تأملي بر نظريه وجود اهل کتاب در دوران حکومت جهاني امام زمان عج

گفتمان مهدویت بازدید: 307
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 23 - 45 دقیقه)

26b

چکيده

در زمينه وجود اديان در عصر ظهور و حکومت جهاني امام مهدي4 سه نظريه مطرح است: 1.‌نظريه اثباتي؛ 2. نظريه سلبي؛ 3. نظريه تلفيقي. در نظريه اثباتي وجود اهل کتاب در اين دوران و در نظريه سلبي نفي اهل کتاب ثابت مي‌شود و در نظريه تلفيقي وجود اهل کتاب در عصر ظهور و نفي آن‌ها در حکومت جهاني مطرح مي‌شود. در اين نوشتار، در ميان سه ديدگاه مذكور، تنها به ديدگاه اثباتي توجه شده و ثمره آن که تنوع اديان و وجود دين مسيحيت و يهوديت در عصر ظهور و حکومت جهاني است؛ مستدل مي‌شود. صاحبان اين نظريه براي اثبات مدعاي خويش به دلايل مختلف عقلي و نقلي تمسک جسته‌اند؛ مثلا تمسك به آيات قرآني که با رويکردي عام و خاص به توجيه مسئله پرداخته است. محتواي آيات عام آزادي و اختيار انسان و نفي کننده جبر و قسر آن در امور اعتقادي است و آيات خاص صريحا به وجود اديان مسيحيت و يهوديت و پيروان آن‌ها تا روز قيامت تأکيد مي‌كنند. نيز از جمله دلايل ارائه شده در اين خصوص، دلايل عقلي، نظير اصل «آزادگي انسان» و اصل «تکليف محوري» در دنيا است که اين دو اصل تا ابد بشر را همراهي مي‌کنند. دليل ديگر ايده همساني سيره رسول گرامي اسلام6 و سيره امام مهدي4 است که اقتضاي اين همساني، تسالم رفتاري امام مهدي4 با اهل کتاب بوده و اين تسالم رفتاري پذيرش مسيحيان و يهوديان را در حکومت جهاني امام مهدي به عنوان اقليت‌هاي ديني اقتضا مي‌كند.

 

مقدمه

در مورد وجود، يا عدم اديان آسماني، نظير مسيحيت و يهوديت در عصر حکومت جهاني مهدوي، ميان انديشمندان و صاحب نظران اسلامي اختلاف ديدگاه است. برخي بر اين باورند که دين‌هاي مسيحيت و يهوديت در عصر حکومت مهدوي وجود داشته و پيروان آن‌ها به عنوان اقليت ديني به حيات خود ادامه مي‌دهند و برخي ديگر ضمن مخالفت با اين نظريه، به فراگيري اسلام و مسلمان شدن همه آن‌ها قائل شده‌اند. در اين ميان، ديدگاه سومي مطرح است مبني بر اين‌که در عصر ظهور، قبل از تشکيل حکومت جهاني، اديان مسيحت و يهوديت وجود دارند؛ ولي بعد از تثبيت نظام مهدوي و تشکيل حکومت جهاني، وحدت عقيدتي حاصل شده و مردم يک پارچه به دين اسلام اعتقاد پيدا مي‌كنند و به اجراي آموزه‌هاي آن التزام عملي مي‌دهند. اين نوشتار با لحاظ اجتناب از طولاني شدن مقاله، تنها به بيان يکي از ديدگاه‌هاي مذكور، يعني ديدگاه موافقين وجود اديان پرداخته و از طرح دو ديدگاه ديگر صرف نظر كرده است. صاحبان اين ديدگاه براي اثبات ادعاي خويش، به بيان دلايل مختلفي پرداخته‌اند؛ نظير اصل آزادي و اختيار و اصل تکليف و ايده همساني سيره پيامبر اکرم6 و امام مهدي4 و همچنين آيات و رواياتي که به نحوي به تدوام حيات اهل کتاب تا قيامت اشاره دارند.

قبل از پرداختن به دلايل و مستندات موافقين، به اجمال به پيشينه بحث پرداخته مي‌شود. در بيان پيشينه بحث يک بار پيشينه اصل «مسئله» و بار ديگر پيشينه «تحقيق‌ در مسئله».

اگر پيشينه اصل مسئله را در نظر بگيريم، بحث مورد نظر داراي سابقه طولاني و ديرينه است و خاستگاه آن به صدر اسلام باز مي‌گردد؛ زيرا با نزول آيات قرآن که در آن‌ها به وجود پيروان اديان مسيحيت و يهوديت تا روز قيامت اشاره شده و با وجود روايات مختلف از پيامبر گرامي اسلام6 که به بيان انديشه مهدويت، دين مداري، خدا محوري و گسترش دين در عصر ظهور پرداخته است؛ براي همه مسلمانان در طول تاريخ اسلامي، بالاخص مسلمانان صدر اسلام پرسش‌هايي در اين خصوص مطرح بوده و خواهد بود که اولا، در ميان اديان آسماني، امام مهدي4 مجري و مبلّغ کدام دين بوده؛ ثانيا، آيا همه اديان آسماني در عصر ظهور داراي مشروعيت و مقبوليت بوده و حضرت به صورت يکسان با آن‌ها برخورد مي‌کند؛ يا اين که مشروعيت تنها به دين اسلام متعلق بوده و بقيه اديان تنها داراي مقبوليت (پيروان) مي‌باشند؟ بي‌ترديد طرح اين نوع مسائل در کتاب‌هاي تفسيري و غير تفسيري[2] به صورت سطحي و جزئي آمده و انديشمندان و مفسران اسلامي به صورت محدود، در قالب پاسخ‌هاي كوتاه بدان توجه كرده‌اند. بنابراين، مي‌توان چنين ادعا کرد که پييشينه اين نوع مسائل به صدر اسلام باز مي‌گردد. اما اين ادعا را نمي‌توان در مورد پيشينه «تحقيق در مسئله» نيز به‌کار برد، زيرا تحقيق و پژوهش در اين مسئله اولا؛ بسيار اندک و در حجم بسيار محدود صورت گرفته است، نظير پايان نامه‌اي با عنوان«دين در عصر ظهور» از آقاي آيتي، پايان نامه‌اي با عنوان«اديان و مذاهب در حکومت ولي عصر4» از نگارنده و کتابي با عنوان «تأملي بر وضعيت اديان در عصر ظهور» تأليف آقاي عبدي که تحقيق اول و سوم، بر خلاف تحقيق حاضر، بيش‌تر با رويکرد نقل محوري دنبال شده است. ضمناً اين تحقيقات اندک نيز تنها در بازه زماني مشخص و محدود مثل معاصر صورت گرفته است و داراي عقبه پژوهشي طولاني و ديرين نمي‌باشد.

آيات و روايات

اثبات وجود پيروان اديان يهودي و مسيحي در دوران حکومت جهاني مهدوي، بر آيات و رواياتي مبتني است كه به‌صورت صريح و تلويح بدان پرداخته‌اند. با اين نگاه مي‌توان آيات اثبات‌گر وجود اديان را در دو قالب عام و خاص قرار داد.

يكم. آيات عام

برخي آيات مستقيماً به ماندگاري پيروان دين مسيحيت يا يهوديت اشاره ندارند؛ اما به صورت كلي و مطلق به سنت الاهي که همان عدم اجبار در پذيرش دين باشند، اشاره دارند و آزادي و اختيار بشر را در انتخاب دين و پذيرش آيين مورد قبولشان، از جمله سنت دائمي خداوند قلمداد مي‌کنند.

