چکیده
یکی از ویژگیهای یاوران حضرت مهدی 4 و مؤثر در تحقق دولت کریمه، «بصیرت» است که واژهای است کانونی و نقش بسزایی در ایجاد و ابقاي حاکمیت دین در عصر ظهور دارد.
نوشتار پیش رو، با محور قرار دادن شاخص بصیرت، فرایند دستیابی به آن را بر اساس دادههای قرآنی و کلام علوی بر میرسد و تلاش دارد الگویی برای متصف شدن به بصیرت ارائه كند. با نگاهی دقیق به متون دینی، میتوان دانست که بصيرت زماني حاصل ميشود که فرايند آن پيموده شود. بر اساس فرايند بصيرت، ابتدا انسان بايد مبدأ وجودي خويش را بشناسد و بداند براي چه هدفي پا به عرصه وجود نهاده تا از این رهگذر، از وجود خویش بهره برد. سپس هر يک از اين مراحل را طي كند: به حقايق گوش دهد، در شنيدهها تفکر كند و هدایت جویانه در پی ظهور حقيقت باشد. سپس افق ديد خویش را بالا گرفته و هوشيارانه عبرت اندوزد و در جادهاي روشن گام نهد. یاوران حضرت مهدی4 با پیمودن اين فرایند، در جاده روشن یاوری امام زمان 4 پاي مینهند.
طرح مسئله
آموزههای روایی مربوط به عصر ظهور، شاخصها و کارکردهای متعددی را درباره یاوران حضرت مهدی 4 مطرح كردهاند و در این زمينه آثار متعددی پدید آمده است. یکی از محوریترین شاخصهای یاوران حضرت مهدی 4 «بصیرت» است که سایر شاخصها و نیز کارکردهای ایشان از آن تأثیر میپذیرد. اینکه یاوران حضرت در رکاب امام زمانشان کارکردهایی مانند نبرد با ستمگران، مبارزه بـا انـحـرافـات، برداشت و تبیین درست معارف دینی و آبادسازی کشورها و برقراری عدالت را دارند؛ بر اثر وجود شاخص بصیرت است. بیتردید بیان شاخصهای یاوران مهدی موعود 4 با هدف تربیت پیروان و ایجاد انگیزه در ایشان برای دستیابی به چنین اوصافی است. از این رو، نگارنده معتقد است یکی از مسائل مهمی که نباید از دید پژوهشگران عرصه مهدویت پنهان بماند، تبیین و تحلیل چگونگی دستیابی به شاخصهای یاوران مهدی موعود 4 است. نوشتار حاضر در پی دستیابی به پاسخ این سؤال است که از طریق چه فرایندی میتوان به بصیرت دست یافت؟ بیتردید چنین مباحثی میتواند ضمن ایجاد انگیزش، تلاشآفرین باشد و راه را برای آمادگی بیشتر و بهترِ پیروان و زمینهسازی آنان برای ظهور حضرت مهدی 4، هموار گرداند.
پیشینه بحث
درباره پیشینه بحث بصیرت یاوران حضرت مهدی 4 در آینه قرآن و روایات، بايد اذعان كرد به طور خاص منابعی که به بحث بصیرت یاوران حضرت مهدی 4 پرداختهاند، بسیار محدودند؛ از جمله میتوان به مقاله «بررسی تحلیلی روایی عنصر بصیرت در یاران امام زمان 4»، در فصلنامه انتظار موعود شماره 43 و مقاله «بررسی سندی و تحلیل دلالی روایات شاخصها و کارکردهای یاران جوان مهدی موعود» ارائه شده در سیزدهمین همایش دکترین مهدویت اشاره كرد؛ اما کاستیهایی که در این منابع درباره چگونگی دستیابی به بصیرت وجود دارد، نگارنده را برآن داشت پژوهشی در این زمينه ارائه كند تا بستری مناسب برای اندیشیدنی ژرفتر و نگاهی دقیقتر به ویژگیهای یاوران حضرت مهدی 4 فراهم آید.
تعريف بصیرت
«بصيرت» واژهاي است عربي که در زبان فارسي نيز در معاني مختلفي به کار ميرود. بصيرت در زبان فارسي به معناي بينش، زيركي، هوشياري، چشم خرد، چشم عقل و ديده دل، دانايي، بينايي و آگاهي آمده است (دهخدا، 1377: ص4853). لغت دانان عرب درباره معناي بصيرت آراي متعددي دارند. برخي بصيرت را به معناي «عقيده قلبي» دانسته. (ازهری، 1421: ج12، ص12۳) و عدهاي آن را به «علم» معنا کردهاند (فیومی، 1414: 2ج، ص50). بصيرت به معناي عبرت گرفتن، ثبات در دين (ازهری، 1421: ج12، ص124)؛ دليل و برهان (جوهری، 1376: ج2، ص592)؛ زيرکي (صاحب، 1414: ج8، ص136)؛ شاهد (ابن سيده، 1421: 8، ص316)؛ سپر (ازهری، 1421: ج12، ص124) زره (فراهيدی، 1409: ج7، ص117) و قوه فهم و درک آدمي (راغب، 1412: ص 127) نيز آمده است.
با توجه به اختلاف لغت شناسان در اينکه ريشههاي واژگان داراي اصل واحد هستند يا ميتوانند اصول متعدد داشته باشند؛ دو ديدگاه درباره ريشه بصيرت مطرح شده (ابن فارس، 1404: 1/ 254-253)؛ اما از آنجا که نگارنده به وجود اصل واحد در ريشه لغت معتقد است، بصيرت را بر پايه اصل واحد معنا كرده و آن را نيرويي روشنيبخش ميداند که با روشنگرياش ادراک را براي عقل هموار ميسازد. در معناي واژه «بصر» يک ويژگي وجود دارد و آن «آشکار بودن شيء ديده شده» است. بر اين اساس، بصيرت را ميتوان به «روشن بيني» معنا كرد. ساير معاني لغوي يا به عوامل بصيرت اشاره دارد و يا فوايد آن را بيان ميكند و يا مؤلفهاي از مؤلفههاي بصيرت و يا بخشي از فرايند آن را مطرح ساخته است. به عنوان مثال، «شناخت»، مؤلفهاي از مؤلفههاي بصيرت است. معاني «عبرت» و «ثبات در دين» از فوايد و نتايج بصيرت و معناي «برهان» که به تفکر و تعقل اشاره دارد؛ از عوامل بصيرت است.
نسبت بصيرت به روح، نسبت بصر است به جسم. شايد منظور کساني که بصيرت را به معرفت و علم معنا کردهاند، همان ادراک روشني بخش باشد؛ زيرا بصيرت باعث ادراکي پروضوح ميشود که گويي انسان، معلوم را با چشمش ميبيند. بر اين اساس، بصيرت، يعني «بينش و نيرويي که به وسيله آن بتوان به وضوح حقايق را شناخت».
بصيرت، دايره معنايي گستردهاي دارد و با برخي از واژگان مانند فرقان، يقين، يقظه، معرفت، علم، حکمت، عقل و نور، معناي نزديکي دارد؛ به طوري که برخي از انديشمندان در ضرورت كاربرد معناي بصيرت، آن واژگان را به جاي بصيرت به کار ميبرند و بصيرت را دقيقا به آن معنا تفسير ميکنند؛ در حالي که با نگاهي دقيقتر به مسئله متوجه خواهيم شد بين بصيرت و آن واژگان تفاوتهاي ظريفي وجود دارد.
