نوشتار ذيل برداشتي از سخنراني حضرت استاد ميلاني است كه در ماه مبارك رمضان پيرامون امام مهدي(عج) ايراد فرمودهاند. در اين نوشتار نقاط اشتراك مسلمانان دربارهي حضرت مهدي(عج) بيان شده و برخي از احاديث مورد اتفاق شيعه و اهل سنت بررسي ميشود و در ادامه به برخي سؤالات در زمينه مهدويت پاسخ داده شده و معنا و مفهوم حديث شريف (افضل الاعمال انتظار الفرج) تبيين ميشود.
شيعهي اماميّه، بر اين باور است كه
1- امام مهدي(عج) دوازدهمين امام از ائمهي اطهار (عليهمُالسّلام) است؛
2- ايشان، پا به عرصهي گيتي گذاشته و در حال حاضر، در اين پهناي هستي، حيات دارد ولي از ديدگان پنهان است؛
3- انديشهي ناب مهدوي، با اين خصوصيّات، از ضروريات مذهب تشيّع بوده و هر گونه تشكيك و ترديد آفريني در آن، موجب بيرون رفتن از مذهب است.
اين نوشتار، از سه فصل تشكيل شده است:
الف) مباحث مربوط به اصل مهدي باوري و اعتقادات شيعهي دوازده امامي؛
ب) پژوهش دربارهي روايات و سخنان موجود در كتابهاي اهل سنّت كه مخالف با نظر شيعهي اماميّه است؛
ج) پاسخ به سؤالاتي در بارهي مهدويّت كه به اذهان خطور ميكند و گاهي در كتابها مطرح ميشود و چه بسا نويسندگان اهل سنّت، با اين سؤالات، باورهاي شيعه را در اين زمينه مورد طعن و انتقاد قرار ميدهند.
فصل يكم: نقاط اشتراك تمامي مسلمانان
نكتهي يكم - همهي مسلمانان، جز اندكي، بر اين كه رسول اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) به وجود ((مهدي)) خبر و نويد دادهاند و براي آن حضرت، اسماء و صفاتي را ذكر فرمودهاند، اتّفاق دارند. روايات شيعه و اهل سنّت، در اين موضوع، بيش از حد تواتر است. بنابراين، جامعهي اسلامي، همگي، بر اين باورند و هرگاه كسي بعد از شناخت از چنين اخباري، اصل اين عقيده را تكذيب كند، در حقيقت، سخنان پيامبر اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) را دروغ شمرده است.
اخبار نبي اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) دربارهي اين موضوع، در كتابهاي معتبر شيعه و نيز در صحاح و سنن و مجاميع اهل سنّت، موجود است.
نيز از سوي علماي شيعه و سنّي، كتابهايي جداگانه دربارهي حضرت مهدي(عج) تدوين شده است.
علاوه بر احاديث، آيات بسياري از قرآن مجيد هم به امام مهدي(عج) تأويل شده است.
بنابراين، نبايد براي قول ابن خلدون در جهت ردّ روايات مهدويّت و انكار مهدي در اسلام، ارزشي قائل شد. برخي از علماي اهل سنّت هم در ردّ نظر ابن خلدون مطالبي را نوشتهاند.
مشهورترين تدوين كنندگان احاديث امام مهدي، از اهل سنّت، ايناناند:
1- ابوبكر بن أبي خيثمة (وفات 279 ه)؛
2- نعيم بن حمّاد المروزي (وفات 288 ه)؛
3- ابوحسين بن المنادي (وفات 336 ه)؛
4- ابونعيم اصفهاني (وفات 430 ه)؛
5- ابوالعلاء عطار همداني (وفات 569 ه)؛
6- عبدالغني مقدسي (وفات 600 ه)؛
7- ابن عربي اندلسي (وفات 638 ه)؛
8- سعدالدين الطمويي (وفات 650 ه)؛
9- ابوعبداللّه كنجي شافعي (وفات 658)؛
10- يوسف بن يحيي المقدسي (وفات 658)؛
11- ابن قيّم جوزيه (وفات 685 ه)؛
12- ابن كثير دمشقي (وفات 774 ه)؛
13- جلال الدين سيوطي (وفات 911 ه)؛
14- شهاب الدين ابن حجر مكّي (وفات 974 ه)؛
15- علي بن حسام الدين متقي هندي (وفات 975 ه)؛
16- نورالدين علي قاري هروي (وفات 1014 ه)؛
17- محمد بن علي شوكاني (وفات 1250 ه)؛
18- احمد بن صديق غماري (وفات 1380 ه)؛
گفتني است، در زمان معاصر هم كتابهاي زيادي از سوي مؤلفان [ سنّي ] دربارهي مهدويّت، تدوين شده است.(1)
تواتر احاديث مهدي(عج)
از ميان علماي اهل سنّت، افراد بسياري، به متواتر بودن احاديث مهدي(عج) و يا لااقل به صحّت آنها، تصريح كردهاند. از جملهي آنان، ميتوان اين افراد را نام برد:
1- ترمذي (صاحب الصحيح)؛
2- محمد بن حسين آبري (وفات 363 ه)؛
3- حاكم نيشابوري (صاحب مستدرك)؛
4- ابوبكر بيهقي (صاحب السنن الكبري)؛
5- فرّاء بغوي محيي السنة؛
6- ابن اثير جزري؛
7- جمال الدين مزّي؛
8- شمس الدين ذهبي؛
9- نورالدين هيثمي؛
10- ابن حجر عسقلاني؛
11- جلال الدين سيوطي.