بنابراين، مي‌توان نتيجه گرفت که در سنت الاهي اجبار و اکراه‌ در هدايت بخشي و سعادتمندي بشر نيست و در واقع، خداوند مردم را براي پيمودن مسير کمال و سعادت مجبور نمي‌کند. بي‌شك وقتي که در امر هدايت از ناحيه خدا اكراه و اجباري نباشد؛ هدايت مطلق مردم مورد درخواست تکويني خداوند نمي‌باشند. پس بر اساس سنت تكويني الاهي، هرگز هدايت به صورت مطلق در جامعه اجرايي نشده و در آينده نيز نخواهد شد. وقتي از اين منظر به جريان هدايت انسان‌ها در پرتو دين بنگريم منطقاً مانعي نيست كه اديان مسيحيت و يهوديت در عصر ظهور وجود داشته باشند.

آياتي که به صورت عام به اين موضوع پرداخته‌اند، همين نکته را متذکر شده‌اند که در ذيل به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:

Gوَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَF؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً هر كه در زمين است، همه آن‌ها يكسر ايمان مى‏آوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مى‏كنى كه بگروند؟! (يونس: ‌99).

آيه مذكور از جمله آياتي است که اجبار در مسائل اعتقادي را نفي و بيان مي‌كند که خداوند قدرت مجبور کردن مردم را در پذيرش دين حق داراست؛ اما اين کار را انجام نخواهد داد (طبرسي، 1377، ج1: 236)؛ زيرا با مسئله تکليف منافات دارد (طبرسي، 1372، ج7: 231).

يقينا وقتي که انجام دادن کاري با مسئله تکليف در تهافت افتد، ‌خداوند آن کار را انجام نخواهد داد. در نتيجه وقتي که اجبار عمومي از ناحيه خدا تكوينا منتفي باشد، ايمان عمومي و فراگير نيز منتفي بوده و صورت نخواهد گرفت (طباطبائي، 1417، ج10: 121).

در تفسير نورالثقلين در اين زمينه روايتي از امام رضا7 از قول رسول گرامي اسلام6 نقل شده است:

قَال‏: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ6: لَوْ أَكْرَهْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَكَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِينَا عَلَى عَدُوِّنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 «مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ إِلَيَّ فِيهَا شَيْئاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ: يَا مُحَمَّدُ وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً- عَلَى سَبِيلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِي الدُّنْيَا ـ كَمَا يُؤْمِنُ عِنْدَ الْمُعَايَنَةِ وَ رُؤْيَةِ الْبَأْسِ في الْآخِرَةِ وَ لَوْ فَعَلْتَ ذَلِكَ بِهِمْ لَمْ يَسْتَحِقُّوا مِنِّي ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً وَ لَكِنِّي أُرِيدُ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْمِنُوا مُخْتَارِينَ غَيْرَ مُضْطَرِّينَ لِيَسْتَحِقُّوا مِنِّيَ الزُّلْفَى وَ الْكَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِي جَنَّةِ الْخُلْد؛ مسلمانان به رسول خدا گفتند: اگر نسبت به افرادي که بر آنان تسلط داري، آن‌ها را در پذيرش اسلام مجبور کني، نفرات و توان ما نسبت به دشمنان بيش‌تر مي‌شود. رسول خدا6 در جواب فرمودند: من چيزهايي را که خدا نفرموده است، انجام نمي‌دهم تا سخت‌گير و بدعت گذار باشم. خطاب به رسول خدا6 آيه نازل شد که اگر خدا بخواهد، همه انسان‌هاي روي زمين از روي جبر و قسر در دنيا ايمان خواهند آورد؛ آن گونه كه هنگام ديدن قيامت و سختي‌هاي آن ايمان مي‌آوردند و اگر اين کار را انجام دهم، ‌استحقاق ثواب و مدح از ناحيه من بي‌معنا خواهد شد؛ ولکن من اراده کرده‌ام تا انسان‌ها از روي ميل و اختيار ايمان آورند تا از ناحيه من استحقاق پاداش و کرامت و خلود در بهشت جاويد پيدا كنند (حويزي، 1415، ج2 :331).

در آيات ديگر مي‌خوانيم:

Gإِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراF؛ ما راه را بدو نموديم يا سپاسگزار خواهد بود و يا نا سپاس (دهر: 3)؛

Gفَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرF؛ پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند (كهف: 29)؛

Gوَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداهاF؛ و اگر مي‌خواستيم حتماً‌ به هر کس [از روي جبر] هدايتش را مي‌داديم (سجده: 13).

نکاتي که از آيات مذكور قابل استنباط است، به قرار ذيل است:

  1. در مسائل اعتقادي، مشيت الاهي بر مجبور نبودن انسان استوار است؛

2.‌ مشيت دائمي الاهي، همان سنت دائمي خدا است؛[3]

  1. از مشيت و سنت دائمي الاهي، مي‌توان نتيجه گرفت که هدايت عمومي و فراگير، دست يافتني نيست؛ زيرا لازمه هدايت عمومي و فراگير، مشيت قسر و جبر خدا است و اين با حکمت الاهي و عقل ناسازگار است (سبحاني، 1423: 123). پس هدايت عمومي كه از روي جبر و قسر باشد، نه در گذشته تحقق پيدا کرده و نه در آينده تحقق پيدا مي‌کند.

بر اساس آيات مذكور كه در قالب آيات عام تعريف مي‌شوند، وجود اديان مسيحيت و يهوديت در دوران حکومت جهاني مهدوي توجيه پذير مي‌شود؛ زيرا:

اولاً؛ انسان‌ها بر اساس شاخصه‌هاي آزادي و اختيار در انتخاب دين آزاد هستند.

ثانياً؛ با درس آموزي از تاريخ و بر اساس قانون «‌تعميم»، به خوبي اين نکته قابل برداشت است (مطهري، 1383، ج15: 169 و840) که در طول تاريخ، بشر به دليل وجود سلايق و فرهنگ‌هاي گوناگون، به اتحاد عقيدتي و ديني نرسيده و در آينده نيز نخواهد رسيد.

ثالثاً؛ براي رسيدن به وحدت عقيدتي تنها يک راه وجود دارد و آن جبر و قسر الاهي است كه اين راه نيز به جهت تنافي با تکاليف و تنافي ‌عقل و حکمت الاهي، منتفي است.

لذا مي‌توان نتيجه گرفت که در دوران حکومت جهاني مهدوي، مردم داراي آزادي و اختيار و تكليف هستند و البته حکمت الاهي آزادي و اختيار و تكليف بشر را اقتضا مي‌كند. پس پيروان اديان غير اسلام نظير مسيحيان و يهوديان آزاد بوده و به پذيرش اسلام مجبور نخواهند بود.

دوم. آيات خاص

آيات خاص آياتي هستند که مي‌توان از آن‌ها وجود پيروان اديان مسيحيت و يهوديت در دوران حکومت جهاني مهدوي را استنباط کرد که در ذيل به برخي از آن‌ها خواهيم پرداخت:

  1. كيفر يهوديان تا قيامت ادامه دارد

Gوَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمF‏؛ و [ياد کن] هنگامي که پروردگارت اعلام داشت که تا روز قيامت بر آنان [يهود] کساني را خواهد گماشت که بديشان عذاب سخت بچشانند. آري، پروردگار تو زود کيفر است و نيز او آمرزنده بسيار مهربان است (اعراف: 167).

