برهان حفظ شريعت و وجود امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 13 - 25 دقیقه)

چكيده


شريعت اسلام، آخرين شريعت الهي است و بر عموم مكلفان تا روز قيامت، واجب است كه آن را بشناسند و به كار بندند. بر اين اساس، حفظ شريعت به طور كامل در همه زمان‌ها واجب است، تا مكلفان بتوانند به آن دسترسي داشته باشند. غير از امام معصوم، گزينه ديگري وجود ندارد كه سبب حفظ شريعت به صورت كامل باشد. بنابراين، وجود امام معصوم در هر زماني واجب است. مصاديق امامان معصوم پس از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم امامان دوازده‌گانه شيعه‌ عليهم السلام هستند كه دوازدهمين آنان همان حضرت حجت بن الحسن العسكري عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌باشد. با اعتقاد به وجود آن حضرت در دوران غيبت، مي‌توان اطمينان يافت ‌كه ادله احكام شريعت كه توسط رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان اهل‌بيت عليهم السلام در عصر حضور بيان شده، محفوظ مانده است. بر اين اساس فقيهان شيعه در استنباط احكام شريعت با خلأ و كمبود منابع لازم و معتبر براي اجتهاد، مواجه نيستند و به اجتهاد بر اساس قياس و استحسان و ديگر منابع ظني و غيرمعتبر كه در فقه اهل‌سنت مطرح است، نيازي ندارند.




مقدمه


يكي از برهان‌هاي عقلي بر ضرورت وجود امام معصوم پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در ميان امت اسلامي و جامعه بشري تا قيامت، برهان حفظ شريعت است. اين برهان، نخست از سوي امامان اهل‌بيت عليهم السلام مطرح گرديده و سپس توسط متكلمان شيعه تبيين شده است. از سوي ديگر، منكران ضرورت‌ عصمت امام در رد اين برهان، اشكالاتي را مطرح كرده‌اند كه متكلمان شيعه به آن‌ها پاسخ داده‌اند.


يكي از اشكالات مطرح‌شده در اين‌باره، چگونگي حفظ شريعت توسط امام غايب در عصر غيبت است. اگر يكي از دلايل ضرورت وجود امام معصوم، اين است كه شريعت را به صورت كامل حفظ كند، تا در دسترس دين‌شناسان و دين‌مداران باشد، اين هدف، چگونه توسط امام غايب تحقق خواهد يافت؟ اين نوشتار در پي آن است كه اولاً تقرير دقيق و جامعي از برهان‌ حفظ شريعت ارائه دهد، و ثانياً به اشكال مزبور، پاسخ دهد و نقش امام غايب در حفظ شريعت را تبيين كند.


ضرورت حفظ شريعت


بر اساس برهان‌هاي ضرورت نبوت و شريعت، بشر همواره به شريعت آسماني نياز داشته و خواهد داشت؛ زيرا عقل و دانش بشري، پاسخ‌گوي همه نيازهاي هدايتي بشر در قلمرو زندگي دنيوي و اخروي، و مادي و معنوي انسان نبوده و نخواهد بود؛ چون اولاً بسياري از مسايل هدايتي و مورد نياز انسان از دسترس عقل و تجربه بشري بيرون است، و ثانياً مسايلي كه تا حدودي در دسترس عقل و تجربه بشري است، به دليل خطاپذيري معرفت بشري، قواعد و ضوابط استوار و خدشه‌ناپذيري لازم دارد تا راهگشاي خردورزي انسان باشد. در هر صورت، نياز هميشگي بشر به شريعت آسماني ـ‌ علاوه بر اين كه مبرهن است ـ مورد اجماع امت اسلامي است و در اين‌جا به تفصيل و تبيين بيشتري نياز نخواهد بود.


از آنجا كه شريعت اسلام، آخرين شريعت الهي است، شريعت آسماني مورد نياز بشر از زمان بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تا قيامت، همانا شريعت اسلام مي‌باشد؛ بنابراين حفظ آن لازم و ضروري خواهد بود؛ يعني شريعت اسلام كه به واسطه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از آسمان به زمين آمد، بايد همواره در زمين باقي باشد تا انسان‌ها بتوانند به‌ آن دسترسي داشته، با پيروي از آن، نياز هدايتي خود را برآورده كنند.


