رويکرد استراتژيک به ظهور بخش اول

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 28 - 55 دقیقه)

چكيده
استراتژي به معناي بسيج همه امكانات و تغيير دادن شرايط در جهت مناسب براي رسيدن به يك هدف اساسي است. بين قريب به دو هزار روايت، درباره آخر الزمان، رواياتي وجود دارد كه براي چنين غايتي بيان شده‌اند. سيره استراتژي سازي نيز توسط پيامبران و امامان در قرآن و سنت به خوبي برملا شده است؛ ولي درك استراتژيك از اين اخبار، دو پيش نياز دارد.
اول، نيازهاي فكري فرهنگي مثل جمع بين اعتقاد به تقدير علمي و عيني خداوند با زمينه‌سازي براي مواجهه با فردا يا درك فلسفه تاريخي از ظهور و ناگهاني و اعجازي نديدن آن و هم ترويج معناي استراتژيك انتظار مقابل انتظار شعري و فردي.
دوم، نيازهاي متولوژيك و استنباطي است. براي استراتژي سازي، اول نياز است مختصات ظهور را كشف كنيم و دوم بر اساس آن، با متد درست، خلق استراتژي كنيم.
از اين رو تنظيم چارچوبه‌اي كلامي ـ تفسيري براي گردآوري اخبار آخرالزمان و هم چارچوبه‌اي درست براي داوري درباره اين اخبار نيازهاي جدي است كه به برخي اشاره مي‌شود. با طي اين دو گام، مي‌توانيم نمايي درست از مختصات متفاوت آخر الزمان و ظهور به دست آوريم كه با توجه به امكانات مي‌توانيم بر اساس آن‌ها دست به خلق استراتژي بزنيم. استراتژي‌ها خود دو قسمند: قسمي كه پاسخگوي نياز امروز هم هستند و قسمي كه فقط فردا نگرند.
درك واضح از مختصات فردا به علاوه اطلاع از امكانات و موقعيت بالقوه و بالفعل در كنار لحاظ علائم و نشانه‌هاي نصب شده در اخبار نشانه گذار از وضع موجود تا مطلوب به علاوه ضوابط شريعت چارچوبه خلق استراتژي‌ها هستند.
تدارك و شيوع استراتژي مناسب، قطعا از مصاديق زمينه‌سازي و تعجيل ظهور ولي مطلق خداوند خواهد بود.
كليد واژه‌ها: استراتژي، فرج، انتظار، مختصات ظهور و اخبار نشان‌گذار.
1. استراتژي براي ظهور
در روايات اسلامي مربوط به آخر الزمان، از جمله از (ممهدون) و زمينه‌سازان سخن رفته است. پيامبر اعظم(ص) فرمود: از مشرق زمين مردمي قيام مي‌كنند و زمينه‌سازي براي حكومت امام مهدي(عج) خواهند نمود.1
تهيه مقدمات براي سيطره و حاكميت و ظهور حضرت صاحب الزمان لاجرم داراي برنامه و استراتژي خواهد بود كه از قضا حكمت روايات بسيار درباره آخر الزمان حوادث قبل از ظهور را روشن مي‌كند.