اما درباره تعريف اصطلاح «بصيرت»، با در نظر گرفتن مؤلفهها و فرايند بصيرت، ميتوان آن را اين گونه عنوان كرد: «روشن بيني مبتني بر شناخت به همراه باور قلبي که بر اثر مشاهده درست رخدادها و انديشيدن و سنجش و عبرت گرفتن و تيزهوشي و دور انديشي حاصل ميگردد».[1]
بصیرت یاوران حضرت مهدی 4 در روایات
در منابـع روایی، روایاتـی وجود دارند که ویژگیها و شاخصهای یاوران امام زمان 4 در عصر ظهـور را بـر میشمارند. از مطالعه این روایات میتوان به اهمیت شاخص «بصیرت» که از محوریترین شاخصهای یاوران امام زمان 4 است؛ پی برد. در اینجا به یکی از روایات مربوط از امام صادق7 اشاره میشود:
... رِجَالٌ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ لَايَشُوبُهَا شَكٌّ فِي ذَاتِ اللَّهِ؛ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ؛ لَوْحَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا؛ لَايَقْصُدُونَ بِرايَاتِهِمْ بَلْدَةً إِلَّا خَرَّبُوهَا؛ كَأَنَّ عَلَى خُيُولِهِمُ الْعِقْبَانَ يَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ الْإِمَامِ 7 يَطْلُبُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ؛ وَ يَحُفُّونَ بِهِ يَقُونَهُ بِأَنْفُسِهِمْ فِي الْحُرُوبِ وَ يَكْفُونَهُ مَا يُرِيدُ فِيهِمْ؛ رِجَالٌ لَايَنَامُونَ اللَّيْلَ؛ لَهُمْ دَوِيٌّ فِي صَلَاتِهِمْ كَدَوِيِّ النَّحْلِ؛ يَبِيتُونَ قِيَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ يُصْبِحُونَ عَلَى خُيُولِهِمْ؛ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ لُيُوثٌ بِالنَّهَارِ؛ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَيِّدِهَا؛ كَالْمَصَابِيحِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِيلُ؛ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ مُشْفِقُونَ؛ يَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ وَ يَتَمَنَّوْنَ أَنْ يُقْتَلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ؛ إِذَا سَارُوا يَسِيرُ الرُّعْبُ أَمَامَهُمْ مَسِيرَةَ شَهْرٍ؛ يَمْشُونَ إِلَى الْمَوْلَى إِرْسَالًا بِهِمْ يَنْصُرُ اللَّهُ إِمَامَ الْحَق؛ ... مرداني که دلهاشان مانند پارههاي آهن است. در دل اين مردان شک در ذات الاهي راه نيافته و نيرومند تر از سنگ است. اگر به کوهها حملهور شوند، آنها را متلاشي میسازند؛ با پرچمهایشان آهنگ هيچ دياري را نکنند، جز آن که ويرانش سازند. گويا بر اسبهایشان عقابانند. براي برکت به زين اسب امام 4 دست میکشند و گرداگرد او میگردند و در نبردها او را نگاهباني ميكنند. شب را به عبادت میگذرانند و روز را بر اسبان خود. زاهدان شب و شيران روزند. اطاعت پذيرتر از کنيز به سرور خويشند. چونان چراغ روشن و روشنگرند. انگار در دلهایشان چلچراغهايي فروزان است و از ناخشنودی خدایشان هراس دارند. براي شهادت دعا ميکنند و آرزوي کشته شدن در راه خدا را در سر ميپرورانند. شعارشان این است: اي قاتلان حسين! آنگاه که به راه افتند، ترس و وحشت پيشاپيش ايشان به سرعت يک ماه را بپيمايد. متوجّه مولای خود میشوند و به حرکت در میآيند. خداي والا به ايشان، امام حق را ياري میرساند (بهاء الدين نيلي نجفي، 1426: ص96 و مجلسي 1403: ج52، ص307).
ویژگیها و شاخصهای متعددی در این روایت بیان شده است؛ از جمله ایمان عمیق و استوار، شکست ناپذیری، ولایت مداری و اطاعت محض، خدا ترسي، یاری امام حق، با کفایتی، شب زندهداری، داشتن روحیّه شهادت طلبي و داشتن روحـیـه حـمـاسی و سلحشوری. یکی از شاخصهای مذکور در روایت شاخص «بصیرت» است. حضرت در توصیف یاران امام عصر 4 میفرماید: «كَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِيلُ؛ گويا دلهاي آنان مشعل نوراني است». مراد از این تعبیر روشن بینی و بصیرت است. یعنی یاران حضرت مهدی 4 از بـصیرت و روشن بینی، شمّ سیاسی بالا، آگاهی به زمان و مکان و تحلیل سیاسی از مسایل جهانی برخوردارند.
نکته قابل توجه این که اگر در یک هندسه نظام مند به همه ویژگیها و شاخصهای یاوران بنگریم، متوجه خواهیم شد در این میان شاخص بصیرت نقش محوری دارد؛ زیرا به فرموده امیرمؤمنان علی7:
فَإِنَّ نُورَ الْبَصِيرَةِ رُوحُ الْحَيَاةِ الَّذِي لَا يَنْفَعُ إِيمَانٌ إِلَّا بِهِ؛ نور بصيرت، جان زندگي است و ايمان، سودي نميبخشد، مگر با اين نور (ابن طاووس، 1375: ص 270-271)
براي تبيين محوري بصیرت بایسته است نقش بودن بصیرت در تحقق ایمان را از کلام امیرمؤمنان7 تبیین كنيم:
جایگاه بصیرت یاوران در تحقق ایمان
از ویژگیهای بارز یاوران حضرت مهدی 4 ایمان عمیق و استوار است:
رِجَالٌ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ لَايَشُوبُهَا شَكٌّ فِي ذَاتِ اللَّهِ؛ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ (نیلی نجفی، 1426: ص96 و مجلسی، 1403: ج52، ص307).
در روايت مفصلي از امير سخن، حضرت علي7، ايمان، ارکان و شعبههاي آن در چارچوبي نظاممند، هندسه يافته و بصيرت يکي از شعب يقين معرفي شده است (کلینی؛ 1407: ج2، ص51-50).