امام و حفظ شريعت


بديهي است حفظ شريعت اسلامي به طور كامل و بدون اين‌كه هيچ‌گونه كاهش يا افزايش در آن رخ دهد، در گرو آن است كه علت مبقيه آن همانند علت محدثه‌اش از ويژگي عصمت علمي و عملي برخوردار باشد؛ يعني نه دچار جهالت و سهو و نسيان شود و نه تحت‌تأثير تمايلات نفساني و وسوسه‌هاي شيطاني قرار گيرد و عمداً به تغيير و تحريف احكام الهي دست زند. اين مهم جز با وجود پيشواي معصوم در ميان بشر تحقق نخواهد يافت. پيشواي معصوم كه علت محدثه نزول شريعت اسلامي و قرار گرفتن آن در دسترس بشر است، همانا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده است و پس از وي كسي خواهد بود كه به جانشيني آن حضرت، امر رهبري و هدايت بشر را بر عهده دارد.


براي فرض مزبور هيچ جايگزيني وجود ندارد؛ زيرا هر فرض ديگري غير از آن يا ويژگي‌ عصمت را ندارد و نمي‌تواند علت مبقيه حفظ شريعت اسلام باشد؛ مانند اين‌كه گفته شود: شريعت اسلام از طريق خبرهاي غيرمتواتر حفظ مي‌شود. و يا از ويژگي‌ عصمت برخوردار است؛ ولي در بردارنده كليه احكام شريعت نيست؛ مانند اين‌كه گفته شود: شريعت اسلام از طريق اجماع امت يا خبرهاي متواتر حفظ مي‌شود.


ممكن است گفته شود: قرآن كريم هر دو ويژگي مزبور را دارد؛ زيرا هم واجد ويژگي عمصت است و از گزند هر گونه افزايش و كاهشي مصون مانده است؛ چرا كه خداوند وعده قطعي داده، كه آن را حفظ خواهد كرد: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر: 9)؛ قطعاً ما قرآن را نازل كرده و قطعا حافظ آن مي‌باشيم، و هم كليه معارف و احكام الهي را در بردارد؛ چنان‌كه فرموده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيٍْ) (نحل: 89)؛ كتاب را كه بيان‌گر هر چيزي ]در قلمرو هدايت[ است، بر تو نازل كرديم.


در اين‌كه قرآن كريم از گزند تحريف به افزايش يا كاهش، مصون مانده است، سخني نيست؛ چنان‌كه در بيان‌گري قرآن كريم دربارة آنچه بشر در قلمرو هدايت به آن نياز دارد نيز ترديدي وجود ندارد؛ ولي سخن در چگونگي بيان قرآني در زمينه كليه معارف و احكام الهي مورد نياز بشر است. از آيات قرآن به دست مي‌آيد كه بيان‌گري قرآن در معارف و احكام الهي به دو شيوه بي‌واسطه و باواسطه انجام گرفته است؛ يعني اصول و كليات احكام الهي در وحي قرآني آمده است و بيان تفاصيل آن‌ها بر عهده پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گذاشته شده است. بدين معنا كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مأموريت داشته است كه نخست، آيات قرآن را بر مردم تلاوت كند و سپس به تبيين و تعليم آن‌ها بپردازد. خداوند فرموده است:


(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) (جمعه: 2)؛


خداوند در ميان انسان‌هاي امّي پيامبري را از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان تلاوت كند و آنان را تزكيه كرده، كتاب و حكمت را به آنان بياموزد.


نيز فرموده است:


(أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) (نحل: 44)؛


ذكر ]= قرآن[‌ را بر تو نازل كرديم، تا آنچه را كه براي مردم نازل شده است ]قرآن[ براي آنان بيان كني.


بنابراين تعليم و تبيين قرآن توسط پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و البته از طريق وحي الهي انجام گرفته است: (وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى) (نجم: 3و4) پيامبر از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد. آنچه مي‌گويد چيزي جز وحي كه به او القا مي‌شود نيست. اين بخش از معارف و احكام الهي در اصطلاح، سنّت ناميده مي‌شود.


