نقد دیدگاه رشید رضا در تعارض روایات مهدویت

مهدویت در قرآن و سنت بازدید: 725
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 17 - 33 دقیقه)

200b

چکيده

«مهدویت» در طول تاریخ اسلام، در بین عامه و خاصه مسلمین، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است و از آموزه‌های مشهور اسلامی به حساب می‌آید. اما کسانی بوده‌اند که بر اساس مبانی خاص خود یا دلایل دیگر، این ایده را به چالش کشیده، به انکار آن پرداخته‌اند. هرچند تعداد این افراد، نسبت به عموم مسلمانان قائل به مهدویت، زیاد نیست؛ در زمان خود یا بعد آن توانستند اثر گذار شوند. از جمله این افراد، «محمد رشید رضا»، صاحب «تفسیر المنار» است. وی، به ویژه در تفسیر المنار، تلاش کرده است با ادله گوناگون، مهدویت را زیر سوال ببرد، پایه‌های آن را سست و آن را انکار کند. یکی از ادله وی «تعارض» روایات مهدوی است. نگاشته حاضر با روش توصیفی – تحلیلی به این دلیل پرداخته و حتی بر مبنای اهل سنت، علاوه بر اشکالات مهمی که بر ایشان می‌شود (از قبیل نقد غیر عالمانه، عدم تلازم بین تعارض و جعل، سردرگمی در منشا یابی برای روایات مهدویت) اثبات می‌کند بین روایات مهدوی تعارضی وجود ندارد.

 

مقدمه

«مهدویت» و «خروج مردی از نسل پیامبر در آخرالزمان»، از آموزه‌های مشهور بین مسلمانان است. نفوذ این آموزه در جامعه اسلامی، به حدی است که برخی از شیادان و فرصت طلبان، از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به مطامع دنیوی خود، دست یازیده‌اند. اما برخی از اندیشمندان و صاحبان فکر، بر اساس مبانی خاص خود، راه مقابله با آن و حتی انکار آن را مطرح کرده‌اند. یکی از این اندیشمندان، نويسنده اصلاح‌گرای اهل سنت، سید محمد رشید رضا است. وی که از شاگردان خاص شیخ محمد عبده به شمار می‌آید، برای نظریه خود دلایل گوناگونی ارائه می‌کند. یکی از آن دلایل، به زعم او، تعارضی است که در روایات مهدویت دیده می‌شود. وی معتقد است که این تعارض به قدری آشکار است که هر کس آن را می‌فهمد و قابل حل کردن و علاج نیست. البته در نقد آرای رشید رضا آثاری نگاشته شده است. مهدی سلطانی رنانی به صورت مستقل در فصلنامه انتظار موعود شماره 21 مقاله‌ای با عنوان «تحلیلی انتقادی بر دیدگاه‌های رشید رضا و احمد امین در باب احادیث مهدویت» (سلطانی رنانی، 1386: ص177)؛ ادله رشید رضا را به بوته نقد کشیده است. دیگران نیز به آرای رشید رضا پرداخته، آن را مورد نقد قرار داده‌اند؛ مانند مقاله ناصرالدین البانی با عنوان «حول المهدی» که در مجله تمدن اسلامی چاپ شده و آقای فقیه ایمانی نیز تصویر آن را در کتاب خود قرار داده است (فقیه ایمانی، 1431–2010: ص597-603) و همچنین «مقاله عقيدة اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر»، نوشته عبد المحسن العباد، مجله دانشگاه اسلامی مدینه منوره، شماره 3 که به صورت کتابچه مستقلی هم چاپ شده است (العباد، 1402: ص75-76). کتاب «بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت»، نوشته مهدی اکبر نژاد (اکبرنژاد، 1386: ص279-281) و کتاب «حضرت مهدی در روایات شیعه و سنی (پاسخ به شبهات)»، نوشته احمد علی طاهری ورسی (طاهری ورسی، 1390: ص 359-363)، به این مهم پرداخته‌اند.

البته در آثار مذکور به صورت مبسوط به بحث تعارض روایات، پرداخته نشده است، بلکه برخی به‌صورت کلی و برخی مختصر به نقد ادله رشید رضا پرداخته‌اند. از این رو، پرداختن به دیدگاه رشید رضا به خصوص روايات مهدويّت ضروری می‌نماید. آیا تعارض ادعایی او قابل پذیرش است (حتی از سوی اهل سنت)؟ چه نقدهایی بر این دیدگاه وارد است؟

نگاشته حاضر با روش توصیفی – تحلیلی، دیدگاه رشید رضا را مبنی بر تعارض روایات به صورت مبسوط تبیین کرده، آن را مورد بررسی و تحلیل انتقادی قرار داده است. در این مهم تلاش شده بیش‌تر به مبانی و بیانات علمای اهل سنت پرداخته شود تا این نکته روشن گردد که سخن رشید رضا، حتی طبق مبانی‌مقبول خودش صحیح نیست. در بیان کلمات رشید رضا، به مطالب وی در تفسیر المنار بسنده می‌شود؛ زیرا اصل بحث و تا حدی مبسوط‌‌ترین بحث در این زمینه، در تفسیر مذکور ارائه شده است.

شخصیت شناسی رشید رضا و آثار وی

سید محمد رشید رضا، متولد سال 1282ق، در نزدیکی شهر طرابلس کشور لبنان است (سبحانی، 1418: ج14، ص703) و نسبش به امام حسین می‌رسد (زرکلی، 2002: ج6، ص126). وی در طول تحصیلش در لبنان با مطالعه مقالات مجله «العروة الوثقی» که با نظارت سید جمال الدین اسدآبادی و به قلم محمد عبده بود، با اندیشه‌های اصلاحی آن دو، آشنا شد و بدان گرایش یافت. هر چند با وجود علاقه به ملاقات با سید جمال، نتوانست با وی ملاقات کند؛ با حضور شیخ محمد عبده در طرابلس در ایام تبعیدش به لبنان از طرف دولت عثمانی؛ فرصت ملاقات رشید رضا با محمد عبده فراهم شد (رشید رضا، 1423: ج1، ص15). وی بعد از تمام شدن تحصیلاتش در طرابلس در سال 1315ق، به مصر رفت و جزو ملازمان محمد عبده شد؛ به گونه‌ای که به تعبیر خودش، نسبت به استادش، همانند «لازم بین بالمعنی الاخص» بود (همان). وی در دهه آخر شوال سال 1315ق، مجله «المنار» را پایه‌گذاری کرد که هدف از آن را، بر اساس آنچه در مقدمه چاپ دوم، جلد اول آورده است، اصلاح دینی و اجتماعی امت اسلامی، عدم تعارض دین با عقل و علم، ابطال شبهات و زدودن خرافات از چهره دین، معرفی کرد (همان، 1315: ج1، ص1). وی سرانجام در 23 جمادی الاولی 1354ق درگذشت (متولی، 1425: ص104).

