چکيده
نافرجامي «قيام توابين» و «قيام مختار» و افزايش انحرافها و ظلم و جور بنياميه سبب شد زيد بن علي در سال 122ق. بهپاخيزد. هرچند اين قيام نيز نافرجام و زودگذر بود، زمينهساز شكلگيري فرقه زيديه و قيام ديگر زيديان، مانند يحيي بن زيد و نفس زكيّه و ساير شيعيان شد. اين قيامها در بيشتر موارد، نافرجام و گذرا بودند؛ هرچند در برخي موارد به تشكيل حكومت نيز انجاميد، مانند علويان طبرستان، زيديه يمن و ادريسيان مغرب. زيديه در بحث امامت و مهدويت، مانند مهدويت نوعي، عقايدي متفاوت از شيعه اماميه دارد. «مهدويت نوعي» از عقايدي است که عمدتاً با آموزههاي مشهور اهل سنت سازگار است؛ اما شواهد متعددي گوياي مطرح بودن اين عقيده در فرقه زيديه است که خود انشعابي است از شيعه ميباشد. در اين نوشتار سعيشدهاست جايگاه امامت و مهدويت و مراد از مهدويت شخصیّه و نوعیّه در قيام زيد تبيين گردد.
مقدمه
بيشتر کتابهاي تاريخي، صرفاً گزارشِ وقايع و عمدتاً بدون تحليل بودهاند و لذا براي بررسي زواياي مختلف يک حادثه يا جريان تاريخي، بايد منابع متقدم و اصيل بررسي شوند. قيامهاي زيدي و بهويژه قيام زيد نيز، هرچند در کتابهايي مانند تاريخ طبري، ابن خلدون و تاريخ يعقوبي به صورت کلي بيان شدهاست و در کتابهايي مانند مقاتل الطالبيين، فرق الشيعه، المصابيح، رهبرانقلاب كوفه و درسنامه تاريخ و عقايد زيديه، جزئيتر و دقيقتر ذکر شده است؛ همچنان از زواياي مختلف جاي بحث دارد. مثلاً با آنکه مهدويت در اين قيام نقش پررنگي داشته و بعدها موجد نگاهي متفاوت به آموزه مهدويت شده؛ کمتر مورد بحث قرار گرفتهاست. البته کتابها و مقالاتي، مانند حجت موجه، بازتاب مهدويت در تاريخ سياسي اسلام، تاريخ و عقايد زيديه، پايان نامه «مهدويت در زيديه و مقايسۀ آن با اماميه»، بهصورت علمي و جزئيتر گامي ارزشمند در اين راه پيش روي محققان گشودند؛ اما همچنان ترسيم نقش مهدويت در قيام زيد که سرآغاز قيامهاي ديگر زيدي و به وجود آمدن فرقه زيديه شد؛ ضروري مينمايد. در اين مجال، سعي شدهاست با ارائه گزارشي کوتاه از آغاز و فرجام قيام و کيفيت آن و معرفي شخصيت زيد به چند سؤال اساسي در اين زمينه پاسخ داده شود:
ـ آيا شواهد معتبري براي اثبات نقش مهدويت در اين قيام وجود دارد؟
ـ آيا مهدويت در اين قيام نقش جريان ساز و ويژهاي داشته است؟
ـ نگاه زيديه به مهدويت با ديدگاه شيعه اثني عشري چه تفاوتي دارد؟
ـ اساساً منظور از مهدويت در فرقه زيديه شخصيه است، يا نوعيه؟
- بازشناسي ابعاد قيام و شخصيت زيد بن علي
زيد بن على بن حسين بن على بن ابيطالب، در سال 121 يا 122ق. در مقابل ستمكاريهاي هشام، خليفه اموي، و عمالش به پا خاست و در كوفه کشته شد (ابن اثير، 1371، ج14: 131). درباره سبب قيام او اختلاف وجود دارد. خود زيد ميگفت:
من براي جهاد با ظالمين، دفع ظلم از مستضعفين، تقسيم عادلانه فيء بين اهلش، رد مظالم و ياري اهلبيت و مبارزه با دشمنانشان بيعت ميگيرم (حسني، 1423:389-390).
مسعودي ميگويد:
زيد در مقابل ستمكاريهاي هشام، خليفه اموي و عمالش به پا خاست و ضد امويان قيام كرد. زيد كه براي شكايت از يوسف بن عمر، حاكم عراق، به دمشق نزد هشام رفته بود، مورد تحقير و سرزنش هشام قرار گرفت و پس از برگشتن از شام در كوفه، شيعيان، اطراف او را گرفتند و او را به قيام عليه بنياميه ترغيب كردند (مسعودي، 1374، ج3: 206- 207).
مقاتلالطالبيين، تاريخ طبري (اصفهانى، 1339، ج1: 205- 208 و طبري، 1375، ج10: 4249– 4260) و المصابيح (حسني، 1423: 386- 388) نيز ادعاي مالى خالد بن عبدالله قسرى عليه زيد؛ گزارش يوسف بن عمر، والى عراق به خليفه وقت، هشام بن عبد الملك بن مروان در دمشق؛ و بد رفتاري دستگاه حاکم و حضور زيد در کوفه را عامل قيام ذكر كردهاند.
درباره شخصيت[1] و قيام زيد، روايات مختلفي وارد شده است كه دستهاي از اين روايات بر نكوهش او دلالت دارند (حسينى تهراني، 1416، ج1: 204-206؛ مجلسي، 1403، ج46: 197 و 203- 204)؛ بهخصوص چند روايت كه در اصول كافي نقل شده اند؛ مانند گفت و گوي امام باقر و زيد كه امام، وي را از قيام نهي كرد؛ اما زيد عصباني شد و گفت:
امام از ما خاندان، آن كس نيست كه در خانه بنشيند و پرده را بيندازد و از جهاد جلوگيرى كند (كلينى، 1362، ج1: 356-358)؛
يا گفت و گوي زيد با مؤمنالطاق، و جواب مؤمنالطاق به زيد مبني بر اين كه چون خروج تو بدون اذن امام است، با تو همراهي نميكنم (همان، 174، و طبرسى، بي تا، ج3: 392- 395). رواياتي هم تائيد ائمه و صحت عقيده او را ميرساند؛ مثلا، عبدالعلاء از زيد پرسيد:
آيا صاحب امر تو هستي؟ گفت: نه؛ ولي من از عترتم. گفت: پس ما را به كه راهنمايي ميكني؟ زيد با اشاره، امام صادق را نشان داد.
پيش از قيام زيد نيز گروهى از امام صادق پرسيدند:
زيد بن على ميان ماست و بيعت مىكند؛ آيا روا مىدارى كه با او بيعت كنيم؟ فرمود: آرى؛ با او بيعت كنيد كه به خدا او از همه ما برتر، و سرور و بهترين ماست (طبري، 1375، ج10: 4277-4278).