بنابراين، كتاب و سنت دو منبع و مصدر اساسي شريعت اسلامي‌اند. كتاب، مشتمل بر كليات احكام اسلامي است و سنت، تفاصيل آن را در بردارد.


اكنون اگر اين فرض را برگزينيم كه مقصود از وصف ((تبيان كل شئ(( براي قرآن، اين است كه تفاصيل معارف و احكام دين را در بردارد، بايد براي قرآن، سطوح معنايي متفاوتي قائل شويم و بگوييم بخشي از معارف و احكام ديني از سطح معنايي ظاهري قرآن به دست مي‌آيد و بخش ديگر، از سطوح و معاني باطني آن استفاده مي‌شود. اما فهم كامل معاني و مداليل باطني قرآن كه از آن به ((كتاب مكنون(( تعبير شده است،[2] به كساني اختصاص دارد كه از طهارت كامل در انديشه، اخلاق و رفتار برخوردارند: (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه: 79). آنان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و اهل‌بيت خاص آن حضرت مي‌باشند كه در آيه تطهير[3] و روايات مربوط به شأن نزول آن[4] و نيز حديث ثقلين[5] و حديث سفينه نوح[6] و مانند آن، معرفي شده‌اند.


پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در حديثي كه از طريق شيعه و اهل‌سنت روايت شده، فرموده است:


ان في كل خلف من امتّي عدلاً من اهل‌بيتي ينفي عن هذا الدين تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين (صدوق، 1416: ص221)


در هر نسلي از امت من، فردي عادل از اهل‌بيت من وجود دارد كه تحريف غاليان و نسبت‌هاي ناوراي اهل باطل وتأويل جاهلان را از دين، نفي مي‌كند.[7]


از مجموع روايات به دست مي‌آيد كه قرآن كريم، سنت نبوي و عترت خاص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه به قرآن و سنت نبوي علم كامل دارند، تا قيامت باقي هستند؛ چرا كه شريعت اسلامي تا قيامت باقي است و مصدر شريعت، قرآن، سنت و عترت آگاه به كتاب و سنت است؛ چنان‌كه ابن‌حجر مكي گفته است:


پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امت را به سه چيز سفارش كرده است: كتاب، سنت و عالمان به آن دو از اهل‌بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (هيتمي، 1425: ص188).


وي درباره وجه ناميده شدن كتاب و عترت به ثقلين گفته است:


ثِقْل، هر چيز گران‌بهايي است كه ]از ناخالصي‌‌ها[ مصون است و اين دو اين‌گونه‌اند؛ زيرا هريك از آن دو، معدن علوم لدني و اسرار و حكمت‌هاي عالي و احكام شرعي‌اند؛ بدين سبب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر اقتدا و تمسك به عترت و تعليم از آنان در كنار قرآن، ترغيب كرده و نيز فرموده است: ((سپاس خدا را كه حكمت را در ما اهل‌بيت قرار داده است((. ترغيب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به اعتناي به عترت آن حضرت، ناظر به عالمان به كتاب الهي و سنت نبوي است؛ زيرا آنان همان كساني‌اند كه تا قيامت از كتاب الهي جدا نخواهند شد. مزيت آنان نسبت به عالمان ديگر، اين است كه خداوند، پليدي را از آنان دور كرده و آنان را به گونه‌اي خاص تطهير كرده است. در روايت ديگري آمده است: ((لا تعلموهم فانهم اعلم منكم؛ به آنان چيزي نياموزيد؛ زيرا آنان داناتر از شما هستند((. در ادامه افزوده است: ((سزاوارترين فرد از عترت پيامبر كه بايد به او تمسك شود، امام و عالم آنان، يعني علي بن ابي‌طالب عليه السلام است((.


بدين سبب ابوبكر درباره او گفته است: ((عليٌ عترة رسول الله؛ علي عترت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم است((، يعني كساني كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به تمسك به آنان توصيه كرده است؛ بدين سبب ابوبكر عنوان عترت را به وي اختصاص داده است (هيتمي، 1425: ص189).