1-1. جهت صدور اخبار آخرالزمان
قريب به دو هزار روايت در مهدويت و آخرالزمان از زبان معصومان(ع) در موسوعه‌ها جمع‌آوري شده است.2 با تورقي ساده، سهم بزرگي از اين مجموعه را درباره مشخصات و مختصات آخرالزمان، ظهور و پس از ظهور مي‌يابيم. سوال اساسي اين است كه اين همه اخبار براي چيست؟ ترسيم دوران پيش از ظهور از جنبه‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... موقعيت جبهة حق و باطل در هنگام ظهور و مختصات ظهور و تصوير پس از ظهور با اين بسط و گسترش به چه منظور است؟! اگر فقط براي اميد بخشيدن يا باوراندن قطعيت آن و مانند اين‌ها بود، با جملاتي كوتاه اما مكرر مثل يملا الارض قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا نيز به دست آمده است و اين همه باز كاوي در زواياي زندگي بشر را نمي‌خواست. به علاوه چه بسا اين همه تنوع در عبارات و حوادث متفاوت و ... مخل به آن جلوه نمايد. سوال وقتي جدي‌تر مي‌شود كه مي‌بينيم نحوي ديگر از استفاده از روايات به نام توقيت را خود معصومان(ع) در ضمن همين روايات به طور حتمي و قطعي محكم سد كرده‌اند. دسته‌اي از روايات، با مضمون مشترك وقت گذاران دروغ مي‌گويند در اين مجموعه بزرگ روايي قرار گرفته است. اگر از اين پيش گويي‌ها و اخبار و اوصاف نمي‌توان وقت ظهور را به دست آورد و صرفا هم براي اميد و قطعيت صادر نشده‌اند ـ به ويژه كه به ادله متفاوت، معتقديم از ناحيه معصوم(ع) فعل لغو سر نمي‌زند ـ اين سوال بيشتر آشكار مي‌شود كه جهت صدور اين روايت چيست؟
در يك تقسيم بندي اولي، اين بخش از روايات مهدويت (يعني اخبار آخر الزمان) را مي‌توان به دو بخش تقسيم كرد: اخبار نشانه گذار و اخبار استراتژيك.
الف. اخبار نشانه گذار
اخبار نشانه گذار كه اغلب سياق پيشگويي دارند، رواياتي هستند كه براي نشانه گذاري مسير حق و باطل صادر شده‌اند. اين مطلب از گذشته سابقه داشته است، براي نمونه وقتي عمار در ساخت مسجد نبوي مي‌كوشيد و برخي راحت طلبان بر او سنگ بيشتر بار مي‌كردند، در جواب كسي كه گفت: (اين گونه عمار را مي‌كشيد!‌) پيامبر(ص) فرمود: (عمار را قوم طاغي مي‌كشند). از آن پس عمار پرچم شد و نشانه. هر جا عمار شمشير مي‌زد، فرد مقابل او طاغي قلمداد مي‌شد يا وقتي پيامبر(ص) عايشه را از سگ‌هاي حوأب بيم داد، سگ‌ها نشانه‌اي شدند براي جريان باطلي كه عايشه در آن بود. در اخبار آخرالزمان نيز اين اخبار نشانه گذار را مي‌توان يافت. برخي اخبار كه نشانه‌هاي حتمي ظهور را مي‌شمارد، داراي اين كاربري اند؛ براي مثال ادعاي مهدويت قبل از صيحه آسماني محكوم به كذب است؛ چون موعود واقعي نشانه گذاري شده است.
ب: اخبار استراتژيك
بخش قابل توجهي از اين اخبار كاربري بالاتري دارند و آن استراتژي سازي است. استراتژي strategy)) از strategia در زبان يوناني به معناي سرداري يا سپه‌سالاري است.
Strategos (= سردار) در اصل اصطلاحي است نظامي، به معناي سنجيدن وضع خود و حريف و طرح نقشه براي روبرو شدن با حريف در مناسب‌ترين وضع.3 اما اين جا به معناي بسيج همة امكانات و دارايي‌ها و استعداد‌ها در مسيري خاص براي هدفي خاص مي‌باشد. منظور از استراتژي در اين جا، اين است كه با توجه به هدفي خاص كه از سوي خبر غيبي به دست آمده است، امكانات را بسيج كنيم؛ همان طور كه يوسف صديق چنين كرد. روياي شاه وقتي نزد او صادق جلوه مي‌كند و مي‌فهمد هفت سال پس از اين قحطي در پيش است؛ از اين خبر استراتژي مي‌سازد و از شاه مي‌خواهد او را خزانه دار كند و هفت سال بكارند و ذخيره كنند.4
اين مطلب در خرد و كلان مطرح است، براي نمونه به حسب روايات پس از ظهور، امام عصر(عج) گنبد و مناره مساجد را ويران كرده، مساجد را مثل زمان پيامبر اكرم(ص) بنا مي‌كند.5 به فرض صحت صدور و دلالت اين روايات، انسان خيّري را فرض كنيد كه مي‌خواهد براي مسلمانان وقف كند. علي القاعده آرزويش اين است كه مسجد او تا ظهور امام عصر(عج) بلكه تا قيامت برپا باشد و ياران حضرت در آن نماز بگزارند. وي اگر اين خبر را شنيد، آيا هزينه خود را خرج چيزي مي‌كند كه به دست امام عصر(عج) ويران شود؟ آيا اين خبر از زخارف مساجد و معماري اضافي آن‌ها نكاسته و بر توجه به طرحي براي اداره و رونق آن نمي‌افزايد؟! اين نمونه‌اي از كاربري استراتژيك از اخبار آينده است.