عن أَبِي جَعْفَرٍ 7، قَالَ: «سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ 7 عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ جَعَلَ
الْإِيمَانَ (عَلَي أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَي:)
↓
الصَّبْرِ
فَالصَّبْرُ مِنْ ذلِكَ عَلي أَرْبَعِ شُعَبٍ:
↓
و الْيَقِينِ
وَ الْيَقِينُ عَلي أَرْبَعِ شُعَبٍ
↓
والْعَدْلِ
وَ الْعَدْلُ عَلي أَرْبَعِ شُعَبٍ
↓
والْجِهَادِ
وَ الْجِهَادُ عَلي أَرْبَعِ شُعَبٍ
↓
الشَّوْقِ
الْإِشْفَاقِ
الزُّهْدِ
التَّرَقُّبِ
تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ
تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ
مَعْرِفَةِ الْعِبْرَةِ
سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ
غَامِضِ الْفَهْمِ
غَمْرِ الْعِلْمِ
زَهْرَة الْحُكْمِ
رَوْضَةِ الْحِلْمِ
الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ
النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ
الصِّدْقِ فِي
الْمَوَاطِنِ
شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ
بر اساس اين روايت، بصيرت اولين شعبه يقين است. اگر بصيرت نباشد، ساير شعبههاي يقين نيز تحقق نيافته و ايمان به تمام نرسد. وجود مقدس اميرالمومنين 7، يقين را اين گونه معنا ميفرمايد که انسان با بصيرت، بايد به اطراف نگاه كند و با دقت بنگرد و هر اندازه که نگاه انسان به اشيا و حوادث عالم، با دقت بيشتري همراه باشد، طبعا، حقيقت آنها نيز بهتر كشف ميشود. عبارت «تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ»، به معناي بصيرت و دورانديشي همراه با زيرکي و فطانت است؛ يعني تيزبيني همراه با هوش و درايت در فهم و قابليت دريافت صحيح و درست. مراد از نگاه كردن، ديدن با چشم نيست، بلکه لحاظ كردن است. کلمه «الْفِطْنَةِ» نيز به معناي دور انديشي است؛ يعني يقين آن است كه انسان، پيرامون خود را از روي دقت و تأمل نگاه كند و با دور انديشي، درستي و به تمام معنا ببيند.
شارحان در تبيين اين بخش از روايت مينويسند:
فطنه به معناي خوش ذهني و آمادگي آن براي درک اشيا و حالات آن ـ به طور دقيق ـ است (مازندرانی، 1382: ج8 ، ص157).
تبصره «مصدر باب تفعيل، و «فطنة»، حذاقت و خوشفهمي است و ابن ميثم ميگويد: هجوم سريع نفس است بر آنچه حواس بدان عرضه كنند و مي گويد «تبصرة الفطنة»، يعني بهكار بردن هوش. اضافه تبصرة به «الفطنة» از باب اضافه مصدر به مفعول است؛ يعني انسان فطنه را بيدار ميسازد.
کسي که بينايي هوشمندانه داشته باشد، حکمت و دقايق امور براي او روشن ميشود و کسي که دقايق امور براي او روشن شود، عبرت فرا ميگيرد و کسي که درس عبرت گيرد، چنان است که گويا هميشه با گذشتگان بوده است. صاحب منهاج البراعة يقين را همان حکمت متعاليه فلاسفه دانسته که به تيزهوشي بصيرت و نگاه نافذ در عواقب امور احتياج دارد؛ بصيرت و نگاه عميق و نافذي که پردههاي ماده را کنار بزند و به ماوراي عالم محسوس و محدود نفوذ کند. تا زماني که تيزبيني و بصيرت نافذ براي انسان حاصل نشود، حکمت براي او تبيين نميگردد و نميتواند ميزانهاي درست را براي سنجش حقايق برپا كند.
از این رو، کسي که داراي بصيرت باشد بهترين فرد و خردمندترين اهل زمانه خويش است (حراني، 1404: ص400 ـ 383). همچنین از روایات دانسته میشود كه بصيرت، معيار ارزشمندي اعمال و نیز معيار سنجش و امتحان مؤمن است (منسوب به امام هشتم، 1406: ص 356- 353).
شاخصههای بصیرت یاوران حضرت مهدی 4
از روایتی که از امام صادق 7 درباره یاوران حضرت مهدی 4 بیان گردید، شاخصههای متعددی برای بصیرت یاوران حضرت مهدی 4 به دست میآید؛ از جمله ایمان عمیق و استوار، شب زندهداری، داشتن کفایت کافی، ولایت مداری، سلحشوری و داشتن روحیّه شهادت طلبي و شکست ناپذیری. با نگریستن در این شاخصها سه محور اصلی، در تحقق معنای «یاوری» رخ مینماید:
یکم. خشیت فقط از خدا: بر اساس آموزه قرآن کریم، این ویژگی به علماء منحصر است (فاطر: 28) که در هندسه آیات الاهی همان اولوا الالباب (رعد: 21)، اولوا الابصار (نور: 44)، خاشعون (مؤمنون: 2)، حزب الله(مجادله: 2)، مخبتین (حج: 34) و عبادالرحمان اند (فرقان: 63) و «بصيرت» وصف مشترک همه اينهاست و بر اثر وجود چنين وصفي، عمل بر اساس يقين، رجوع به قرآن، شناخت حق و تعارض با باطل، پيروي خالصانه از امام دارند. یاوران حضرت مهدی 4 نیز به دلیل وجود چنین شاخصهایی است که پيروي آگاهانه و صادقانه و تام و کاملی نسبت به امام خویش دارند. از اين رو، روايات، ياوران حضرت مهدی 4 را اينگونه وصف كرده است: «وَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ مُشْفِقُونَ» (نیلی نجفی، 1426: ص96 و مجلسی، 1403: ج52، ص307). اينکه ياران حضرت چنين خشيتی از خدای يکتا دارند، به خاطر بهرهمندي از بصيرت کاملشان است.
دوم. پیروی محض از امام زمان 4: یاران امام زمان 4 در برابر فرمان امامشان از برده مطیع، فرمانبردارترند؛ زیرا خدا و خلیفه خدا را بر خویش مقدم میدارند. اینان ولایتمداران بیهمتایند که به هیچ رو از فرمان ولیّ خود سر بر نمیتابند. لذا در وصف ایشان میخوانیم: «هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَيِّدِهَا» (نيلی نجفی، 1426: ص96 و مجلسی، 1403: ج52، ص307). آنان بر اطاعت بیچون و چرای مولای خود کمر بسته و دل در رضای او سپردهاند و هر چه او بخواهد، آن را حق محض شمرند. لذا رأیی چون رأی امام خویش ندارند و نه از ایشان پیشی میگیرند و نه عقب میمانند.