حفظ شريعت در زمان غيبت


تا اين‌جا ثابت شد كه حفظ شريعت اسلامي به صورت كامل پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در گرو وجود امام معصوم در ميان امت اسلامي است. پرسشي كه در اين‌باره مطرح مي‌شود، اين است كه در زمان غيبت امام معصوم، حفظ شريعت چگونه تحقق مي‌يابد؟ اين پرسش بدان سبب، قابل طرح است كه حفظ شريعت توسط امام معصوم به صورت عادي آن‌گاه ممكن است كه ميان امام و امت، رابطه عادي برقرار باشد، تا عالمان دين بتوانند در موارد اختلاف، از ديدگاه امام آگاه شوند، و نيز امام بتواند حكم شرعي را كه مورد غفلت واقع شده و سهواً يا عمداً از دسترس عالمان دين خارج شده است، در اختيار آنان قرار دهد؛ اما چون در زمان غيبت، امكان ارتباط عادي ميان امام و امت وجود ندارد، هدف مزبور، دست يافتني نخواهد بود.


پاسخ، اين است كه در زمان غيبت امام، ارتباط عادي ميان امام و امت برقرار نيست؛ ولي امكان ارتباط به صورت غيرعادي وجود دارد و اگر حكمي از احكام شريعت به هر علتي و سببي از دسترس عالمان دين خارج شده باشد، به گونه‌اي كه آنان هيچ طريق معتبر عقلي يا نقلي براي دستيابي به آن حكم در اختيار نداشته باشند، و ناچار شوند از طرق ظني و غيرمعتبر از باب قياس يا استحسان و مانند آن‌ها آن حكم را به دست آورند، امام مي‌تواند از طريق غيرعادي آن حكم را در اختيار عالمان دين قرار دهد؛ به گونه‌اي كه با علت و فلسفه غيبت امام نيز منافات نداشته باشد.


آنچه با علت و فلسفه غيبت سازگاري ندارد، ظهور همگاني امام و قيام براي برقراري حكومت عدل جهاني است؛ اما بيان حكمي شرعي از طريق ظهور براي همه يا عده‌اي از عالمان دين، هيچ‌گونه منافاتي با علت و فلسفه غيبت ندارد. از طرفي، از آن‌جا كه حفظ و تبيين شريعت، يكي از اغراض اساسي امامت و وظايف مهم امام است، و با توجه به اين اصل كه امام معصوم در صورت امكان، وظايف امامت را به طور كامل انجام مي‌دهد، هرگاه حفظ و تبيين شريعت به ظهور محدود او براي عالمان دين بستگي داشته باشد، قطعاً در انجام اين مهم، كوتاهي نخواهد كرد.


اكنون اگر امام در عصر غيبت، چنين اقدامي نكرده باشد، كاشف از آن است كه احكام شريعت كه توسط ديگر امامان معصوم عليهم السلام در عصر حضور بيان شده، در زمان غيبت امام عليه السلام نيز محفوظ مانده است؛ بنابراين، از وجود امام معصوم در زمان غيبت و از عدم بيان روايتي از آن حضرت كه منبع جديدي براي اجتهاد عالمان اسلامي به شمار آيد، علم و اطمينان حاصل مي‌شود كه آنچه توسط امامان اهل‌بيت عليهم السلام در عصر حضور در زمينه احكام شرعي بيان شده و تأمين كننده مصادر و منابع لازم براي اجتهاد عالمان اسلامي است، محفوظ مانده است.


حاصل آن‌كه حفظ شريعت توسط امام معصوم عليه السلام مشروط به وجود امام است، نه منوط به حضور او؛ همان‌گونه كه تصرف تكويني امام در عالم و در هدايت باطني امام نسبت به قلب‌هاي مستعد و دستگيري از درماندگان و برآوردن نياز آنان در صورتي كه مصلحت آنان در آن باشد، همگي از آثار وجودي امام معصوم است، و حضور و غيبت در آن‌ها ثأثيري ندارد.


آنچه حضور امام شرط آن است، رهبري سياسي جامعه بشري و برپايي حكومت عدل جهاني است، به همين سبب است كه گفته‌اند: ((وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا((‌ (طوسي، 1419: ص491) يعني وجود امام براي بشريت لطف است، و تصرف او در امور سياسي و اجتماعي لطف ديگري است، و منشأ عدم اين لطف از سوي ما ]مكلفان[ است.