خلاصه اين كه در امّت اسلامي، محلّي براي ترديد آفريني در اصل ايدهي مهدويّت، يافت نميشود.
نكتهي دوم - در هر زمان، حتماً، بايد امامي باشد كه همهي مسلمانان به او اعتقاد داشته و به او اقتدا كنند و او را ميان خود و حق تعالي، حجت قرار دهند.
ما اين نكته را از اين آيات و روايات ميفهميم:
1- ((لئلاّ يكون للنّاس علي اللّه حجّة))(2)؛ تا براي مردم در مقابل خداوند [ بهانه و ] حجتي نباشد.
2- ((ليهلك مَن هلك عن بينةٍ و يحيي مَنْ حيَّ عن بينةٍ))(3) (تا كسي را كه [ بايد ] هلاك شود، آگاهانه هلاك شود و كسي كه [ بايد ] زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند.
3- ((قل فللّه الحجة البالغة))(4)؛ بگو: ((برهان رسا ويژهي خدا است.)).
حضرت علي (عليهالسّلام) هم در نهج البلاغه ميفرمايند:
اللهمّ بلي لاتخلو الأرض من قائمٍ لِلّه بحجةٍ إمّا ظاهراً مشهوراً و إمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله و بيناته(5)؛
آري، زمين، هيچ گاه از حجّت الهي، تهي نيست. [ او ]، يا آشكار او شناخته شده و يا بيمناك و پنهان است. [ او بايد باشد ] تا حجت خدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود.
در اين باب، روايات بسياري در كتابهاي حديثي و روايي، از جمله در صحيحين، مسانيد، سنن، معاجم،... وارد شده است كه مورد پذيرش اماميه و اهل سنّت است.
حديث يكم - ((مَنْ ماتَ و لم يعرف إمام زمانِه ماتَ ميتةً جاهلية؛ هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهليّت مرده است.)).
سعدالدين تفتازاني، حديث را، مرسله مسلّمه (مورد پذيرش همگان) دانسته و مباحث خود را در شرح المقاصد(6) بر آن بنا كرده است.
اين حديث شريف، با عبارات ديگري نيز وارد شده است، ولي همگي، به يك معنا اشاره دارند.
به عنوان نمونه، در مسند احمد(7)، مسند ابي داوود الطيالسي(8)، صحيح ابن حبّان(9)، المعجم الكبير(10)، اين حديث، چنين وارد شده است: ((مَن مات بغير إمامٍ مات ميتةً جاهلية)).
برخي ديگر از علما، حديث را به شكل زير از كتاب المسائل الخمسون فخر رازي نقل كردهاند: ((مَنْ مات و لم يعرف إمام زمانه فليمت إنْ شاء يهوديّاً وإنْ شاء نصرانياً.)).
البته، بايد چنين معرفتي، مقدمهي اعتقاد باشد؛ يعني، هر كس بميرد و به امام زمان خود كه منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ جاهليّت مرده است.
مراد از ((امام زمانه))، هر حاكمي كه بر امور مسلمانان و مؤمنان سيطره پيدا كرده باشد، نيست؛ زيرا، شناخت چنين شخصي، واجب نيست و نشناختن او، موجب ورود در جهنم و مرگ جاهليّت نخواهد بود.
آن امامي كه شناخت و اطاعتاش واجب بوده و اعتقاد به او و حجت قرار دادن او بين خود و خداي لازم است، امامي است كه منصوب از جانب خداوند باشد.
تاريخ نگاران، نوشتهاند همان عبداللّه بن عمر كه از بيعت با علي (عليهالسّلام) امتناع كرد، شبانه، درِ خانهي حجاج را كوبيد تا با او براي عبدالملك بيعت كند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند!
