای تعارض در روايات مهدويت:
ايشان با نقل چند روايت در مورد نسب و نام حضرت مهدي، مدعي تعارض در روايات مهدويت هستند.
در پاسخ به این ادعا نکات ذیل قابل تأمل است:
الف) تعارض ادعايي، در مورد جزئيات مربوط به حضرت مهدي است، مانند نسب حضرت كه از فرزندان حسن است يا از فرزندان عباس؛ نه اينكه در اصل عقيده مهدويت تعارضي وجود داشته باشد. بنابراين، بر اصل مهدويت خدشهاي وارد نميشود و شايد اين روايات به جهت تقيه يا توسط وضاعين صادر شده باشد.
ب) در تعارض روايات بايد به مرجحات سندي و متني و راهكارهاي علاج تعارض مراجعه كرد، نه اينكه همه روايات را از اعتبار ساقط دانست.
ج) تعارض هنگامي شكل ميگيرد كه هر دو دسته از روايات از جهت سندي و متني و قرائن صحت، از قوت يكساني برخوردار باشند؛ وگرنه احاديث ضعيف، قدرت تعارض با احاديث قوي را ندارند و نميتوان آنها را متعارض دانست. در اينجا نيز رشيدرضا و مراغي، برخي احايث ضعيف را با احادث قوي و متواتر متعارض دانستهاند.
دو: ادعای انكار احاديث مهدويت توسط اكثر علما:
رشيدرضا و مراغي مدعياند اكثر علما احاديث مهدويت را انكار كردهاند؛ اما در اين زمينه تنها به نام ابن خلدون اشاره كردهاند كه در صحت احاديث مهدويت ترديد كرده و آنها را جعلي دانسته است.
در اینباره لازم است به نکات ذیل توجه گردد:
الف) حق آن است كه اگر اكثر علما احاديث مهدويت را انكار كرده باشند، بايد به نام تعدادي از آنان اشاره ميشد؛ اما همان گونه كه گفته شد، جز به نام ابن خلدون اشاره نكردهاند و واقعيت اين است كه ايشان در اين ميدان تنهاست، به جز تعداد محدودي از دنبالهروان وي در دوران معاصر، مانند رشيدرضا و مراغي و احمد امين.
ب) ابن خلدون اعتراف ميكند:
مشهور بين همه مسلمانان، در همه عصرها اين است كه به يقين در آخرالزمان، فردى از خاندان نبوت ظهور مىكند؛ دين را مدد مىرساند و عدل را مىگستراند. مسلمانان از او پيروى مىكنند و بر همه كشورهاى اسلامى، حاكم مىشود. او مهدى نام دارد (ابن خلدون، بيتا: ص367).
اما بعد از ذكر تعدادى از روايتهاى مربوط به مهدى آخرالزمان و نقد سندى آنها، به ترديد و تشكيك در مسئله مهدويت پرداخته است؛ ولي به گفته يكي از علماي اهل سنت: «ابن خلدون مرد اين ميدان (حديث) نيست و حق آن است كه در هر رشته و فنى به صاحبان آن فن و دانش مراجعه شود» (كتّاني، 1328: ص146)؛ چرا كه ابن خلدون مورخ است، نه محدث؛ اما رشيدرضا و مراغي بدون بررسي روايات مهدويت به نقد و انكار آن پرداختهاند.
ج) احاديث مهدويت در بسياري از كتابهاي اهل سنت آمده است و اكثر علماي اهل سنت آنها را تأييد كردهاند (فقيه ايماني، 1402: تمام كتاب و موسوي، 1422: تمام متن).
سه: ادعای فاقد اعتبار بودن احاديث مهدويت به علت عدم ذکرشان در صحيحين
در پاسخ به این ادعا باید گفت:
الف) اگر حديثى در صحيحين وجود نداشت، دليل بر ضعيف بودن آن روایت نزد آنان نیست؛ زيرا بخارى و مسلم مدعی جمع همه روایات صحیح نیستند.
ب) با توجه به كتابهاي مستدرکات صحیحین و روایات صحیح دانسته شده در هر کدام که در دیگری منعکس نشده است؛ باید گفت برای حصر روایات صحیح در این دو مرجع، دليلي وجود ندارد. در واقع منحصر دانستن حديثهاى صحيح در صحيحين، به معناى تشكيك و ترديد در دیگر كتابهاي حديثى اهل سنت، بلکه احادیث موجود در صحیحین است. بنابراین، نوشتن دهها جامع حديثى، قبل و بعد از بخارى و مسلم و كتابهاي مستدرك، نشان از اين دارد كه احاديث صحيح نزد اهل سنت به صحيحين منحصر نیست؛ گرچه جوامع سته نزد آنان از اعتبار خاصي برخوردار است.
ج) هر چند در صحيحين، حديثى كه به صراحت نام امام مهدى را ذكر كرده باشد، وارد نشده است؛ چند حديث در صحيح بخارى و صحيح مسلم ملاحظه ميشود، كه با توجه به قرائن و احاديث ديگر، در تفسير آنها جز تطبيق بر امام مهدى راهي وجود ندارد. دو مورد از اين احاديث، در صحيح مسلم آمده، و يك مورد هم در صحيح بخارى، و هم در صحيح مسلم ذكر شده است كه ذيلاً به آنها اشاره ميشود:
الف) بخاري:
حدّثنا ابن بكير، حدّثنا الليث عن يونس، عن ابن شهاب، عن نافع مولى أبي قتادة الأنصاري أنّ أبا هريرة قال: قال رسول اللّه: كيف بكم إذا نزل ابن مريم فيكم و إمامكم منكم (همان: ص401، ح3087).
مسلم، همين حديث را در صحيح خود ذكر كرده و سند حديث، غير از اولين نفرى كه مسلم از او نقل كرده، همانند سند ذكر شده در بخارى است (مسلم، 1412: ج1، ص136، ح244).