رشید رضا، نویسنده‌ای پر کار به حساب می‌آید. او علاوه بر نگارش «تفسیر المنار»، مجله المنار را منتشر می‌کرد که 35 جلد آن به مدت 39 سال، از زمان تاسیس در سال 1315 (رشید رضا، 1315: ج1، ص1)؛ تا زمان مرگ رشید رضا در سال 1354ق، انتشار یافت. وی در هر جلد از آن، قلم زده است. علاوه بر آن‌ها، آثار مستقل دیگری از وی برجای مانده است؛ مانند خلاصة السيرة المحمدية، الخلافة، ذكري المولد النبوي، السنة والشيعة أو الوهابية والرافضة، شبهات النصاري وحجج المسلمين، عقيدة الصلب والفدا، الربا و المعاملات في الإسلام، الوهابيون والحجاز، نداء للجنس اللطيف، المسلمون والقبط، الوحي المحمدي، رسالة في حجة الإسلام الغزالي، رسالة في التوحيد: علي طريقة السؤال والجواب، الوحدة الإسلامية و مساواة الرجل بالمرأة (متولی، 1425: ص94-96).

تفسیر المنار، یکی از مهم‌ترین آثار رشید رضا به حساب می‌آید و برخلاف آنچه برخی ادعا کرده‌اند (العوده، بی‌تا: ص41)، نگاشته و یا املا شده محمد عبده نیست، بلکه همان‌گونه که مولف (رشید رضا) در مقدمه‌اش اشاره کرده، نگاشته رشید رضا است (رشید رضا، 1423: ج1، ص19)؛ با این تفاوت که در ابتدا اقتباساتی از کلاس درس تفسیر محمد عبده بود و رشید رضا آن را به رشته تحریر در می‌آورد. این رویکرد، به شهادت خود رشید رضا، تا آیه 126 سوره نساء، که آخرین آیه تفسیر شده در درس تفسیر محمد عبده بود؛ ادامه داشت (همان: ج5، ص372). البته این بدان معنا نیست که هر آنچه در این قسمت آمده، توسط محمد عبده ارائه شده است، بلکه همان‌گونه که رشید رضا بدان تصریح می‌کند، اقتباس از مطالبی است که از استاد در جلسه درس تفسیر فرا می‌گرفت و البته همراه کردن آن با توضیحات و یا احیانا مطالبی دیگری بوده که نگارش آن‌ها در نظر نگارنده ضروری بوده است؛ هر چند غالب نگاشته‌های خود را تا زمان حیات ایشان قبل از چاپ بر ايشان عرضه می‌کرد و با نظارت وی به چاپ می‌رسید و بقیه هم که بعد چاپ به محمد عبده عرضه می‌شد، مورد رضایت وی بوده است (همان: ج1، ص18-19). بعد از آن رشید رضا تلاش کرده، آن‌گونه که روش و متد استاد بوده است، مطلب را ادامه دهد و در تفسیر به همان سبک ملتزم باشد (همان: ج5، ص372).

دیدگاه رشید رضا در مورد تفسیر خودش:

این همان تفسیر یگانه جامع بین روایات صحیح و معقولات صریح است؛ تفسیری که حکم تشریع، سنت‌های خداوند در مورد انسان و هدایت بودن قرآن برای بشر در هر زمان و مکان را روشن می‌سازد و بین هدایت قرآن و آنچه مسلمانان در این عصر هستند؛ میزانی برقرار می‌کند؛ در حالی که مسلمانان از هدایت قرآن و آنچه سلفشان در چنگ زدن بر آن بودند، اعراض کرده‌اند. در این [تفسیر] مراعات سهولت در تعبیر می‌شود و از مخلوط کردن کلام با اصطلاح‌های علوم و فنون اجتناب می‌شود؛ به گونه‌ای که عامه آن را بفهمند و خواص هم از آن بی‌نیاز نباشند و این همان روشی بود که [محمد عبده] دروس خود در الازهر را بر طبق آن اجرا می‌کرد (همان: ج1، ص5).

ناصرالدین البانی آن را تفسیر خوبی ارزیابی کرده است که می‌تواند مشکلات مسلمانان آن روز را بر طرف کند؛ در عین حال، به اشتباهات وی در مورد برخی از آموزه‌های دینی، از جمله احادیث عیسی و دجال و مهدی هم اشاره کرده است (البانی، بی‌تا: جواب سوال 10 و 38).

قبل از ورود به بحث، توجه به این نکته ضروری است که رشید رضا به دلیل پیش فرض نادرستی که از لحاظ تاریخی به عنوان فرضیه خود، داشته، مهدویت و برخی دیگر از آموزه‌های دینی را انکار کرده است. وی از آن رو که می‌خواهد تفسیری مبتنی بر عقل صحیح به همراه متون دینی صحیح ارائه کند (رشید رضا، 1423: ج1، ص5) و از طرفی به خلافت عربی بسیار معتقد است (رشید رضا، بی‌تا: ص81)؛ مطالب و معارفی را که با درک وی و یا با نگاه وی ناسازگار است، با برچسب‌های متعددی، از قبیل جعل، دس و اسرائيلیات زیر سوال می‌برد. نمونه آن، مباحثی است که ذیل آیه 187 سوره اعراف ارائه کرده است.

ادله رشید رضا بر انکار مهدویت

پیش‌تر سخنانی که در مورد انکار مهدویت از رشید رضا نقل شده، در تفسیر المنار منعکس گردیده است. وی به صورت واضح در سه جای تفسیر خود، مهدویت را انکار کرده است: سوره نساء آیه 157، سوره اعراف آیه 187 و سوره توبه آیه 33؛ که تمام مطالب و ادعاهای وی در مورد انکار مهدویت در ذیل آیه 187 سوره اعراف بیان شده است.