1-2. سيره استراتژي سازي از اخبار عيني
قرآن، ضمن بيان سيره انبيا از اين واقعيت نيز پرده بر مي‌دارد. غير از آنچه درباره حضرت يوسف گذشت از كشتي سازي نوح در بيابان بي آب كه مبتني بر خبر غيبي بود، و نيز از اعمال چند گانه خضر نبي در سوره كهف و ... مي‌توان مثال آورد كه چگونه داشتن معلومي از غيب، منجر به برنامه ريزي‌اي خاص براي آينده مي‌شود. با مثال آوردن از خضر، ممكن است اين خلط صورت گيرد كه او يك استثنا بود و حتي ساير اولياء مكلف نبوده‌اند بر اساس علم غيب خود عمل نمايند و مثلا قصاص قبل از جرم كنند؛ اما بين اين مطلب و برنامه ريزي و اخذ تصميم و استراتژي سازي مبتني بر اخبار غيبي از آينده، فارق جدي وجود دارد. علم غيب به آينده، تكليف انسان به ظاهر در اكنون را تغيير نمي‌دهد؛ لذا مثلا سيد الشهدا(ع) بر خلاف علم پيشين بر بيعت شكني كوفيان به حسب ظاهر، حجت برايش تمام است و بايد به آن بيعت ظاهري توجه كند و به سمت كوفه برود؛ اما اين منافاتي ندارد كه براي آينده‌اي كه در راه است با توجه به آن علم غيب، برنامه‌اي بريزد؛ از اين رو صلح امام مجتبي(ع) در روايت به عمل خضر در شكستن كشتي آن خانواده فقير تشبيه شده است؛6 در حالي كه مي‌دانيم امام حسن(ع)مثل خضر به عمل به باطن مأمور نبوده است؛ ولي وظيفه او در حال و ظاهر يك چيز است و وظيفه او در قبال فردا و باطن چيز ديگر. پس به حسب ظاهر براي صلح حجت كافي وجود دارد و مي‌پذيرد؛ در حالي كه با چشم ديگر، فردا را مي‌بيند و اين صلح را مقدمه قيام حسيني قرار مي‌دهد.
يكي از مثال‌هاي عالي براي زمينه‌سازي و استراتژي داشتن براي پديده‌اي در آينده، تمهيدات الهي و استراتژي ابراهيمي براي بعثت خاتم الانبياء در مكه است، ابراهيم(ع) پدر اديان توحيدي است، به وعده الهي قرار است نبوت و امامت در نسل و ذريه او باشد. از او دو فرزند (اسحاق و اسماعيل) پديد مي‌آيد؛ و نبوت در شاخه اسحاقي دنبال مي‌شود. ابراهيم، در يك برنامه عجيب، هاجر و اسماعيل را به سرزمين بي آب و علف مكه مي‌آورد. آن جا كعبه را بنا مي‌كند، در حالي كه قبل و بعد از اين عمل تا قرون بعد، هم‌چنان بيت المقدس قبله است، آن جا دست به دعا بلند كرده و زبان راستگويي در آخرالزمان را از خدا مي‌خواهد7، اين دعاي پر رمز و رازي است: لسان صدق در آخر الزمان. خداوند كه وعده استخلاف بندگان صالح را توسط بني اسرائيل دنبال مي‌كرد و به آن‌ها فضيلت‌ها بخشيده بود، به علت نافرماني‌ها و عهد شكني، عهد خويش را از آن‌ها بر مي‌دارد. آخرين پيامبر خدا در اين قوم عيسي(ع) در آن‌ها احساس كفر مي‌كند و خداوند از جمله به او وعده مي‌دهد كه كافران از بني اسرائيل تا قيامت زبون و زير دست قرار گيرند.8