ب) مسلم به نقل از جابر بن عبد الله چنين آورده است:
سمعت النبيّ يقول: لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق، ظاهرين إلى يوم القيامة- قال:- فينزل عيسى بن مريم، فيقول أميرهم: تعال صل لنا، فيقول: لا، إن بعضكم على بعض أمراء تكرمه الله هذه الأمة (همان، ص137، ح 247).
اين دو حديث به اين نكته تصريح دارند كه عيسى بن مريم فرود خواهد آمد و آن هنگام، امام مسلمانان از خودشان مىباشد، نه از ديگران. كنايه از اينكه حضرت عيسى امام مسلمانان نخواهد بود، بلكه امام مسلمانان از خودشان است؛ ضمن بيان اين نكته كه امام باید معصوم باشد تا بتواند معصوم دیگری مانند حضرت عیسی به او اقتدا کند.
ج) مسلم از جابر نقل ميكند: «قال رسول اللّه: يكون في آخر أمّتي خليفة يَحثي المال حثيا لا يعده عدا» (همان: ج4، ص223، ح2913). ويژگى ذكر شده در اين حديث: «در آخر امتم خليفهاي خواهد آمد كه مال را بدون شمارش به مردم ميبخشد»؛ در حديثهاى ديگر صراحتا به امام مهدي نسبت داده شده و اين، گوياي آن است كه منظور حديث صحيح مسلم نيز، امام مهدى است (ترمذى، 1419: ج4، ص245-246، ح 2232 و ابن ماجه، 1421: ج5، ص540، ح 4083).
چهار: ادعای وجود پيامدهاي منفي در اعتقاد به مهدويت
تبعات و آثار منفي اعتقاد به مهدويت از سوي رشيدرضا و مراغي در دو بخش بیان شده است:
الف) رشيدرضا ميگويد: مسلمانان هميشه بر ظهور مهدى تكيه كرده و گمان مىكنند كه مهدى، سنتهاى الاهى را بر هم ريخته، يا آنها را تبديل خواهد كرد؛ در حالىكه سخن خداوند را مىخوانند كه مىفرمايد:
Nفَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًاM؛ پس آيا جز سنت [و سرنوشت شوم] پيشنيان را انتظار مىبرند؟ و هرگز براى سنت خداوند تبديلى نمىيابى (فاطر: 43) . وي ميگويد: به جاى اينكه اعتقاد به امام مهدى باعث حركت و مقتدر شدن مسلمانان و برپاداشتن عدل در ميان مردم شود، باعث شده گروهى با تكيه بر اين اعتقاد، همه اين وظايف را به آمدن و ظهور مهدى موكول كنند (رشيدرضا، 1342: ج9، ص500).
ب) رشيدرضا مدعی است: اعتقاد به مهدى، باعث پيدايش فسادها و فتنههاى عظيمى شده است؛ مانند آنكه در مناطق و زمانهاى مختلف، افرادى پيدا شدهاند و ادعای مهدویت داشتهاند.
بررسی:
در اینباره لازم است به نکات ذیل توجه شود:
درباره انتظار در موضوع مهدویت باید گفت، انتظار دو گونه است: «انتظار مخرب و ایستا»؛ بدان معنا كه كسي كاري انجام ندهد و قدمي برندارد و همه امور را به عهده امام منتظَر بداند ، و «انتظار سازنده و فعال»؛ بدان معنا كه زمينهسازي ظهور، توسط منتظران صورت ميگيرد. اکثر دانشمندان اسلامی انتظار را در مفهوم سازنده آن مورد تأکید قرار دادهاند (موسوی اصفهانی: 1381: ج2، ص235 و مطهری، 1379: ص54-58)؛ و باورشان بر آن است که امام مهدي هيچ کدام از سنتهاي الاهي را تغيير نخواهد.
اگر به اين سبب كه ممکن است از نوعي فكر و انديشه، استفادههاى ناروا و ناصواب و بدفهمىهايى صورت گيرد، اساس و پايه آن موضوع مردود دانسته شود؛ در بسیاری از موضوعات دیني مشكلاتي به وجود خواهد آمد. مگر نه اين است كه عدهاى، از برخى آيات الاهي طبق تفسيرهاى سليقهاى، ديدگاههاى غلط و ناصوابى پيدا كردهاند؟ آيا راه حل اين است كه آيات قرآن را منكر شد و به طور كلى آنها را نفى كرد؟
اگر وجود تعدادى مدعى مهدويت و پيامدهاي منفى اين ادعا، باعث انكار و رد اعتقاد به امام مهدى بشود؛ در خصوص مدعيان نبوت چه بايد گفت؟ آيا مىتوان به سبب چنین مدعیانی، نبوت انبيا و رسول خدا را مورد ترديد و انكار قرار داد؟
براى تشخيص مهدى واقعى از مدعیان دروغین، نشانههايي روشن در روايات اسلامى ذكر شده است و توجه به اين نشانهها، راهکاری مهم در تشخيص مهدى واقعى از مدعيان دروغین است.
پنج: ادعای شيعي بودن انديشه مهدويت
رشيدرضا شیعی بودن مهدی باوری را چنین استدلال میکند: سبب اين اختلافها، آن است كه شيعيان، سعى مىكردند خلافت را در آل رسول از نسل على قرار دهند و احاديثى را به عنوان آمادهسازى اين كار وضع كردند (رشيدرضا، 1342: ج9، ص502-503).
بررسی:
- اينكه گفته مىشود، احاديث مهدويت توسط شيعه جعل شده است، اتهامی بيش نيست و واقعيتهاى موجود اين را بر نمیتابد؛ زيرا بسيارى از روايات موجود دراین باره، از طريق اهل سنت رسیده است. بستوى مىنويسد:
از مجموع 46 حديث صحيحى كه در ميان احاديث مهدى وجود دارد، جز در يازده حديث، هيچ يك از راويان اسناد آنها به شيعه بودن متهم نشده است (بستوي، 1420: ص375).