اين آيه در حقيقت به قسمتي از کيفرهاي دنيوي جمعي از يهود اشاره دارد که در برابر فرمان‌هاي الاهي قد علم کرده و حق، عدالت و درستي را زير پاگذارده‌اند. از اين آيه استفاده مي‌شود که اين گروه سرکش هرگز آرامش کامل نخواهند داشت؛ هر چند براي خود حکومت و دولتي تأسيس کنند، ‌بازتحت فشار و ناراحتي مدام خواهند بود (مکارم، 1357، ج6: 429).

مدت زمان وعده عذابي که خداوند در اين آيه به قوم يهود داده است، تا هنگامه قيامت است. برخي از مفسران قيد «‌الي يوم القيامه» را نص دانسته؛ يعني در مقوله مدت زمان کيفر الاهي بر قوم يهود که تا قيامت مي‌باشد، هيچ‌گونه شکي وارد نيست (رازي، 1423، ج15: 40) و برخي ديگر قيد «الي يوم القيامه» را تداوم عذاب و رنج در دنيا تعبير کرده‌اند؛ يعني تا زماني که دنيا به آخر نرسيده است عذاب قوم يهود ادامه پيدا خواهد کرد (طباطبائي، 1417، ج8: 293). در برخي از کتاب‌هاي تفسيري، افرادي که بر قوم يهود تسلط پيدا کرده و آن‌ها را زير سيطره خود در مي‌آورند، پيامبر اسلام6 و مسلمانان دانسته‌اند (طبري، 1415، ج9: 136).

در برخي از کتاب‌هاي تفسيري ديگر آمده است. پيامبر اسلام6 و مسلمانان که به قوم يهود مسلط مي‌شوند، ‌آن‌ها را در فشار و تنگنا قرار مي‌دهند، تا اين‌که گروهي از يهوديان تسليم مي‌شوند و گروه ديگر «جزيه» مي‌دهند (بغوي، بي تا، ج2: 209)؛ يعني افرادي که جزيه دادن را مي‌پذيرند مي‌توانند با حفظ آيين و مسلک خود که يهوديت باشد، در جامعه اسلامي ادامه حيات بدهند.

پرسشي در اين‌جا مطرح مي‌شود كه شايد عذاب سختي كه خداوند در آيه مذكور وعده داده است، عذاب برزخي باشد، نه عذاب دنيايي و طبعاً در اين صورت، نمي‌توان به اين آيه براي ادعاي مورد نظر سود جست.

در پاسخ گفته مي‌شود: اولا، واژه «ليبعثن» كه فعل مضارع است، بر انجام دادن كار در آينده، دلالت دارد؛ يعني خداوند افرادي را در آينده بر قوم يهود مي‌گمارد تا آن‌ها را به سختي كيفر دهند و حال اين‌كه اگر مقصود از عذاب، عذاب برزخي باشد، موكول كردن كار به آينده بي‌معنا است؛ زيرا قوم يهود، در گذشته يعني قبل از نزول قرآن و بعد از آن، به دليل انحرافاتشان در عالم برزخ، در عذاب الاهي به‌سر مي‌برند. پس موكول كردن عذاب به آينده بي‌معنا است. ثانيا، واژه «لسريع العقاب» كه بر سرعت كار دلالت دارد، قرينه‌اي است بر اين‌كه موطن عذاب قوم يهود در همين دنيا است؛ زيرا موكول كردن عذاب آن‌ها به برزخ، نوعي تاخير در انجام دادن كار تلقي مي‌گردد. ثالثا، وعده عذاب برزخي وعده‌اي است كه شامل حال همه انسان‌هاي بي‌دين و سست ايمان شده و در اين مورد، استثنايي وجود ندارد و اين كه خداوند، قوم يهود را به دليل شدت انحرافشان و مخالفت آن‌ها با تعاليم اسلامي، وعده عذاب مي‌دهد؛ به نظر مي‌رسد بايد عذابي خاص و ويژه باشد و نه عذاب عمومي برزخي؛ بر اين اساس بايد عذاب وعده داده شده، عذاب دنيايي باشد.

  1. وجود كينه و دشمني در ميان مسيحيان تا قيامت

Gوَ مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا ميثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِF؛ و از کساني که گفتند: «ما نصراني هستيم»؛ از ايشان [نيز] پيمان گرفتيم و[لي] بخشي از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، فراموش کردند و ما [هم] تا روز قيامت ميانشان دشمني و کينه افکنديم (مائده: 14).

مفهوم آيه چنين است که پيمان شکني نصارا و خلاف کاري‌هاي آن‌ها سبب شد که عوامل عداوت و دشمني و بذر نفاق و اختلاف در ميان آن‌ها پاشيده شود و هم اکنون کشمکش‌هاي فراواني بين دولت‌هاي مسيحي وجود دارد و تاکنون سرچشمه دو جنگ جهاني شده و همچنان دسته‌بندي‌هاي توام با عداوت و دشمني در ميان آن‌ها ادامه دارد كه ناشي از نا فرماني آن‌ها از خدا است.

بعضي از مفسران احتمال داده‌اند که منظور از آيه مذكور، ادامه عداوت و دشمني بين يهود و نصارا تا پايان جهان مي‌باشد، ولي ظاهر آيه همان بروز عداوت در ميان مسيحيان است (مکارم، 1357، ج4: 318).

پس، از قيد «الي يوم القيامه» در آيه پيش گفته، برداشت مي‌شود که مسيحيان به مذهب واحد اجتماع نکرده، بلکه تا روز قيامت اين عداوت و چند مذهبي در ميانشان مطرح است (طبرسي، 1372، ج3: 299).

  1. ايجاد كينه و دشمني ميان يهوديان تا قيامت

Gوَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةF؛ و يهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دست‌هاي خودشان بسته باد و به [سزاي] آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند! بلکه هر دو دست او گشاده است. هر گونه بخواهد مي‌بخشد و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو فرود آ‌مده، بر طغيان و کفر بسياري از ايشان خواهد افزود و تا روز قيامت ميانشان دشمني و کينه افکنديم (مائده: 64).

در اين که منظور از اين عداوت و بغضا چيست؛ در ميان مفسران گفت وگو است؛ ولي صرف نظر از وضع استثنايي و ناپايدار کنوني يهود و البته با بررسي تاريخچه زندگي پراکنده و توأم با در‌به ‌دري آن‌ها ملاحظه مي‌شود که يک عامل مهم براي اين وضع خاص تاريخي، عدم اتحاد و صميميت در ميان آن‌ها در سطح جهاني است؛ زيرا اگر اتحاد و صميميت در ميان آن‌ها وجود مي‌داشت؛ در طول تاريخ اين همه شاهد پراکندگي و بدبختي و دربه‌ دري نبودند (مکارم، 1357، ج4: 451).

از آيه مذكور چنين بر مي‌آيد که تا قيامت يعني تا پايان دنيا، يهوديان از اين عداوت و دشمني دست بر نداشته و همچنان بر طبل چند دستگي و کينه‌ورزي مي‌کوبند؛ زيرا يکي از واژگاني که در آيه بالا آمده است، قيد «الي يوم القيامه» است. از اين قيد دو نکته قابل برداشت است:

ـ ‌اَمَد و زمان تداومِ عداوت و بغضا، تا هنگامه قيامت پا برجاست (طوسي، 1409، ج3: 579).

ـ شاخصه‌هاي عداوت و بغضاء وصف است که به موصوف نياز دارد. وقتي که گفته مي‌شود عداوت و بغضا تا هنگامه قيامت ادامه دارد؛ پس موصوف آن‌ها که يهوديان باشند نيز، تا پايان تاريخ ادامه حيات مي‌دهند (السمعاني، 1418، ج2: 51).