بيش تر علما و صاحب نظران شيعه، بر اين عقيدهاند كه زيد فردي بزرگوار و مورد ستايش بود و مدرك معتبري كه گوياي انحراف زيد باشد، در دست نيست. شيخ مفيد ميگويد :
عده زيادي از شيعيان زيد را امام ميدانند و علتش اين است كه او خروج كرد و مردم را به رضاي فردي برگزيده از آل محمد فرا خواند و مردم خيال کردند منظورش خودش ميباشد؛ در حالي كه منظورش اين نبود؛ زيرا ميدانست كه برادرش، امام باقر امام برحق است و او نيز به امامت فرزندش، امام صادق وصيت كرده است (مفيد، 1380: 520).
علامه اميني در يك جمعبندي مينويسد:
اما اظهارات دانشمندان بزرگ شيعه: شيخ مفيد در الارشاد، خزّاز قمى در كفاية الاثر؛ نسّابه عمرى در المجدى، ابن داود در رجالش، شهيد اول در قواعدش، استرآبادى در رجالش، علامه مجلسى در مرآةالعقول؛ ميرزا عبداللّه اصفهانى در رياضالصالحين، شيخ عبدالنبى كاظمى در تكملة الرجال، شيخ حر عاملى در خاتمة الوسائل، شيخ نورى در خاتمه مستدرك، مامقانى در تنقيح المقال و بسيارى ديگر، متفقاً گوياي پاك بودن زيد از هر عيب و نقص است و نيز گوياي آن است كه دعوت زيد الاهي و جهادش في سبيل اللّه بوده است (اميني، 1349، ج5: 131-132).
مامقانى ميگويد:
روايات شيعه در مورد او مختلف است. بعضى از ذم او حكايت مىكنند و حتى او را كافر شمردهاند؛ زيرا بدون حق، دعوى امامت مىكرد و عدهاى بر علوّ قدر و جلالت شأن او شهادت مىدهند و اگر بين دو قول جمع كنيم؛ بدين نتيجه مىرسيم كه امام باقر از جهت تقيه او را از خروج نهي فرمود؛ ولى خروج را بر وى حرام نكرد، بلكه از جهت شفقت و محبتى كه به وى داشت، از بيم آن كه مبادا كشته شود، او را از اين كار نهى فرمود (مشکور،1372: 216-217).
آيت الله خوئي نيز ميگويد:
روايات در مدح و جلالت زيد و اينكه وي براي امر به معروف و نهي از منكر قيام كرده، مستفيض است و روايتهاي قدح او تماماً ضعيف ميباشند (خوئي، 1410، ج7: 345 – 350).
برخي معتقدند شكى نيست که حقانيت زيد نسبت به کسب خلافت، بيش از بنى اميه بود؛ اگر چه اصل خلافت و حكومت براى ائمه است. بنابراين، رضايت ائمه و تمجيد از كار زيد يا رسيدگي به خانواده شهداي قيام (مفيد، 1380: 345)، از اين زاويه ميباشد (حسينى تهرانى، 1426، ج15: 265). برخي نيز معتقدند زيد از علماي آل محمد شمرده مىشد و آنگونه كه امام معصوم، ظرفيت تحمل اينگونه ظلمها و ستمها را داشت، وي داراي اين ظرفيت نبود؛ لذا؛ جام صبرش لبريز شد و از باب امر به معروف و نهى از منكر، قيام كرد (همان: 274 – 276) و اگرخلفاي راشدين را هم پذيرفت و سبب جدايي عدهاي (روافض) شد، به خاطر صلاح لشكرش بود؛ (امين، بي تا: 42). بنابراين، شايد به اين جهات، ائمه قيام زيد را ستوده اند؛ مثلا امام صادق فرمودند:
كسى كه بر او گريه كند در بهشت با اوست، و كسىكه او را شماتت كند، در خون او شريك است» (اربلى،1381، ج2: 204 و مجلسي، 1403، ج46: 193-194).
- زمينه شناسي کاربرد مهدويت درباره قيام زيد بن علي
در برخي از نقلها آمدهاست که مردم در قيام زيد انتظار داشتند كه زيد همان «منصور موعود» باشد؛ زيرا علاوه بر روايت نبوي و ائمه در باب ظهور مهدي، پس از افزايش يافتن ظلم و جور، اعراب و مردم ستمديده به يک منجي اعتقاد داشتند که در برخي منابع «منصور» خوانده شده است؛ حتي منصور دوانيقي اصرار داشت با اين لقب، خود را منجي عرب و مسلمانان نشان دهد و پس از تثبيت حاكميت خويش، اصرار داشت كه فرزندش، محمد را همان مهدي موعود مسلمانان معرفي كند (نوبختى، 1381: 96؛ مفيد، 1993: 318 و عسكرى، 1382، ج1: 401-403). در روايات نيز يکي از القاب حضرت مهدي «منصور» معرفي شده است؛ يعني «ياري شده» (مجلسي،1403، ج51: 30 ). روايات ديگر هم اين اعتقاد را تقويت ميكرد كه فردي براي نجات آنان قيام خواهد كرد. به همين دليل، در زمان قيام زيد، مردم مايل بودند كه او همان مهدي و منصور موعود باشد؛ حتي برخي او را منصور ميخواندند. طبري مينويسد:
شيعيان پيش زيد رفته به او مىگفتند: اميدواريم منصور تو باشى و اين، روزگار هلاكت بنى اميه باشد! (طبرى، 1375، ج10: 4257- 4258). در شب خروج نيز يارانش فرياد ميزدند: اى منصور! بيا! (همان: 4276-4279).
زيد نيز بنا بر برخي نقلها با شعار «يا منصور اَمِت!»، در کوفه قيام كرد (حسني، 1423: 392 و اصفهاني، ج1: 208-222).