دلایلی را که رشید رضا در لابه‌لای مباحث خود، بر انکار مهدویت ارائه می‌کند، می‌توان این‌گونه برشمرد:

  1. عدم صحت روایات مهدویت؛

  2. تعارض روایات مهدویت؛

  3. فقدان روایات مهدوی در صحیحین.

بیش‌تر کسانی که به ادله رشید رضا بر انکار مهدویت پرداخته‌اند، این را به عنوان دلیلی مستقل ذکر کرده‌اند؛ اما در ادامه در تحلیل تعارض روایات، بیان می‌کنیم که این نکته دلیل مستقلی بر انکار مهدویت از سوی رشید رضا نیست، بلکه وی دلیل اول را علت ذکر نکردن روایات مهدویت از سوی آن دو، به شمار آورده است؛

  1. یهودی و مجوسی بودن ریشه اعتقاد به مهدویت؛

  2. پیامدهای منفی در دنیای اسلام (اعم از ادعاهای دروغ، جنگ‌ها، اختلافات و درگیری‌هایی که به دلیل این عقیده در بین مسلمانان به وجود آمده است)؛

  3. شیعی بودن اندیشه مهدویت؛

  4. خرافی بودن اندیشه مهدویت (همان، 1423: ج9، ص402- 449).

از بین دلایل مذکور، دو دلیل دوم و چهارم گستره بیش‌تری دارند؛ به گونه‌ای که این دو دلیل بن‌مایه‌ بسیاری از دلایل دیگر به حساب می‌آیند.

تعارض روایات مهدویت

رشید رضا هر چند در جاهای متفاوتی از تفسیر خود به تعارض روایات مهدویت اشاره می‌کند و از عدم صحت و غیر قابل قبول بودن آن دم می‌زند؛ مبسوط‌ترین بحثی که در این مورد ارائه می‌کند، ذیل آیه 187 سوره اعراف است که در تفسیر آن، بحثی بسیار طولانی ارائه می‌کند (همان). آیه 187 سوره اعراف:

Nيَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَM (اعراف: 187).

وی در تفسیر این آیه سه مسئله را به نقد کشیده، بر جعلی بودن آن‌ها تاکید می‌کند:

  1. روایاتی که در مورد پایان دنیا و عمر دنیا وارد شده است؛

  2. روایات دجال؛

  3. روایات مهدوی.

او در مورد تعارض روایات مهدوی می‌نویسد:

و اما التعارض فی احادیث المهدی فهو اقوی و اظهر و الجمع بین الروایات فیه اعسر و المنکرون لها اکثر و الشبهة فیها اظهر و لذلک لم یعتد الشیخان بشیء من روایاتها فی صحیحیهما» (رشید رضا، 1423: ج9، ص435).

از این رو، ادعاهای وی در تعارض روایات را می‌توان در پنج محور بیان کرد:

الف) تعارض بین این روایات، قوی‌تر و آشکارتر است؛ بدین معنا که تعارض بین این روایات، به حدی قوی و روشن است که این تعارض، بر هر کس که روایات مهدوی را مطالعه کند، پوشیده نمی‌ماند؛

ب) جمع بین این روایات بسیار سخت است. دلیل این نکته، همان قوت تعارضی است که در نکته اول بدان تصریح کرده است؛

ج) منکران این روایات بسیارند؛ به گونه‌ای که منکران مهدویت، در برابر معتقدان به آن گسترده‌ترند؛

د) شبهه در روایات مورد نظر بسیار ظاهر و روشن است؛

ه) به دلیل همین تعارض قوی و آشکار است که شیخان (بخاری و مسلم) در صحیحین، به این روایات اعتنا نکرده‌اند.

از این‌جا روشن می‌شود که در واقع عدم ذکر روایات مهدوی در صحیحین، به عنوان دلیل مستقل نزد رشید رضا در انکار مهدویت نیست، بلکه وی مدعی است به دلیل تعارض غیر قابل حلی که در روایات مهدوی وجود دارد؛ از ذکر آن‌ها در صحیحین خودداری شده است. او به نوعی این نکته را به عنوان مویدی قوی برای دیدگاه خود ذکر کرده است.

وی در توضیح تعارض روایات مهدوی، به کثرت اختلاف روایات در اسم، نسب، صفات و اعمال مهدی اشاره می‌کند و برای کلام خود دو نمونه ذکر می‌کند:

اول: مشهور‌ترین روایات در اسم مهدی و اسم پدر مهدی این است که وی «محمد بن عبدالله» و در روایتی دیگر آمده است که وی «احمد بن عبدالله» است. شیعه امامیه هم اتفاق نظر دارند که وی «محمد بن الحسن العسکری»  است.

دوم: مشهور نزد اهل سنت در نسب مهدی این است که وی علوی فاطمی، از فرزندان امام حسن  است و در بعضی روایات آمده است که از نسل امام حسین  است که این، با قول شیعه امامیه منطبق است. در ادامه به چند روایت اشاره می‌کند؛ مانند این روایت: پیامبر  به عباس فرمود:

ای عمو! آیا تو را بشارتی بدهم؟ همانا اصفیا و برگزیدگان از ذریه تو هستند و خلفا از عترت تو هستند و مهدی که در آخر الزمان ظهور می‌کند، از نسل توست.

نقد:

اول: عدم جامع نگری و بررسی‌های غیر عالمانه

ناصر الدین البانی، تتبع رشید رضا و همفکرانش را ناقص معرفی کرده، می‌نویسد:

رشید رضا یا غیر او، هر آن چه را از روایات درباره مهدی وارد شده است حدیث به حدیث بررسی نکردند و در طلب اسنادی که برای این روایات وجود دارد، تمام تلاشی که می‌بایست انجام دهند، مبذول نداشته‌اند. اگر این کار را می‌کردند، به آن چه حجت را بر آنان تمام کند، دست می‌یافتند (فقیه ایمانی، 1431: ص600).

بررسی و تامل در عبارات رشید رضا، نکته‌ای را که البانی متذکر شده است، به‌وضوح نشان می‌دهد؛ زیرا وی تنها به اختلافات که اکثرشان ناشی از روایات است، اشاره کرده و غیر از سه روایت در مورد عباسی بودن نسب امام مهدی (رشید رضا، 1423: ج9، ص438)؛ هیچ روایت دیگری را نیاورده است؛ در حالی که بر اساس آنچه البانی متذکر شده است، باید روایات مهدی را یک به یک از لحاظ سند و متن بررسی و صحیح را از سقیم جدا کند و در صورت تعارض بین آن‌ها، طبق مبانی با آن‌ها رفتار می‌کرد، نه این‌که تنها به اختلافات اشاره کند و از وجود اختلافات، جعلی بودن و کذب بودن عقیده به مهدویت را نتیجه بگیرد.