  1. برتري مسيحيان بر يهوديان تا قيامت

Gإِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةF؛ [ياد کن] هنگامي را که خدا گفت: «اي عيسي! من تو را برگرفته و به سوي خويش بالا مي‌برم و تو را از [آلايش] کساني که کفر ورزيده‌اند، پاک مي‌گردانم و تا روز رستاخيز کساني را که از تو پيروي کرده‌اند، فوق کساني که کافر شده‌اند، قرار خواهم داد (آل عمران: 55).

در آيه مذكور، خداوند به اين مسئله اشاره مي‌کند که بعد از توطئه يهود در کشتن حضرت عيسي، خداوند او را از دست کافران يعني (يهودياني که نسبت به رسالت حضرت عيسي کفر مي‌ورزيدند) نجات داد و به سوي خودش بالا بُرد و لذا خداوند:

سپس به حضرت عيسي7 فرمود: پيروان تو را تا روز رستاخيز بر کافران برتري مي‌دهم. اين بشارتي است که خداوند به مسيح و پيروان او داد تا مايه دلگرمي آنان در مسيري که انتخاب کرده بودند، گردد و در واقع اين آيه، يکي از آيات اعجازآميز و از پيشگويي‌هاي غيبي قرآن است که مي‌گويد: پيروان مسيح همواره بر يهود که مخالف مسيح بودند، برتري خواهند داشت. هم اکنون در دنياي امروز اين حقيقت را با چشم خود مي‌بينيم که يهود و صهيونيست‌ها بدون وابستگي و اتکاي به مسيحيان حتي نمي‌توانند يک روز به حيات سياسي و اجتماعي خود ادامه دهند (مکارم، 1357، ج2: 432).

وعده‌اي که خداوند به برتري پيروان حضرت عيسي بر مخالفين و کافرين نبوتش داده است، تا پايان دنيا ادامه خواهد يافت (طباطبائي، 1417، ج3: 20).

علاوه بر صاحب الميزان، مفسران ديگر، اعم از شيعه و اهل سنت، به تفوق مسيحيان بر يهوديان تا قيامت نظر داده‌اند که در ذيل به نام برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود:

سمعاني در تفسير خودش (السمعاني، 1418، ج1: 324)؛ ابن تيميه در دقائق التفسير( ابن تيميه، 1404، ج1: 311)؛ ابن عطيه اندلسي در المحرز الوجيز في تفسير الکتاب العزيز(ابن عطيه اندلسي، 1413، ج1: 444)؛ البغوي در تفسير خودش (البغوي، بي تا، ج1: 308) نظريه مذكور را تأييد کرده‌اند.

از مجموع آيات، اعم از آيات عام و آيات خاص به يک نتيجه روشن که همان وجود اديان گوناگون در دوران حکومت جهاني است؛ رهنمون مي‌شويم.

اما در خصوص آيات عام، بايد گفت سنت الاهي در مورد انسان‌ها، بر اساس آزادي و اختيار معنا و مفهوم پيدا مي‌کند و همسو با اين آزادي و اختيار است که مقوله «تكليف» توجيه پذير مي‌شود. اگر به هر دليل، آزادي و اختيار را از زندگي بشر نفي کنيم، به طور قهري تکليف نيز از زندگي بشر نفي مي‌شود. در اين‌جا پرسشي مطرح مي‌گردد و آن اين‌که آيا انسان‌هاي دوران حکومت جهاني مهدوي، داراي تکاليف و بايد و نبايدهاي ديني هستند يا خير؟ اگر پاسخ را به صورت سلبي دنبال‌كنيم، با قوانين و نواميس دنيا که همان دارالتکليف بودن است، فاصله گرفته‌ايم و اگر پاسخ را به صورت ايجابي دنبال کنيم، ‌لازمه وجود تکاليف، بهره‌مندي انسان از آزادي و اختيار است. بنابراين، نتيجه را به صورت اجمال چنين مي‌توان بيان كرد‌:

از آن‌جا كه انسان‌هاي دوران حکومت جهاني مهدوي، داراي تکاليف و بايد و نبايد‌هاي ديني هستند؛ داراي آزادي و اختيار در امور ديني و اعتقادي نيز خواهند بود.

اما از نظر آيات خاص، با توجه به ظاهر آن‌ها به اين نتيجه مي‌رسيم که خداوند به صورت واضح و صريح (بنابر اقوال برخي از مفسران) مدت زمان کيفر (عداوت و بغضاي) ملل مسيحي و يهودي را تا پايان دنيا دانسته است. از آن‌جا که عداوت و بعضا وصف انسان است، بي‌شک تداوم وصف بدون تداوم موصوف، بي‌معنا مي‌باشد و لذا وقتي که شاخصه‌هاي عداوت در ميان اهل کتاب تا پايان دنيا تداوم داشته باشد؛ موصوف آن وصف كه اهل كتاب هستند نيز تا هنگامه قيامت با آيين خود ادامه حيات خواهند داد.

نقد و نظر

بر اساس آيات عام و خاص به اثبات وجود اديانِ مسيحي و يهودي در دوران حکومت جهاني مهدوي پرداختيم. در عين حال لازم است به نکاتي چند در مقوله خلاف نظريه پيش گفته بپردازيم:

  1. اَمَد و زمان ذکر شده در آيات مذكور، اَمَدْ و زمان حقيقي و خارجي نيست، بلکه خداوند با بيان چنين مطلبي، شدتِ کيفر و عذاب خويش را نسبت به اقوام يهود و مسيحيت عنوان مي‌كند.

  2. واژه «الي يوم القيامه» قيدي است که بعضاً بر حقيقت و قطعيت «مقيد» دلالت دارد. از اين رو، آياتِ مورد نظر، به دليل نافرماني و مخالفت غير منطقي پيروان اهل کتاب با انبياي خويش، وعده قطعي خدا به عذاب دنيايي، يعني وجود دشمني و کينه دائمي را به يهوديان و مسيحيان داده است.

  3. تعيين زمان در آياتِ پيش گفته، تعيين زمان حقيقي نيست، بلکه بر اساس گفتار عرفي که زمان طولاني مدت را به «هميشگي» و «ابدي» تعبير مي‌کنند، قابل توجيه است. يعني عداوت و کينه در ميان يهوديان و مسيحيان به مدت طولاني ادامه خواهد داشت؛ چنان كه تا زمان حال، نزديك دو هزار سال از آن مي‌گذرد.

براي اثبات نکات مذكور مي‌توان به آيات ذيل تمسک جست:

Gقُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَة* قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةF؛ بگو: هان! چه مي‌پنداريد اگر خدا تا روز قيامت شب را بر شما جاويد بدارد؟! بگو: هان! چه مي‌پنداريد اگر خداوند تا روز قيامت روز را بر شما جاودان بدارد؟! (قصص: 71ـ 72).

در آيات مذكور، قيد «الي يوم القيامة» در کنار واژه «سرمد» که به معناي هميشگي و دائمي است (اصفهاني، 1382: 408)؛ قيد توضيحي است که در واقع همان معناي «سرمدي» را تداعي مي‌کند.

بنابراين، از مطالب بالا مي‌توان نتيجه گرفت که زمان تعيين شده در آيات مذكور، زمان خارجي و حقيقي نيست، بلکه به معناي شدت، حتميت و دوام عذاب الاهي نسبت به اهل کتاب است و اين دشمني و کينه‌ورزي در ميان اهل کتاب با ظهور امام زمان4 و تشکيل حکومت جهاني به پايان مي‌رسد؛ زيرا در دوران حکومت جهاني، ‌معرفت و آگاهي مردم و نيز عقل و عقلانيت آن‌ها گسترش پيدا مي‌کند و طبعاً با گسترش پايه‌هاي معرفتي و عقلاني مردم، جهل و ناداني از آنان رخت بر خواهد بست و با روشن شدن حقيقت و واقعيت و با از بين رفتن جهل و ناداني، ‌وحدت عقيدتي و ديني با محوريت اسلام در جوامع تحقق پيدا خواهد کرد.