همچنين، همزماني قيام زيد در زماني که افکار مردم درگير مسئلهي پذيرش، يا انکار مهدويت محمد حنفيه يا فرزندان او و افزايش ظلم و بيداد امويان بود؛ ميتوانست در نظر مردمانِ تحت ستم مصداق حديث نبوي معروف، مبني بر ظهور مهدي موعود در هنگامه ظلم و ستم تلقي شود.[2] بنابراين، کاملاً طبيعي به نظر ميرسد که با آمدن زيد، گروهي از مردم که به او پيوسته بودند، زيد را همان مهدي موعود تلقي كنند، يا حداقل منتظر ادعاي مهدويت از جانب وي باشند. شايد به اين دليل باشد که در اولين برخوردهاي خود با زيد، از مهدي بودن او سؤال ميکنند (زيد بن علي، 1422: 360). از طرفي، فرزند فاطمه بودن، بهخصوص در مقايسه با محمد حنفيه يک ترجيح مهم ميتواند باشد. بنابراين، همزماني قيام زيد با درگيري ذهني و عملي مردم با انديشه مهدويت (مهدويت محمد حنفيه و ابوهاشم و…)؛ و ظلم دستگاه اموي؛ و قيام به سيفِ (مسلحانه) يك فردِ موجه از فرزندان حضرت زهرا؛ اين شبهه را در ميان برخي از طرفداران زيد مطرح کرد که شايد او مهدي موعودي باشد که عليه ظالمان قيام کرده و مأمور عدالتگستري در ميان مردم است. هرچند اين فکر چندان پايدار نبوده، يا احتمالاً پيروان زيادي نداشته است؛ مطرح شدن اين انديشه، براي ايجاد فرقه زيديه[3] و مهدي پنداشتن رهبران ديگر زيدي، از جمله نفس زکيه و يحيي بن عمر، زمينه را مساعد کرد (خليلي: 1389).
- پيامد شناسي کاربرد مهدويت درباره قيام زيد بن علي
از آنجا که طبق روايات مسلم از پيامبر، مردم معتقد بودند مهدي در زماني نامعلوم، بعد از فراگير شدن ظلم، ظهور خواهد کرد و زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد؛[4] کاملاً طبيعي بود که در هر برهه از تاريخ که ظلم و ستم از حد ميگذشت و همزمان فردي منسوب به خاندان پيامبر ظهور ميکرد؛ انديشه مهدويت در ميان مسلمانان احيا شود. زيديه، در دورهاي از تاريخ اسلام پا به عرصه اجتماع گذاشتند که آموزه مهدويت مطرح بود؛ بهويژه از طرف کيسانيه؛ و مسلمانان با اين آموزه درگيري ذهني غير قابل انکاري داشتند و در همان زمان، ظلم امويان در ميان مسلمانان از حد گذشته بود. در کنار اين دو واقعيت، فردي از نوادگان پيامبر؛ يعني زيد بن علي نيز عليه اين ظلم به پا خاسته بود؛ لذا در همان زمان، پيروان زيد او را مهدي پنداشتند و از همان زمان، آموزه مهدويت در ميان زيديان پديدار شد. پس، ميتوان گفت نخستين بار آموزۀ مهدويت در تاريخ زيديه، با مهدي پنداشته شدن خود زيد مطرح شد؛ هرچند در مورد ادعاي مهدويت زيد صراحتي ديده نميشود و حتي اخباري نقل شده كه زيد، مهدويت را از خود نفي كرده و طبق عقايد صحيح شيعي به مهدويت امام دوازدهم معتقد بوده است؛ مثلا محمد بن مسلم ميگويد:
بر زيد بن على وارد شدم و گفتم: فاميل من گمان ميكنند كه شما صاحب اين امر]امامت[ هستى؟ فرمود: نه؛ ولى من از عترتم. گفتم: بعد از شما اين امر به چه كسى مىرسد؟ فرمود: به هفت نفر از خلفا و مهدى از ايشان است (خزاز قمى، 1401: 310).
- سنخ شناسي و شواهد کاربرد مهدويت درباره قيام زيد بن علي
با توجه به زمان قيام زيد كه پس از مطرح شدن مهدويت از سوي كيسانيه و افزايش ظلم و جور امويان انجام گرفت؛ و مکان خروج زيد كه در كوفه محل پيدايش كيسانيه بوده؛ بحث مهدويت او شايع بود. شعر معروف حكيم بن عباس كلبى گوياي آن است که حتي دشمنان زيد ميدانستند بحث مهدويت او مطرح است. كلبي جهت پيروز نشان دادن بني اميه و استهزا و تحقير شيعيان ميگويد:
صَلَبْنَا لَكُمْ زَيْداً عَلَى جِذْعِ نَخْلَةٍ
وَ لَمْ نَرَ مَهْدِيّاً عَلَى الْجِذْعِ يُصْلَبُ
وَ قِسْتُمْ بِعُثْمَانَ عَلِيّاً سَفَاهَةً
وَ عُثْمَانُ خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ وَ أَطْيَب
ما زيد شما را بر چوب درخت خرمايى به دار زديم و هيچ گاه نديدهايم كه مهدى بر چوب درخت خرما دار زده شود. شما از روى نادانى و سفاهت، على را با عثمان مقايسه كرديد؛ در حالى كه عثمان از على بهتر و پاكيزهتر بود (مسعودي، 1409: 207).
همچنين مطلب نقل شده از زهري، عالم معروف، در مورد عجله زيد براي قيام؛ با توجه به حديثي كه پيامبر به حضرت زهرا فرمودند: «مهدى امت از فرزندان توست» (اصفهانى، 1339ج1 : 225- 226)؛ گوياي شيوع بحث مهدويت، آنهم به طور شناخته شدهاست؛ چرا كه شعر كلبي حداقل گوياي دو مطلب است: يكي اينكه عدهاي، هر چند اندك، زيد را مهدي ميدانستند و ديگر اينكه مسلمانان در قرن نخست هجري و عصر امويان آشنايي نسبتاً كاملي با مهدويت داشتهاند، تا به جايي كه وقتي فردي بهعنوان مهدي قيام ميكند و به دار آويخته ميشود، او را مهدي واقعي نميدانستند و معتقد بودند مهدي بايد پيروز شود و حكومت موعود خود را تشكيل دهد[5] (موحديان عطار و… 1389: 297). قول زهري نيز ميرساند كه مهدويت فردي از نسل حضرت زهرا ، مورد پذيرش عموم جامعه بوده است.
عدهاى نيز با تمسك به روايت پيامبر كه فرمودند:
اِنَّ المَهْدى مِنْ وُلدِ الحُسَين و اًَّنه يَخْرُج بِالسَّيف و ُ أَنَّهُ ابْنُ سَبِيَّة؛ مهدى از فرزندان حسينA است و با شمشير به پا مىخيزد و کنيززاده خواهد بود»؛ زمانى كه زيد قيام خود را عليه امويان آغاز كرد، گفتند: چون او از نسل حسينA است و عليه ظالمان قيام مسلحانه كرده و از سويى کنيززاده است؛ پس او مهدى موعود مىباشد (قزوينى، بي تا: 568).
چرا كه مادرش همان كنيزى بود كه مختارثقفي به على بن حسين بخشيده بود (اصفهانى، 1339:124). البته اين گروه به روايت ديگر پيامبر توجهى نكردند، كه فرمودند:
الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَ التَّاسِعُ قَائِمُهُم؛ امامان بعد از من دوازده نفرند كه نُه نفر از آنها از نسل حسيناند و نهمين آنها قائم است. (خراز قمي، 1401 : 32)
1ـ4 ادعاي مهدويت از سوي زيد: برخي معتقدند زيد خود ادعاي مهدويت داشت؛ مانند دارمستتر، مستشرق فرانسوي كه معتقد است زيد خود را مهدي خواندهاست (موحديان عطار و… 1389 :297) نيز نوايي، يكي از محققين معاصر، در حاشيه کتاب تاريخ گزيده مينويسد:
چون زيد، خود را مهدى ميدانسته، خروج به سيف نمود و بدان سرنوشت دچار شد (مستوفى، 1364 :202).