اگر فرداي تاريخ را نمي‌ديديم، كار خليل الرحمان در چند قرن قبل، عبث و لغو جلوه مي‌كرد؛ اما اين جا آن استراتژي (عمارت كعبه و قرار دادن نسل اسماعيل در آن جا) كار كرد خود را نشان مي‌دهد. نبوت از شاخه اسحاقي اش به شاخه اسماعيلي منتقل مي‌شود. با مدتي طولاني آخرين پيامبر الهي از نسل او در مكه ظهور مي‌كند كه لسان صدق توحيد ابراهيمي در آخرين، و هويت مستقل دين الهي را بر پا كرده و كعبه‌اي كه بناي ابراهيم است را قبله قرار مي‌دهد. اين نمونه‌اي از برنامه ريزي اخذ استراتژي با توجه به علم سابق الهي و سروش غيبي او براي آينده است. جالب اين كه غير از خليل خدا و اوصيايش، برخي دشمنان نيز با اطلاع از اخبار غيبي به مرصد اين بعثت، به آن جا كوچ كرده، حوادث بعثت آن نبي را رصد مي‌كنند؛ به طوري كه قرآن چند جا مي‌فرمايد: (يعرفونه كما يعرفون ابنائهم(9 (پيامبر را مي‌شناسد؛ همان گونه كه بچه هايشان را). چنين چيزي را در سيره امامان معصوم(ع) براي تمهيد مقدمات و اخذ استراتژي براي ظهور خاتم الاوصياء مي‌يابيم. يك نمونه از آن زمينه‌سازي، تأسيس شهر قم است. شهر قم كه هنگام فتوحات خلفا ويران شده بود، در سال 94 ق به دست اعراب قبيله اشعري بازسازي شد. آن قبايل مجبور شده بودند به علت عقايد شيعي خود كوفه را ترك كنند؛ بنابراين قم شعبه‌اي از جامعه شيعي اوليه كوفه و قديمي‌ترين پايگاه شيعه در ايران شد كه زماني طولاني در جايگاه يك منطقه كوچ نشين عربي، ماهيت خود را حفظ كرد. با دقت در روايات و دستورات اهل بيت مي‌بينيم، تاسيس اين چنيني قم يك استراتژي براي حفظ تشيع و زمينه‌سازي براي ظهور حضرت حجت(عج) است. اين كوچ به دستور امامان بوده و عالماني بزرگ مثل زكريا بن آدم بدان جا گمارده شده، حضرت فاطمه معصومه( هنگام بيماري در ساوه دستور انتقال به قم مي‌دهد (سال 201 ق) تا آن جا دفن شود. اين شهر، از عصر صادقين به اين سو، با تعابيري همچون آشيانه اهل بيت، حرم اهل بيت، مصون از گزند جبارين، و ديگر تعابيري اين چنيني تمجيد مي‌شود.
از بخش ديگر اخبار، اين استراتژي كشف مي‌شود؛ آن جا كه در وجه تسميه قم در زبان عربي به معناي (قيام كن) مي‌فرمايد: اهل آن با حضرت قائم(عج) قيام كرده، او را ياري مي‌كنند. در آخر الزمان، علم از كوفه كوچ مي‌كند و در شهري به نام قم سر در مي‌آورد و معدن علم و فضل مي‌شود؛ به طوري كه مستضعفي در دين در تمام زمين باقي نمي‌ماند و اين نزديك ظهور قائم ما است .10 پس احياء قم با تركيب شيعي و گماردن عالمان برجسته و تشويق خاصان شيعه به سكونت در آن، براي ساختن پايگاهي مهم در آخر الزمان است كه اگر از نگاه متجزي و بريده به روايات به نگاه جامع و مرتبط روي آوريم، به خوبي خود را هويدا مي‌كند. اصل توجه به اخبار غيبي و پيش گويي‌ها سابقه درازي دارد. وقتي خليفه دوم شام را فتح كرد، از جمله به تفحص درباره دجال پرداخت. آيت الله العظمي حكيم هم از امام موسي صدر خواست تا در سوريه درباره سفياني تحقيق كند11. عجيب اين كه اين گونه كارها در چشم مي‌آيد؛ اما مواجهه استراتژيك برخي بزرگان دين با اخبار آخر الزمان به چشم نيامده و هرگز تئوريزه نشده‌اند. حكم ميرزاي شيرازي درباره تحريم تنباكو، يك مواجهه كاملا استراتژيك است كه ريشه در فردا نگري دارد. وي اولا به جاي واژگان فقهي واجب و حرام، از واژگان كلامي- اعتقادي استفاده مي‌كند. ثانيا مستقيما روي اعتقاد به مهدويت دست مي‌نهد. نه تنها نفرمود: اليوم استعمال توتون و تنباكو حرام و گناه نا بخشودني است، حتي نفرمود: استعمال آن، در حكم جنگ با اسلام