سوم. دوام بصیرت: چگونگی کاربست واژگان در روایت مذکور، حکایت از دوام بصیرت در زندگی یاوران حضرت مهدی 4 دارد. از آنجا که چنین کاربستی حکیمانه و در جهت اهداف تربیتی و ارائه الگو به جامعه است؛ میتوان فهمید بصيرتي کار ساز است که با دوام باشد و بصيرت اگر به وصف دوام موصوف شود، به انسان در پيمودن مسير سعادت مصونيت ميبخشد. ممکن است گاهي انسان در مرحلهاي از مراحل زندگي داراي بصيرت باشد؛ اما بصيرت او دوام نداشته و در آزموني ديگر دچار تاريکي و گمراهي شود. به ویژه در آزمونهای دوران امام زمان 4 (چه در زمان غیبت و چه در عصر ظهور) که مردم به حیرت و سرگردانی، گمراهی، شک در مهدویت و دشواری حفظ ایمان مبتلا میشوند؛ ضروت دوام بصیرت انکارناشدنی است. لذا از شاخصههای یاوران حضرت مهدی 4 این است که «لَا يَنَامُونَ اللَّيْلَ لَهُمْ دَوِيٌّ فِي صَلَاتِهِمْ كَدَوِيِّ النَّحْلِ» و پیوسته در دل شب، هدايت به صراط مستقيم را از خداي بصير طلب میکنند؛ زیرا دوام آن كمال و بقاي آن حال نيازمند دوام افاضه است (جوادی آملی، 1388: ج1، ص459). اين راز و رمز دعايي است که خداوند از قول صالحان بيان فرموده است:
Gرَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنابَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُF [و گويند:] پروردگارا! دلهاي ما را پس از آنكه ما را راه نمودي، از راستي به كژي مگردان، و ما را از نزد خود بخشايشي ارزاني دار، كه تويي بسيار بخشنده (آل عمران:8). از این رو امام صادق 7 به هشام ميفرمايند:
يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ حَكَي عَنْ قَوْمٍ صَالِحِينَ أَنَّهُمْ قَالُوا Gرَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنابَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُF ـ حِينَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِيغُ وَ تَعُودُ إِلَي عَمَاهَا (کلينی، 1407: ج1، ص18)
پس«زيغ قلب» حالتي است که انسان در معرض آن قرار دارد و صالحان از آن حالت به خدا پناه ميبرند Gاهدنا الصراط المستقيمF؛ در واقع تمناي بصيرتي است در برابر «عمي» و درخواستي است براي حفظ داشتههاي بينشي و كنشي و ارتقاي آن. متون ديني و تاريخي مصاديق بسياري از کساني که هماره اهل بصيرت بودند در خود ثبت كرده که در فتنههاي روزگار مسير درست را تشخيص دادند و به موقع و بجا اقدام كردند. از این رو، امام رضا 7 در دعا برای امام زمان 4 دوام یاوری حضرت را از خدای متعال درخواست میفرماید (طوسی، 1411: ج1، ص411). امثال عمار ياسر، سلمان فارسی، ابوذر غفاري و حبيب بن مظاهر کسانی هستند که بصیرتشان در یاوری امامشان دوام داشت. از دیگر سو، تاريخ نمونههاي فراوانی چون «زبير» و «سعد بن عباده» دارد که بصیرتشان مقطعی بود و دوام نداشت (شريف رضی، 1414: حکمت 453 و بلاذری، 1417: ج1، ص582). از این رو، کسانی میتوانند لايق ياوری امام زمان 4 باشند که بصيرتشان با دوام باشد و در همه دوران زندگی، رخدادها را درست مشاهده کنند و با سنجش و عبرت گرفتن و تيزهوشي و دور انديشي؛ روشن بينی و بصيرتي مبتني بر شناخت به همراه باور قلبي داشته باشند.
حال که از لسان آیات و روایات دانسته شد، بصیرت داراي نقش محوری در ایمان انسان است و سایر ویژگیهای مؤمن در سنجه بصیرت ارزش گذاری میگردد؛ بایسته است فرایند دستیابی به چنین بصیرتی تبیین و تحلیل شود تا با نگاهی دقیقتر، بستر فهمی بهتر از چرایی اتصاف یاوران حضرت مهدی 4 به «بصیرت» ایجاد شود و راهکار دست یازیدن به چنین شاخصی بر اساس آموزههای دین ارائه و تبیین گردد.
فرايند بصيرت يابي
«بصيرت» داراي فرايند مشخصي است و اين مقوله زماني حاصل ميشود که فرايند آن طي شود. يکي از روايتهاي زيبا در تبيين فرايند بصيرت، بيان مولاي متقيان، علي7 است: Gفَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِه فإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ وَ تَفَكَّرَ وَ نَظَرَ وَ أَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ وَ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهْوَي وَ يَتَنَكَّبُ طَرِيقَ الْعَمَي وَ لَا يُعِينُ عَلَي فَسَادِ نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقٍّ أَوْ تَحْرِيفٍ فِي نُطْقٍ أَوْ تَغْيِيرٍ فِي صِدْقٍ؛ هر كس بايد از خويشتن بهره گيرد؛ شخص بصير و بينا آن است كه بشنود و بينديشد؛ نگاه كند و ببيند و عبرت گيرد و از آن چه موجب عبرت است، نفع ببرد. سپس در جادهاي روشني گام نهد، و از راههايي كه به سقوط و گمراهي و شبهات اغوا كننده منتهي ميشود، دوري جويد و گمراهان را بر ضد خويش بهوسيله سختگيري در حق، يا تحريف در سخن و يا ترس از راستگويي تحريك نكند (شريف رضی، 1414، خطبه153).
در بياني شبيه همين فرمايش، حضرت براي صاحبان بصيرت دعا کرده و اينگونه ايشان را معرفي ميفرمايند:
رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَي وَ دُعِيَ إِلَي رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً اكْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً وَ رَمَي غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً كَابَرَ هَوَاهُ وَ كَذَّبَ مُنَاهُ جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَي عُدَّةَ وَفَاتِهِ رَكِبَ الطَّرِيقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَيْضَاءَ اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ (همان: خطبه 76)؛ خدا رحمت كند كسي را كه چون سخن حكيمانهاي را بشنود، خوب فرا گيرد و چون به هدايت ارشاد گردد، بپذيرد؛ دست به دامن هادي و رهبري زند و نجات يابد. از مراقبت پروردگارش لحظهاي غفلت نورزد و همواره از گناهان خود بترسد. خالصانه گام پيش نهد و عمل نيك انجام دهد. ذخيرهاي براي آخرت تهيه كند و از گناه بپرهيزد. هميشه انگيزههاي دنيايي را به دور اندازد و در عوض، كالاي گرانبهاي آخرت را به دست آورد. با خواستههاي دلش بجنگد و آرزوهاي نابجايش را تكذيب كند. استقامت را مركب راهوار نجات خويش قرار دهد و پرهيزكاري را زاد و توشه مرگش گرداند. در راه روشن گام نهد و هرگز از جاده وسيع و آشكار حق فاصله نگيرد. اين چند روز زندگي را مغتنم شمارد. و پيش از آن كه مرگ فرا رسد، خويش را آماده كند، و از اعمال نيك توشه آخرت برگيرد (همان، خطبه76).
اين بيان شيوا، به خوبي فرايند بصيرت يابي را بيان مينمايد. در ابتدا حضرت به نکته مهمي اشاره ميفرمايند که هر کس بايد از خويشتن بهره گيرد و از فرصت وجود و حيات استفاده بهينه كند. اين مهم تنها از راه بصيرت محقق است و کسي که بصيرت نداشته باشد، از خويشتن نيز بهرهاي نبرده است. لذا در ابتداي خطبه سخن از بيبصيرتان را مطرح و بيان فرموده که اين افراد بر اثر غفلت از خويشتن بيبهرهاند. حضرت در اين باره ميفرمايد:
انسان گمراه در مهلتي از جانب خدا به سر ميبرد. هوا و ميلش با غفلت زدگان است؛ بامدادان كه سر از خواب بردارد، دمساز گنهكاران است. نه راه راست براي حركت پيش ميگيرد و نه از پيشوايي راهنما پيروي مينمايد تا آن گاه كه خداوند توانا از روي جزاي گناه آنان پرده بردارد و آنان را از حجابهاي غفلتشان بيرون بياورد. در اين هنگام با اموري روياروي ميشوند كه به آنها پشت داشتند و پشت گردانند به آنچه رو به آنها كرده بودند. غفلت زدگان از آنچه به عنوان مطلوب دريافته بودند، سودي نبردند و از آن اموريكه خود را نيازمند آنها ميدانستند، به نفعي نرسيدند. من خودم را و شما را از موقعيت غفلت زدگي بر حذر ميدارم. پس هر كسي براي خود به وسيله خويشتن منتفع گردد (همان).