براساس این ارزیابی، حداقل 35 حديث با توجه به مبانی حدیثی اهل سنت، داراى اسناد خوب و قابل قبولى هستند و هيچ فرد متهم به شيعه بودن در اسنادشان وجود ندارد.
با فرض آنكه رجالی از شیعه در اسناد تعدادى از اين احاديث باشند؛ آيا صرف شيعه بودن راوى حديث، آن حديث از درجه اعتبار ساقط مىشود؟ اگر چنين باشد، بسيارى از احاديث كتابهاى معتبر اهل سنت مردود خواهند بود؛ زيرا شيخان (بخارى و مسلم) از افراد زيادى از شيعه احاديث نقل كردهاند.
با بررسی صورت گرفته در تفاسیر فریقین، مشخص ميگردد چند موضوع مرتبط با مهدویت در ذیل آیه مورد بحث، بازتابی قابل توجه یافته است که ادعای انحصاری بودن این باور را پاسخ میدهد. این موارد به طور مشروح در ادامه خواهد آمد.
آموزههاي مشترک مهدويت در تفاسير مذاهب اسلامي ذيل آيه شريفه
برخی از مفسران شيعه و اهل سنت، آيه شريفه را با مهدويت مرتبط دانسته و ذيل آن به مباحث مهدويت پرداختهاند، كه اين مطالب نيز ميتواند نقد و نقض ديدگاه رشيد رضا و مراغي در انكار عقيده مهدويت محسوب گردد و حتي از خودشان در اين زمينه مطالبي وجود دارد. آموزههاي مشترك مهدويت نزد فريقين فراوان است كه در كتابهاي حديثي و تفسيري شيعه و اهل سنت ملاحظه ميشود و البته آموزههاي اختصاصي در اين زمينه نيز وجود دارد. سه آموزه مشترك مهدوي از مباحث مفسران فريقين ذيل آيه شريفه به دست میآید كه در جهت پاسخ به مطالب قبل مورد ارزیابی قرار میگیرد:
1ـ5. مشخص نبودن وقت ظهور
این موضوع از مواردي است كه در ذیل آيه شريفه مورد توجه برخی مفسران قرار گرفته و در این جهت به ارائه رواياتی با هدف فهم بیشتر آیه اقدام کردهاند:
الف) تفاسير شيعه
يكي از مسائل مهم در موضوع مهدويت، مسئله «وقت ظهور» است؛ به گونهاى كه حتى سالها پيش از ولادت حضرت مهدى، درباره آن، از معصومان پرسش مىشد. امامان معصوم نيز همواره زمان ظهور آن حضرت را از رازهاى الاهى دانسته و وقتگذاران را تكذيب كردهاند:
روايت اول: امام رضا ميفرمايند:
لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ أَنَّ النَّبِيَّ قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ Nلا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةًM (خزاز رازي، 1360: ص275؛ ابن بابويه، 1378: ج2، ص266؛ همان، 1359: ج2. ص372 و مجلسي، 1403: ج49. ص237 و ج51، ص154).
با بررسي انجام شده[1] تمام رجال اين حديث امامي و ثقه هستند و سند متصل بوده؛ بنابراين، سند حديث صحيح ميباشد.
در اين روايت، به آيه شريفه مورد بحث استناد شده و ظهور قائم از جهات مشخص نبودن وقت آن و سنگيني و ناگهاني بودن ظهور، به قيامت تشبيه شده است. برخي از مفسران، اين روايت را ذيل آيه شريفه آورده و به نكاتي در این باره اشاره کردهاند:
صاحب تفسير لاهيجي ميگويد: خفاي وقوع قيامت، بر غير خداى تعالى تا زمان ظهور استمرار دارد (شريف لاهيجي، 1363: ج2، ص138). و در ادامه به روايت مذكور اشاره ميكند. بنابراين، وقت ظهور قائم نيز تا زمان وقوع آن بر غير خداي تعالي مخفي است و اين امر به صورت ناگهاني خواهد بود.
تفاسير نورالثقلين و كنزالدقائق نيز اين حديث را ذيل آيه شريفه ذكر و بر مشخص نبودن وقت ظهور به آن استدلال كردهاند (عروسي حويزي، 1415: ج2، ص107 و مشهدي قمي، 1368: ج5، ص260).
روايت دوم:
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَيِّدِيَ الصَّادِقَ هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ يَعْلَمُهُ النَّاسُ فَقَالَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى Nيَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِM... قُلْتُ أَ فَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَ لَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِيِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ اللَّهَ تَعَالَى فِي عِلْمِهِ وَ ادَّعَى أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَى سِرِّه (حلي، 1421: ص433 و مجلسي، 1403: ج53، ص1).
در اين روايت، زمان ظهور از مصاديق «الساعة» دانسته شده و بر مشخص نبودن آن تأكيد شده است.
تفسير لاهيجي نيز اين روايت را ذيل آيه شريفه نقل كرده است (شريف لاهيجي، 1363: ج2، ص138). بنابراين، ميتوان گفت لفظ «الساعة» به قيامت اختصاص ندارد و ميان قيامت و ظهور مشترك ميباشد.
روايت سوم:
قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ سَأَلْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ اثْنَا عَشَرَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي وَ أَنْتَ مِنْهُمْ يَا حَسَنُ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَمَتَى يَخْرُجُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةِ Nثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةًM (خزاز رازي، 1360: ص167؛ بحراني، 1378: ص153 و مجلسي، 1403: ج36، ص341).
در اين روايت از تعداد امامان معصوم بعد از پيامبر و از زمان خروج قائم سؤال شده است. رسول خدا در پاسخ زمان ظهور را به قيامت تشبيه فرموده كه اين نكته به مشخص نبودن وقت ظهور اشاره دارد؛ ضمن اينكه به آيه شريفه مورد بحث نيز استناد كرده است. اين روايت در برخي منابع روايي ذكر شده است.