و رسول الله است. بلكه فرمود: در حكم محاربه با امام زمان(عج) است. اين حكم يك پيش فرض كلامي تاريخي معلوم دارد. چه نسبتي بين تسلط اجنبي‌ها بر اقتصاد ايران شيعي با محاربه با امام عصر(عج) وجود دارد؟! پاسخ به اين پرسش، فراتر از تطبيق قاعده نفي سبيل بر مورد است و لاجرم موقعيت ايران شيعي در قبال نصرت حضرت ولي عصر(عج) را پيش مي‌آورد. همچنين وقتي امام خميني( مسئوولان جمهوري اسلامي را توجه مي‌دهد كه انقلاب ما، محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داري حضرت حجت ارواحنا فداه12 است. يك تبيين استراتژيك ارائه مي‌دهد، ايشان در ادامه مسئوولان را تكليف مي‌فرمايد: مسائل اقتصادي و مادي، اگر لحظه‌اي مسئوولان را از اين وظيفه‌اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت اسلامي تمام سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد، اين بدان معنا نيست كه آن‌ها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند.13
خطر بزرگ و خيانت سهمگين چيست؟ آيا در حد تخلف از قوانين راهنمايي حرام است؟ يا آن نگاه استراتژيك، اين وظيفه زمينه‌سازي را موجب شده و تخلف از آن خيانت به آرمان الهي و آرزوي اولياي الهي تلقي شده است. امروزه تئوريزه كردن اين نگاه يك ضرورت حياتي است.
1-3. دو بايسته مهم استراتژيك براي ظهور
براي يافتن استراتژي كار آمد براي تعامل با ظهور حضرت حجت(عج) بايد دو گام اصلي برداشت: اول، يافتن مختصات هم جانبه ظهور، باتوجه به اخبار معتبر معصومان(ع) . دوم استراتژي موثر، با نظر به اين مختصات از يك سو و نظر به امكانات بالفعل و بالقوه جهان اسلام ـ به خصوص تشيع ـ از سويي ديگر. گام برداشتن در چنين طريقي اگر به يك گفتمان تبديل شود و مورد توجه خبر نگاران و نخبگان جامعه اسلامي قرار گيرد، بركات فراواني را براي حال و آينده جامعه خواهد داشت. مختصات ظهور و پسا ظهور، كشف سيماي جهان پيش رواست، از اين رو مترقي و پيشرفته بودن هر فكر و جريان و ايده‌اي متناسب با موقعيت آن فكر و جريان با جهان پيش رو خواهد بود. اين نظام، ارزش گذاري اجتماعي و اقبال و ادبارهاي عمومي را عوض خواهد كرد. كمترين بهره چنين ارزش گذاري‌اي، در آمدن از غرب زدگي مزمن جهان اسلام و بي ارزش شدن آرمان‌هاي ارتجاعي يا اكنون زده روشن فكري مي‌باشد كه اين خود هويت و استقلال ملي ـ مذهبي را در پي خواهد داشت. از باب تعرف الاشياء باضدادها به يك مثال عيني در تاريخ معاصران توجه كنيد: بيش از دويست سال است كه ايرانيان با تمدن غرب آشنايند. در تمام اين دويست سال هر جريان و جنبشي اجتماعي ـ سياسي در پي اخذ اين تمدن و تمسك به آن بوده است.اين جريان تاريخي، يك طيف به حساب آمده است و در نتيجه، شدت و ضعف غرب زدگي در آن‌ها به يك ميزان نبوده و بالتبع قرائت‌ها و مدل‌هاي اعتصام و تمسك به غرب نيز در اين دو قرن متفاوت بوده است؛ اما اين واضح است كه در دهه‌هاي معاصر در نوبت‌هايي اين جريان به مطالبه‌اي اجتماعي ـ سياسي بدل شده است. و در هر دوره‌اي، همه سرمايه‌هاي ملي ـ معنوي را به خود مشغول كرده است (چه در جانب اثبات چه در جانب نفي).