در پاسخ مي‌توان مدعي شد كه اگر در آيات مورد استشهاد قرينه‌اي وجود داشت، مي‌توانستيم دست از ظاهر آيه برداشته و آن را به معناي مجاز حمل كنيم؛ چنان‌كه در دو آيه مذکور با وجود قرينه، دست از ظاهر آيه شسته و آن را مي‌توان به معناي مجازي حمل كرد.

نتيجه اين كه قيد «الي يوم القيامه» در آيات مورد استشهاد حمل بر معناي حقيقي مي‌شود؛ يعني به معناي هميشگي، نه به معناي طولاني بودن زمان و شدت عذاب الاهي.

  1. جزيه گرفتن امام زمان7 از اهل كتاب

ازجمله آياتي که مي‌توان از آن وجود پيروان اهل کتاب را در دوران حکومت جهاني مهدوي ثابت کرد، آيه ذيل است:

Gقاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونF؛ با کساني از اهل کتاب که به خدا و روز باز پسين ايماني نمي‌آورند و آنچه را خدا و فرستاده‌اش حرام گردانيده‌اند، حرام نمي‌دارند و به دين حق متدين نمي‌گردند؛ کارزار کنيد تا با خواري ]تمام[ به دست خود جزيه دهند (توبه: 29).

آيه مذكور به يکي از احکام اسلامي، يعني «جزيه»[4] اشاره دارد. جزيه ماليات مخصوصي است که حکومت اسلامي از اهل کتاب (يهودي، مسيحي و مجوسي) که در حمايت جامعه اسلامي هستند، مي‌گيرد (نجفي، 1981، ج21: 227).

دين اسلام براي اهل کتاب سلسله احکامي را تشريع كرده كه شامل حال مشركين نمي‌شود (چون اهل كتاب، در واقع حد وسط مسلمانان و مشركين هستند) ‌زيرا آن‌ها از نظر پيروي از يک دين آسماني، با مسلمانان شباهت دارند؛ ولي از جهتي شبيه مشرکان هستند. به همين دليل، اجازه کشتن آن‌ها داده نمي‌شود؛ در حالي که اين اجازه درباره بت‌پرستاني که مقاومت به خرج مي‌دهند، وجود دارد؛ زيرا سياست اسلام، سياست ريشه‌کني بت‌پرستي از روي کره زمين بوده است.

]اسلام[ در صورتي اجازه زندگي و تداوم حيات اهل کتاب را مي‌دهد که آن‌ها حاضر شوند به صورت اقليت مذهبي با مسلمانان زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند؛ اسلام را محترم شمرده و دست به تحرکات بر ضد مسلمانان و تبليغات مخالف اسلام نزنند، و يکي ديگر از نشانه‌هاي تسليم آن‌ها در برابر اين نوع همزيستي مسالمت‌آميز آن است که به حکومت اسلامي «جزيه»بپردازند (مکارم، 1357، ج7: 350).

پرسشي که در اين‌جا مطرح است اين كه آيا حکم جزيه در آيه مورد نظر، مطلق است يا به زمان خاصي مقيد است؟ به تعبير ديگر: آيا حکم جزيه از لحاظ گستره زماني محدود است، يعني تا قبل از ظهور و حکومت جهاني مهدوي است و بعد از آن ديگر جزيه مطرح نيست و اهل کتاب ميان قتل و اسلام مخير مي‌شوند؛ يا اين حکم قرآني تا ابد جاري و ساري است؟

بي‌شک اگر به محدود بودن زمان اجراي جزيه قائل شويم، يعني حکم قرآن در مورد جزيه را تا قبل از زمان ظهور محدود کنيم؛ در اين صورت؛ نسخ آيه مورد نظر را قائل شده‌ايم که چنين ادعايي، ادعاي بزرگي است؛ زيرا اولاً، ادعاي نسخ به دليل محکم نياز دارد و ثانياً، چنين ادعايي با ظاهر آيه مورد نظر همخواني ندارد.

بنابراين، از ظاهر آيه شريفه و از اطلاق آن مي‌توان استنباط کرد که حکم جزيه در همه زمان‌ها قابل اجرا است؛ حتي در زمان حکومت جهاني امام مهدي7؛ و لازمه چنين نكته‌اي، اين است که اهل کتاب مي‌توانند در دوران حکومت جهاني در قالب اقليت و تحت الحمايه نظام جهاني اسلام با دادن جزيه به زندگي خود ادامه ‌دهند. براي اثبات اين مطلب مي‌توان به روايتي که در اين زمينه‌آمده است، تمسک جست:

ابا بصير از امام صادق7 در مورد کيفيت بر خورد امام مهدي 4با اهل کتاب سوال مي‌کند که حضرت مي‌فرمايد:

يُسَالِمُهُمْ كَمَا سَالَمَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ6 وَ يُؤَدُّونَ الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُون؛ مانند پيغمبر با آن‌ها صلح مى‏كند و آن‌ها نيز با ذلت تمام به وى جزيه مي‌دهند (ابن مشهدي، 1419 : 135).

پس، بر اساس اصل دوام و ابديت احکام اسلامي و عدم تقيد آن‌ها به زماني خاص، حکم جزيه همچنان‌كه در زمان قبل از ظهور اجرا مي‌شده است، در زمان ظهور و حکومت جهاني امام مهدي4 به همان روال عمل خواهد شد و امام زمان به عنوان حاکم جهاني که تحقق بخش احکام و تعاليم اسلامي است، به اهل کتابي که به دين اسلام نگرويده‌اند، به شرط دادن جزيه اجازه زندگي خواهد داد.

الف. عدم كيفر دنيايي به موجب انحرافات عقيدتي

قبل از ورود به اين بحث لازم است به پرسش مهمي در اين زمينه پاسخ داده شود و آن اين‌که آيا انحرافات عقيدتي، نظير كفر(يعني کفر به رسالت پيامبر گرامي) علاوه بر عذاب اُخروي، عذاب دنيايي را به همراه دارد؟ يعني کافر (در صورت عدم پذيرش اسلام) قبل از آن‌که به کيفر آخرت دچار شود، در اين دنيا توسط رهبران الاهي به عذاب و کيفر الاهي دچار مي‌گردد؟

اگر پاسخ پرسش مذكور مثبت باشد، برخورد امام مهدي4 با اهل کتاب و از بين بردن آن‌ها به دليل انحرافات عقيدتي قابل توجيه است؛ ولي اگر پاسخ منفي باشد، نفي وجود اديان و پيروان آن‌ها در دوران حکومت جهاني مهدوي، چندان توجيه پذير نيست.

در اين زمينه، برخي از آيات به نفي کيفر در دنيا به دليل شرک و انحرافات عقيدتي مي‌پردازند كه به يك مورد اشاره مي‌شود:

Gوَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونF‏؛ و پروردگار تو[هرگز] بر آن نبوده است که شهرهايي را که مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاک کند (هود: 117).

اين آيه به دو معنا تفسير شده است که طبق تفسير درست، ‌مفهوم مورد نظر برمحور «مدارا» است و آن، عبارت از اين است که خداوند هيچ قوم و قبيله‌اي را تنها به دليل شرک و کفرشان ‌نابود نمي‌کند؛ بلکه هرگاه علاوه بر آن، به فسادهاي اخلاقي و اجتماعي دچار شده باشند، به غضب او گرفتار خواهند شد (حسيني، 1383: 279).