از این روست که عبدالمحسن العباد، سخنان منکران مهدویت را غیر عالمانه می‌داند که منشا آن جهل به علم حدیث یا تبعیت از کسانی است که به حدیث آشنا نیستند (العباد، 1402: ص19)؛ یعنی کسانی که با حدیث طبق علم حدیث رفتار نمی‌کنند، در واقع از این علم آگاه نیستند. از این رو، با احادیث طبق مبانی و روش‌های علم حدیث، برخورد نمی‌کنند.

دوم: نبود ملازمه بین تعارض و جعلی بودن

«تعارض»، نشانه جعلی بودن و باطل بودن روایات نیست. اگر بنا باشد هر جا که بین روایات تعارض وجود داشته باشد، از آن‌ها صرف نظر و یا به جعلی و موضوع بودن روایات حکم کرد؛ باید در مورد بسیاری از روایات، در حیطه‌های مختلف، اعم از فقه و کلام و علوم ديگر چنین رفتار کنیم (اکبر نژاد، 1386: ص280). یقینا این‌گونه حکم کردن نزد رشید رضا نیز پذیرفتنی نخواهد بود.

سوم: استناد به روایت شاذ در مقابل قول مشهور

تعداد روایاتی که اسم مهدی را «احمد» معرفی می‌کند، تنها یک مورد است که توسط ربعی بن خراش از حذيفة بن یمان در بیان ملاحمی از رسول خدا نقل شده است (طبری، 1416: ص377 و دانی، 1416: ج5، ص1089) که حتی طبق تصریح رشید رضا، مورد قبول مشهور مسلمانان اهل سنت قرار نگرفته است، بلکه مشهور اهل سنت نام مهدی  را «محمد» ذکر می‌کنند (رشید رضا، 1423: ج9، ص437)؛ علاوه بر این‌که می‌توان بین این اقوال جمع کرد؛ این گونه که می‌شود یک شخص دو نام داشته باشد، همان‌گونه كه برای پیامبر چنین بود. نیز طبق متون شیعی، امام مهدی هر دو نام را داراست (شیخ صدوق، 1395: ج2، ص653).

از سوی دیگر، اختلافات ذکر شده در مورد مهدی، در مورد نام ایشان نیست، بلکه گروه‌هایی که رشید رضا نام می‌برد (رشید‌رضا، 1423: ج9، ص437)، در این که نام مهدی «محمد» است، اتفاق دیدگاه دارند؛ هرچند اختلاف آن‌ها بر سر مصداق مهدی موعود است.

چهارم: عدم تعارض در اصل مهدویت

اگر تعارض بین روایات مهدوی را بپذیریم، این تعارض و اختلاف در جزییات مرتبط با مهدویت است، نه در اصل مهدویت و بدیهی است اختلاف در جزییات، در اصل مهدویت که بین روایات متعارض نیز امری مسلم است، خدشه‌ای وارد نمی‌سازد؛ اگرچه اصل مهدویت توسط همین روایات متعارض به دست ‌آید؛ زیرا:

الف) این گونه نیست که در برابر هر روایت که از مهدی یا مباحثی مرتبط با مهدی خبر مي‌دهد، حدیث متعارضی وجود داشته باشد؛

ب) حتی اگر بپذیریم همه روایات مهدوی (با هر مضمونی) متعارض می‌باشند؛ اصل مهدویت توسط همین روایات متعارض به‌ دست آمده است. پس در این صورت، در اصل مهدویت خدشه‌ای وارد نخواهد کرد؛ زیرا روایات با تمام اختلاف ادعا شده، از یک حقیقت صحیح خبر می‌دهند؛ به این مضمون که مهدی در آخر الزمان در امت پیامبر ظهور خواهد کرد. به عبارت دیگر، از مجموع روایات دارای اختلاف، قدر متیقنی می‌توان اخذ کرد و آن، صحّت و حق بودن وجود و ظهور مهدی است.

پنجم: سردرگمی در تحلیل روایات دارای اختلاف

به نظر می‌رسد رشید رضا در تحلیل مهدویت و روایات مرتبط با آن، به نوعی سر درگمی، دچار شده است؛ زیرا از سویی اساس اعتقاد به مهدویت را، ایده‌ای سیاسی ارائه شده توسط مجوس برای از بین بردن قدرت عرب و احیای دوباره سلطنت فارس تحلیل می‌کند (همان: ص420 و 436)؛ و از سوی دیگر، آن را جزو اسرائیلیاتی بر می‌شمارد که توسط یهودیانی مانند کعب الاحبار در جامعه نفوذ پیدا کرده است (همان). در عین حال، مصدر روایات مهدوی را نزاع سیاسی معروف شیعه (مسئله امامت و خلافت بعد پیامبر) دانسته (همان: ج10، ص351) و روایاتی که نسب مهدی را علوی معرفی می‌کند، ساخته و پرداخته شیعه، تحلیل می‌کند. در مقابل، روایات با نسب عباسی را به منظور عقب نماندن عباسیان از علویان در این معرکه عنوان می‌کند (همان: ج9، ص438).

ششم: اقلیت منکران

اکثریت بودن منکران مهدویت که از سوی رشید رضا ادعا شده است (همان، 1423: ج9 ص 435)؛ صحیح نیست؛ زیرا تأملی اندک در نظریات علمای شيعه و اهل سنت، خلاف آن را اثبات می‌کند؛ یعنی مخالفان مهدویت در اقلیت قرار دارند و معظم علماي فريقين، ضمن اختلافاتی که در زمینه برخی مسائل و اضلاع این عقیده دارند؛ اصل مهدویت را تلقی به قبول کردند.

بن باز هم در تقریظی که بر کتاب عبدالمحسن العباد زده است، مهدویت را امری معلوم معرفی می‌کند که توسط روایات مستفیض، بلکه متواتر نقل شده است (العباد، 1402: ص13).

عبد المحسن العباد نیز در جواب سوالی از منکران مهدویت از بین قدما می‌نویسد:

همانا من در بین گذشتگان، غیر از دو نفر [=ابو محمد بن ولید بغدادی و ابن خلدون] نیافتم که منکر احادیث مهدی باشد، یا در آن تردید کند (همان، ص66).