وقتي تنها راه پيشرفت و ترقي، رسيدن به اتوپياي غرب قلمداد شده و اين نيز از لايه‌هاي فكري ـ فرهنگي به لايه‌هاي اجتماعي ـ سياسي جامعه كشيده شود، به يك مطالبه اجتماعي تبديل مي‌شود و هزينه‌هاي بسيار مي‌طلبد. ادبيات و هنر، از آن تأثير مي‌گيرد؛ به طوري كه از آن پس، فيلم‌ها، رمان‌ها و ترانه‌ها، آرمان دمكراسي ليبرال و لوازمش گوهر مقصودشان مي‌شود. اصلاحات سياسي در ساختار قدرت و نهادهاي مدني شعار مي‌گردد؛ براي نمونه برخلاف ده‌ها مشكل معيشتي مردم، آمار استاندارد هر ده نفر، يك روزنامه دنبال مي‌شود. حتي تمرين دمكراسي به مدارس راه مي‌يابد و يك برنامه ملي مي‌گردد. همه لوازم دمكراسي ليبرال در اقتصاد و حقوق و سياست تئوريزه مي‌شود و از همه بدتر، با معيار قرار دادن مدرنيزم و آرمان جديد، دست به پيرايش دين مي‌زند و قرائاتي متناسب با مدرنيزم از دين عرضه مي‌شود. متد‌ها و مدل‌هايي مثل قبض و بسط تئوريك شريعت، هرمنوتيك كتاب و سنت، وحدت متعالي اديان، اجتهاد مدرن و ... براي آشنايان به اين جريان شناخته شده است. حال اگر گفتمان مهدويت، در جايگاه يك رويكرد اجتماعي- فرهنگي نه صرفا كلامي- تاريخي يا فردي- معنوي بر جامعه سايه اندازد و در پرتو آن، مختصات جهان پيش رو يافته شود، آيا چنين تزهايي مترقي و رو به جلو و پيشرفته تلقي مي‌شوند؟ آيا تمدني كه در سطح كلان دارد دوران اضمحلال خود را طي مي‌كند، اتوپيا و آرمان بخشي از جامعه شيعي قرار مي‌گيرد و بهترين استعدادها و امكانات را صرف خود مي‌نمايد؟ در گفتمان مهدويت، به جاي تمرين دمكراسي (اين شرك مشاع و ظلم بالسوية) عدالت خواهي به دانش آموزان مي‌باورانيم، به جاي حقوق اومانيستي بشر، تكاليف الهي و اخلاق اسلامي مورد مطالبه مردمان مي‌گردد و هنر و ادبيات و آموزش و پرورش و حقوق و سياست و اقتصاد همه از جهان پيش رو تأثير مي‌گيرد و در يك كلام، به جاي عصري كردن دين، به ديني كردن عصر، كه در آينه فردا هويدا است، كمر مي‌بنديم.