طبري در جامع البيان بعد از بيان تفسير مورد نظر خود از اين آيه، به قول ديگري نيز اشاره مي‌کند و مي‌گويد: معناي آيه اين است که خداوند هيچ قومي را به دليل شرک هلاک نمي‌کند و ظلم در اين آيه به معناي شرک است و Gاهلها مصلحونF يعني خودشان به يکديگر ظلم نکرده و در عين شرک ورزيدن به خدا، ‌بين يکديگر به شايستگي و طبق موازين حق رفتار مي‌کنند (طبري، 1415، ج7: 137). در واقع اين نكته بدان مفهوم است كه صرف شرك به خدا سبب نابودي اقوام نيست؛ بلكه وجود رفتار شايسته ميان اقوام ولو با اعتقاد مشركانه، جوامع را از هلاكت مي‌رهاند.

مطالب بالا را چنين مي‌توان تبيين کرد که ظلم بر دو نوع است: «ظلم عقيدتي و نظري» و «ظلم عملي و اجتماعي» و تمايز ميان آن دو اين است که ظلم عقيدتي عذاب اخروي را به همراه دارد؛ ولي ظلم اجتماعي، كيفر دنيوي را علاوه بر کيفر اخروي در پي دارد.

صاحب تفسير مراغي، ضمن تأييد اين نظريه گفته است: از سنت خداوند اين نيست که مردمان شهرهايي را که در رفتارهاي اجتماعي و آباداني و تمدن اصلاح‌گر هستند و در حقوق مردم تعدي نمي‌کنند (آن چنان که قوم شعيب و اقوام ديگر بودند) هلاک کند؛ بلکه بايد آن‌ها علاوه بر شرک در رفتارها و قوانين اجتماعي، به فساد دچار شده باشند و ظلمي را که نابود کننده آباداني‌ها است، انجام دهند و به همين دليل گفته‌اند: امت‌ها با کفر باقي مي‌مانند؛ اما با ظلم و ستم بقايي ندارند (مراغي، 1418، ج12: 98).

در تأييد اين تفسير مي‌توان به حديثي از پيامبر اکرم6 تمسک جُست: «وَ أهْلُها مُصْلِحون أيْ يُنْصِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً و أهْلُها مُصْلِحُون، ‌يعني ]در رفتار اجتماعي[ با يکديگر انصاف را رعايت مي‌کنند» (حويزي، 1415، ج2: 403).

بر اساس اين نگاه که انحرافات عقيدتي در انسان گوياي آزادي و اختيار انسان است و نيز آزادي و اختيار از جمله سنت‌هايي دائمي خداوند در دنيا مي‌باشد؛ مي‌توان نتيجه گرفت که انحرافات عقيدتي سبب نمي‌شود كه خداوند، انسان‌ها را در دنيا کيفر دهد.

حال اگر قانون مذكور را به عنوان قانون کلي الاهي در نظر بگيريم، در همه ‌زمان‌ها و مکان‌ها، بدون استثنا، جاري و ساري خواهد بود؛ يعني ميان صدر اسلام، دوران غيبت، دوران ظهور و تشکيل حکومت جهاني تفاوتي نيست. البته در صورتي مي‌توان آن را به زماني غير زمان ديگر اختصاص داد که دليل قوي و محکمي ارائه شود. در غير اين صورت، بر اساس قانون مورد نظر ادعاي وجود اديان (يهوديت و مسيحيت و پيروان آن‌ها) در حکومت جهاني مهدوي، ادعاي موجهي است.

ب. همساني سيره امام مهدي4 با سيره پيامبر اکرم6

Gلَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراًF؛ قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيکوست: براي آن کس که به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي‌کند (احزاب: 21).

سيره و رفتار رسول گرامي اسلام6 در ابعاد مختلف قابل توجه است؛ يعني در بحث سيره، يک بار به رفتار فردي توجه مي‌شود و بار ديگر به رفتار اجتماعي و رفتار اجتماعي نيز داراي تقسيماتي است؛ مانند رفتارهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ديني.

در اين قسمت از نوشتار به بيان رفتار سياسي - اجتماعي پيامبر6 در برخورد با اهل کتاب مي‌پردازيم تا رابطه آن با سيره و رفتار اجتماعي امام مهدي4 در دوران حکومت جهاني با اهل کتاب مقايسه و ارزيابي شود.

خداوند در قرآن خطاب به مسلمانان مي‌فرمايد: با اهل کتاب با تندي و خشونت برخورد نکنيد، بلکه با ملاطفت و نرمي با آ‌نان به بحث و مجادله بپردازيد:

Gوَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنF‏؛ و با اهل کتاب جز به [شيوه‌اي] که بهتر است، مجادله مکنيد» (عنكبوت: 46).

بر اين اساس، رفتار پيامبر گرامي اسلام6 با اهل کتاب با نرمي و مهرباني صورت مي‌گرفت؛ به پرسش‌ها و بعضاً شبهات آن‌ها با آرامي و نرمش پاسخ مي‌داد؛ با اهل کتاب به منزله يک شهروند جامعه اسلامي برخورد مي‌کرد و در امور اجتماعي، نظير عيادت از بيمار و شرکت در تشييع جنازه‌شان حضور پيدا مي‌کرد. به عنوان نمونه:

روزي پيامبر6 در تشييع جنازه‌ يکي از يهوديان مدينه شرکت کرده بود. گروهي از صحابه که همراه او بودند، ناخشنودي خود را از اين كار ابراز داشتند. لذا پيامبر6 اصحاب خود را مخاطب قرار داد و پرسيد: آيا اين يهودي انسان نبوده است؟ ياران او خاموش شدند (بخاري، 1378، ج2: 182).

در روايات بسياري که در منابع حديثي آمده به مشابهت عملكرد امام مهدي4 با رسول گرامي اسلام اشاره شده است. يعني امام مهدي4 در شيوه و روش اجتماعي و در ابعاد مختلف آن، از پيامبر خدا6 تبعيت مي‌كند. چنان‌كه پيامبر گرامي اسلام6 مي‌فرمايد:

الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِي وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِي يُقِيمُ النَّاسَ عَلَى مِلَّتِي وَ شَرِيعَتِي وَ يَدْعُوهُمْ إِلَى كِتَابِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ؛ قائم4 از فرزندان من است نامش نام من و كنيه‏اش كنيه من است. شمايل او شمايل من و روش او روش من مى‏باشد و مردم را بر آيين، دين و كتاب پروردگار من فراخواند (صدوق، 1377، ج2: 411).

امام صادق7 نيز در اين زمينه مي‌فرمايد:

إِذَا أَذِنَ اللَّهُ تَعَالَى لِلْقَائِمِ فِي الْخُرُوجِ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ دَعَا النَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ نَاشَدَهُمْ بِاللَّهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى حَقِّهِ وَ أَنْ يَسِيرَ فِيهِمْ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ6 وَ يَعْمَلَ فِيهِمْ بِعِلْمِهِ؛ هنگامي که خداي تعالي به قائم اذن ظهور داد، ‌قائم بالاي منبر رفته و مردم را به خويشتن دعوت مي‌كند و آن‌ها را به سوي حقانيت و خدا مي‌خواند و بر اساس روش رسول خدا در بين مردم حکم کرده و بر اساس عملكرد رسول خدا6 در بين آن‌ها عمل مي‌کند (مفيد، 1414: 391).