البته اين ادعاها نه تنها از سوي مورخين تاييد نشده است، بلکه چنان كه گذشت، شواهدي بر نفي آن دلالت ميکند. (خزاز قمى، 1401:310).
- بازنمايي کاربرد مهدويت شخصي و نوعي در قيام زيد
5-1 مهدويت شخصي و نوعي: شيعه اماميه معتقد است خداوند متعال بعد از پيامبر مکرم اسلام، حضرت علي و يازده فرزند ايشان را به امامت و زعامت شيعه برگزيده است که آخرين آنها مهدي نام دارد. منجي انسانها، دوازدهمين اخترتابناک امامت از فرزندان حضرت زهرا، و نهمين فرزند امام حسين، معروف به قائم آل محمد، مولانا، محمد بن الحسن العسكري بن علي الهادي بن محمد الجواد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب است که در سال 255 ق. در سامرا متولد شد و به سال 260 ق. به امامت رسيد و بعد از سپري كردن 69 سال، ايام غيبت صغرا و تا زماني که از سوي خالق متعال اذن ظهور صادر شود در غيبت کبرا به سر ميبرد (مفيد، 1380: 35) و اين نكته همان «مهدويت شخصيه» است و بدان معناست که مهدي موعود، منحصراً فردي خاص و به اعتقاد شيعيان «امام دوازدهم» بوده و غير از او هيچ شخص ديگري از انسانها داراي چنين مقامي نيست. در مقابل، اصطلاح «مهدويت نوعيه»، اعتقاد افرادي است که به فقدان شخصِ خاصي به نام «امام مهدي» قائل بوده و ضمن انکار شخص امام دوازدهم به عنوان «مهدي موعود» مسئله مهدويت را مقامي ميدانند که در هر عصري در يک انسان کامل قرار دارد که اين شخص ميتواند هر يک از آحاد بشري باشد.[6]
مشهور اهل سنت معتقدند که حضرت مهدي همنام پيامبر، و از اولاد فاطمه است (نعيم بن حماد، 1991م: 216)؛ ولي هنوز متولد نشدهاست و در آخرالزمان به دنيا ميآيد (ابن ابي الحديد،1383، ج1 :281)؛ يعني برخلاف شيعه که حضرت را فرد مشخصي ميدانند، آنان به گونه اي مهدويت شخصيه مورد اعتقاد شيعه را نفي ميکنند. در واقع اهل سنت، اصل مهدويت را حتمي و محقق الوقوع ميدانند؛ اما نه همانند شيعه؛ مثلاً ابن ابي الحديد شارح نهج البلاغه مينويسد:
موضوع آمدن مهدي موعودِ منتظر، قبل از انقضاي عالم، مورد اتفاق اصحاب حديث است (همان) [7]
گنجي شافعي در کتاب البيان مينويسد:
احاديث نبوي در بارۀ مهدي به دليل راويان بسياري که دارد در حد تواتر است (سليميان 1381، ج 1: 82).
ابن خلدون با اينکه نسبت به روايات مهدويت معاندانه رفتار کرده است، در مقدمه کتاب العبر ميگويد:
آنچه در ميان عموم مسلمانان به مرورِ زمان شهرت يافته، آن است كه ناچار بايد در آخرالزمان مردى از خاندان پيامبر ظهور كند و دين را تأييد بخشد و عدل و داد را آشكار سازد. مسلمانان از او پيروى خواهند كرد و او بر كشورهاى اسلامى استيلا خواهد يافت. او را مهدى مينامند (ابن خلدون، 1375، ج1: 607-608).
البته در روايات شيعي هم ميتوان مواردي را مشاهده کرد که در آن مهدي به معناي عام به کار رفتهاست؛ اما هيچ يک نفي مهدويت شخصي نيست، بلکه گوياي معناي لغوي و عام آن ميباشد. مثلاً حضرت علي ائمه اثني عشر را مهدي معرفي ميفرمايد:
«لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مَهْدِيّاً كُلُّهُمْ هَادٍ مَهْدِيٌّ» (نعماني، 1397: 98).
امام حسين هم امامان دوازدگانه را مهدي خوانده اند:
مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ؛ ما دوازده مهدي داريم؛ اول آنها اميرالمومنين، علي بن ابي طالب است و آخر آنها نهمين فرزند من است و اوست امام قائم به حق(صدوق، 1395، ج1 : 317)
در روايتي جابر بن عبدالله انصاري در زيارت اربعين خطاب به شهداي کربلا، آنها را "مهديون" ميخواند (مجلسى، 1403، ج 98 :330). در روايتي ديگر آمده است:
الْمَهْدِيُ مَنْ هَدَيْتَ؛ هر آنکه در هر درجه اي از هدايت پروردگار بهره گرفته باشد، ميتوان نام مهدي را بر او نهاد. (كليني، 1417، ج3:31).
بنابراين، ميتوان گفت هرچند اطلاق مهدي بر ديگر امامان و نيز بر شيعيان خاص، سابقه در روايات شيعي داشته است؛ هيچ يک به معناي مهدويت نوعي نيست و روايات دلالت کننده بر مهدويت شخصي متواتر و غيرقابل انکار است. براي نمونه آيت الله العظمي صافي گلپايگاني در کتاب ارزشمند منتخب الأثر، باب ثالث، فصل 9 براي اثبات اينکه امام زمان از نسل امام حسين هستند، 208 روايت ذکر کردهاند (صافي، 1428: 158 تا 161).
در علل گرايش به مهدويت نوعي، برخي معتقدند كه يکي از فلسفههاي ظهور، رهايي بخشیِ مردم از مشکلات و فساد ديني و اجتماعي است. مدعيان مهدويت هم در شرايط سختي که مردم آماده شورش و قيام بودند، از وضعيت موجود استفاده کرده، به جذب مردم ميپرداختند؛ و اين سبب پيدايش مهدويت نوعي شد. مهدويت نوعي اميد به بهبودي اوضاع است؛ به همين دليل، قشرهاي ضعيف، به راحتي جذب کساني ميشدند که در اين زمينه وعده به مردم ميدادند.[8]
5-2. مهدويت نوعيه در زيديه: پس از پيدايش «کيسانيه»، قيام زيد سبب پيدايش دومين انشعاب عمده از شيعه شد كه به «زيديه» شهرت يافت. ديدگاه زيديه براي چگونگي تعامل با حُكام جور و تعيين شرايط ويژه براي رهبران خود، اصليترين عامل جدايي آنها از پيكره شيعه شد. زيديه براى شخص امام، پنج شرط نهادند: 1. از فرزندان حضرت فاطمه باشد؛ 2. به شريعت اسلام عالِم باشد؛ 3. اهل زُهد باشد؛ 4. از شجاعت بهره بَرَد؛ 5. با شمشير قيام كند.