فاضل مقداد (متوفاي 826 ق) درباره لطف امام در زمان غيبت گفته است:


اما حال الغيبة فنفس وجوده لطف في حفظ الشريعة و ضبطها من الزيادة و النقصان و كذا في حق اوليائه المعتقدين له في قربهم من الواجبات و بعدهم عن المقبحات، اذ لايؤمنون في كل وقت من تمكينه و ظهوره عليهم و حينئذ يكون تمكينه و تصرفه شرطا في تمام لطفيته بل لطف آخر (سيوري حلّي، 1380ش: ص329)؛


وجود امام در حال غيبت، لطف است در مورد حفظ شريعت و ضبط آن از افزايش و كاهش. و نيز لطف است در حق معتقدان به امامت امام در نزديك شدن آنان در انجام واجبات و دوري از انجام قبايح؛ زيرا در هر وقت، احتمال مي‌دهند كه امام ظاهر شود؛ بنابراين، تصرف امام ]در امور سياسي و اجتماعي[ شرط است در تماميت يافتن لطف امام ]در حق مكلفان[؛ بلكه خود، لطف ديگري است.


از آنجا كه پرسش از چگونگي لطف امامت در عصر غيبت ـ‌ به ويژه درباره نقش امام در حفظ شريعت ـ از نخستين روزهاي غيبت كبرا مطرح بوده است، عالمان شيعه از ديرزمان به تبيين آن پرداخته‌اند. سيدمرتضي (متوفاي 436ق) گفته است:


و الشرع محفوظ مع الغيبة لأنه لو جري فيه ما لا يمكن العلم به لفقد ادلّته و انسداد الطريق اليه، لوجب ظهور الإمام لبيانه و استدراكه (سيد مرتضي، 1419: ص232)؛


با غيبت امام، شرع محفوظ است؛ زيرا اگر در شرع، تغييري رخ دهد كه به دليل نبود ادله و بسته شدن راهِ دست‌يابي به ادله شرع، امكان دستيابي به احكام شريعت وجود نداشته باشد، بر امام واجب است كه براي بيان آن دليل، ظاهر شود.


وي، در شرح كلام پيشين چنين گفته است:


اشكال: يكي از جهات نياز به امام حفظ شريعت به واسطه او است. در زمان غيبت امام كه ارتباط] عادي[ با امام وجود ندارد، چگونه اطمينان داريد كه مجموع شريعت در اختيار شما قرار دارد و چيزي از آن از دست نرفته است؟


پاسخ: از نظر ما جايز نيست كه چيزي از شريعت، نرسيده باشد و دستيابي به احكام شريعت براي ما ممكن است؛ زيرا ما مي‌دانيم كه شريعت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم تا قيامت باقي است، و تكليف ما به آن شريعت، هيچ‌گاه ساقط نشده و نخواهد شد.


بر اين اساس، از دست رفتن برخي از شريعت امكان‌پذير است؛ ولي هرگز واقع نشده است؛ زيرا اگر چنين امري واقع شود، يا تكليف ما در برابر آن، ساقط شده است كه اين فرض ]چنان‌كه بيان شد[ باطل است، يا اين‌كه واجب است امام ظاهر شود و با تأييد فرشتگان الهي آنچه از شريعت از دست رفته است را به ما برساند. از آنجا كه نه تكليف ما در برابر احكام شريعت، ساقط شده، و نه امام براي رساندن چيزي از شريعت براي ما ظاهر شده است، معلوم مي‌شود كه حكمي از شريعت از دست نرفته و همه در اختيار ما قرار دارد (همو: ص232).


سيدمرتضي در ادامه، فرض ديگري را نيز جايز دانسته است و آن، اين‌كه پاره‌اي از احكام شريعت در زمان غيبت به ما نرسيده باشد و با اين حال، ما به آن احكام، مكلف باشيم، زيرا نرسيدن آن‌ها به ما از ناحيه خداوند متعال يا امام نيست تا سبب سقوط تكليف شود، بلكه از ناحيه مكلفان است. همان‌گونه كه عدم تحقق لطف امامت از جهت تصرف و تدبير امور در عصر غيبت، سبب سقوط تكاليف از مكلفان نخواهد بود؛ زيرا سبب تحقق نيافتن آن، خود مكلفان بوده‌اند. (همو: ص233).