بستوی نیز بعد بر شماری و معرفی هفده نفر از منکران مهدویت، مقابل آن‌ها را جمهور امت اسلامی می‌داند که احادیث مهدی را تلقی به قبول کرده‌اند (بستوی، 1420: ص39).

هفتم: عدم تعارض در روایات مهدوی

از ابن قیم جوزی نقل شده است:

برای صدور حکم به تعارض دو حدیث و آن‌ها را در زمره مختلف الحدیث به شمار آوردن، لازم است هر دو قابلیت احتجاج را داشته باشند؛ اما اگر یکی از آن دو، به هر حال قابل قبول نباشد، این حدیث توانایی معارضه با حدیث قوی را ندارد؛ زیرا در این حالت اثری بر آن مترتب نیست (ابن محمد السید، 1424: ج1، ص503).

از این رو: «هر اختلافی، تعارض نیست»، بلکه تعارض عبارت است از تقابل و تدافع دو روایت متساوی الاعتبار که لسان هر کدام دیگری را به کلی نفی کند که هیچ راه جمع یا مرجح سندی و متنی در یکی از آن‌ها وجود نداشته باشد (طاهری ورسی، 1390: ص363).

به عبارت دیگر، در صورتی می‌توان تعارض بین دو روایت را پذیرفت که هر دو روایت، شرایط حجیت را دارا باشند، و اگر یکی شرایط حجیت را نداشته باشد، مدعی تعارض، ادعای تعارض بین «حجت» و «لاحجت» را مطرح می‌کند که هیچ عاقل منصفی آن را نمی‌پذیرد.

اختلافات روایات مهدوی هم از این قبیل هستند. ناصرالدین البانی در نقد تعارض ادعایی رشید رضا، بر آن تکیه کرده، می‌نویسد:

به تحقیق، سید در انکار مهدویت به علت دیگری استناد کرده که تعارض است؛ در حالی که این علت دفع [=رد] می‌شود؛ زیرا شرط تعارض، مساوی بودن دو طرف تعارض در قوه ثبوت است [به گونه‌ای که هر دو قدرت اثبات متعلق خود را داشته باشند]؛ اما برپا کردن تعارض بین قوی و ضعیف، چیزی است که هیچ عاقل با انصافی آن را جایز نمی‌شمارد؛ تعارضی که گمان شده است از این قبیل است (فقیه ایمانی، 1431: ص601).

بستوی نیز بعد از ارائه احادیث و آثار ثابت و صحیح نزد خود، تعارض روایات ضعیف را موجب ضرر زدن به روایات و آثار ثابت نمی‌داند؛ زیرا معتقد است هر کدام در جای خود قرار دارد و انسان منصف، صحیح را از ضعیف جدا می‌کند؛ اولی را می‌پذیرد و دومی را رد می‌کند (بستوی، 1420: ص380).

اگر مدعی تعارض، حجیت هر دو را ثابت بداند، باز هم به تساقط و دست کشیدن از هر دو دلیل نوبت نمی‌رسد؛ زیرا در نگاه فریقین با بروز هرگونه تعارض و تضاد ابتدایی بین روایات، اگر امکان جمع بین آن‌ها ممکن است، باید آن راه را پیمود. در صورت عدم امکان جمع، به مرحله «ترجیح» نوبت می‌رسد که روایت قوی‌تر را بر روایت مقابل آن «مقدم» می‌کنند (آخوند خراسانی، 1409: ص438 – 439 و قرضاوی، 1414: ص113 و 117). در واقع در این دو صورت، تعارضی که بین روایات وجود دارد، تعارض واقعی و مستقر نیست، بلکه تعارضی ابتدایی و قابل زوال است.

بنابراین، در صورتی که دو مرحله قبل امکان‌پذیر نبود، به وجود تعارض واقعی و در نهایت «تساقط» و «غیر قابل استناد» بودن روایات حكم می‌شود.

برای توضیح بیش‌تر، نمونه‌ای از روایات متعارض را که رشید رضا در بحث نسب امام مهدی بدان اشاره کرده است، تحلیل می‌کنیم. وی در بیان نمونه تعارض، به اختلاف احادیث از موضوع علوی و فاطمی بودن مهدی یا عباسی بودن ایشان اشاره کرده است. در بین روایات مهدوی با این دوگانگی از لحاظ محتوا برمی‌خوریم؛ ولی روایاتی که از فاطمی و علوی بودن – صراحتاً یا تلویحاً – خبر می‌دهند؛ حتی بر مبنای اهل سنت، بر روایات مقابل که مهدی را از نسل عباس معرفی می‌کنند؛ ترجیح دارند و طبعاً روایات دسته اول باید مقدم شوند که نتیجه آن زایل شدن تعارض ابتدایی‌ موجود است؛ زیرا:

اولاً: چنان‌که خود رشید رضا در ارائه بحث خود بدان تصریح کرده است؛ روایات علوی و فاطمی بودن، مشهورترند و این «شهرت» بین خاصه و عامه وجود دارد (رشید رضا، 1423: ج9، ص 435). «شهرت» موجب تقویت و برتری این دسته از روایات بر دسته مقابل خواهد شد؛ اگر چه صرف شهرت بین عامه و خاصه، دلیل بر صحت و یا قوت یک روایت نخواهد شد؛ زیرا همان گونه که سیوطی نقل کرده است، مشهور بر دو قسم است «صحیح» و «غیر صحیح (ضعیف)» و چه بسا روایت مشهوری که فاقد سند است (سیوطی، بی‌تا: ج2، ص173)؛ مانند روایت «مَنْ بَشَّرَني بِخُروجِ آذار بَشَرْتُهُ بِالجَنَّةِ»؛ کسی که مرا به خروج ماه آذار [= صفر] بشارت دهد، او را به بهشت بشارت می‌دهم». ابن‌جوزی و احمد بن حنبل این روایت را از موضوعات و جعلیات به شمار آوردند که هیچ اصلی برای آن نیست (أبناسي، 1418: ج2، ص437). با وجود دیدگاه مذکور، این نکته در مورد مسئله مهدویت قابل پذیرش و حتی قابل طرح نیست؛ زیرا این روایات با وجود کثرت و تعدد، در محاورات، یا در کتاب‌های غیر معتبر نقل نشده‌اند؛ بلکه همان‌گونه که ناصرالدین البانی تصریح می‌کند، در کتاب‌های سنن و در معاجم و مسانید، مورد توجه قرار گرفته و نقل شده‌اند (فقیه ایمانی، 1431: ص600)؛ کتاب‌هايي همانند سنن ابی‌داود و ابن ماجه و مسند احمد و معجم صغیر و اوسط و کبیر طبرانی که نقل روایات جعلی بسیار، به آنان، حداقل از سوی نویسندگانی همچون رشید رضا، قابل پذیرش نیست.