تحليل و بررسي
با توجه به معناي عام واژه «الساعة»، اولاً، روز ظهور نيز ميتواند از مصاديق آن باشد؛ ثانیاً، الف و لام «الساعة» بنا به تصریح برخی از مفسران، الف و لام عهد است که به زمان معهود و معين اشاره دارد (طباطبايي، 1417: ج8، ص370 و طیب، 1378: ج6، ص47)؛ ثالثاً، در تبیین زمان معیّن و معهود میتوان به روایتی از امام صادق استناد کرد که در توضیح مفهوم «وقت معلوم» ذيل آيه شريفه Nإِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِM (حجر: 38)، آمده و آن را به روز ظهور قائم آلمحمد، تطبیق داده است:
عن وهب بن جميع مولى إسحاق بن عمار قال سألت أبا عبد الله عن قول إبليس: Nرَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِM قال له وهب: جعلت فداك أي يوم هو؟ قال: يا وهب أتحسب أنه يوم يبعث الله فيه الناس إن الله أنظره إلى يوم يبعث فيه قائمنا فإذا بعث الله قائمنا كان في مسجد الكوفة و جاء إبليس حتى يجثو بين يديه على ركبتيه فيقول: يا ويله من هذا اليوم فيأخذ بناصيته فيضرب عنقه فذلك اليوم هو الوقت المعلوم (عياشي، 1380: ج2، ص242 و عروسي حويزي، 1415: ج3، ص14).
بنابراين، بعید نیست بتوان با استناد به اين روايت «الساعة» را كه به زمان معهود و معيني اشاره دارد، به «وقت معلوم» و «روز ظهور» تطبيق كرد. شاهد این برداشت روايات تفسيري بيان شده ذيل آيه شريفه است که با تشبيه روز ظهور به روز قيامت و تطبيق «الساعة» بر روز ظهور امام مهدي اقدام کردهاند.
ب: تفاسير اهل سنت
ابن عربي در تفسيرش ميگويد: وقت ظهور را كسي جز خدا نميداند:
قال النبي عليه الصلاة و السلام في وقت خروج المهدي: «كذب الوقاتون» رسول خدا در مورد وقت ظهور مهدي فرمود: تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگو هستند (ابن عربي، 1422: ج1، ص245).
قابل ذكر است، روايات مربوط به تكذيب وقت گذاران با اسناد صحيح و موثق فراوان و متعدد است و در منابع مختلف شيعه آمده است؛ از جمله (كليني، 1407: ج1، ص368؛ نعماني، 1397: ص288؛ طوسي، 1411: ص425 و مجلسي، 1403: ج52، ص117-103). بازتاب این دسته روایات از سوی مفسران فریقین ذیل آیهای که به ظاهر درباره قیامت است، نشان از گستره موضوع مهدویت در اندیشه صاحبنظران اسلامی دارد که با دیدگاه دو مفسر مورد بررسی هماهنگ نیست.
برخي از مفسران اهل سنت ذيل آيه شريفه، به روايات مقدار عمر دنيا اشاره كردهاند. آلوسي ميگويد:
سيوطي رسالهاي تأليف و چند روایت نقل كرده، مبني بر اينکه عمر دنیا هفت هزار سال است و امت پیامبر بیش از هزار سال عمر میکند، و از هزار و پانصد سال بیشتر نمیشود. آلوسي(م 1270ق) ميگويد: اگر مهدي در راس سده اي كه ما درآن قرار داريم، ظهور نكند، همه آنچه ما بنا نهاديم، منهدم ميشود و من گويا همه را منهدم ميبينم (آلوسي، 1415: ج5، ص125).
نويسنده تفسير المنار ميگويد: اكنون كه ما در قرن چهاردهم هجري (سال 1345ق) زندگي ميكنيم، مهدي ظهور نكرده و يك قرن از سخن آلوسي گذشته و الحمدلله آنچه سيوطي بنا نهاده بود، منهدم شد و به جهت اوهامي كه جمع آوري كرده بود، خدا از او عفو نمايد. ايشان چنين رواياتي را از اسرائيليات و اوهام مأخوذ ميداند (رشيد رضا، 1342: ج9، ص470).
مراغي نيز به اين مسئله پرداخته است. او در این باره ميگويد: سيوطي در اين زمينه رسالهاي تأليف و رواياتي نقل كرده كه عمر دنيا هفت هزار سال است و عمر اين امت از هزار و پانصد سال بيشتر نميشود. مراغي ميگويد: شكي نيست آنچه در اين باب آمده، از اسرائيليات گرفته شده و در نص قابل اعتمادي ثابت نشده است و گذشت زمان بسياري از اين اوهام و خرافات را منهدم كرده است. دانشمندان زمين شناس، بر اساس قرائن باستان شناسي و آثار بشر، علم قطعي دارند كه عمر زمين هزاران سال است (مراغي، بيتا: ج9، ص131).
بنابراين، كساني كه با تمسك به اين روايات ضعيف قصد دارند وقت ظهور را مشخص كنند، تلاش بيهوده ميكنند؛ چرا كه علماي اهل سنت اين روايات را از اسرائيليات، اوهام و خرافات ميدانند كه گذر زمان، دروغ بودن آنها را ثابت ميكند.
قابل ذكر است در ساير منابع اهل سنت نيز وقت مشخصي براي ظهور مهدي موعود بيان نشده و اجماع مسلمانان بر آن است كه وقت ظهور مشخص نيست و اين امر به اراده پروردگار موكول است (رضواني، 1386: ص18). يكي از علماي اهل سنت ميگويد:
بی شک مهدی در آخر الزمان خروج خواهد کرد، بدون اینکه سال و ماه خروجش مشخص شود؛ زیرا اخبار در ظهور مهدی متواتر است و جمهور امت اسلام از گذشته تاكنون بر آن اتفاق نظر دارند؛ مگر عده كمي که مخالفت آنها ارزشی نداشته و قابل اعتنا نیست (القنوجي، 1379: ص145).