«بصير» با به کارگيري به موقع اموري چون شنيدن، تفکر، سپس بررسي عميق و ارزيابي مطلب، پس از آن نگاه را به حقايق دوختن و با چشم بينا عبرتهاي تاريخي و اجتماعي را بررسي کردن، به موفقيت ميرسد و علامت موفقيت آن اينکه انسان بصير در راههاي روشني گام بر ميدارد و از پرتگاهها اجتناب ميورزد. هيچ گاه انسان بصير، خود به کوري خود کمک نميکند از کمک گرفتن از کساني که خود گمراهند اجتناب ميكند.
نکته مهمي که از روايات مذکور فهميده ميشود، اينکه بصيرت از اموري نيست که ناگهان تحقق يابد، بلکه بر اساس يک فرآيند با علل و عوامل مختلف پديدار ميشود. انسان با تحليل دقيق داشتههاي خود که از آن به «آيات انفسي» ياد ميشود و دادههاي بيروني که از آن به «آيات آفاقي» ياد شده است، ميتواند اميدوار باشد که به يک شناخت يقيني برسد (مصباح يزدی، 1376: ص 179).
بنابر فرمايش اميرمؤمنان، علي 7 ميتوان فرايند پيدايش بصيرت را اينگونه بر شمرد:
- بهره بردن از وجود خويش
بي شک براي بهره بردن وافي و کافي از چيزي بايسته است دامنه بهرهوري و چگونگي آن تبيين گردد. اين مهم بر اساس تفاوت نوع نگاه به جهان و چرايي آفرينش انسان، متفاوت خواهد بود. از نگاه اسلام، بهره وري درست و کامل بر جهان بيني توحيدي و نفي جهانبينيهاي ديگر مبتني است. بنابراين، انسان بايد مبدأ وجودي خويش را بشناسد و بداند براي چه هدفي پا به عرصه وجود نهاده و يقين کند دنيا مزرعه آخرت است. چنين بينشي تنها از طريق بصيرت محقق ميگردد. ابن ميثم مينويسد:
و شرَّح كيفيّةَ الانتفاع بشرح حال البصير لأنّه لا ينتفع بنفسه إلّا البصير؛ اينکه حضرت براي تبيين چگونگي انتفاع انسان از خويشتن به شرح حال انسان بصير پرداخته؛ بدين دليل است که جز انسان بصير، هيچ کس از وجود خويش بهره [حقيقي] نميبرد (بحراني،1362: ج3، ص242).
تنها انسان بصير است که با ايمان حقيقي و پي جويي از حق، از وجود خويش استفاده بهينه ميكند. از اين رو، برخي مفسران ذيل آيه 104 سوره انعام در تبيين Gبصائر من ربکمF؛ مينويسند:
پس، کسي که نور ايمان در قلبش جاي گرفت و به حق و حقيقت پي برد؛ نفعش نصيب خودش شده و ميشود و کسي که بر اثر گناه قلبش تيره و تار و از دريافت حق محروم شد و در گمراهي باقي ماند؛ ضررش به خودش رسيده و ميرسد (ثقفی تهرانی، 1398: ج2، ص363).
به بياني ديگر، غرض از جعل و وضع جهان تكليف براي انسان، تعليم و تربيت است كه آنچه از مقام انسانيت كمون دارند، بر اثر پيروي از تعليمات مكتب قرآن به ظهور رسانند؛ زيرا بهترين كمال انساني معرفت پروردگار و تشبه به صفات او است. بصيرت و معرفت بشر نسبت به ساحت پروردگار صورت و حقيقت روان و روح ايمان است كه پروردگار موهبت ميفرمايد و سيرت آن هنگام رستاخيز خشنودي پروردگار و اقصا مرتبه كمال انساني است و چون نظام جهان بر اساس اختيار است؛ پيمودن راه سعادت و يا شقاوت، ناگزير از طريق اعمال اختياري خواهد بود. چنانچه به دلايل و نشانههاي يگانگي پروردگار توجه نكند و از آنها چشم بپوشد، بر خود ستم نموده و خود را از تابش نور معرفت محروم كرده و از درك كمالات انساني و سعادت باز داشته است.
پس كسي كه حق را بنگرد و به آن ايمان بياورد، به سود خودش كار كرده، و هر كس از آن، صرف نظر كند، بر ضرر خود عمل كرده است (حسينی همدانی، 1404: ج6، ص83).
بنابر فرمايش اميرمؤمنان، علي 7 دستيابي به منفعت براي نفس آدمي، از نتايج بصيرت و ژرفنگري است؛ بدين بيان که هر رخداد و آيهاي براي اين دسته افراد نه تنها ايمان آفرين است، بلکه با روشنگري که ايجاد ميکند، موجب ميشود از يک رويداد، حتي از فتنه و بلا بهترين بهره را ببرد و منافع خويش را افزايش دهد. از نظر قرآن هر رخدادي، آيهاي روشنگر است و لذا از آن به «بصائر»، يعني مايههاي روشنگري ياد ميکند. انساني که اهل بصيرت است، با اين روشنايي که از هر رخداد به دست ميآورد و باطن و حقايق آن را مييابد؛ اين امکان را براي خود فراهم ميآورد تا از آن چيز بهترين استفاده را داشته باشد (مصباح يزدی، 1376: ص 167).
- گوش سپردن به حقايق
گوش که ابزار شنيدن است، وسيلهاي است براي دستيابي به حقيقت. يکي از مؤلفههاي بصيرت گوش سپردن به حقايق است و بصير کسي است که به حقايق گوش ميدهد. سرّ تأکيد امام بر خوب گوش دادن، همين است که براي رسيدن به سعادت اولين گام خوب گوش دادن است. از اين رو، وجود پر نور امام که خود خاستگاه بصيرت است، هماره انسانها را به گوش دادن به حقايق دعوت ميكند و ميفرمايد:
فَاسْمَعُوا أَيُّهَا النَّاسُ وَ عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا؛ اي مردم! سخنان مرا بشنويد، و به خوبي حفظ كنيد. گوش دل خود را باز كنيد تا گفتههاي مرا بفهميد (شريف رضی، 1414: خطبه 187).
در جاي ديگر، حضرت اميرمؤمنان 7 پس از توصيف درگذشتگان ميفرمايد:
وَ لَئِنْ عَمِيَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُول؛ و اگر آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته، چشمهاي عبرتگير، آنها را مينگرد، و گوش دل اخبار آنان را ميشنود» (همان، خطبه221).
ظرف حکمت شدنِ گوش، چنان اهميت دارد که امام عصر 4 بر آن تأکيد فرمودهاند. در توقيع صاحب العصر 4 آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ... أَنْ تَمْلَأَ... سَمْعِي نُورَ وَعْيِ الْحِكْمَةِ» (طبرسی، 1403: ج2، ص494 و ابن مشهدی، 1419: ص572).
در مقابل، خداوند درباره کساني که بصيرت ندارند، ميفرمايد:
Gوَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهاF؛ و گوشهايي دارند كه به آن [حق را] نميشنوند (اعراف:179).
در روز قيامت که حقايق آشکار ميشود و چشمها تيز بين ميگردد و واقعيت اشيا، آن چنان که هست بر همگان هويدا ميگردد؛ بيبصيرتان چنين ميگويند:
Gرَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَF خدايا! ديديم و شنيديم، ما را بازگردان تا كاري نيك و شايسته كنيم، كه ما بيگمان باوردارندهايم (سجده: 12).
بر اساس آيه مذکور شنيدني اي که انسان را به يقين ميرساند، از مراحل فرايند بصيرتيابي است.