ثانیاً: کثرت عددی در روایت و یا راویان یک دسته از روایات متعارض و مختلف، در متون اهل سنت به عنوان یکی از «مرجحات» به شمار می‌رود. حازمی آن را اولین «مرجح» ذکر کرده، می‌نویسد:

از چیزهایی که به وسیله آن یکی از دو حدیث [متعارض و مختلف] ترجیح پیدا می‌کند، کثرت عدد در یکی از دو جانب است، که در باب روایت موثر است؛ زیرا نزدیک به تواتری است که موجب علم می‌گردد (الحازمی، 1359: ص9).

جلال الدین سیوطی و دیگران هم به این مرجح اشاره کرده‌اند (سیوطی، بی‌تا: ج2، ص 198؛ السبکی، 1411: ج2، ص201 و ابن محمد السید، 1424: ص508).

بررسی اجمالی احادیث مرتبط با نسب مهدی، به این نکته رهنمون می‌سازد؛ احادیثی که مهدی را علوی و فاطمی و از نسل پیامبر ذکر می‌کند، از احادیث مقابل، به مراتب هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ راویان بیش‌تر هستند. تامل در مرجح بعدی این نکته را روشن می‌سازد.

ثالثاً: از ابن قیم جوزی در بیان مرجحات، نقل شده است: روایتی که راوی آن از اهل و عیال گوینده یا صاحب قصه و یا از نزدیکان وی بوده باشد، بر حدیث مقابل آن، برتری دارد؛ زیرا اهل و عیال و نزدیکان یک فرد نسبت به وی از غیرشان داناترند. بنابراین، خبر آن‌ها مقدم می‌گردد (ابن محمد السید، 1424: ص504). السبکی نیز این مرجح را این گونه مطرح می‌کند: «روایت کسی که به پیامبر نزدیک‌تر باشد، مقدم می‌شود» (السبکی، 1411: ج2، ص201).

تامل در روایات مهدویت این نکته را روشن می‌سازد، روایاتی که نسب علوی و فاطمی برای مهدی بیان می‌کنند، از این جهت هم بر روایات مقابل برتری دارند؛ زیرا در سلسله اسناد روایات مذکور، راوی‌ای که از پیامبر نقل می‌کند، عبارت است از: امیر المومنین که روایت‌های متعددی از ایشان نقل شده است (ابن حماد، 1417: ص261، 262 و 266؛ ابن ابی شیبه، 1409: ج7، ص513 ؛ ابن حنبل، 1416: ج1، ص444؛ ابن ماجه، 1430: ج5، ص213؛ ابی داود،1430: ج6، ص341؛ طبرانی، 1415: ج1، ص56؛ دانی، 1416: ج5، ص1059و متقی هندی، 1989: ج14، ص682) و ام سلمه (ابی داود، 1430: ج6، ص341؛ طبرانی، 1404: ج23، ص267؛ حاکم نیشابوری، 1411: ج4، ص600 و دانی، 1416: ج5، ص1049 و 1057) و عایشه (ابن حماد، 1417: ص263) و امام حسین (ابن عساکر، 1995: ج19، ص475 و متقی هندی، 1989: ج12، ص198) که از خانواده پیامبر بوده‌اند و همچنین عبدالله بن مسعود (ابن ابی شیبه، 1409: ج7، ص513؛ ابن ماجه، 1430: ج5، ص209 و 210؛ ابی‌داود، 1430: ج6، 335؛ ترمذی، بی‌تا: ج4، ص505 و دانی، 1416: ج5، ص1039، 1040 و 1054) و ابی سعید خدری (ابن راشد، 1403: ج11، ص371 و ابن حبان، 1414: ج15، 236؛ دانی، 1430: ج5، ص1048 و حاکم نیشابوری، 1411: ج4، ص600) و حذيفة بن یمان (طبری، 1416: ص377) که از اصحاب خاص نزدیک پیامبر شمرده می‌شدند.

اما روایاتی که از عباسی بودن مهدی خبر می‌دهند، اغلب آن‌ها از ابن عباس نقل شده‌اند (ابن حماد، 1417: ص262؛ ابن ابی شیبه، 1409: ج7، ص513؛ ابن حنبل، 1403: ج2، ص966؛ دانی، 1416: ج5، ص1042و 1043 و ابن جوزی، 1401: ج2، ص375). ابن عباس هرچند جزو بزرگان صحابه به شمار می‌رود؛ در اتصال بیش‌تر به پیامبر به درجه امیرالمومنین و عبدالله بن مسعود و ابی سعید خدری و عایشه و حذيفة بن یمان نمی‌رسد؛ زیرا این افراد بیش‌تر از ابن عباس محضر پیامبر را درک کردند. ابن عباس تنها سی ماه پیامبر را درک کرده است (ذهبی، 1413: ج3، ص331).[1]

رابعاً: روایاتی که مهدی  را از بنی‌العباس معرفی می‌کنند، دو دسته هستند:

الف) روایاتی که به صراحت خبر می‌دهند، مهدی از نسل عباس، عموی پیامبر می‌باشد، از عثمان بن عفان و بدین گونه نقل شده است: پیامبر  فرمود: مهدی از فرزندان عمویم عباس است (ابن عساکر، 1995: ج53، ص414 و ابن جوزی، 1401: ج2، ص373). در همین مضمون است روایتی که بر اساس آن پیامبر در حق عباس و فرزندان وی این گونه دعا می‌کند: «‌ای عمو! آیا نمی‌دانی مهدی از فرزندان توست؟!» (ابن عساکر، 1995: ج26، ص298). بستوی هر دو روایت را موضوع و ساختگی معرفی می‌کند (بستوی، 1420: ص14 و 48).