بنابر آنچه گفته شد، ميتوان مدعی گرديد مشخص نبودن وقت ظهور، به عنوان یکی از موضوعات فرعی مسئله مهدویت، از آموزههاي مشترك مهدوي بين مذاهب اسلامي و تمام مسلمانان جهان به شمار میآید؛ زيرا علم به وقت ظهور، مانند علم به زمان وقوع قیامت از علومي است كه فقط نزد خداست و كسي جز خدا آن را نميداند و ظهور از مقدمات فرا رسيدن قيامت است.
2ـ5. أشراط الساعة بودن ظهور
«أشراط» جمع «شرط»، به معناى «نشانه» يا «ابتداى چيز» است و «الساعة» به «جزئى از اجزاى شبانهروز» گفته مىشود و مقصود از آن در اينجا «قيامت» است. بنابراين، مراد از اشراطالساعة، نشانههايى است كه پيش از قيامت يا در آستانه آن، واقع مىشود (فراهيدي، بيتا: ج6، ص235 و طريحى، 1375: ج4، ص257).
در قرآن، واژه «اشراط»، فقط يك بار و به صورت اضافه به ضمير «الساعة» اينگونه به كار رفته است:
Nفَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْM (محمد: 18).
مفسران، برخى از تحولات اجتماعى و همچنين فروپاشى نظام طبيعت و در هم پيچيده شدن و تبديل آسمان و زمين پيش از ظهور قيامت را كه در آيات گوناگونى به آنها اشاره شده است؛ از نشانههاى قيامت دانستهاند (سليميان، 1388: ص42).
1ـ2ـ5. ارتباط أشراط الساعه با مهدويت
اشراط الساعه و مهدويت از جهاتي به هم مرتبط هستند كه عبارتند از:
يكم: در برخي از روايات فريقين، اصل ظهور حضرت مهدي و نزول حضرت عيسي، «اشراطالساعة» عنوان گرفته است (طوسي، 1411: ص436 و ابن حبان، 1414: ج15، ص257).
دوم: مواردي از قبيل خروج سفياني، دجال و خسف بيداء كه در منابع اهل سنت به عنوان «اشراط الساعه» مطرح گرديده ( احمد بن حنبل، بيتا: ج4، ص6؛ مسلم، 1412: ج2، ص664 و 666 و ابن حماد، 1423: ص356)؛ که در منابع اماميه به عنوان «علائم ظهور» قلمداد شده است (مفيد، 1372: ج2، ص368).
سوم: در برخى روايات، كلمه «الساعة» به ظهور مهدى تأويل شده (مجلسي، 1403: ج53، ص1). و راه استفاده روايات اشراط الساعة براى نشانههاى ظهور باز شده است. يكى از نويسندگان معاصر، احاديث اشراطالساعة را در باب علائم ظهور آورده است و مىنويسد: «از آنجا كه در برخى از روايات، «الساعة» به ظهور حضرت تأويل شده است، روايات اشراط الساعة را به نشانههاى ظهور تفسير كرديم» (طبسى، 1380: ص15و 29). در مجموع ميتوان گفت، نسبت بين اشراطالساعة و علائم ظهور «عام و خاص مطلق» است. علائم ظهور، اخص از اشراطالساعة است و اموري از قبيل سفياني، دجال، نداي آسماني و خسف، وجه مشترك اين دو ميباشد (طباطبايي و همكاران، 1394: ص29).
2ـ2ـ5. بازتاب أشراط الساعه و مهدويت در تفسير آيه شريفه
الف) تفاسير شيعه
در ادامه با توجه به آنچه در تبیین اشراطالساعة گفته شد، دیدگاه مفسران نیز در ذیل آیه ارائه میشود:
شيخ طوسي در ذیل آیه مورد بحث، ضمن ارائه دیدگاه برخی مفسران اهل سنت مبنی بر عدم هماهنگی میان باور شیعیان در موضوع مهدویت و انحصار علم به قیامت به خداوند؛ این دو مطلب را متناقض ندانسته است. وی دراین باره مینویسد:
جبايي گفته است: مفاد آيه، دليل بر بطلان قول رافضه است كه ميگويند: در مورد امامت امامان معصوم نص وجود دارد و يكي بعد از ديگري تا روز قيامت ميآيند. بنابراين، آخرين امام بايد بداند كه قيامت بعد از او برپا و تكليف از مردم زايل ميشود و اين خلاف سخن خداي تعالي است كه ميفرمايد: Nقُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّيM. بگو علم آن، تنها نزد پروردگار من است.
او در نقد این ديدگاه آورده است:
اين سخن جبايي باطل است؛ زيرا ممتنع نيست كه آخرين امام بداند كه بعد از او امامي نيست؛ گرچه نداند قيامت كي برپا ميشود؛ زيرا او نميداند چه زماني خواهد مُرد. پس جايز است مرگ امام هنگام برپايي قيامت باشد. اگر گفتيم مراد از ساعه، وقت فناي مخلوقات است و اگر گفتيم مراد از ساعه، وقت قيام مردم در حشر است، شبهه زايل ميشود؛ زيرا هنگامي كه امام بداند مخلوقات بعد از او نابود ميشوند، نميداند مخلوقات چه زماني محشور ميشوند و روايت شده بعد از مرگ آخرين امام، تكليف زايل ميشود، به خاطر ظهور اشراط الساعۀ و متواتر شدن امارات آن، مانند طلوع خورشيد از مغرب و خروج دابه و... (طوسي، بيتا: ج5، ص48-49).