از ديگر آياتي که بر همين مطلب دلالت دارد، اين آيه شريفه است:
Gأَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَF؛ آيا ديدي كسي را كه خداي خود را خواهش و هوس دل خويش گرفت و خدا از روي دانش گمراهش كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افكند؟! پس كيست كه او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نمايد؟! آيا پند نميگيريد؟! (جاثيه: 23).
کسي که معبود او هواي نفس اوست، بر گوش او مهر نهاده شده است چنين كسي حقايق را نميشنود، کسي که حقايق را نميشنود قلب او ظرف حقايق نميگردد و لذا بصيرت خويش از دست ميدهد و پرده بر چشمانش افکنده ميشود.
- تفکر در شنيدهها
«تفکر» از حياتيترين مراحل پيدايش بصيرت است. روايات متعددي درباره نقش تفکر در ايجاد و دوام بصيرت وجود دارد. بر اساس روايات، انسان بصير داراي قلبي است که حيات آن بر تفکر متوقف است؛ يعني همانگونه که قلب صنوبري و جسماني براي حيات خويش نيازمند عواملي مادي است؛ قلب روحاني انسان نيز براي زندگاني بصيرانه خويش محتاج تفکر است. پيامبر اسلام6 فرمودند:
فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ؛ پس به راستى انديشه است كه زنده مىكند دل بينا را؛ چونان كه روشنى جو در تاريكىها به وسيله نور راه مىرود، بر شما باد كه نيكو برهيد و كم انتظار بريد (کلينی، 1407: ج2، ص599).
بر همين مبناست که حضرت اميرمؤمنان 7 خطاب به مردم بصره فرمودند:
وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؛ كر باد گوشي كه نداي بلند پند و اندرز را درك نكند! مسلما گوشي كه با صيحه ناداني و جنايت كر شده است، آهنگ ملايم ]حق[ را نشنود (شريف رضی، 1414: خطبه4).
امام 7 در آغاز خطبه چهارم نهج البلاغه به فضيلت خود بر آنان اشاره فرمود و اين كه آن حضرت كسي است كه فضيلت و شرف از ناحيه او كسب ميشود. با اين حال، آنها از امام 7 كنارهگيري كرده از فرمان و اطاعت او با تكبّر سر باز زدند و همين مخالفت آنها موجب شد كه امام 7 آنها را نفرين كند كه چگونه دلايل پيروي از حضرتش را در نيافتند؛ بعد از آن كه همه را شنيده بودند!
کاربست «لم يفقه» به جاي «لم يسمع»، شاهدي است بر نظم منطقي فرايندي که حضرت درباره بصيرت بيان فرمودهاند؛ بدين بيان که واژه «لم يفقه»،گوياي اين حقيقت است که تنها شنيدن اثري ندارد؛ بلكه آنچه مهم است درك كردن شنيدهها از طريق «تفکر» بر آن و «تجزيه و تحليل» مطالب شنيده شده است (مکارم شيرازی، 1375: ج1، ص416). چه بسيار انسانهايي که گوش دارند، اما نميشنوند. قرآن کريم درباره اينگونه افراد ميفرمايد:
Gلهُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بهَاF؛ گوشهايي دارند كه به آن [حق را] نميشنوند (اعراف: 179).
بنابراين، ممکن است انسان از لحاظ فيزيکي و جسماني گوشي سالم داشته باشد، اما آنچه بايد بشنود را نشنود! لذا در تفسير آيه شريفه گفته شده: «لا يَسْمَعُونَ بِها الآيات و المواعظ سماعَ تَدَبُّرٍ و اتِّعاظٍ» (محلّی، 1416: ص177).
ايشان کساني هستند که استعداد براي قرار گرفتن در معرض رحمت الاهي در آنان زايل گشته، و ديگر در مسير وزش نفحات رباني قرار نميگيرند و از مشاهده آيات خدا تكاني نميخورند. گويا چشمهايشان نميبيند و از شنيدن پند و موعظه مردان حق متاثر نميگردند. گويي گوش ندارند و حجتها و بيّناتي كه فطرتشان در دلهايشان تلقين ميكند؛ سودي به حالشان ندارد و يا گويي دل ندارند (طباطبايی، 1390: ج8، ص336).
ابن ميثم در تبيين سخن امام علي 7 ميگويد:
امام 7 گوشي را كه كلام رهبر را نميشنود و او را سبب هدايت خود نميداند و از شنيدن مقاصد كتاب هاي الاهي و سخنان انبيا و دعوت كنندگان به خدا بهره نميبرد؛ نفرين كرده و ميفرمايد: شايسته چنين گوشي اين است كه كر باشد؛ زيرا فايدهاي كه از گوش منظور است؛ اين است كه مقصود حكمتهاي الاهي را دريابد و نفس را در جهتي كه سبب كمالش ميشود، هدايت و او را براي رسيدن به كمال و به پيشگاه حق متعال ياري كند. وقتي كه نفس از تحصيل امور مفيد به وسيله شنيدن، روي گردان باشد، چه بسا اموري را دريافت كند كه به بديها منجر شود و او را به پستي بكشاند، در اين صورت همان به، كه چنين گوشي كر باشد (بحرانی، 1362: ج1، ص274).
در جايي ديگر حضرت براي کساني که نسبت به حکمتهاي الاهي گوش شنوا دارند و آن را با تفکر و تأمل نگاهداري ميكنند؛ چنين دعا ميفرمايند:
رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَي وَ دُعِيَ إِلَي رَشَادٍ فَدَنَا...؛ خدا رحمت كند كسي را كه چون سخنان حكيمانهاي را بشنود، خوب فراگيرد و هنگامي كه به سوي هدايت ارشاد گردد، پذيرا شود (شريف رضي، 1414: خطبه76).
در اين خطبه، امام 7 با بيان اين وصف، در واقع مقدّمات كار راهيان قرب الي اللّه و سالكان مسير تقوا و خودسازي و اهل بصيرت را بيان فرمود؛ چه اينكه در آغاز راه، نخست گوش شنوا لازم است كه حقايق را بشنود و در خود جاي دهد و سپس گام برداشتن به سوي دعوت كننده الاهي براي فهم بيشتر... . درست است كه خداوند، انسان را با فطرت الاهي آفريده و چراغ روشني به نام «عقل» در اختيار او گذارده؛ بدون شك پيمودن اين راه، تنها به كمك عقل و فطرت امكانپذير نيست، هم دعوت كننده الاهي لازم است و هم داشتن دليل و راهنما و استاد و مربّي (مکارم شيرازی، 1388: ج3، ص235).
- تيز بيني (نظر کردن)
مرحله بعدي فرايند بصيرتيابي، «نظر کردن» است. واژه «نظر» با واژگان «بصر» و «رأي» داراي معناي نزديكي است؛ اما تفاوتهاي ظريفي بين آنها وجود دارد. تفاوت بصر و رأي در آشکار بودن شيء ديده شده است؛ به اين معنا که در معناي «بصر»، آشکار بودن شيء ديده شده وجود دارد. ابن دريد رأي را منتهاي بصر معنا کرده است (ابن دريد، 1998: ج1، ص235). علامه مصطفوي درباره واژه «نظر» مينويسد: اصل واحد در اين ماده، همان رؤيت با تعمق و تحقيق در موضوع مادي يا معنوي با بصر يا بصيرت است. اما نکته جالب توجه اين که نظر به معناي«طلب الهدي و الظهور» است (مصطفوی، 1430: ج12، ص166). بنابراين، مرحله نظر در فرايند بصيرت، به معناي طلب هدايت و ظهور حقيقت ميباشد. لذا در روايات آمده است:
نظر البصر لا يجدي إذا عميت البصيرة؛ نگاه چشم، اگر بصیرت کور باشد فایدهای ندارد (تميمی، 1410: ص720).