آنها مصداق امام را بر اساس نص الاهي ندانسته و عصمت را شرط امامت نمىدانند و معتقدند مهمترين ركن اعتقادى زيديّه، امر به معروف و نهى از منكر است. در حقيقت، امامت تابع اين ركن است و شرط قيام با شمشير امام نيز در همين ركن ريشه دارد (مفيد،1413: 87). بر اساس اين ديدگاه، آنها رهبران خود را منجي و هدايتگر خود ميدانستند كه براي نجات جامعه و امر به معروف و نهي از منكر به پا خاستهاند. اين اعتقاد در همزماني با مطرح بودن انديشه مهدويت و انتظار شيعه براي ظهور مهدي موعود كمكم اعتقاد به مهدويت نوعي را در ميان زيديه شكل داد؛ يعني مهدي شخص خاصي نيست و هر فردِ داراي شرايطي كه قيام كند، ميتواند مهدي باشد؛ (اسفندياري، 140:1428ـ142) حتي اگر از طرف رهبران زيدي ادعاي مهدويت نميشد، مردم و جامعه به نوعي به دنبال مهدي و نجات بخش معرفي كردن او بودند.
5-3. مهدويت نوعي در قيام زيد: گزارشهاي تاريخي نشان ميدهد مردم به زيد بن علي ميگفتند: «اميدواريم منصور تو باشى و اين روزگار، دوره هلاكت بنى اميه باشد!» و در شب خروج زيد نيز، يارانش فرياد ميزدند: «اى منصور! بميران»[9]؛ حتي طبق نقلي بحث مهدويت در عصر زيد تا آنجا مطرح بود كه زيد هم ـ اگر بپذيريم با عقايد صحيحي قيام كرد ـ نتوانست به صراحت، مهدي بودن خود را نفي كند و مهدي پنداشته شدنش از سوي مردم را عاملي براي تحرك بخشيدن به قيام دانست. در واقع، شايد بتوان از برخي روايات، استفاده كرد كه زيد، به مهدي بودن خود اميد داشتهاست؛ يعني به مهدويت نوعي معتقد بوده است؛ بدان معنا كه معتقد بوده مهدي شخص خاصي نيست و هر فاطمي كه براي برقراري عدالت و احياي دين قيام كند، ميتواند مهدي باشد؛ (اسفندياري، 140:1428ـ142) مثلا در روايتي آمدهاست:
وقتي زيد وارد کوفه ميشود يارانش از او درباره مهدي بودنش سؤال ميکنند، كه اي فرزند رسول خدا! آيا تو همان مهدي موعودي هستي که به ما خبر دادهاند زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؟ زيد گفت: نه. گفتند: نگرانيم که تو براي ما کليد بلا باشي! زيد گفت: واي برشما! چه کليد بلايي؟! گفتند: خانههايمان ويران شود و فرزندانمان به اسارت روند و زير هر سنگي که رويم، کشته شويم! زيد گفت: واي بر شما! آيا نشنيدهايد که هيچ قرني بر شما نميگذرد، مگر اين که خداوند مردي را از ميان ما برميانگيزد يا از ميان ما مردي خروج ميکند که حجت آن قرن است؟! او را کسي که عالم است، ميشناسد و کسي که جاهل است، نميشناسد (زيدبن علي 1422: 360 و عبد الله بن حمزه 1421: 195-196).
همچنين از زيد نقل شدهاست:
خداوند بر همه اهل دين در سر هر صد سال به واسطه مردي از ما اهل بيت منت ميگذارد، تا امور ديني آنها را تبيين کند (همان ).
در تقويت اين ادعا ميتوان به گزارش منابع تاريخي در مورد سكوت زيد در مقابل منصور خوانده شدنش استناد كرد كه شايد ميخواست با اين سكوت و ادعاي نجات بخشي براي امت، انگيزه آنها را براي قيام تقويت كند؛ هرچند خواسته باشد پس از پيروزي حكومت را به اهل بيت بسپارد.[10]
در تفسير فرات بن ابراهيم، ذيل آيات 13 و14 از سورة ياسين، از ابويعقوب عبدي چنين نقل شدهاست:
زيد را ملاقات کردم… گفتم: چه چيز ما را در اعتقادمان نسبت به علي و حسن و حسين تاييد و حمايت ميکند؟ آيا شما دليلي داريد؟ فرمود: بله. مگر قرآن نميخواني؟ گفتم: چرا ميخوانم. سپس زيد اين آيه را تلاوت کرد: واضرب لهم…. و اضافه کرد: در اين امّت، مَثَل سه نفري که خداوند ذکر کرده، علي و حسن و حسين است و نفر چهارمي که ظهور خواهد کرد، مَثَل همان مردي است که از انتهاي شهر به سرعت آمد. به زيد گفتم، اميدوارم آن شخص تو باشي! فرمود: هر چه خدا بخواهد (کوفي، 1410 : 353 – 354).
اين روايت نيز گوياي اين است که زيد ائمه را در چهار نفر محصور ميدانسته و اين اميد را داشتهاست که خود بعد از علي، حسن و حسين، چهارمين امام و همان مهدي موعود باشد.
در رجال کشي نقل شده است که سدير، از زيد سوال کرد:
«من شنيدهام تو گفتهاي که ائمه چهار نفر هستند و چهارمين آنها قائم است.»؛ زيد نيز اين گفته را تاييد ميكند[11](كشى، 1348ش :350 – 351).
علامه مجلسي در بيان اين روايت ميگويد:
شايد منظور زيد از امام چهارم، امام سجاد نباشد؛ چون ايشان قيام مسلحانه نكردهاند و ادعاي مهدويت ايشان هم ذكر نشده است؛ مگر اينكه بگوييم منظورش امامان بعد از علي است كه خود زيد، امام چهارم و همان قائم ميشود. البته در برخي از نسخهها لفظ «قائم» نيامده كه در اينصورت ميتوان گفت مراد، امام سجاد ميباشد. از توضيح علامه مجلسي استفاده ميشود که زيد خود را امام چهارم ميپنداشته که همان مهدي موعود است؛ ولي براساس نقلي كه در آخر حديث از امام صادق شده است، هر قيام به سيفي (مسلحانه اي) نشانِ قائم و برحق بودن آن امام نيست؛ بلکه، قائم بايد غلبه کند و لازم است که مردم از او متابعت کنند تا مهدي و قائم باشد؛ البته ميتوان اينگونه نيز برداشت کرد که زيد معتقد بوده امام چهارم بايد قيام کند و پيروز شود و در اين صورت، او مهدي است و ياران او نيز به علت قيام به سيف زيد، او را مهدي پنداشتهاند. (مجلسي، 1403، ج46 : 194).