عبداللّه، به حجاج گفت: ((شنيدم رسول الله فرمود: "مَنْ مات ولا إمام له مات ميتة جاهليّة".)). گفتني است در اين شب، حجاج عبداللّه بن عمر را تحقير كرده و پاي خود را براي بيعت دراز كرد و عبداللّه بن عمر اينگونه با حجاج بيعت نمود البته اين اثر وضعي گناه او است، زيرا كسي كه از بيعت با شخصي مثل علي (عليهالسّلام) خودداري كند روزي با امثال حجاج با چنين كيفيتي بيعت خواهد كرد.
همچنين تاريخ نگاران در شرح حال عبداللّه بن عمر چنين آوردهاند كه ايشان در واقعه حرّة - در اين واقعه يزيد بن معاويه به مدت سه روز شهر مدينه را براي سپاهيان خود مباح اعلام كرد تا هر كاري كه خواستند انجام دهند، در اين واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه و تابعين كشته شده و صدها زن بدون شوهر فرزند به دنيا آوردند - نزد عبداللّه بن مطيع آمد و گفت: نزد تو آمدهام تا حديثي را كه از رسول الله شنيدهام براي تو نقل كنم: پيامبر فرمود:
(من خلع يداً من طاعة لقي اللّه يوم القيامة لاحجة له، و من مات و ليس في عنقه بيعةً مات ميتةً جاهلية)(11)
البته بعدها عبداللّه بن عمر به سبب بيعت نكردن با حضرت علي (عليهالسّلام) و مشاركت نكردن با ايشان در جنگ - با گروه متجاوزان - تأسف ميخورد.(12)
بنابراين مسأله وجوب شناخت امام در هر زمان و وجوب اعتقاد به امامت اشان و ملتزم شدن به بيعت با او مورد پذيرش همگان - شيعه و اهل سنّت - بوده و احاديث و سيرت صحابه بر آن دلالت داشته و از ضروريات عقائد اسلامي به شمار ميآيد.
نكتهي سوم - حضرت رسول (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) فرمودند: ((الائمة بعدي إثنا عشر)).(13) حضرت مهدي(عج) از جملهي آن امامان دوازده گانه - كه حضرت خبر دادهاند - است. در اين جهت، هيچ شك و ترديدي راه ندارد؛ چرا كه تمام صفات و قيدهايي كه در اين حديث شريف ذكر شده است، تنها بر حضرت مهدي(عج)، منطبق است و نه كس ديگر؛ زيرا، تنها، آن هنگام كه حضرت حجت (عليهالسّلام) پديدار شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت و خداوند تبارك و تعالي، به دست ايشان، اسلام را عزيز خواهند گرداند و بر همهي اديان غلبه خواهند داد.
برخي از نويسندگان كه جانشينان بعد از رسول اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) را از ميان بني اميه و... ميدانند، امام مهدي(عج) را جزء آن خلفا بر شمردهاند.
خلاصهي سخن اينكه: 1- امّت اسلامي، داراي يك منجي مصلح، به نام مهدي (عليهالسّلام) است.
2- در هر زماني، امامي است كه بر همهي مسلمانان واجب است او را بشناسد و به او ايمان بياورند.
3- مراد از مهدي(عج) - كه در روايات پيامبر اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) از او خبر داده شده است - دوازدهمين امام از ائمهي اطهار (عليهالسّلام) است.
بنابراين، بعد از آن كه همهي مسلمانان، بر ايدهي مهدويّت اتّفاق دارند و حضرت مهدي (عليهالسّلام)، امام دوازدهمين شيعيان است، شناخت و اعتقاد به او، واجب است و هر كس بميرد و او را نشناسد، بر مرگ جاهليّت مرده است.
در كتابهاي اهل سنّت هم رواياتي كه مطابق با ايده و عقيدهي شيعهي اماميه باشد، وجود دارد. در اين جا به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
روايت يكم
پيامبر اكرم فرمود: ((اگر از [ عمر ] دنيا، جز يك روز باقي نماند، خداوند تبارك و تعالي، آن روز را آن قدر طولاني ميگرداند، تا اين كه مردي از فرزندان من، در آن روز، برانگيخته شود. او هم نام من است.)). سلمان ايستاد، و عرضه داشت: ((يا رسول الله! از كدامين فرزندت؟)). حضرت فرمود: ((از اين فرزند و با دستان مباركاش بر حسين زد.)).
اين روايت، از أبي القائم الطبراني(14) ابن عساكر الدمشقي، أبي نعيم الاصفهاني ابن قيم الجوزيّه، يوسف بن يحيي المقدسي،(15) شيخ الاسلام الجويني(16)، ابن حجر المكّي(17) (صاحب الصواعق) نقل شده است.