2. پيش نياز‌هاي فكري ـ فرهنگي
شايع شدن گفتمان مهدويت بين سطوح فكري جامعه و توجه استراتژيك به اخبار غيبي آخر الزمان، يك بستر فرهنگي مناسب مي‌خواهد. برخي رسوبات غلط فرهنگي، تلقي‌هاي اشتباه ديني يا عادات بد مي‌تواند موانعي براي جلوگيري از پيدايش اين بستر فرهنگي باشد. اين جا به چند پيش نياز فكري ـ فرهنگي مهم‌تر در اين باره مي‌پردازيم:
2-1. جمع بين اعتقاد به تقدير علمي و عيني خداوند با زمينه‌سازي
بي ترديد از دير زمان وفاق بين فاعليت تام الهي و اختيار انساني و هم جمع بين تقدير و قضاي الهي با برنامه ريزي و تدبير انساني، دغدغه دينداران بوده است. حتي براي عموم مردم، گاه اين مسأله به شكل سوال و گاه شبهه درآمده و ذهن متكلمان و فيلسوفان بسياري را به خود مشغول كرده است. از طرفي درك تفصيلي مطلب حق (امر بين الامرين) دركي آسان و زودرس نيست. از سوي ديگر، اهل ايمان، معمولا، تفكر تفويضي را لايق ايمان نمي‌يابد؛ پس لاجرم قاطبه مردم به تفكر جبري نزديك ترند؛ به ويژه كه در جهان اسلام، تفكر اشعري با رويكرد جبرگرايانه بيشتر از معتزلي بين عموم مردم شايع شده و در سطوح فرهنگ راه يافته است. در زندگي معمولي (هم در ساخت فردي و هم اجتماعي و هم كلان) كه افراد و سياست مداران از جنبه فعاليت تام الهي و تقدير علمي و عيني جهان توسط خداوند، غفلت دارند، برنامه ريزي و تدابير كوچك و بزرگ براي فرد و جامعه به راحتي شكل مي‌گيرد، اما مشكل پروژه استراتژي براي ظهور اين است كه لنگه ديگرش بر همان بعد مغفول تكيه دارد و مي‌خواهد به تقدير علمي و عيني جهان و فاعليت تام الهي توجه داده و مبتني بر آن كه در اخبار غيبي انعكاس يافته است، به برنامه ريزي براي فردا و خلق استراتژي براي ظهور دست بزند. اگر بگوييم همين معضل، نقش عمده‌اي در عدم استفاده استراتژي از اخبار آخر الزمان داشته است، اغراق نكرده ايم، چون چنين جايگاهي براي استراتژي سازي براي ظهور موجب مي‌شود بحث از قضا و قدر و اختيار، از حاشيه به متن بيايد و كاربران را وارد چالش كند. صورت كلامي ـ فلسفي دادن به اين چالش به طور خلاصه اين چنين است: در خلق استراتژي‌ها براي فردا بر اساس اخبار غيبي دنبال چه هستيم؟ لابد دنبال آماده شدن براي ياري حق و جلوگيري از دشمنان در دشمني و مانند آن هستيم. اين، از دو حال خارج نيست: يا موفق مي‌شويم يا نمي‌شويم و هر دو باطل است، بدين بيان: جلوه موفقيت اين است كه مثلا خود را قبل از خروج دجال براي فتنه او آماده كنيم و مراقبت‌هايي نماييم، تا سفياني ناكام بماند و . نتيجه اين موفقيت، به عقب افتادن ظهور است؛ چون اتفاق دجال و فتنه اش بايد بيفتد. به عقب افتادن ظهور هم نقض غرض ما است؛ چون منظور از استراتژي‌ها و زمينه‌سازي‌ها جلو انداختن ظهور بود، نه تاخير آن، اما اگر موفق نشويم (يعني برخلاف برنامه ريزي و تلاش، نتيجه همان بشود و آن فتنه بيايد و تخريب هايش را به بار نهد و ...) در اين صورت كار عبث و لغوي انجام داده‌ايم و فكر و عمل و سرمايه‌هاي بسياري را بدون نتيجه هزينه كرده ايم؛ پس استراتژي‌سازي مبتني بر اخبار غيبي كه حاكي از تقدير الهي است، يا به نقض غرض يا به لغو و عبث مي‌انجامد. اين، برداشتي غلط از سنت تقدير الهي و زمينه‌سازي انساني است. واقعا مي‌توان موفق شد و هيچ نقض غرضي هم رخ ندهد، بلكه ظهور كما وكيفا جلو افتد، بدين بيان:
الف. برنامه ريزي و تدابير انساني از سوي دوست و دشمن به مثابه ماده (به معناي فلسفي) براي پذيرش صورت (قضاي الهي) از جانب خداوند است. صورت، همان ظهور و مواجهه نهايي حق و باطل و فرجام خاص آن است كه انشاء‌الهي است. ماده يعني برآيند همه تلاش‌هاي خوبان و بدان كه ظرف و محل پذيرش اين صورت و موضوع فاعليت تام الهي است.