- دور انديشي (ابصار)
وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ؛ هر كس با چشم بصيرت بنگرد به او بصيرت و بينايي بخشد و آن كس كه چشمش به دنبال آن باشد و فريفته آن گردد، از ديدن حقايق نابينايش كند (شريف رضی، 1414، خطبه82).
مراد حضرت از «من ابصر بها» آن است که دنيا را وسیله بصيرت و آينهاي نوراني براي انعكاس آثار جلال نعمتهاي الاهي قرار دهد. در اين صورت، دنيا بصيرت انسان را ميافزايد و نشانهاي به نشانههاي بينش وي افزون ميسازد. دنيا در اين صورت، مجاري امور را به وي نشان ميدهد. پس به خاطر شناخت حقيقت آن امور، به آنها فريفته نميشود. در مقابل، کسي که افق ديدش دنيا باشد، هلاک ميشود؛ زيرا بصيرتش از آگاه شدن نسبت به حقايق امور از بين ميرود و دنيا، او را از ديدن ماوراي خودش منع مينمايد (الحسينی، 1392: ص219).
- عبرت گرفتن
به فرموده اميرمؤمنان علي7 :
إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمثلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَي عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ؛ كسي كه از اعمال و كردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گيرد، تقوا وي را از فرو رفتن در آن گونه بدبختيها باز دارد (شريف رضی، 1414: خطبه 16).
اين فرمايش حضرت تبيين مؤلفه ديگري از مؤلفههاي بصيرت است. بصير کسي است که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گيرد. لذا قرآن مجيد، مكرر به تفکر و دقت در اعمال و کردار گذشتگان و عواقب عملكرد ايشان دعوت ميكند و با تعابيري نظير Gفَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِF (حشر: 2) ؛Gإِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارF (آل عمران: 13)؛ Gعِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِF (يوسف: 111)؛ Gإِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِF (نور: 44)» Gو إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشيF (نازعات: 26)؛ دائما انسانها را به عبرت گرفتن سفارش ميكند. از اين رو، اميرمؤمنان، علي 7 در نامهاي به فرزند گرامياش مينويسد:
بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا؛ قلبت را با نشان دادن فجايع دنيا بصير گردان ... وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا... اخبار گذشتگان را بر او عرضه كن و آنچه به پيشينيان رسيده است، ياد آورياش كن. در ديار و آثار مخروبه آنها گردش نما و درست بنگر آنها چه كردهاند... وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّي عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَي إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَي آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ؛ پسرم درست است كه من به اندازه همه كساني كه پيش از من ميزيستهاند، عمر نكردهام؛ اما در كردار آنها نظر افكندم و در اخبارشان انديشيدم و در آثار آنها به سير و سياحت پرداختم تا جايي كه همانند يكي از آنها شدم؛ بلكه گويا بر اثر آنچه از تاريخ آنان به من رسيده با همه آنها از اول تا آخر بودهام. من قسمت زلال و مصفاي زندگي آنان را از بخش كدر و تاريك باز شناختم و سود و زيانش را دانستم از ميان تمام آنها قسمتهاي مهم و برگزيده را برايت خلاصه كردم و از بين همه آنها زيبايش را برايت انتخاب نمودم و مجهولات آن را از تو دور داشتم (شريف رضی، 1414: نامه 31).
در روايت آمده است: «فَاقِدُ الْبَصَرِ فَاسِدُ النَّظَر» (تميمی، 1410: ص66). بنابر اين، کارآيي عبرتها، روشنگري براي تصميمگيري است و اين،کاري است که انسان بصير انجام ميدهد و از سقوط در بدبختيها نجات مييابد.
شايان ذکر است که «نظر کردن»، «ابصار» و «عبرت گرفتن» گوياي مؤلفه دوم بصيرت است که «تيز بيني و دور انديشي» باشد و با وجود آن، مؤلفههاي بصيرت کامل و در سايه آن، فرايند بصيرت يابي تمام ميشود. با نظر کردن و ابصار و عبرت گرفتن است که انسان به موقع و به اندازه وارد عرصه ميشود و از امام خويش پيـروي و حمايت ميكند و منويات امام را اجرايي ميسازد.
- در جادهاي روشن گام نهادن
اميرمؤمنان 7 در خطبه 76 نهج البلاغه ميفرمايد:
رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَي وَ دُعِيَ إِلَي رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً؛ خدا رحمت كند كسي را كه چون سخنان حكيمانهاي را بشنود، خوب فراگيرد و هنگامي كه به سوي هدايت ارشاد گردد؛ پذيرا شود. دست به دامن هادي و رهبري زند و ]در پرتو هدايتش[ نجات يابد. از مراقبت پروردگارش غفلت نورزد و از گناهان خود بترسد. اعمال خالصي از پيش فرستد .
مراد از «رشاد» در فرمايش بالا، همان جاده روشني است که انسان بصير در آن گام مينهد.
بر اين اساس، گوش شنوا لازم است تا حقايق را بشنود و در خود جاي دهد و در مرحله بعد، گام برداشتن به سوي دعوت كننده الاهي براي فهم بيشتر، و به دنبال آن، دست زدن به دامن هدايتگر و انتخاب رهبر و راهنما و در پي آن، خدا را در همه جا حاضر و ناظر خويش دانستن و از گناه و خطا ترسيدن؛ شرايط مهم حركت است. كسي كه اين پنج فضيلت را به دست آورد، مقدّمات سفر را كامل كرده و آماده حركت خواهد بود.
بديهي است منظور از راهنما و منجي كه در اين جملهها به آن اشاره شده، پيامبر و امامان معصوم : است و كساني كه از آنها سخن ميگويند و به سوي آنها دعوت ميكنند (مکارم شيرازی، 1388: ج3، ص235).
نتيجه گام نهادن در جادهاي روشن، دوري گزيدن از راههايي است که به سقوط و گمراهي و شبهات اغوا كننده منتهي ميشود. چنين انسان بصيري گمراهان را از طريق سختگيري در حق، يا تحريف در سخن و يا ترس از راستگويي تحريک نميكند.
بنابر اين روايت، ميتوان دو نکته را دانست: اولا، تنها کساني از خويش سود ميبرند که بصير باشند؛ ثانيا بصير کسي است که:
يک. در آنچه از کلام خدا و رسول خدا و پندهاي بليغ ميشنود، انديشه كند؛ زيرا از آن شنيدهها بدون انديشه سودي نميبرد؛ دو. با چشم سر به دقت بنگرد و با چشم دل ببيند و اهداف سود بخش را اراده کند و بدان بينش يابد و با عقلش از آنها عبرت بگيرد؛ سه. از عبرتها به وسيله عمل، طبق آنچه دانسته و درک کرده، سود بجويد؛ چهار. صراط مستقيمي که راه روشن است و در شريعت آمده است، بپيمايد و از انحراف و خروج از آن بپرهيزد (بحرانی، 1362: ج3، ص242).