ابوهریره نقل می‌کند که پيامبر به عباس فرمود: «ای ابا الفضل! همانا خداوند به وسیله ما این امر را آغاز کرد و به وسیله ذریه تو آن را ختم می‌کند» (اصبهانی، 1405: ج1، ص315) و در همین مضمون است روایتی که ابن جوزی از رسول خدا نقل می‌کند که ختم اسلام را به وسیله جوانی از نسل عباس متذکر می‌شود (ابن جوزی، 1401: ج2، ص375).

ب) روایاتی از ابن عباس که با تعبیر «منّا»، مهدی را از آنان معرفی می‌کند. بیش‌تر این روایات با تعبیری این‌گونه وارد شده‌اند: «منا السفاح و منا المنصور و منا المهدی» برخی مانند بستوی، مراد از این سه شخص را سه خليفه اول عباسی معرفی می‌کند، که زمانشان گذشته است (بستوی،1420: ص212). روایتی از ابن عباس نقل شده است که می‌تواند شاهد ادعای بستوی قرار بگیرد: ابن عباس از مادرش، ام الفضل نقل می‌کند که پیامبر  به پدرش عباس فرمود:

... زمانی که سال 135 بیاید، این امر برای تو و فرزندانت خواهد بود. از ایشان است سفاح و منصور و مهدی (ابن جوزی، 1401: ج1، ص291).

برخی مانند ابن کثیر، مراد از مهدی را در این روایات، غیر از مهدی عباسی، سومین خلیفه بنی العباس معرفی می‌کنند؛ چنان‌که سفاح را هم غیر از سفاح، اولین خلیفه عباسی می‌دانند (ابن کثیر، 1408: ج6، ص278).

نکته

  1. بستوی در بین روایاتی که مهدی را عباسی معرفی می‌کند، تنها یک روایت را دارای سند «حسن» معرفی می‌کند که جزو دسته دوم به شمار می‌رود. بر اساس این روایت سعید بن جبیر از ابن عباس چنین نقل می‌کند: «منا ثلاثة منا السفاح و منا المنصور و منا المهدی» (ابن ابی‌شیبه، 1409: ج7، ص513؛ ابن حنبل، 1403: ج2، ص966؛ دانی، 1416: ج5، ص1042 و ابن عساکر، 1995: ج53، ص413).

  2. اگر مراد از روایات دسته دوم را مانند ابن کثیر تفسیر کنیم، می‌توان بین این روایات و روایاتی که مهدی را علوی و فاطمی معرفی می‌کنند؛ جمع کرد و تنافی بین آن دو را از بین برد؛ به این شکل که مراد از کلمه «منا» در بیان ابن عباس، بنی‌عبدالمطلب، یا بنی‌هاشم باشد. دلیل بر این جمع، روایاتی از ابن عباس است که در مورد مهدی می‌گوید: «منا اهل‌البیت» (ابن حماد، 1418: ص262 و متقی هندی، 1989: ج14، ص585). همچنین روایاتی که از وی در مورد آغاز و ختم امر ولایت، نقل شده است. در سنن دانی از ابن ‌عباس دو روایت در این مضمون نقل شده است؛ مانند این روایت:

اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، هر آینه خداوند به وسیله ما این امر را ختم خواهد کرد؛ همان گونه که [این امر را به وسیله ما] آغاز کرد و به وسیله ما ختم می‌شود (دانی، 1416: ج5، ص1043). به همین مضمون است روایتی که ابن حماد به سند خود از ابن عباس نقل می‌کند (ابن حماد، 1418: ص266).

نتیجه گیری

تعارض موجود در روایات مهدوی، ابتدایی و قابل زوال است و دوام و پایداری برای آن وجود ندارد. تعارض ادعایی از سوی رشید رضا و دیگران، از منظر فریقین و حتی طبق مبانی آن‌ها قابل قبول نیست؛ زیرا روایاتی که در مورد مهدویت وارد شده است، حتی روایات موجود در منابع اهل سنت، دارای تعارض مستقر و پایدار نیستند، بلکه تعارضاتی که وجود دارد، تعارضات ابتدایی و قابل زوال هستند.

برآیند روایات مهدوی این است که مهدی نامش هم‌نام پیامبر و از نسل پیامبر، امیرالمومنین و حضرت زهرا  است. آن حضرت در آخرالزمان به اذن خدا قیام می‌کند و جهانی را که پر از ظلم و ستم شده است، به سوی عدل و قسط سوق می‌دهد و این، همان مؤلفه و آموزه اساسی مشترک بین فریقین است که دارای شهرت بسزایی است.

در مقابل روایات مذکور، روایاتی که در مقابل مهدی را از نسل عباس عموی پیامبر معرفی و یا نام دیگری برای آن حضرت بیان می‌کنند؛ یا قابل جمع‌اند با روایاتی که مهدی را علوی و فاطمی معرفی می‌کنند و یا در صورت عدم امکان جمع، تاب مقابله و تعارض با روایات مقابل خود را ندارند و طبعاً از اعتبار ساقط می‌شوند.

منابع

قرآن کریم.

  1. ابن ابی شیبه، ابوبکر عبدالله بن محمد (1409ق). المصنف، تحقيق: کمال یوسف الحوت، ریاض، مکتبة الرشد.

  2. ابن اثیر، ابوالسعادات المبارک بن محمد الجزری (1392ق). جامع الاصول فی احادیث الرسول، تحقيق: عبدالقادر الارنووط، مکتبة الحلوانی دمشق، مکتبة دار البیان، بيروت.

  3. ابن امیر الحاج، محمد بن محمد (1417ق). التقریر و التحریر فی علم الاصول، بیروت، دار الفکر.

  4. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی (1401ق). العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة، تحقيق: ارشاد الحق الاثری، پاکستان، اداره علوم اثریة.

  5. ابن حبان، ابوحاتم محمد بن حبان التمیمی (1414ق). صحیح ابن حبان، شعیب الارنووط، بیروت، موسسة الرسالة، لبنان.

  6. ابن حماد المروزی، نعیم (1418ق). الفتن، تحقيق: ابن سید الشوری، مجدی بن منصور، بیروت، دار الکتب العلمیة.

  7. ابن حنبل الشیبانی، ابوعبدالله احمد بن محمد (1403ق). فضائل الصحابة، تحقيق: محمد عباس، وصی الله، لبنان، موسسة الرسالة.

  8. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1416ق). مسند احمد، تحقيق: احمد محمد شاكر، قاهره، دار الحدیث.

  9. ابن راشد الازدی، معمر بن ابی عمرو (1403ق). الجامع، تحقيق: حبیب الرحمن الاعظمی، پاکستان، مجلس علمی، بیروت، المکتب الاسلامی.