ب: تفاسير اهل سنت
تفسير روايي بحرالعلوم، از تفاسير اهل سنت، اين روايت را ذيل آيه شريفه نقل ميكند:
و روى إبراهيم بن يوسف بإسناده أن النبي سأله رجل فقال: متى الساعة؟ فقال: «ما المسؤول عنها بأعلم من السّائل و لكن أشراط الساعة عشرة يقرب فيها الماحل و يطرف فيها الفاجر و يعجز فيها المنصف و تكون الصلاة منا و الزكاة مغرما و الأمانة مغنما و استطالة القراء فعند ذلك تكون أمارة الصبيان و سلطان النساء و مشورة الإماء (سمرقندي، بيتا: ج1، ص573).
مانند اين روايت در منابع شيعه نيز آمده است كه به منظور مقايسه در اينجا ذكر ميشود:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ الْمَحَامِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يُظَرَّفُ فِيهِ الْفَاجِرُ وَ يُقَرَّبُ فِيهِ الْمَاجِنُ وَ يُضَعَّفُ فِيهِ الْمُنْصِفُ قَالَ فَقِيلَ لَهُ مَتَى ذَاكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ إِذَا اتُّخِذَتِ الْأَمَانَةُ مَغْنَماً وَ الزَّكَاةُ مَغْرَماً وَ الْعِبَادَةُ اسْتِطَالَةً وَ الصِّلَةُ مَنّاً قَالَ فَقِيلَ مَتَى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ إِذَا تَسَلَّطْنَ النِّسَاءُ وَ سُلِّطْنَ الْإِمَاءُ وَ أُمِّرَ الصِّبْيَانُ (كليني، 1407ق: ج8، ص69).
اين روايت از جهت سند صحيح ميباشد.
در خصوص اين دو روايت، چند نكته قابل توجه است:
لفظ «الساعة» كه در روايت اهل سنت آمده، گرچه در آيات و روايات به قيامت غلبه يافته است؛ در لغت به معناي «مطلق زمان» ميباشد و به قيامت اختصاص ندارد؛
لفظ «الساعة» در منابع شيعه، به زمان ظهور نيز تأويل گرديده است؛
روايت امام صادق از اميرمؤمنان كه از جهت مضمون و محتوا شبيه روايت اهل سنت است، به طور مطلق از آينده خبر داده و زمان يا حادثه معيني ذكر نشده است. بنابراين، ميتواند نشانههاي ظهور و نشانههاي قيامت را شامل شود.
تفسير ابن كثير و روح المعاني نيز به موضوع اشراط الساعة، ذيل آيه شريفه اشاره و روايت ذیل را نقل كردهاند:
حَدَّثَنَا أَبُو الْيَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ، حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنَادِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَإِذَا طَلَعَتْ فَرَآهَا النَّاسُ آمَنُوا أَجْمَعُونَ، فَذَلِكَ حِينَ Nلا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراًM (انعام: 158) وَ لَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ، وَ قَدْ نَشَرَ الرَّجُلَانِ ثَوْبَهُمَا بَيْنَهُمَا، فَلَا يَتَبَايَعَانِهِ وَ لَا يَطْوِيَانِهِ، وَ لَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَ قَدْ انْصَرَفَ الرَّجُلُ بِلَبَنِ لِقْحَتِهِ ، فَلَا يَطْعَمُهُ، وَ لَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَ هُوَ يَلِيطُ حَوْضَهُ فَلَا يَسْقِي فِيهِ، وَ لَتَقُومَنَّ السَّاعَةُ وَ قَدْ رَفَعَ أُكْلَتَهُ إِلَى فِيهِ فَلَا يَطْعَمُهَا (ابن كثير، 1419: ج3، ص469؛ آلوسي، 1415: ج5، ص124 و بخاري، 1410: ج10، ص166).
بررسي
در اين روايت نيز از لفظ مشترك «الساعة» استفاده شده و در آن، الفاظ اختصاصي قيامت بهكار نرفته است. بنابراين، اين لفظ قابل تأويل است. يكي از پژوهشگران مهدويت در اين زمينه ميگويد: از احاديث شريف متعددي كه در مورد كلمه «ساعت» وارد شده است، چنين استفاده مىشود كه «ساعت» در اصطلاح شرع مقدس، به دو چيز اطلاق مىشود: يكى روز ظهور حضرت مهدى، و ديگرى روز قيامت. بنابراين، مقصود از «ساعت»، يا زمان ظهور حضرت مهدى است يا روز قيامت؛ زيرا اين دو زمان، در بسيارى از نشانهها مشتركاند؛ چه آنكه، هم روز ظهور و هم روز قيامت، براى مؤمنان مايه رحمت و شادكامى و براى كافران و منافقان، موجب عذاب و نقمت است (هاشمي شهيدي، 1387: ص442-443).
شيخ مفيد طلوع خورشيد از مغرب را جزء نشانههاي ظهور دانسته است (مفيد، 1372: ج2، ص368)؛ و در برخي از روايات شيعه و اهل سنت طلوع خورشيد از مغرب و خروج قائم، جزء نشانههاي قيامت عنوان شده است:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: عَشْرٌ قَبْلَ السَّاعَةِ لَا بُدَّ مِنْهَا السُّفْيَانِيُّ وَ الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ الدَّابَّةُ وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ نُزُولُ عِيسَى وَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِجَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قَعْرِ عَدَنَ تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ (طوسي، 1411: ص436 و ابن حبان، 1414: ج15، ص257).
- ساير نشانهها كه در روايت اهل سنت، از نشانههاي كوچك قيامت شمرده ميشود، بر هر حادثه ناگهاني ديگري، مانند زلزله و مرگ نيز قابل تطبيق ميباشد.
تفسير المنار هم به موضوع اشراط الساعه ذيل آيه شريفه پرداخته و برخي از روايات آن را ذكر كرده است. ايشان بعثت خاتم النبيين را اعظم اشراط الساعه دانسته و احاديث دجال و مهدي را از پُرگفتوگوترين و مشكلترين مباحث اشراط الساعه ميداند (رشيد رضا، 1342: ج9، ص483-487). توصيف ایشان از این موضوع، نشان از گستره بازتاب موضوع مهدویت در اندیشه اندیشمندان اسلامی دارد و با مدعای وی در این باره هماهنگ نیست.