نتيجه مطالب و روايات مذكور اين که امام مهدي4 در راه و روش اجتماعي و فردي از پيامبر6 تبعيت مي‌کند؛ يعني همان مؤلفه‌هايي که در سيره رسول گرامي اسلام6 مطرح بود، در سيره و روش امام مهدي4 نيز وجود خواهد داشت و امام مهدي4 بر اساس آن‌ها سيستم حکومتي و ساختار دولت خويش را تنظيم مي‌کند. پس وقتي که بر اساس شواهد تاريخي در حکومت رسول خدا6، اديان ديگر، نظير يهوديت و مسيحيت و پيروان آن دو وجود داشته و در کنار مسلمانان زندگي مسالمت‌آميز داشته‌اند؛ همان روش و همان برخورد نيز در سيستم حکومتي امام زمان4 اجرايي مي‌شود.

ج. آزادي انسان

«آزادي» از حقوق فطري و طبيعي انسان است که خداوند متعال در وجود انسان قرار داده و تحقق و شکوفايي آن را از جمله رسالت‌هاي مهم انبياء قلمداد كرده است تا بشر را از اسارت‌هاي نفساني برهانند.

امير مؤمنان، علي7 آميختگي آزادي با فطرت انسان را به خلقت بشر مرتبط دانسته و فرموده است: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّا؛ برده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريد» (دشتي، 76:1381).

انسان در طول تاريخ تلاش‌هاي فراواني براي به‌دست آوردن آزادي كرده است؛ اما سؤال مشخص آن است كه آزادي چيست که آدمي براي رسيدن به آن اين همه فداکاري کرده است؟

دانشمندان تعريف‌هاي مختلفي از اين واژه ارائه كرده‌اند که همه اين تعاريف بر جهان‌بيني و نوع نگرش آنان به جهان هستي و انسان مبتني است.

به طور کلي ايده‌هاي گوناگون در مقوله آزادي انسان در دو نگرش «توحيدي» و «الحادي» خلاصه مي‌شود:

نگرش الحادي که در قالب «سکولار» قرار مي‌گيرد، آزادي را در امور مادي و دنيايي بر اساس مکتب «اومانيسم» تعريف مي‌کند؛ ولي آزادي در نگرش توحيدي و الاهي آزادي در قالب امور مادي و معنوي بر اساس مکتب «توحيدي» تعريف مي‌شود.

علاوه بر روايت مذكور كه بر فطري بودن آزادي براي انسان دلالت دارد؛ آيات فراواني به اين مسئله اذعان داشته و انسان را در پذيرش و عدم پذيرش دين آزاد مي‌دانند؛ از جمله:

Gلاإِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيF؛ در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه بخوبي آشکار شده است (بقره: 256)؛

Gفَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْF پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند (کهف: ‌29).

Gقُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَF؛ بگو برهان رسا ويژه خداست و اگر [خدا] مي‌خواست قطعاً همه شما را هدايت مي‌کرد. (انعام: 149).

در حقيقت آيه مذكور Gقل فلله...F گوياي آن است که خداوند مي‌تواند همه انسان‌ها را اجباراً هدايت کند؛ چنان که هيچ‌کس را ياراي مخالفت نباشد؛ ولي در اين صورت، نه چنين ايماني داراي ارزش است و نه چنين اعمالي که در پرتو اين ايمان اجباري انجام گرفته‌اند، فضيلت آور؛ بلکه فضيلت و تکامل انسان در آن است که راه هدايت و پرهيزکاري را با پاي خود به اراده و اختيار خويش بپيمايد (مکارم، 1357، ج6: 25).

آيات فراوان ديگري نيز (به صورت صريح يا به صورت تلويح) بر آزادي و اختيار انسان دلالت دارند كه مي‌توان آن‌ها را در قالب چند گروه قرار دارد:

  1. آياتي که اعمال انسان‌ها را از نيک و بد، ايمان و کفر، طاعت و عصيان، همه را به خود آنها نسبت مي‌‌دهد؛

  2. آيات معاد و همه آياتي که در سرتاسر قرآن از حساب و بهشت و جهنم و پاداش اعمال نيک و کيفر اعمال بد سخن مي‌گويد. اين آيات، که ثلث قرآن را به خود اختصاص داده‌اند؛ همه دليل آزادي اراده انسان است؛

  3. آيات مشتمل بر تکيلف و امر و نهي؛ زيرا تکليف در صورتي صحيح است که انسان در انجام دادن اعمال مختار باشد؛

  4. آياتي که مؤمنان و نيکوکاران را مدح و کافران و بدکاران را مذمت مي‌کند؛

  5. آيات بعثت و ارسال پيامبران؛ چرا که اين امور بنابر اعتقاد به جبر، لغو و بي‌فايده خواهد بود؛

  6. آياتي که دلالت مي‌کند خدا بندگان را در انتخاب ايمان و طاعت يا کفر و عصيان امتحان مي‌کند؛

  7. آياتي که مردم را به سبقت و شتاب در کارهاي خير دعوت مي‌کند؛

  8. آياتي که در مورد اعتراف کفار و گنه‌کاران به تقصير خويش مي‌باشد؛

  9. آياتي که براي انسان‌ها ايمان و هدايت و ترس از خدا و تضرع به سوي او و ساير افعال نيک را مي‌خواهد.

با عنايت به حکم عقل و آيات و روايات مبني برخطر آزادي؛ نتيجه‌اي که به‌دست مي‌آيد، در قالب نکاتي چند قابل ذکر است:

  1. فطري بودن آزادي؛ يعني آزادي بر اساس مصلحت الاهي، همزمان با آفرينش انسان، در وجود بشر نهادينه شده است.

  2. فطري بودن آزادي؛ يعني مقوله آزادي هيچ وقت ازبين نمي‌رود و از انسان جدا نمي‌شود.

  3. همراهي آيات و روايات با عقل؛ در تاييد فطري بودن آزادي، دليل بر راستين بودن گرايش‌هاي آزادي در وجود انسان است.

بر اساس مطالب مذكور، مي‌توان نتيجه گرفت که حضرت مهدي4 در حکومت جهاني خويش، نه تنها با خواسته‌هاي فطري انسان که خواسته‌هاي متعالي بوده و درواقع جزء افعال الاهي مي‌باشد؛ مبارزه نخواهد کرد؛ بلکه در جهت تحقق آرمان‌هاي بلند انساني که از طرف خدا در وجود همه انسان‌ها نهادينه شده است، تلاش مي‌كند، و آزادي و حريت را براي انسان‌ها به ارمغان مي‌آورد.

چنان‌که امير مؤمنان، علي7 در اين زمينه مي‌فرمايد:

أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً وَ يُعْتِقَ فِيهَا رِقّا؛ آگاه باشيد که هر کس او ]حضرت مهدي4 [ را درک نمايد،‌ او را مشعل فروزاني مي‌يابد که بر اساس صالحان رفتار مي‌کند تا بندها را بگشايد و بردگي و اسارت را از بين ببرد (دشتي،1381: 320).

البته بحث در مورد غير اهل کتاب نيست؛ زيرا در مورد وجود نداشتن غير اهل کتاب، مثل کافرين و مشرکين در زمان حاكميت امام مهدي4 اتفاق نظر وجود دارد.