  10. ابن عساکر، علی بن الحسن (1995م). تاریخ مدینة دمشق، تحقيق: ابوسعید عمر بن غرامة العمری، بیروت، دار الفکر.

  11. ابن کثیر القرشی الدمشقی و ابوالفداء اسماعیل بن عمر (1408ق). البدایة و النهایة، تحقيق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

  12. ابن ماجه القزوینی، محمد بن یزید (1430ق). سنن ابن ماجه، تحقيق: شعیب الارنووط، محمد کامل، قره بللی، عادل مرشد، بیروت، دار الرسالة العالمیة.

  13. ابن محمد السید، جمال (1424ق). ابن قیم الجوزیة و جهوده فی خدمة السنة النبویة و علومها، مدینه، عمادة البحث العلمی بالجامعة الاسلامیة.

  14. ابناسی، ابو اسحاق ابراهیم بن موسی (1418ق). الشذا الفیاح من علوم ابن الصلاح، تحقيق: صلاح فتحی هلل، ریاض، مکتبة الرشد.

  15. ابی داود السجستانی، سلیمان بن الاشعث (1430ق). سنن ابی داود، تحقيق: شعیب الارنووط، محمد کامل قره بللی، بیروت، دار الرسالة العالمیة.

  16. اصبهانی [اصفهانی]، ابونعیم، احمد بن عبدالله (1405ق). حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، بیروت، دار الکتاب العربی.

  17. اکبرنژاد، مهدی (1386). بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم، بوستان کتاب.

  18. البانی، ناصرالدین (بی‌تا). فتاوی العلامة محمد ناصرالدین الالبانی، بی‌جا، مجلة الاصالة.

  19. آخوند خراسانی، محمد کاظم (1409ق). کفایة الاصول، قم، موسسه آل البیت.

  20. بستوی، عبدالعلیم عبدالعظیم (1420ق). الموسوعة فی احادیث المهدی الموضوعة و الضعیفة، دار ابن حزم، بیروت، المکتبة المکیة.

  21. ــــــــــــــــــــــــــ، المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث و الآثار الصحیحة، دار ابن حزم، بیروت، المکتبة المکیة.

  22. ترمذی السلمی، ابو عیسی محمد بن عیسی (بی‌تا). الجامع الصحیح سنن الترمذی، تحقيق: احمد محمد شاکر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

  23. حازمی همدانی، ابو بکر محمد بن موسی (1359ق). الاعتبار فی الناسخ و المنسوخ من الآثار، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة.

  24. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله (1411ق). المستدرک علی الصحیحین، تحقيق: عطا، مصطفی عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیة.

  25. دانی، ابوعمرو عثمان بن سعید (1416ق). السنن الواردة فی الفتن و غوائلها و الساعة و اشراطها، تحقيق: رضاء الله بن محمد ادریس المبارکفوری، ریاض، دار العاصمة.

  26. رشید رضا، سید محمد (1315ق)، مجله المنار، جلد 1، قاهره، الزهراء.

  27. ــــــــــــــــــــ (1354ق). مجله المنار، جلد 35، قاهره، الزهراء.

  28. ــــــــــــــــــــ (بی‌تا). الخلافة، قاهرة، الزهراء للاعلام العربی.

  29. ــــــــــــــــــــ (1423ق). تفسیر القرآن العظیم (تفسیر المنار)، تحقيق: سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

  30. زرکلی الدمشقی، خیرالدین بن محمود (2002م). الاعلام، بی‌جا، دار العلم للملایین.

  31. ذهبی، محمد بن احمد (1413ق). سير أعلام النبلاء، بیروت، موسسة الرسالة.

  32. سبحانی، جعفر (1418ق). موسوعة طبقات الفقهاء، قم، موسسه امام صادق.

  33. سبکی، عبدالوهاب بن علی (1411ق). الاشباه و النظائر، بیروت، دار الکتب العلمیة.

  34. سلطانی رنانی، مهدی (تابستان 1386). تحلیلی انتقادی بر دیدگاه‌های رشید رضا و احمد امین در باب احادیث مهدویت، فصلنامه انتظار موعود، شماره 21.

  35. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن (بی‌تا). تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ریاض، مکتبه الریاض الحدیثة.

  36. طبرانی، ابو القاسم سلیمان (1415ق). المعجم الاوسط، تحقيق: طارق بن عوض الله ابن محمد، عبدالمحسن بن ابراهیم الحسینی، قاهره، دار الحرمین.

  37. طبرانی، سلیمان بن احمد (1404ق). المعجم الکبیر، تحقيق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، موصل، مکتبة العلوم و الحکم.

  38. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر(1416ق). تهذیب الآثار، تحقيق: علی‌رضا بن عبدالله ابن علی رضا، دمشق، دار المامون للتراث.

  39. ــــــــــــــــــــــــــ (1407ق). تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیه.

  40. عباد، عبد المحسن بن حمد (1402ق). عقیدة اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر، مدینه، مطابع الرشید.

  41. عوده، سلمان (بی‌تا). دروس للشیخ سلمان العودة، بی‌جا، بی‌نا.

  42. فقیه ایمانی، مهدی (1431ق). الامام المهدی عند اهل السنة (مقاله حول المهدی از ناصرالدین البانی در مجله تمدن اسلامی)، قم، مجمع جهانی اهل البیت.

  43. قرضاوی، یوسف عبدالله، (1414ق). كيف نتعامل مع السنة النبوية، المنصوره، دار الوفاء.

  44. متقی هندی، علی بن حسام الدین (1989م). کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، موسسة الرسالة.

  45. متولی، تامر محمد محمود (1425ق). منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیدة، قاهره، دار ماجد عسیری.

[1] . در مورد عباسی بودن مهدی  به غیر از ابن عباس روایات معدودی از کعب دیده می‌شود (ابن حماد، 1417: ص 265 و ابن عساکر، 1995: ج53، ص413) و تک روایتی از عثمان بن عفان (ابن جوزی، 1401: ج2، ص373 و ابن عساکر، 1995: ج53، ص414) و ابی‌سعید خدری (متقی هندی، 1989: ج12، ص270) و عمار یاسر(ابن جوزی، 1401: ج2، ص375).

 

نویسندگان:

رحيم كارگر ـ محمد براري

 

چاپ