روايت دوم
زماني كه پيامبر اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) در حال احتضار بود، به حضرت زهرا (عليهَاالسّلام) فرمود: ((اي فاطمه! چه چيزي تو را ميگرياند؟ بدان كه خداوند تبارك و تعالي، به زمين نظر كرد و از آن، پدرت را اختيار كرده و او را به پيامبري برانگيخت، سپس دوباره به زمين نظر كرد و شوهرت را اختيار كرد. به من وحي كرد كه تو را به ازدواج او در آورم و او را وصيّ خود قرار دهم. آيا نميداني كه خداوند به سبب اين كه نزد خداوند، بزرگ منزلت بودي، تو را به ازدواج كسي در آورد كه از همه عالمتر و بردبارتر بود و اسلام آوردن او بر همه مقدّم است؟)).
حضرت زهرا (عليهَاالسّلام) تبسم نمود و شاد گرديد. سپس رسولالله (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) افزود: ((و از ما است آن مهدي(عج) كه حضرت عيسي پشت سر او نماز ميگذارد.)).
سپس بر كتف امام حسين (عليهالسّلام) زده و فرمود: ((مهدي امّت، از فرزندان ايشان است.)).
ابوالحسن الدار قطني، ابوالمظفر السمعاني، ابوعبداللّه الكنجي، و ابن الصبّاغ المالكي(18)، اين حديث شريف را در منابع خود ذكر كردهاند.
حديث سوم
پيامبر (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) فرمود: ((يخرج المهدي من ولدالحسين من قبل المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها واتّخذ فيها طرقاً))؛ مهدي، از فرزندان امام حسين (عليهالسّلام)، از جانب مشرق، خروج ميكند. اگر كوهها در مقابل او بايستند، آنها را نابود گردانده و آنها را هموار ميكند.)).
اين حديث شريف هم از نعيم بن حمّاد، الطبراني، أبي نعيم والمقدسي (صاحب كتاب عقدالدرر في أخبار المنتظر)(19) نقل شده است.
سخنان دانشمندان اهل سنّت
بسياري از تاريخ نويسان و محدّثان اهل سنّت هم تصريح دارند كه مهدي(عج) از ذريّهي امام حسين (عليهالسّلام) است و اضافه ميكنند كه ايشان، فرزند امام حسن عسكري است كه پا به عرصهي گيتي گذاشته و در قيد حيات است.
مشهورترين آنان، عبارتاند از:
احمد بن محمد بن هاشم البلاذري، (وفات 279 ه)،
ابوبكر البيهقي (وفات 458 ه)؛
ابن الخشاب (وفات: 567 ه)؛
ابن الأرزق (وفات 590 ه)؛
ابن عربي اندلسي (صاحب فتوحات مكيه). (وفات 638 ه)؛
ابن طلحة شافعي (وفات 653 ه)؛
سبط ابن جوزي حنفي (وفات 654 ه)؛
كنجي شافعي (وفات 658 ه)؛
صدر الدين قونوي (وفات 672 ه)؛
صدر الدين حموي (وفات 723 ه)؛
عمر بن وردي (وفات 749 ه)؛
صلاح الدين صفدي (صاحب وافي. وفات 764 ه)؛
شمس الدين بن جزري (وفات 833 ه)؛
ابن صبّاغ مالكي (وفات 855 ه)؛
جلال الدين سيوطي (وفات 911 ه)؛
عبدالوهاب شعراني (وفات 973 ه)؛
ابن حجر مكي (وفات 973 ه)؛
علي قاري هروي (وفات 1013 ه)؛
عبدالحق دهلوي (وفات 1052 ه)؛
شاه ولي اللّه دهلوي وفات (1176 ه)؛
قندوزي حنفي (وفات 1294 ه)؛
فصل دوم
در كتابهاي اهل سنّت، دربارهي مهدويّت، رواياتي است كه با نظر شيعه مخالف است. برخي از علماي اهل سنّت، مطابق اين روايات، نظري خلاف مشهور عامهي مسلمانان دادهاند.
در اين فصل، اين روايات بررسي ميشود.
1- در روايتي آمده است: ((المهدي هو عيسي بن مريم.)).(20)
اين خبر واحد، تنها در برخي از كتابهاي اهل سنّت وارد شده است. اين خبر با آن همه احاديث كه ميگويد، حضرت مهدي (عليهالسّلام) فرزند حضرت امام حسن عسكري (عليهالسّلام) است، نميتواند برابري كند.
2- در روايتي آمده است: ((المهدي من ولد العباس.)).(21)
اين روايت نيز، خبر واحد و مخالف روايات متواتر است. به نظر ميرسد، اين روايت، در زمان بني عباس، براي صلاحيت بخشيدن به سلاطين بني عباس وضع شده است.
3- در روايتي آمده است: ((المهدي من ولد الحسن.)).(22)
اين روايت نيز خبر واحد است.