تفسير مراغي نيز به برخي از روايات اشراط الساعة، ذيل آيه شريفه اشاره كرده و نشانههاي نزديكي قيامت را سه قسم دانسته است:
نشانههايي كه بالفعل از قرون گذشته واقع شده است، مانند قتال يهود و فتح بيتالمقدس و قسطنطنيه؛
آنچه برخی از آن اتفاق افتاده و پيوسته نیز در حال ازدياد است، مانند فتنهها، ترويج گناهان، زياد شدن زنا، زياد شدن دجالها، زيادي زنان و شباهت آنان به مردان، كفر و شرك حتي در سرزمينهاي عرب؛
آنچه از نشانههاي كوچك و بزرگ كه در آستانه قيامت واقع خواهد شد.
ايشان در ادامه به «المهدي المنتظر» اشاره ميكند و مينويسد: بنابر مشهورترين روايات، اسمش «محمد بن عبدالله» است و شيعه ميگويند ايشان «محمد بن الحسن العسكري» ميباشد و او را حجت، قائم و منتظر لقب ميدهند (مراغي، بيتا: ج9، ص130-134).
از مجموع مباحث مطرح شده در زمينه اشراطالساعة، ميتوان نتيجه گرفت ميان نشانههاي ظهور و نشانههاي قيامت ارتباط و پيوستگي و در هم آميختگي وجود دارد و حتي خود ظهور در شمار نشانههاي نزديكي قيامت قرار دارد و اين اتفاق در آخرالزمان رخ خواهد داد.
3ـ5. اصل مهدي باوري
از ديگر آموزههاي مشترك مهدويت در بين فرق و مذاهب اسلامي، «مهدي باوري» ميباشد. اين اعتقاد به شيعه اختصاص ندارد، بلكه ظهور مهدي موعود اعتقاد همه مسلمانان است. اينكه مفسران اسلامي، ذيل اين آيه شريف و برخي ديگر از آيات قرآن، به موضوع مهدويت و مسائل مختلف آن پرداختهاند، نشان از مهدي باوري دارد. روايات فراواني نيز در منابع فريقين راجع به مهدويت وجود دارد و كتابهاي متعددي نيز در موضوع مهدويت از سوي دانشمندان مذاهب اسلامي تأليف شده است. البته در چگونگي اين باور دو ديدگاه وجود دارد:
الف) مهدي شخصي؛ مقصود از مهدى كه بر زبان مبارك حضرت رسول جارى شده، عنواني خاص و لقب شخصى معين و عزيز است. پيامبر به ظهور او بشارت داده و مسلمانان را فراخوانده است كه در رديف منتظران ظهور او باشند (سليميان، 1388: ص434).
ب: مهدى نوعى؛ فردى نامعين است كه در زمانى مناسب، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. اين، از هيچيك از روايات نقل شده از پيامبر و امامان قابل استفاده نيست. صوفيه به ولايت عامه و مهدويت نوعيه اعتقاد دارند و اوليا را به دوازده امام منحصر نمىدانند. امروز هم بيشتر عقيده دارند كه «پير» آنها در زمان خود، «ولى» است و هر قطبى، منصب ولايت دارد. صوفيه كسانى امثال بايزيد بسطامى، منصور حلاج، محيى الدين عربى، احمد غزالى و جنيد بغدادى را «ولى» مىدانند (همان، ص435-436). برخي از علماي اهل سنت نيز معتقدند، مهدي هنوز متولد نشده و مردي فاطمي و از اهل بيت زاده خواهد شد و جهان را پُر از عدل و داد خواهد كرد (ابن ابي الحديد، 1404: ج1، ص281).
بنابراين، مهدي باوري و اعتقاد به ظهور مهدي موعود، باورهمه مسلمانان جهان است و بيشتر مسلمانان به مهدي شخصي قائل هستند، به جز صوفيه و برخي از علماي اهل سنت كه به مهدي نوعي قائل هستند اما اصل مهدويت نزد تمام مسلمانان پذيرفته شده است.
نتيجهگیری
باور به مهدی در آخرالزمان، باوری ریشهدار در سنت اسلامی است که در حوزههای مختلف علوم اسلامی، مخصوصا دانش تفسیر به گونهای قابل توجه، داراي بازتابی معنادار است. گرچه این موضوع در موارد متعددی از تفاسیر فریقین بازتاب یافته است؛ آیه 187 سوره اعراف، جایگاه قابل تأملی در ارائه این باور به خود اختصاص داده است.
دو تفسیر المنار و مراغی ذيل آيه شريفه مورد بحث، به ارائه دیدگاهی یکجانبه در موضوع مهدويت پرداختهاند، كه در مقاله مورد بررسی و نقد قرار گرفت و ثابت گردید اتهامات بیان شده از سوی آنان نسبت به شیعه رویکردی یکجانبه بوده و با واقعیات موجود در فرهنگ علمی اسلامی هماهنگ نیست.
سه آموزه مشترك مهدوي: مشخص نبودن وقت ظهور، اشراطالساعة بودن زمان ظهور و اصل مهدي باوري؛ از مباحث مفسران و روايات تفسيري ذيل آيه شريفه بازشناسی گردید که در برخی تفاسیر فریقین مورد توجه قرار گرفته است. بازتاب این سه موضوع میتواند پاسخ نقضی به برخی ادعاهای رشیدرضا و مراغی باشد.
وجود مشترکات تفسیری شیعه و اهل سنت، همچنین وجود روایات ناظر به موضوع مهدویت در ذیل آیهای خاص که در ظاهر به مسئله مهدویت ارتباطی ندارد؛ نشان از هماهنگی دیدگاه مفسران فریقین و روایات تفسیری آنها در پذیرش موضوع مهدویت است.