بر اين اساس، بي معناست كه گفته شود راه و روش حضرت مهدي4 در راستاي فطرت و گرايش‌هاي فطري همسو نيست و مردم از روي اجبار که از ناحيه حکومت جهاني مهدوي بر آنان تحميل مي‌شود، اسلام را مي‌پذيرند؛ يعني ايمان و اسلام برخي افراد در دوران حکومت جهاني مهدوي، ايمان و اسلام واقعي نيست، بلکه از روي جبر و ترس، اسلام را پذيرفته‌اند. اين خلاف آموزه برخي از آيات است؛ چنان که مشرکان چنين تقاضايي را از خدا داشته‌اند که اگر شرک ورزيدن ما خلاف رضايت خداست، پس چرا خداوند ما و پدران ما را به سوي دين مجبور نمي‌کند تا ما دين‌دار شويم:

Gوَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُF؛ و کساني که شرک ورزيدند، گفتند: اگر خدا مي‌خواست، نه ما و نه پدرانمان،‌ هيچ چيز را غير از او نمي‌پرستيديم و بدون [حکم] او چيزي را حرام نمي‌شمرديم. کساني که پيش از آنان بودند [نيز] چنين رفتار کردند و[لي] آيا جز ابلاغ آشکار بر پيامبران [وظيفه‌اي] است؟ (نحل: 35).

پس آزادي اراده، اساس آفرينش انسان و دعوت همه انبيا است و اصولاً بدون آن، انسان حتي يک گام در مسير تکامل (انساني و معنوي) پيش نخواهد رفت. به همين دليل در آيات متعددي که ذکر آن گذشت، تأکيد شده است که اگر خداوند مي‌خواست، مي‌توانست همه را به اجبار هدايت كند؛ اما چنين نخواست. کار خداوند تنها دعوت به مسير حق و نشان دادن راه و هشدار در برابر بيراهه و تعيين کردن راهبر و برنامة طريق است. از اين رو قرآن مي‌گويد:

Gإِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَىF؛ بر ما نشان دادن راه راست است و همانا هدايت بر ماست (ليل: 12)؛

Gفَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌلَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرF؛ تو فقط يادآوري کننده‌اي، نه اجبار کننده که تو تذکر دهنده‌اي، بر آنان تسلط نداري (غاشيه: 21).

بنابراين، آيات مورد بحث از روشن‌ترين آياتي است که بر آزادي ارادة انسان و نفي جبر تأکيد مي‌کند.

نتيجه گيري

بر اساس نظريه موافقين وجود اديان در زمان ظهور و در حكومت حضرت مهدي4، تنوع اعتقادي و تساهل و تسامح اجتماعي در اين دو دوره، امري طبيعي است. شاهد اين ادعا که يهوديان و مسيحيان با همان آيين مسيحي و يهودي شهروند نظام جهاني بوده و درکنار مسلمانان تحت قيوميت حکومت مهدوي به عنوان اقليت ديني زندگي مي‌کنند، دلايل و براهيني است که بر عقل، قرآن و روايات مبتني است. دلايل عقلي اصل آزادگي و حريت انسان و اصل تکليف محوري را مشتمل است و دليل نقلي که متشکل از آيات مختلف قرآني است، با رويکرد عام و خاص توجيه گر وجود اهل کتاب در نظام جهاني مهدوي است که البته با آيات عام آزادي اعتقادي انسان به‌طور مطلق و با آيات خاص تداوم وجود اهل کتاب به‌طور خاص تا روز قيامت توجيه مي‌شود و همچنين آياتي که بر جزيه دلالت دارد، دليل ديگري است بر اثبات وجود اهل کتاب در نظام جهاني مهدوي و ضمناً به مسئله همساني سيره رسول گرامي اسلام6 و امام مهدي4 پرداخته مي‌شود. اين همساني که بر روايات متعدد مبتني است، دليل ديگري بر وجود يهوديان و مسيحيان در حکومت جهاني امام زمان4 است.

منابع

قرآن کريم

  1. دشتي، محمد (1381). نهج البلاغه، قم، موسسه انتشارات ميراث ماندگار.

  2. ابن تيميه (1404ق). دقائق التفسير، تحقيق: محمد السيد ابجليند، دمشق، موسسه علوم القرآن.

  3. ابن طاووس، علي (بي‌تا). الملاحم و الفتن، تهران، انتشارات اسلاميه.

  4. ابن عطية الاندلسي (1413ق). المحرز الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، تحقيق: عبدالسلام عبد الشافي، لبنان، دارالکتب العلميه.

  5. ابن منظور، جمال الدين محمد بن مكرم (1416ق). لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربى.

  6. اصفهاني، راغب (1382ق). مفردات قرآن، قم، ذوي القربي.

  7. ابن مشهدي، محمد (1419ق). المزار الکبير، قم، جامعه مدرسين.

  8. بخاري، محمد (1378ق). صحيح البخاري، مصر، نشر الشعب.

  9. بغوي، حسين بن مسعود (1407ق). تفسير بغوي، تحقيق: خالد عبدالرحمن العک، بيروت، دارالمعرفة.

  10. حسيني، سيد صادق (1383). مدارا بين مذاهب، قم، موسسه بوستان كتاب.

  11. حويزي، عبد علي (1382). تفسير نور الثقلين، قم، دارالتفسير.

  12. رازي، فخرالدين (1423ق). تفسير كبير رازي، بيروت، دارالفكر.

  13. سبحاني، جعفر (1423ق). الهيات، قم، موسسه امام صادق7.

  14. سمعاني منصور بن محمد (1418ق). تفسير سمعاني، تحقيق: ياسر بن ابراهيم و غنيم بي‌عباس بن غنيم، رياض، دارالوطن.

  15. صدر، محمد (1384). تاريخ ما بعد الظهور، تهران، موعود عصر.

  16. صدوق، محمد (1362). خصال، قم، جامعه مدرسين.

  17. ــــــــــ (1377). کمال الدين و تمام النعمة، موسسه نشر اسلامي، قم.

  18. طباطبائي، سيد محمد حسين (1417ق). الميزان في تفسير القرآن، منشورات موسسه الاعلميه للمطبوعات، قم.

  19. طبرسي، فضل (1377). جوامع الجامع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم.

  20. ـــــــــ (1372). مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو.

  21. طبري، ابن جرير (1415ق). جامع البيان، لبنان، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزيع.

  22. طوسي، محمد (1409ق). التبيان، لبنان، دارالاحياء التراث العربي.

  23. کوراني، علي (1411ق). معجم الاحاديث الامام المهدي، قم، موسسة المعارف اسلامية.

  24. مراغي، احمد مصطفي (1418ق). تفسير مراغي، بيروت، دار الفکر.

  25. مصباح، محمد تقي (1381). آموزش عقايد، تهران، موسسه انتشارات امير کبير.

  26. مطهري، مرتضي (1383). مجموعه آثار(فلسفه تاريخ)، تهران، صدرا.

  27. مفيد، محمد (1414ق). الارشاد، بيروت، دارالمفيد للطباعه و النشر و التوزيع.

  28. مکارم شيرازي، ناصر (1357). تفسير نمونه، قم، دارالکتب الاسلامية.

  29. ـــــــــــــــــــ (1386). حکومت جهان مهدي4، قم، انتشارات نسل جوان.

  30. نجفي، محمد حسن (1981م). جواهر الکلام، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  31. استاد‌يار گروه آينده پژوهي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

.[2](ر. ك. تفسير الميزان، ج10: 121؛ تفسيرطبرسي، ج1: 236؛ تفسير نمونه، ج6: 429؛ تاريخ ما بعد الظهور: 520؛ حکومت جهاني: 289 و ...).

  1. زيرا در جهان، سنت‏هاي الاهي هميشه مجراي تحقق اراده‏ خداوند بوده و اراده الاهي نيز هميشه در قالب سنت هاي الاهي تبلور پيدا مي‌کند.

[4] «جزيه» به معناي ماليات سرانه‌اي بود که در قرارداد ذمه قيد مي‌شود (ابن منظور، 1416، ج14: 146).

نویسنده:

حسين الهي نژاد

 

چاپ