4- در روايتي آمده است: ((اسم أبي المهدي اسم أبي النبي.)).(23)
با عنايت به اين خبر، نام پدر امام مهدي(عج)، ((عبدالله)) است كه اين قابل انطباق بر مهدي(عج) نيست، امّا بايد دانست كه اين روايت، خبر واحد است و غير قابل اعتنا.
5- ابن تيميّه هم به طبري و ابن قانع نسبت داده است كه امام حسن عسكري (عليهالسّلام) فرزندي نداشته است.
اين نسبت، دروغي بيش نيست و طبري و ابن قانع چنين نگفتهاند.
فصل سوم
در اين فصل به موضوعاتي مانند طول عمر، فايدهي غيبت، مكان زندگي حضرت، ميپردازيم. متأسفانه، برخي از نويسندگان اهل سنّت، مانند صاحب منهاج السنّة، اين سؤالات و ابهامات را با شتم و استهزاء و تمسخر و... همراه كردهاند كه اين، امري ناشايست است. انساني كه نميداند و يا شك كرد، ميپرسد، نه اين كه قلماش به مطالب غير اخلاقي آلوده سازد.
1- طول عمر
سعد الدين تفتازاني طول عمر حضرت (عليهالسّلام) را بعيد ميشمارد و ميگويد: ((شيعهي اماميه، ميپندارند محمد بن حسن عسكري (عليهالسّلام)، به سبب ترس از دشمنان، پنهان شده است و عمر ايشان، همانند عمر نوح و لقمان و خضر، است. ساير مذاهب، اين نظر را انكار ميكنند؛ زيرا، اوّلاً، چنين ادعايي محال است و دوم اين كه، بعيد است كه يك امام به اندازهاي در ميان مردم پنهان باشد كه تنها نامي از او ياد شود، و سوم اين كه وجود چنين امامي، عبث و بيهوده است. اگر بپذيريم كه امامي، اين اندازه عمر كند، بايستي پيدا باشد و مردم او را ببينند.
نيز، داستان اقتداي حضرت مسيح به مهدي(عج) و بر عكس آن، مستندي ندارد.)).
بنابراين برخي همچون سعدالدين تفتازاني اگرچه ولادت يافتن امام مهدي(عج) از امام حسن عسكري را پذيرفتهاند، ولي از نظر آنها بعيد است امام، اين اندازه عمر طولاني داشته باشد و ميگويند حضرت وفات يافته است زيرا در عقل آنها نميگنجد كه انسان با اين عمر طولاني در اين دنيا باقي بماند.
در پاسخ او بايد گفت، اوّلاً، اين سخن با حديث ((مَن مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة))، منافات دارد؛ زيرا، اين حديث، بر وجود امام در هر زماني دلالت دارد و ((زمان او)) و ((زمان ما)) و ((زمان آيندگان)) نميتواند، شامل اين روايت نباشد.
براي همين جهات است كه برخي هم در حيرت ماندهاند، اينان از طرفي به بقاء حضرت اعتراف نميكنند زيرا از نظر آنها بعيد است كسي با اين عمر طولاني در دنيا باقي بماند و از جانب ديگر به سبب ادلّه موجود نميتوانستند حيات حضرت را انكار كنند. بنابراين، اينان اگرچه معترف به راه دست يافتن حضرت هستند ولي ميگويند نميدانيم چه بر سر حضرت آمد:
ثانياً، اگر به عدم امكان امري، اعتقاد داشته باشيم با وقوع يك فرد و يك مصداق از آن در عالم خارج، مثلاً، ده در صد از اين اعتقاد كاسته ميشود. و به همين ترتيب، وجود مصداقهاي متعدّد، در صد آن اعتقاد را كم خواهد كرد. و آن امر محال، امكانپذير ميگردد.
به عنوان نمونه چنانچه شخصي ادّعا نمايد كه ميتواند از روي آب عبور كند ديگران سخن او را دروغ ميشمرند و ميگويند، اين كار غير ممكن است، اگر اين شخص يك بار از روي آب عبور كند، به اندازه همين يك مرتبه از محال بودن اين امر كاسته ميشود و اگر اين عمل چندين مرتبه تكرار شود به صورت يك امر طبيعي و عادي شده و امكانپذير ميگردد.
بنابراين، از آن جا كه براي خداوند امكان داشته است به حضرت نوح و حضرت خضر و حضرت عيسي (عليهمُالسّلام) عمر طولاني عطا فرمايد و علاوه بر آن، در كتابهاي اهل سنّت، رواياتي است كه حاكي از وجود فعلي دجال است، با تعدّد افراد و مصاديق و شواهد، مسئلهي طول عمر، استبعادش، دائماً، كاسته ميشود و زائل ميگردد. در نتيجه عمر طولاني براي حضرت حجت (عليهالسّلام) ديگر غير ممكن نيست.