فرض مزبور استوار به نظر نمي‌رسد و مقايسه‌ آن با عدم تحقق لطف امامت در عصر غيبت مع‌ الفارق است؛ زيرا تصرف امام در امور سياسي و اجتماعي جامعه بدون ظهور و ارتباط عادي كه آن هم با فلسفه و علت غيبت منافات دارد، ممكن نيست؛ ولي بيان احكام شريعت در فرض از دست رفتن آن‌ها، براي عالمان و مجتهدان شيعه متوقف بر ظهور عمومي نيست و با سبب و فلسفه غيبت منافات ندارد. از طرفي حفظ شريعت، يكي از اهداف اساسي امامت است كه تا جايي كه امكان‌پذير است بايد تحقق يابد؛ زيرا به حكم عقل و شرع ((الميسور لايترك بالمعسور(([8] و ((الضرورات تتقدّر بقدرها(([9].


شيخ الطائفه (متوفاي 460ق) نيز درباره نقش امام غايب در حفظ شريعت سخن گفته است. وي نخست يادآور شده است كه همه احكام شريعت كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي بشريت آورده است، در اختيار مكلفان قرار دارد.


آنچه كه از طريق نقل معتبر از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است بايد به آن‌ها استناد و از آن‌ها پيروي كرد، و آنچه اين‌گونه نيست، يا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آن‌ها را بيان كرده، ولي نقل معتبري در اختيار ما نيست، و يا اين‌كه بيان آن‌ها را به جانشين خود واگذار كرده است. تكليف ما اين است كه در مورد آن‌ها به سخن جانشينان آن حضرت يعني امامان اهل‌بيت عليهم السلام رجوع كنيم؛ بنابراين، در همه مواردي كه ديگران به دليل فقدان نص معتبر نبوي به اجتهاد و رأي خود عمل مي‌كنند، شيعيان در آن موارد از نص شرعي مجمل يا مفصل برخوردارند.


شيخ طوسي سپس اين اشكال را يادآور شده كه لازمه سخن مزبور، اين است كه وجود امام معصوم براي تبيين احكام شريعت در عصر غيبت، ضرورتي نداشته باشد؛ زيرا نصوص شرعي احكام از سوي امامان پيشين بيان شده و در اختيار شيعيان قرار دارد. وي سپس در پاسخ آن گفته است:


بدون وجود امام معصوم، علم و اطمينان به اين‌كه همه نصوص شريعت كه توسط امامان پيشين بيان شده در اختيار ما قرار دارد، حاصل نخواهد شد؛ زيرا احتمال اين‌كه ناقلان، همه آن‌ها را براي ما نقل نكرده باشند يا در نقل خود دچار خطا شده باشند، وجود دارد. با وجود امام معصوم در عصر غيبت، مطمئن مي‌شويم كه همه آن‌ها براي ما نقل شده است (طوسي، 1382 ش: ج1، ص 131ـ133؛ همو، 1412 ق: ص77).


شيخ ابوالفتح كراجكي (متوفاي 449‌ق) نيز به بررسي اين مسأله پرداخته و نقش امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف را در حفظ شريعت بيان كرده است. وي يادآور شده است كه وظيفه مكلفان در اين زمان، اين است كه در زمينه آگاهي از احكام شريعت به فقيهان شيعه رجوع كنند؛ زيرا آنان وسايط ميان امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و مكلفان مي‌باشند و احكام شريعت كه توسط امامان معصوم عليهم السلام نقل شده در اختيار آنان قرار دارد. استنباط احكام شريعت توسط فقيهان شيعه از مقوله استنباط احكام بر اساس قياس و استحسان و ظن و ترجيح غيرمعتبر كه فقيهان غيرشيعه بر اساس آن فتوا مي‌دهند نيست؛ زيرا آنان بر اساس نصوص معتبري فتوا مي‌دهند كه از امامان معصوم به آنان رسيده است.


وي آن‌گاه افزوده است:


مخالفان ما با شنيدن اين سخن ما، مي‌گويند:‌ هرگاه همه آنچه براي فتوا دادن در مسايل شرعي لازم است از سوي امامان اهل‌بيت عليهم السلام نقل شده و در اختيار فقيهان شيعه قرار دارد، به وجود امام معصوم در اين زمان نيازي نخواهد بود.