به عبارت ديگر: اين روايت صراحت ندارد كه زيد ادعاي مهدويت داشته است، بلکه اين روايت در نهايت، اعتقاد زيد به نوعي بودن مهدويت، و اميد به مهدي بودن خودش را ميرساند. شايد هم زيد خود ادعايي نداشته است؛ اما برخي با تطبيق چند مورد از احاديث علائم ظهور مهدي بر زيد، مهدويت او را ادعا كردند؛ مثل روايتي كه ميگويد:
قائم از مدينه به مكه ميرود و مكه را نيز پشت سر مىگذارد و بعد در كوفه قيام ميكند و قيام حقيقى از آن موقع شروع مىشود (كليني، 1375، ج2: 215- 217).
همچنين او با شعار «أمِت أمِت» قيام كرد، كه در روايات آمدهاست (صدوق، 1377، ج1: 37)، اين شعار و شعار «يا لثاراتِ الحسين» (صدوق، 1376: 129- 130)؛ از شعارهاى حضرت مهدى است (پژوهشكده، تحقيقات اسلامي : 1386: 435- 436 و 478). بدين ترتيب، شايد پيروان زيد به اشتباه او را مهدى پنداشتند.
علامه عسكري با تأييدِ نقش مؤثرِ مهدويت در قيام زيد معتقد است، زيد براي پيشبرد اهداف قيام به صراحت با مردم سخن نمىگفت و روش توريه در گفتار را داشت (عسکري؛ 1382: 191). يعني نميخواست پندار مردم از مهدويت خود را نفي كند. در تقويت اين ادعا ميتوان به سكوت زيد در مقابل منصور خوانده شدنش استناد كرد؛ زيرا منابع تاريخي گزارشي از نفي زيد درباره اين ادعا نقل نكردهاند؛ چرا كه شايد ميخواست با اين سكوت و ادعاي منجيگرايي براي امت، انگيزه آنها را براي قيام تقويت كند؛ هرچند خواسته باشد پس از پيروزي حكومت را به اهل بيت بسپارد (حسين همداني، 1363: 186).
بهطور كلي بايد گفت: از آنجا كه بحث مهدويت از عصر نبوي مطرح بوده و اهلالبيت در هر فرصتي به معرفي و تبيين آن پرداختهاند و مهدويت در همان سالهاي اوليه اسلام، بهويژه پس از واقعه عاشوراي حسيني و پيدايش كيسانيه به انديشه غالب جامعه تبديل شدهبود و مسلمانان بر اين متّفق بودند كه طبق روايات مسلَّم از پيامبر، مهدي در زماني نامعلوم، بعد از فراگير شدن ظلم و فساد، ظهور خواهد کرد و زمين را پر از عدالت خواهدكرد (مجلسي، 1403، ج51: 92)؛ آري، با عنايت به اين موارد، کاملاً طبيعي بود که در هر بُرهه از تاريخ که ظلم از حد ميگذشت و همزمان فردي منسوب به خاندان پيامبر، ظهور ميکرد؛ انديشه مهدويت در ميان مسلمانان احيا شود. زيديه نيز در دورهاي از تاريخ اسلام پا به عرصه گذاشتند که مسلمانان درگيري ذهني غير قابل انکاري با اين آموزه داشتند، و اين آموزه از سوي کيسانيه مطرح بود و از سويي در همان زمان، ظلم امويان از حد گذشته بود و در کنار اينها، فردي از نوادگان پيامبر، و از نسل حضرت زهرا يعني زيد بن علي، نيز عليه اين ظلم به پا خاسته بود. به همين دليل پيروان زيد او را مهدي پنداشتند و از همان زمان، آموزۀ مهدويت در ميان زيديان پديدار شد. پس، ميتوان گفت كه نخستين بار آموزه مهدويت در تاريخ زيديه با مهدي پنداشته شدن خود زيد مطرح شد.[12] لذا اخباري نقل شده كه زيد مهدويت را از خود نفي نموده و طبق عقايد صحيح شيعي به مهدويت امام دوازدهم معتقد بوده است (بحراني، 1378: 409)؛ اما با توجه به زمان قيام زيد كه پس از مطرح شدن مهدويت از سوي كيسانيه و افزايش ظلم و جور امويان انجام گرفت؛ و با توجه به مکان خروج زيد كه در كوفه، كانون پيدايش كيسانيه و محل قيام مختار بود، بحث مهدويت زيد شايع شد؛ به گونهاي كه حتي دشمن از آن آگاه بود؛ بهطوريكه پس از مرگ زيد، براي بياثر كردن آموزه مهدويت و استهزا و تحقير شيعيان، كلبي، شاعرِ درباري، اين چنين سرود:
ما زيد شما را بر چوب درخت خرمايى به دار زديم و هيچ گاه نديدهايم كه مهدى بر چوب درخت خرما دار زده شود.[13]
البته روشناست که انديشه مهدويت بعد از اينکه زيديه رشد و نموّ بيشتري يافت، جايگاه خاصي در اين فرقه يافت، بهطوري که محققين زيديه نيز معتقدند نمي توان انديشه مهدويت را از زيديه نفي کرد. زيديان به اصل کلي مهدويت از باب نياز جامعه به عدالت گستر و منجي جهاني اعتقاد دارند؛ اما برخلاف شيعيان دوازده امامي فرد خاصي را مهدي موعود نميدانند و هر امامي که شرايط امامت را داشته باشد و قيام کند، مهدي ميدانند (حميدالدين عبدالله، 2004م : 123- 124).