نكته
اگر چه ابن تيميّه، اصل حيات حضرت خضر را انكار كرده و گفته است: ((بيشتر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند.))، ولي ابن حجر عسقلاني(24) حضرت خضر را از صحابهي رسول الله دانسته است و حافظ نَوَوي(25) - از علماي قرن 6 يا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ايشان تصريح دارد.
در قرنهاي بعد هم القاري در المرقاة(26) و شارح الواهب الدنيّه به بقاي حضرت خضر تا زمان خودشان تصريح كردهاند و حتّي حكايتها و داستانهايي از كساني كه با حضرت خضر ملاقات كردهاند و از ايشان اخبار و رواياتي شنيدهاند،(27) نقل كردهاند.
پاسخ ديگر اين اشكال اين است كه اگر حكمت خداوند، اقتضا كند كه يك نفر را هزاران سال در اين جهان باقي گذارد، قدرت خداوند آن اراده و مشيّت را به انجام ميرساند.
2- استفاده از امام غايب
ابن تيميّه و سعد تفتازاني ميگويند: ((از مهدي(عج)، تنها، نامي باقي مانده است و حتّي كساني كه به وجود او معتقد هستند، از ايشان سود و نفعي نميبرند.)).
به اين شبهه پاسخهاي گوناگوني ميتوان داد. يكي از آن پاسخها اين است كه حوادث و حكايتهاي فراواني در شرح حال بزرگان شيعه و... نقل شده است كه اينان، در موارد متعدّدي، براي رفع مشكلات و... به محضر حضرت شرف ياب شدهاند و امام هم آن مشكلات را از ايشان رفع كرده است.
پاسخ ديگر اين است كه خداوند تبارك و تعالي، براي هر امّتي، رسول و امامي فرستاد تا حجّت خود را بر آنان تمام كند، ولي بسياري از انبيا و رسولان، در اوّلين روز رسالت خود، كشته و يا تبعيد و يا به دار آويخته شدند، حال آيا ميتوان به خداوند عرضه داشت كه فرستادن رسولان و انبيا از جانب خداوند كاري عبث و بيهوده بوده است؟
3- مكان زندگي حضرت
شبههي ديگر اين است كه ((حضرت در كجا زندگي ميكند؟)).
در پاسخ ميپرسيم، شما كه به زنده بودن حضرت خضر (عليهالسّلام) اعتقاد داريد مكان زندگي ايشان را كجا ميدانيد؟ اين كه ايشان و امثال او در كجا زندگي ميكنند، پرسش اساسي نيست. براي اعتقاد به وجود يك نفر، لازم نيست كه بدانيم، او، در كجا زندگي ميكند. حضرت مهدي (عليهالسّلام) و جناب خضر (عليهالسّلام) و... در اين كرهي خاكي زندگي ميكنند و نه در جاي ديگر.
انتظار، برترين عمل
سبب غيبت حضرت حجت (عليهالسّلام) يا از بابت عدم وجود مقتضي و زمينههاي مناسب براي ظهور است و يا از بابت وجود مانع. پس براي ظهور حضرت (عليهالسّلام) بايد زمينهي مناسب را ايجاد كرد و موانع را برچيد.
اگر معناي ((أفضل الأعمال انتظار الفرج)) تبيين شود، وظيفهي ما در عصر غيبت و نقش مان براي زمينهسازي ظهور حضرت، روشن خواهد شد.
براي فهم اين روايات، ابتدا، بايد بدانيم كه ظهور حضرت (عليهالسّلام) يك امر ناگهاني است(28) و هيچ كس نميتواند زمان ظهور و بر طرف شدن موانع و تحقّق زمينههاي ظهور(29) را پيش بيني كند.
تنها، خداوند تبارك و تعالي، نسبت به زمان برطرف شدن موانع و تحقّق زمينههاي مناسب براي ظهور حضرت آگاه است. و هيچ كس نميتواند زمان آن را تعيين كند. در روايت آمده است: ((كذب الوقاتون)).
و نيز بايد بدانيم كه حكومت و قضاوت حضرت حجت(عج) مانند حكومت حضرت داوود (عليهالسّلام) است؛(30) يعني، ايشان، بر اساس واقع و آگاهي خود حكم خواهند كرد و نه بر اساس بيّنه و... بيّنه و...، از قواعد ظاهري است كه ممكن است، اشتباه هم باشند. يكي از قواعد قضاوت، ((قاعدهي يد)) است. طبق اين قاعده، مثلاً اگر كتابي در دست كسي باشد، همين امر، مالكيت او را بر كتاب، نشان ميدهد. لذا اگر كس ديگري ادعا كند ولي شاهد و... نداشته باشد، قاضي، كتاب را به كسي ميدهد كه در دست او است، امّا آن هنگام كه حضرت اش بيايد، حكم ايشان، بر اساس واقع است. در اين مثال اگر فردي كه كتاب در دستاش است، واقعاً، مالك نباشد، حضرت به اين قاعده توجّه نميكند و كتاب را به صاحب اصلياش باز ميگرداند.