منابع
قرآن كريم.
آلوسي، سيدمحمود (1415ق). روح المعاني في تفسيرالقرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
ابن أبي الحديد، ابوحامد بن هبة الله (1404ق). شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه مرعشي نجفي.
ابن بابويه، محمد بن علي (1378ق). عيوناخبارالرضا، تهران، نشرجهان.
ــــــــــــــــــــــــ (1359). كمالالدين و تمامالنعمه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
ابن حبان، محمد بن حبان (1414ق). صحيح ابن حبان، لبنان، مؤسسة الرساله.
ابن حماد، نعيم بن حماد (1423ق). الفتن ابن حماد، بيروت، دارالكتب العلميه.
ابن حنبل، احمد بن محمد (بيتا). مسندالامام احمد بن حنبل، لبنان، موسسة الرساله.
ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد (بيتا). مقدمه ابن خلدون، بيروت، داراحياءالتراث العربي.
ابن عربي، محيي الدين محمد (1422ق). تفسيرابن عربي، بيروت، داراحياءالتراث العربي.
ابن فارس، احمد بن فارس (بيتا). معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
ابن كثير دمشقي، اسماعيل بن عمرو (1419ق). تفسيرالقرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
ابن ماجه قزويني، محمد بن يزيد (1421ق). سنن ابن ماجه، بيروت، داراحياءالتراث العربي.
ابومعاش، سعيد (1430ق). الامام المهدي فيالقرآن والسنة، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي.
بحراني، سيدهاشم (1378ق). الانصاف في النص علي الائمة الاثني عشر، تهران، نشرفرهنگ اسلامي.
بخاري، محمد بن اسماعيل (1410ق). صحيحالبخاري، مصر، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة.
بستوي، عبدالعليم (1420ق). المهدي المنتظر في ضوء الاحاديث والآثارالصحيحه، بيروت، دار ابن حزم.
ترمذي، محمد بن عيسي (1419ق). سنن (الجامع الصحيح)، قاهره، دارالحديث.
حلي، حسن بن سليمان بن محمد (1421ق). مختصرالبصائر، قم، مؤسسۀ النشر الاسلامي.
خزاز رازي، علي بن محمد (1360). كفاية الاثر فيالنصعلي الائمة الاثني عشر، قم، نشر بيدار.
راغب اصفهاني، حسين بن محمد (بيتا). مفردات الفاظ قرآن، بيروت، دارالقلم.
رشيد رضا، سيدمحمد (1342ق). تفسير القرآن الحكيم (المنار)، بيروت، دارالمعرفه.
رضواني، علي اصغر (1386). علائم ظهور، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران.
سليميان، خدامراد (1388). فرهنگ نامه مهدويت، تهران، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.
سمرقندي، نصربن محمدبن احمد (بيتا). بحرالعلوم، بيجا، بينا.
شريف لاهيجي، محمدبن علي (1373). تفسيرشريف لاهيجي، تهران، نشر داد.
طباطبايي، سيدمحمدحسين (1417ق). الميزان في تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامي.
طباطبايي، محسن؛ عبدي چاري، مرتضي و فقيهي مقدس، نفيسه (1394). معجم مهدويت در تفاسير شيعه و اهل سنت، قم، بوستان كتاب.
طبسي، نجم الدين (1380). چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي، قم، بوستان كتاب.
طريحي، فخرالدين بن محمد (1375). مجمع البحرين، تهران، انتشارات مرتضوي.
طوسي، محمد بن حسن (بيتا). التبيان في تفسيرالقرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي.
ــــــــــــــــــــــ (1411ق). الغيبه، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه.
طیب، سید عبدالحسین (1378ش). اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام.
عبدي چاري، مرتضي (1390). معجم مهدويت در روايات تفسيري، تهران، انديشه ظهور.
عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعه (1415ق). تفسيرنورالثقلين، قم، انتشارات اسماعيليان.
عياشي، محمدبن مسعود (1380ق). كتاب التفسير، تهران، انتشارات علميه.
فخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر (1420ق). مفاتيح الغيب، بيروت، داراحياءالتراث العربي.
فراهيدي، خليل بن احمد (بيتا). كتاب العين، قم، نشر هجرت.
فقيه ايماني، مهدي (1402ق). الامامالمهدي عنداهل السنه، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمومنين.
قرشي، علي اكبر (1371). قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
قمي مشهدي، محمد (1368). تفسيركنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، انتشارات وزارت ارشاد.
القنوجي، محمد صديق (1379ق). الاذاعه لما کان و ما یکون بین یدی الساعة، قاهره، موسسه السعوديه.
كتّاني، محمدبن جعفر (1328ق). نظم المتناثرمن الحديث المتواتر، مصر، دارالكتب السلفيه للطباعة و النشر.
كليني، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
مجلسي، محمدباقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي.
مراغي، احمد بن مصطفي (بيتا). تفسيرالمراغي، بيروت، داراحياء التراث العربي.
مسلم بن حجاج (1412ق). صحيح مسلم، قاهره، دارالحديث.
مصطفوي، حسن (بيتا). التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بيروت، دارالكتب العلميه.
مفيد، محمد بن محمد (1372). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، دارالمفيد.
مطهری، مرتضی (1379). قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات صدرا.
موسوی اصفهانی، محمدتقی (1381). مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، ترجمه: محمد حائری قزوینی، قم، نشر ایران نگین.
موسوي، عبدالرحيم (1422ق). الامامالمهدي في روايات اهلالسنة، قم، المجمعالعالميلاهلالبيت.
نعماني، محمدبن ابراهيم (1397ق). الغيبه، تهران، مكتبة الصدوق.
هاشمي شهيدي، سيداسدالله (1387). ظهورحضرت مهدي ازديدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران.
[1]. ر.ك: نرمافزار دراية النور.