نتيجه گيري
در مجموع، باتوجه به نظر اكثر علماي شيعه بر درستي عقايد و هدف قيام زيد، نميتوان به صراحت ادعاي مهدويت از سوي وي را عنوان کرد؛ اما بر اساس شواهدي که ذکر شد مطرح بودن انديشه مهدويت در قيام زيد قابل انكار نيست؛ يعني اين انديشه در آن عصر مطرح بوده و در تقويت روحيه شيعيان نقش موثري داشته و آنان را براي قيام، باانگيزهتر ساخته است و خطري براي دشمنان محسوب ميشد. البته اگر اين نظريه را نپذيريم، بهطور مسلّم ميتوان گفت که مطرح بودن اين انديشه در زمان زيد راه را براي قيامهاي زيدي با الهام از انديشه ناب مهدوي باز کرد و بعدها به تشكيل فرقه زيديه منجر شد كه عمده قيامهاي سه قرن نخست هجري به دست رهبران اين گروه شكل گرفته و قيام نفس زكيه و ادعاي مهدويت او نمونه بارز آن است. پس، ميتوان گفت: اعتقاد به مهدويت زيد از مسلّمات تاريخ است؛ اما اينکه آيا خود زيد نيز چنين ادعايي داشته است يا نه؛ از روايات گذشته برميآيد که او براي خود به طور قاطع ادعاي مهدويت نداشته، اما به «مهدويت نوعي» معتقد بوده، و اميد اين را داشته است که با استفاده از ظرفيت بالاي اين انديشه ناب، قيام را رهبري كند. اين مطلب وقتي بيشتر تأييد ميشود که بدانيم در فضاي آن زمان، که اکثر جمعيت اسلامي را اهل سنت تشکيل ميدادند و اعتقادات اهل سنت بر جمعيت اسلامي غالب بود، «مهدويت نوعي»، اعتقاد رايجتري بوده است. شاهد اين نكته اينكه بعد از شهادت زيد، ديگر ادعاي مهدويت زيد و يا غيبت او مطرح نيست؛ يعني ميتوان احتمال داد که زيديان آن زمان نيز تحت تاثير فضاي غالب آن زمان، به مهدويت نوعي معتقد بودهاند. پس ميتوان مهدويت نوعي را براي قيام زيد مطرح كرد؛ چرا كه به خاطر انسجام بخشي و پويايي مهدويت بود كه زيد ـ اگر هم خود را مهدي نميدانست ـ نتوانست به صراحت آنرا نفي كند.
منابع
قرآن كريم.
ابن ابىالحديد، عبد الحميد (1383). شرح نهج البلاغه، قم، مكتبة آية الله المرعشي.
ابن اثير؛ علي بن محمد (1371). الكامل في التاريخ، (تاريخ بزرگ اسلام و ايران) ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى.
ابن خلدون، ابو زيد عبد الرحمن بن محمد (1363). العبر(تاريخ ابن خلدون)، ترجمه: عبدالمحمد آيتى، بي جا، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
ــــــــــــــ، (1375). مقدمه ابنخلدون، ترجمه: محمد پروين گنابادى، تهران، علمى و فرهنگى.
اربلي علي بن عيسي، (1381ق). كشف الغمة في معرفة الأئمة، تبريز، بنى هاشمى.
اسفندياري، مصطفي، (1428). حجّت موجّه، تهران، حكمت.
اصفهانى، ابوالفرج، (1339). فرزندان آل ابي طالب (ترجمه مقاتل الطالبيين)، ترجمه: جواد فاضل، تهران.
امين، سيد محسن، (بي تا). ابوالحسين زيد الشهيد، قم، ليتوگرافي كرماني.
امينى، محمدحسين(بي تا)، الغدير، ترجمه: جمعى از نويسندگان، تهران، بنياد بعثت.
بحراني، سيد هاشم(1378). الإنصاف في النص على الأئمة، ترجمه: رسولى محلاتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
پژوهشكده تحقيقات اسلامى (1386). فرهنگ شيعه، قم، زمزم هدايت.
جعفريان، رسول (1392). تاريخ تعرض به مفهوم مقدس روحانيت، روزنامه ايران 30 آذر.
حائري پور، يوسفيان، بالادستيان (1392). نگين آفرينش، قم، مرکز تخصصي مهدويت.
حر عاملى، محمد بن حسن (1422ق). إثبات الهداة، بيروت، الأعلمي.
حسني، ابوالعباس، (1423ق). المصابيح، صنعاء، مؤسسة الإمام زيد بن علي.
حسينى تهرانى، سيد محمد حسين، (1426ق) امام شناسى، مشهد، علامه طباطبايى.
حسينى همدانى، محمد (1363). پرتوى درخشان از اصول كافى، قم، چاپخانه علميه.
حقيقت عبدالرفيع، (1383). جنبش زيديه در ايران، تهران، كومش.
حميدالدين، عبدالله بن محمد (2001م). الزيديه قرائة في المشروع و بحث في المکنونات، بيجا، مرکز الرائد للبحوث و الدراسات.
خزاز قمى، على بن محمد (1401ق). كفاية الأثر، تحقيق: سيد عبداللطيف حسنى، قم، انتشارات بيدار.
خليلي، زهرا (1389). مهدويت در زيديه و مقايسه آن با اماميه، پاياننامۀ کارشناسي ارشد، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
خوئي، سيد ابوالقاسم (1410ق). معجم رجال الحديث، قم، مركز نشر آثار شيعه.
زيد بن علي (1422ق). مجموع کتب و رسائل الإمام الأعظم، تحقيق: ابراهيم يحيي الدرسي، صعده، مرکز اهل البيت للدراسات الاسلاميه.
سلطاني، مصطفي (1390). تاريخ و عقايد زيديه، قم، نشر اديان.
سليميان، خدامراد، (1389ش). درسنامه مهدويت، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.
سيد بن طاووس، علي بن موسي (1416ق). الملاحم و الفتن، قم، نشر صاحب الأمر.
ـــــــــــــــ، (بي تا). الملاحم و الفتن، ترجمه: محمد جواد نجفى، تهران، اسلاميه.
صافي گلپايگاني، لطف الله (1428ق). منتخب الاثرفي الامام الثاني عشر، قم، انتشارات آيت الله صافي گلپايگاني
صدوق، محمد بن علي (1376) امالي، ترجمه: محمد باقر كمرهاى، تهران، اسلاميه.
ـــــــ، (بي تا). عيون أخبارالرضاA، ترجمه: محمد تقى آقا نجفى اصفهانى،تهران، انتشارات علميه اسلاميه.
ـــــــ، (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه.
ـــــــ، (1377). كمال الدين و تمام النعمه، ترجمه: كمرهاى، تهران، اسلاميه.
طبرسى، احمد بن علي (بي تا). احتجاج، ترجمه: احمد غفارى مازندرانى، 4 جلد، تهران، مرتضوي.
طبرى محمد بن جرير (1375). تاريخ الطبرى، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير.
ــــــــــــــــــــ، (1967م). تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، دارالتراث.
عبدالله بن حمزه (1221ق). العقد الثمين في احکام العتره الطاهرين، صنعاء، موسسه الامام زيد بن علي الثقافيه.
عسكرى، سيد مرتضى (1386). نقش ائمه در احياى دين، تهران، مركز فرهنگى انتشارات منير.
فرمانيان و جمعي از نويسندگان (1389). بازتاب مهدويت در تاريخ سياسي اسلام، در گونه شناسي انديشه منجي موعود در اديان، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
قزوينى سيدمحمد كاظم (بي تا). امام مهدى از ولادت تا ظهور، ترجمه و تحقيق: على كرمى و سيد محمد حسينى، قم، الهادي.