اما اين سخن صحيح نيست؛ زيرا آثار و نصوص احكام شرعي توسط كساني براي ما نقل شده كه از خطا و اشتباه و سهو و نسيان، مصون نيستند. بر اين اساس بدون وجود امام معصوم كه ناظر بر گفتار و كردار آنان باشد، و اگر احياناً سهو و نسيان و خطا و اشتباهي در نقل احكام شريعت از سوي آنان رخ داد، دخالت كرده و مشكل را برطرف خواهد ساخت، علم و اطمينان حاصل نخواهد شد ‌كه تمام احكام شريعت كه از سوي امامان معصوم در عصر حضور بيان شده، در اختيار ما قرار دارد. امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در دوران غيبت به سر مي‌برد و مردم به صورت عادي او را نمي‌شناسند، ولي در ميان مردم زندگي مي‌كند و از احوال آنان آگاه است. هرگاه آنان از نقل برخي از احكام شريعت خودداري كنند، يا از مسير حق گمراه شوند، تقيه براي او روا نبوده، خداوند او را ظاهر خواهد ساخت، تا حق را بيان كند (كراجكي، بي‌تا: ج2، ص218 و 219).


ابوالصلاح حلبي (متوفاي 447ق) هم مسأله مزبور را به اختصار بررسي كرده و حفظ شريعت در عصر غيبت را بيان نموده است.[10]


سديد الدين حمّصي (متوفاي اوايل قرن هفتم هجري) نيز درباره حفظ شريعت در عصر غيبت بحث كرده و ديدگاه سيدمرتضي و شيخ طوسي را در اين‌باره باز گفته است.[11]


ابن‌ميثم بحراني (متوفاي 699ق) پس از تقرير برهان حفظ شريعت بر ضرورت وجود امام معصوم پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين اشكال را مطرح كرده است كه حفظ شريعت توسط امام معصوم در صورتي ممكن است كه مردم، امام را ببينند و بشناسند و بتوانند شريعت را از او دريافت كنند؛ اما اگر اين‌گونه نباشد، غرض مزبور تحقق نخواهد يافت. وي سپس در پاسخ گفته است:


ديده ]و شناخته[ شدن امام، شرط حفظ شريعت نيست؛ زيرا به اعتقاد ما شريعت در زمان غيبت امام، محفوظ است و آن، همان است كه در دسترس ما قرار دارد و اگر در آن، اختلالي رخ دهد، ظهور امام براي بيان آن، واجب خواهد بود (بحراني، 1406: ص179).


علامه سيد محسن امين نيز شبهه مربوط به شناخت احكام دين در عصر غيبت را اين‌گونه بيان كرده است كه اگر شناخت حق در عصر غيبت، ممكن نيست، مردم در حيرت و ضلالت خواهند بود، و اگر ممكن است و راه آن رجوع به ادله احكام شريعت است كه از امامان پيشين نقل شده، پس براي شناخت حق به امام معصوم در اين زمان نيازي نخواهد بود؛ آن‌گاه در پاسخ آن،‌ چنين گفته است:


حق، دو گونه است: عقلي و سمعي. حق عقلي را عقل مي‌فهمد و وجود و عدم امام در آن تأثيري ندارد. حق سمعي نيز از طريق ادله‌اي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است شناخته مي‌شود. با اين حال، مكلفان در هر زماني از دو جهت به امام نياز دارند. اول‌ اين‌كه وجود امام نسبت به تكاليف عقلي مانند رعايت عدل و انصاف و اجتناب از ظلم و تعدي، لطف در حق مكلفان است، و دوم اين‌كه در مورد نقل احكام شريعت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليهم السلام احتمال اين‌كه عمدا يا سهواً چيزي كم يا زياد شده باشد، وجود دارد و وجود امام معصوم لازم است تا اگر چنين چيزي رخ دهد، حق را بيان كند (امين، بي‌تا: ج12، ص63 و 64).


نتيجه


ضرورت حفظ شريعت اسلام تا روز قيامت مستلزم وجود امام معصوم در هر زمان است و چون پس از امامان يازده‌گانه شيعه غير از حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف فرد ديگري از امت اسلامي از ويژگي عصمت در مرتبه امامت برخوردار نيست، برهان حفظ شريعت، وجود امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را اثبات مي‌كند.