صدر المتألهين نمونهاي از اهل بصيرت را اينگونه معرفي ميكند:
اعلم أن من الناس من يري بعين البصيرة أمور الآخرة و أحوالها و يحضر عنده شهود الجنة و أهلها قبل قيام الساعة فلا يحتاج في معاينة ذلك العالم و بروز الحقائق له إلي حصول الموت الطبيعي لزوال الحجب عن وجه قلبه و عين بصيرته فحالهم قبل الموت كحال غيرهم بعد الموت (ملاصدرا، 1981: ج9، ص282) .
اين گونه افراد در هر عصر و زماني وجود داشتهاند و خداوند بر اثر دوري ايشان از معاصي، پردهها را از چشمانشان کنار زد.
در روايتي از امير مؤمنان علي 7 آمده است:
الناظرُ بالقلب العاملُ بالبصر، يکونُ مبتدأُ عملِه أن يعلمَ أعَمَلُهُ عليه أم له؛ کسي که با دل ميبيند و با بينش عمل ميکند؛ پيش از آن که عمل کند، ميانديشد که آيا عمل او به زيان اوست يا به سودش (شريف رضی، 1414: خطبه154).
نتیجه گيري
بیان ويژگیها و شاخصهای یاوران امام مهدی 4، دارای هندسهای نظاممند است که میتوان با استفاده از روایاتی که جنبه توضیحی و تفسیری دارند، به آن هندسه دست یافت. در میان شاخصهای یاوران امام زمان 4 شاخص بصیرت نقش محوری دارد؛ زیرا لسان روایات «بصیرت» را به عنوان معیار و میزان سنجه مؤمن و اعمالش معرفی كرده است. به فرموده امیرمؤمنان، علی 7: بصيرت اولين شعبههاي يقين است. اگر بصيرت نباشد، ساير شبعههاي يقين نيز تحقق نيافته و ايمان به تمام نرسـد. از بررسي عميق روایات میتـوان دانست شاخصـههای بصیرت یاوران حضرت مهدی 4، دارای سه محور اصلی است: «خشيت فقط از خدا»؛ «پیروی محض از امام زمان 4» و «دوام بصیرت». چگونگی دستیابی به چنین بصیرتی در روایتی از امیرمؤمنان، علی 7 بیان گردیده است. از بررسی دقیق روایت مربوط میتوان دانست بصیرت دارای فرایندی است و بصیر کسی است که همه مراحل مربوط به فرایند بصیرت را طی کند تا با بهرهگیری از وجود خویش و شناخت کافی و عمیق از ارتباط بین خود، خدا و مردم و از رهگذر تفکر و عبرت اندوزی، به روشن بینی مبتنی بر شناخت همراه باور قلبی دست یابد. چنین کسی میتواند در زمره یاوران امام زمان 4 باشد و آگاهانه و از روی بصیرت کارکردهای لازم را در جریان حکومت حضرت مهدی 4 داشته باشد.
منابع
قرآن کریم.
ابن دريد، محمد بن حسن، (1995م). جمهرة اللغة، بيروت، دارالعلم للملايين.
ابن سيده، علي بن اسماعيل (1421ق). المحكم و المحيط الأعظم، بيروت، دار الكتب العلمية.
ابن شعبه حراني، حسن بن علي (1404 ق). تحف العقول عن آل الرسول6، قم، جامعه مدرسين.
ابن طاووس، على بن موسى (1375ش). كشف المحجة، لثمرة المهجة - قم، بوستان کتاب.
ابن فارس، احمد بن فارس (1404ق). معجم مقاييس اللغه، قم، مکتبة الاعلام الاسلامي.
ابن مشهدي، محمد بن جعفر (1419 ق). المزار الكبير، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
ازهري، محمد بن احمد (1421 ق). تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
بحراني، ميثم بن علي بن ميثم (1362). شرح نهج البلاغه، بيجا، دفتر نشر الکتاب.
بلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (1417 ق). جمل من انساب الأشراف، بيروت، دار الفكر.
بهاء الدين نيلى نجفى ، على بن عبد الكريم (1426ق). سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان 4، قم ، دلیل ما.
تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد (1410 ق). غرر الحكم و درر الكلم، بينا، قم.
ثقفي تهراني، محمد (1398 ق). تفسير روان جاويد، تهران، انتشارات برهان.
جوادي آملي، عبدالله (1388). نسيم انديشه (دفتر سوم)، قم، اسراء.
جوهري، اسماعيل بن حماد (1376 ق). الصحاح(تاج اللغة و صحاح العربية)، بيروت، دارالعلم للملايين.
حسيني همداني نجفي، محمد (1363ش). درخشان پرتوي از اصول كافي، قم، چاپخانه علميه قم.
دهخدا، علي اکبر (1377). لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1412 ق). مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم.
سيد باقر الحسيني، سيد جعفر (1392). شرح مفردات نهج البلاغه، قم، بوستان کتاب.
سیزدهمین همایش دکترین مهدویت (1396). کمیسیون تخصصی دانشگاه معارف اسلامی، قم، مدرسه امام کاظم7.
شريف الرضي ، محمّد بن حسين (1414ق). نهج البلاغة، قم، هجرت.
صاحب، اسماعيل بن عباد (1414 ق). المحيط في اللغة، بيروت، عالم الکتب.
صدر الدين شيرازي، محمد بن ابراهيم (1383 ش). شرح أصول الكافي (صدرا)، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
ــــــــــــــــــ (1981 م). الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، بيروت، دار احياء التراث.
طباطبایی، محمد حسين (1390 ق). الميزان في تفسير القرآن، ، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
طبرسي، احمد بن علي (1403 ق). الإحتجاج علي أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضي.
طوسى، محمد بن الحسن (1411 ق). مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعة.
علم الهدي، محمد باقر، و ديگران (1379). البصيرة و العمي في کلام الباري و اولي النهي، تهران، ميقات.
فراهيدي، خليل بن احمد (1409 ق). كتاب العين، قم، نشر هجرت.
فيومي، احمد بن محمد (1414 ق). المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، قم، مؤسسه دارالهجرة.
كلينى، محمد بن يعقوب (1407 ق). الكافي، تهران، الإسلامية.
مازندرانى، محمد صالح بن احمد (1382 ق). شرح الكافي-الأصول و الروضة، تهران، المكتبة الإسلامية.
مجلسی، محمّدباقر (1403ق). بحارالانوار، مصحّح : جمعی از محققان ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی.
محلي جلال الدين، جلال الدين سيوطي (1416 ق). تفسير الجلالين، بيروت، مؤسسه النور للمطبوعات.
مصباح يزدي، محمد تقي (1376). قرآن شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني;.
مصطفوي، حسن (1430 ق). التحقيق في کلمات القرآن الکريم، بيروت، قاهره، لندن، دارالکتب العلمية.
مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413 ق). النکت الاعتقاديه، قم، مجمع جهاني اهل بيت:.
مکارم شيرازي، ناصر و همکاران (1375). پيام امام شرح تازه و جامعي بر نهج البلاغه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
منسوب به علي بن موسي، امام هشتم7 (1406 ق). الفقه المنسوب إلي الإمام الرضا7، مشهد، مؤسسة آلالبيت:.
[1] . تعریف از نگارنده است.
نویسنده:
محمدهادي منصوری