اين در حالي است كه پيامبر اكرم (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) ميفرمودند (انما اقضي بينكم بالبينات والايمان و بعضكم الحسن بحجة من بعضٍ و أيّما رجل قطعت له قطعةٌ فانّما اقطع له قطعةً من نار) و فقط بر اساس قواعد ظاهري و نه بر اساس واقع حكم مينمودند، بنابراين اگر مدعي، بينهاي مبني بر مالكيت خانه ميآورد، پيامبر (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم) بر اساس آن بينه حكم نموده و خانه را به ايشان واگذار كرده و ميفرمودند: من بين شما با بينه حكم ميكنم و اگر بينه مدعي دروغ باشد و از اين راه مالك خانه گردد بايد بداند كه اين خانه قطعهاي از آتش بوده و نبايد آن را اخذ كند.
هنگامي كه اين دو امر را دانستيم، معناي ((أفضل الأعمال انتظار الفرج)) روشن ميشود؛ زيرا، انتظارِ ظهوري ناگهاني و حكم بر حسب واقع، انسان را وا ميدارد كه در هر لحظه، نسبت به تكاليف خود در امور اجتماعي و... واقف باشد و به آنها عمل كند و خود را در عقيده و عمل اصلاح كند و ديگران را هم اصلاح سازد. بدين سان، انتظار، برترين وسيله براي اصلاح فرد و جامعه است و با اصلاح فرد و جامعه، راه براي ظهور حضرت حجت(عج) هموار ميشود و اصلاح شدگان، از اعوان و انصار حضرت خواهند بود.
گفتني است روايات ائمه (عليهمُالسّلام) شيعيان را از عجله براي ظهور امام(عج) بر حذر داشتهاند و تكليف شيعيان را در عصر غيبت، اطاعت از پروردگار و آماده شدن براي ظهور امام ميدانند. ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر شدهايم. و انتظار فرج هم همان طور كه گفته شد يعني اصلاح خود و ديگران و جامعه.
در روايت آمده است كه
ولاتستعجلوا مما لمْ يعجّله الله بكم؛ فإنّه مَنْ مات منكم علي فراشه و هو علي معرفة حقّ ربّه و حقِّ رسوله و أهل بيته مات شهيداً و وقع أجره علي الله و استوجب ثوابَ مانوي من صالح عمله، قامت النيّةُ مقامَ إِصلاتِهِ لسيفهِ فإنَّ لكلّ شيءٍ مدةً وأجلاً؛(31)
در آن چه را كه خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب نكنيد؛ زيرا، هر كس از شما كه در بستر خويش، با شناخت خدا و پيامبر بميرد، شهيد از دنيا رفته است و پاداش او بر خدا است و ثواب اعمال نيكويي كه قصد انجام دادن آن را داشته، خواهد برد و نيّت و ثواب شمشير كشيدن را دارد؛ زيرا، براي هر چيزي مدّت و وقتي است.
بنابراين، در عصر حاضر، هم به دعاي براي تعجيل فرج و هم به آماده كردن خود براي خدمت به امام عصر(عج) امر شدهايم و اگر هر كدام از ما به وظايف خود عمل كند و حقّ پروردگار و رسول الله و اهل بيت را بشناسد، زمينهي مناسب براي ظهور امام(عج) را فراهم آورده است.
پي نوشت:
1) بسياري از علماء اهل سنّت هم در كتابهاي خود احاديثي در وصف امام مهدي(عج) نقل نمودهاند.
ر.ك: سنن ابن داود، ج 4، ص 107؛ سنن ابن ماجه، ج 2؛ كتاب الفتن باب 34؛ الصواعق المحرقه، ص 163؛ سند احمد، ج 1، ص 159؛ صحيح ترمذي، ج 4، ص 505؛ فوائد السمطين، ج 2، ص 331؛ تاريخ دمشق / ابن عساكر، ج 1، ص 114؛ ينابيع المودة، ص 431؛ حليةالاولياء، ج 5، ص 75؛ الفصول المهمة، ص 297؛ مشكاةالمصابيح، ج 3، ص 1501؛ مجمع الزوائد،ج 7، ص 314 و... .
2) نساء: 165.
3) انفال: 42.
4) انعام: 149.
5) نهج البلاغه، ح 147.
6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239.
7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434.
8) مسند ابي داوود الطيالسي، ص 259.
9) صحيح بن حبّان، ج 10، ص 434، قم 457.
10) المعجم الكبير (طيراني)، ج 19، ص 388، رقم 910.