 


كتابنامه


1. قرآن كريم.


2. امين، سيدمحسن، اعيان الشيعة، بيروت: دارالتعارف، بي‌تا.


3. بحراني، ميثم بن علي بن ميثم، قواعد المرام، قم: منشورات مكتبة آية الله المرعشي، 1406ق.


4. حلبي،‌ ابوالصلاح،‌ تقريب المعارف، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1404ق.


5. حلّي، حسن بن يوسف بن مطهر، كشف المراد، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، 1419ق.


6. حَمّصي، سديد الدين، المنقذ من التقليد، قم: تحقيق و نشر مؤسسة النشر الاسلامي، 1412ق.


7. دانشنامه كلام اسلامي، زيرنظر آيت الله سبحاني، مدير علمي: علي رباني گلپايگاني، بي‌جا، نشر مؤسسه امام صادق عليه السلام ، 1390 ش.


8. سيد مرتضي، علي بن الحسين، شرح جمل العلم و العمل، بي‌جا، دارالأسوة للطباعة و النشر، 1419ق.


9. سيوري حلّي، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهية، قم: مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي، 1380ش.


10. صدوق، محمد بن علي بن الحسين، كمال الدين و تمام النعمة، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، 1416ق.


11. طوسي، محمد بن الحسن، الغيبة، تهران: دارالكتب الإسلامية، 1411ق.


12. طوسي، محمد بن حسن، تلخيص الشافي، قم: مؤسسة‌ انتشارات المحبين، 1382ش.


13. كراجكي،‌ ابوالفتح، كنزالفوائد، قم: دار الذخاير، بي‌تا.


14. ميلاني، سيدعلي، نفحات الازهار، قم: مركز تحقيق و نشر آلاء، 1423ق.


هيتمي، احمد بن‌حجر، الصواعق المحرقة، بيروت: المكتبة العصرية، 1425ق.

 


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. استاد حوزة علمية قم.


[2]. Gإِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍF (واقعه: 77 و 78).


[3]. Gإِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًاF (احزاب: 33).


[4]. ر.ك: دانشنامه كلام اسلامي، ج1، ص94 و 95.


[5]. ((اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابدا و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض((. اين حديث، از احاديث متواتر اسلامي است. ابن‌حجر مكي گفته است: ((حديث ثقلين طرق بسياري دارد و از بيش از بيست صحابي روايت شده است. در برخي از طرق آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آن را در حجة الوداع در عرفه بيان كرد، و در برخي ديگر آمده است كه پس از بازگشت از طائف و در برخي ديگر در غديرخم، و در برخي ديگر در حجره خود و در جمع اصحاب بيان نمود. اين نقل‌ها با يك‌ديگر منافات ندارد؛ زيرا مانعي وجود ندارد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به سبب اهميت قرآن و عترت طاهره به صورت مكرر آن را بيان كرده باشد (الصواعق المحرقة،ص188).


[6]. ((مثل اهل بيتي فيكم كسفينة نوح من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق((؛ براي آگاهي از سند و مدلول حديث سفينه به جلد چهارم نفحات الازهار، تأليف آيت الله سيدعلي ميلاني رجوع شود.


[7]. ابن‌حجر مكي حديث مزبور را با كمي تفاوت در عبارت اين‌گونه روايت كرده است: ((في كل خلف من امتي عدول من اهل‌بيتي ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين.)) (الصواعق المحرقة، ص188).


[8]. هرگاه انجام بخشي از كاري مقدور و ممكن باشد و بخش ديگر آن مقدور و ممكن نباشد، نبايد از انجام آنچه در توان است به خاطر آنچه در توان نيست، چشم پوشي كرد، بلكه بايد آنچه در توان است را انجام داد.


[9]. آنچه را كه انسان در انجام يا ترك آن ناگزير و ناچار است بايد به همان مقدار اكتفا شود و كم‌تر يا بيش‌تر از آن جايز نيست.


[10]. تقريب المعارف في الكلام، ص203.


[11]. المنقذ من التقليد، ج2، ص337.

 


نویسنده:

علي رباني گلپايگاني


چاپ   ایمیل