کوفي، فرات بن ابراهيم (1410ق). تفسير فرات الکوفي، تهران، مؤسسه چاپ و نشر.
كشى، محمد بن عمر (1348). اختيار معرفة الرجال، تصحيح: حسن مصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد.
كلينى، محمد بن يعقوب (1362). الكافي، تهران، اسلاميه.
کليني، محمد بن يعقوب (1375). كافى، ترجمه: محمد باقر كمرهاى، قم، اسوه.
گنجي شافعي، ابوعبدالله محمد (بي تا). البيان في اخبار صاحب الزمان، تحقيق: مهدي حمد الفتلاوي، بي جا، منشورات مؤسسه الهادي للمطبوعات.
مجلسي، محمد باقر بن محمد تقى (1403ق). بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
مجلسي، (1378). مهدى موعود، ترجمه: على دوانى، تهران، انتشارات اسلاميه.
مستوفى، حمدالله بن ابى بكر بن احمد (1362). تاريخ گزيده، تحقيق عبدالحسين نوايى، تهران، امير كبير.
مسعودي، علي بن حسين (1409ق). مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: اسعد داغر، قم، دارالهجره.
ـــــــــ، (1374). مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى.
مشكور، محمد جواد (1373). فرهنگ فرق اسلامى، مشهد، آستان قدس رضوى.
مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق فارس حسّون، قم، الموتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد.
ـــــ،. الارشاد (1380)، ترجمه: محمد باقر ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلامي.
ـــــ، (1993م). الفصول المختاره عن العيون والمجالس، بيروت، دارالمفيد.
مقرم، سيدعبدالرزاق (1389). رهبرانقلاب كوفه يا زندگاني زيد شهيد، ترجمه: عزيزالله عطاردي، تهران، عطارد.
موسوي نژاد، سيد علي (1384). تراث الزيديه، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان ومذاهب.
موحديان عطار، علي و جمعي از نويسندگان (1389). گونهشناسي انديشه منجي موعود در اديان، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
جرجاني، مير سيد شريف (1412ق). التعريفات، فرهنگ نامه، تهران، ناصر خسرو.
نعمانى، محمدبن ابراهيم، (1397ق). الغيبة للنعماني، تهران، نشر صدوق.
ابن حماد، نعيم (1991م). کتاب الفتن، تحقيق: سهيل ذکار، مکه، دارالفکر.
نوبختى، حسن بن مومني (1381). فرق الشيعه، ترجمه: محمد جواد مشکور، تهران، انتشارات علمي- فرهنگي.
هاشم العميدي، سيدثامر (1382). المهدي المنتظر في الفکر الاسلامي، ترجمه: مهدي عليزاده، قم، موسسه امام خميني.
يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب (1371). تاريخ يعقوبى، ترجمه: محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى.
[1]. در مورد شخصيت زيد و برخي شبههها در مورد قيام وي (ر.ك: امينى، الغدير، ج5: 129- 138 و مقرم سيدعبدالرزاق، رهبرانقلاب كوفه يا زندگاني زيد شهيد، 1389: 96- 177).
[2]. رک: مجلسي، بحارالأنوار، 1403، ج51: 92، مانند «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «يَكُونُ عِنْدَ انْقِطَاعٍ مِنَ الزَّمَانِ وَ ظُهُورٍ مِنَ الْفِتَنِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ الْمَهْدِيُّ...»
[3]. در مورد فرقه زيديه مراجعه شود به (ابنخلدون، 1363، ج1، :383).
[4]. رک: مجلسي، 1403 بحار، ج51 :85 «لا تَذهَبُ الدّنيا حَتّى يَمْلِكَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهْلِ بَيتِي...يَمْلأُ الأرضَ قِسْطَاً و عَدْلاً، كَمَا مُلئَتْ جَوْرَاً و ظُلمَاً»
[5]. امام صادق فرمود: «هر قيام به سيفي نشان از قائم بودن و نشان حق بودن آن امام نيست؛ بلکه، بايد غلبه كند. (ر.ك: مجلسي، 1403 بحارالانوار، ج46، : 194- 196، به نقل از رجال کشي).
[6]. ر.ک: اسفندياري، حجّت موجّه 1428:
[7]. «أصحابنا المعتزلة لا ينكرونه و قد صرحوا بذكره في كتبهم و اعترف به شيوخهم إلا أنه عندنا لم يخلق بعد و سيخلق و إلى هذا المذهب يذهب أصحاب الحديث أيضا» (ابن ابىالحديد، 1383، ج1: 281).
[8]. رسول جعفريان، روزنامه ايران، 30 آذر ۱۳۹۲، تحت عنوان «تاريخ تعرض به مفهوم مقدس مهدويت».
[9]. ر.ك: طبري، تاريخالامم والملوك، 1967م، ج7 : 166 و 182 – 183؛ ترجمه پاينده، 1375ج10: 4257- 4258 و 4279- 4276.
[10]. امام صادق: «نگوييد كه زيد خروج كرد؛ زيرا زيد مرد عالم و صادقي بود و هرگز مردم را به خود دعوت نميكرد، بلكه دعوت او بهسوى رضا از آل محمد بود. (ر.ك: حسينى همدانى، 1363، پرتوي درخشان از اصول كافي، ج2: 186).
[11]. «يا أباالحسين بلِّغني إنّکَ قُلتَ الأئمۀ أربعۀ، ثلاثۀ مضوا و الرابع هو القائم؟» قال «هکذا قلتُ.» البته در اين روايت و روايت نقل شده از تفسير فرات كوفي، احتمال جعل روايت هم هست؛ چرا كه از نظر دلالي با مباني شيعه و احاديث خلفاي اثني عشر سازگار نيست. به خصوص با توجه به نظر كساني كه زيد را صحيحالعقيده ميدانند و ميگويند: زيد امامت امام زين العابدين را قبول داشت. مثلا شيخ مفيد ميگويد: «زيد ميدانست كه برادرش، امام باقر امام بر حق است [يعني امام بعد از پدرش امام سجاد ميباشد] و او نيز به امامت فرزندش امام صادق وصيت كرده است». (ر.ك: مفيد، الارشاد، :520).
[12]. رک: زهرا خليلي، پاياننامه، مهدويت در زيديه ومقايسه آن با اماميه 1-1-2 ظهور آموزهي مهدويت در تاريخ زيديه.
[13]. شعر معروف حكيم بن عباس كلبي «صَلَبْنَا لَكُمْ زَيْداً عَلَى جِذْعِ نَخْلَةٍ وَ لَمْ نَرَ مَهْدِيّاً عَلَى الْجِذْعِ يُصْلَب » (مسعودي، مروج الذهب: 207)
نویسندگان:
سيدعلي موسوي نژاد ـ سيدابوالفضل موسوي آقداش