11) كمال الدين و تمام النعمه / شيخ طوسي / انتشارات اسلاميه / ج 1، ص 380-372.
12) صحيح مسلم / ج 3 / ص 1478، رقم 1851.
13) طبقات ابن سعد / ج 4 / ص 187-185.
14) المعجم الكبير، ح 10، ص 166، رقم 10222.
15) عقدالدرر في أخبار المنتظر، ص 56.
16) فرائد السمطين، ج 2، ص 325، رقم 575.
17) الصواعق المحرمه، ص 249.
18) البيان في أخبار صاحب الزمان، الكنجي الشافعي، ص 502.
19) الفتن، نعيم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095؛ عقدالدرر، ص 282 (از طبراني و أبي نعيم)؛ والحاوي للفتاوي، ج 2، ص 66.
20) كنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656.
21) المنار المنيف، ص 149؛ كنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663.
22) المنار المنيف، ص 150.
23) كنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678.
24) الإصابه، ج 2، ص 114 - 115 - درالكتب العلميه - بيروت.
25) تهذيب الأسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147.
26) مرقاةالمفاتيح، ج 9، ص 692.
27) با اين اوصاف، از آن جا كه ابن تيميه ميدانست وجود خضر، بهترين دليل براي رفع استبعاد از طول عمر است، دست به تكذيب خضر زده است. (مؤلف)
28) قال رسول الله (صلّياللّهُعليهوآلهوسلّم): المهدي من ولدي، اسمه اسمي، و كنيتُهُ كنيتي، اشبه الناس بي خلقاً و خُلقاً، تكون به غيبةٌ و حيرةٌ تضلّ فيها الامم، ثم يقبل كالشهاب الثاقب يملاءها عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً. (كمال الدين، ج 1، ص 286)
قال حسين بن علي (عليهالسّلام): في التاسع من ولدي، سنةٌ من يوسف و سنةٌ من موسي بن عمران، و هو قائمنا اهل البيت، يصلح اللّه تبارك و تعالي أمره في ليلةٍ واحدةٍ. (كمال الدين، ج 1، ص 316همچنين ر.ك: 1- كمال الدين، ج 1، ص 287 / قم، مؤسسه نشر اسلامي
2- همان، ج 2، ص 372 / قم، مؤسسه نشر اسلامي
3- همان، ج 1، ص 151 / قم، مؤسسه نشر اسلامي
4- الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171 / قم / مدرسه الامام المهدي
5- همان، ج 2، ص 955 / قم / مدرسه الامام المهدي
6- الغيبة، ص 159 / قم / منشورات مكتبة بصيرتي
7- دلائل الامامة، ص 347 / قم / انتشارات رضي
8- همان، ص 250 / قم / انتشارات رضي
9- تقريب المعارف في الكلام، ص 191 / تقي الدين بن نجم بن عبدالله / قم / جامعه مدرسين
10- اثبات الوصية للامام علي بن ابي طالب، ص 279 / قم / منشورات مكتبة بصيرتي
29) حضرت استاد محمد اشتهاردي موارد ذيل را مهمترين عوامل زمينه ساز ظهور حضرت ميدانند.
1- جاذبه قرآن و حقانيّت اسلام
2- علم و انديشه و به كار انداختن آن
3- استقامت و پايداري و شجاعت
4- زهد و رعايت اخلاق و حقوق
5- ايمان و توكل به خدا
6- تعاون و همكاري
7- برخوردها و روشهاي منطق با همديگر
8- توجه به طبقه مستضعف
9- اتحاد و انسجام مسلمانان
10- رهبر شايسته
بقيةاللّه / 1402 / مسجد صدريه، ص 134-126.
30) قال ابوعبدالله: انّ في صاحب هذا الامر سنناً من الانبياء علي نبينا و... و سنةٌ من داوود و هو حكمه باالالهام.
(الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936 / قم / مدرسه الامام المهدي)
كتبتُ الي ابي محمد العسكري أساله عن القائم (عليهالسّلام): اذا قام: بمَ يقضي بين الناس؟ واردتُ أن اساله عن شيء لحمي الربع، فاغفلتُ ذكرالحمي، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضي بين الناس بعلمه كقضاء داود لايسأل البينة.
(الدعوات / سعيد بن عبداللّه بن حسين / ص 209 / قم / مدرسه الامام المهدي)
همچنين ر.ك: الغيبة طوسي: ص 261؛ الامامة والتبصرة، ص 93، ح 84؛ الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431؛ بصائر الدرجات في فضائل آل محمد / محمد بن حسن / ص 259 / قم / چاپ كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.
31) نهج البلاغه، خ 190.
نویسنده:
آيت الله سيّد علي حسيني ميلاني