ب. اعتقاد به بداء الهي، يعني امكان تغيير در كم و كيف ظهور، بدين معنا كه وقت و زماني كه در لوح محو و اثبات براي ظهور مقرر شده، قابل تغيير و عقب و جلو افتادن است. غير از وقت، موقعيت جناح حق و باطل، ميزان قدرت ياري و دشمني نيز تغيير ناپذير نيست و قابليت شدت و ضعف دارد؛ از اين‌رو، دو نتيجه مهم در فرازهاي بعد به دست مي‌آيد.
ج. يك سوي زمينه‌سازي، متوجه ياري امام(ع) است. در اين سو، فعاليت ما كه به مثابه ماده ظهور است، دست كم مي‌تواند به تعجيل ظهور، يعني بداء در كم ظهور بيانجامد. اضافه صورت ظهور از سوي خداوند، نيازمند پيدايش نصابي از ياري و محافظت در خوبان است. اگر آن نصاب زودتر حاصل شود، از اين حيث ظهور تسريع مي‌شود و اگر نه، به تاخير مي‌افتد. در واقعيت عيني نيز مي‌دانيم ظهور موسي بن عمران براي نجات بني اسرائيل به سبب تلاش آنها چهارصد سال تعجيل شد و فرج آل محمد(ع) تاكنون چند بار به تاخير افتاده است. اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) روايت مي‌كند: اين امر وقت معيني داشت و آن سال 140 بود؛ اما شما افشا كرديد و خداوند آن را تاخير انداخت.14 از اين رو خلق استراتژي براي تامين نصاب (هر چه باشد) يك تكليف، براي منتظران است؛ پس آنچه به تربيت عمومي شيعه و در نتيجه زودتر حاضر شدن افراد اصلي و كليدي كه به عدد لشكريان بدر هستند، و هم كار‌هايي كه به تسريع تشكيل پرچم‌هاي هدايت و ياري در يمن و ... شود (اگر نصاب ظهور باشد) مي‌تواند باعث تعجيل ظهور گردد.
د. سوي ديگر زمينه‌سازي، شناسايي و آمادگي در مقابله با فتنه دشمنان امام عصر(ع) است كه اين هم با لازمه ديگر بدا منطبق مي‌شود. از ديگر لوازم بدا اين بود كه قدرت بالفعل دشمني دشمن در حين ظهور نيز قابل تغيير است؛ براي نمونه سفياني يك قدر معين و غير قابل تغيير از قدرت مخاصمه با حضرت حجت(ع) ندارد. آمادگي قبلي ياران مي‌تواند از اين قدرت بكاهد و كمي آمادگي آن‌ها ـ برخلاف تامين نصاب و بالتبع رخ دادن ظهور ـ مي‌تواند مشقت‌‌هاي بيشتري براي جنود حق در حين ظهور و پس از آن داشته باشد (دقت شود). فرق بين اين مطلب با فراز قبل اين است كه حدي خاص از دشمني و جحود و هم دوستي و خلوص، نصاب رخ دادن ظهور در تقدير الهي است. اين جا بدا در وقت ظهور (كمّ ظهور) قابل تصور است. علم تفصيلي به ميزان ـ به ويژه به مصداق اين نصاب ـ آن قدر كه به تعيين وقت ظهور بيانجامد در دست ما نيست، از اين رو تعيين وقت (توقيت) و برنامه ريزي براي ظهور در وقت معين صورت نمي‌پذيرد و ممنوع شده است. اما غير از نصاب در ماده (دوست و دشمن) براي پذيرفتن نشئه ظهور، كمال و نقصي بالاتر از حد نصاب هم تصور دارد. از ديگر لوازم بدا، تغيير در اين كيفيت است؛ براي مثال خروج سفياني با ميزاني از دشمني، لازمه ظهور است. عبد الملك بن اعين گويد: نزد امام باقر(ع) سخن از قائم به ميان آمد. من گفتم: اميدوارم ظهور او نزديك باشد و سفياني در كار نباشد. امام فرمود: به خدا قسم او حتمي است و چاره‌اي از آمدن او نيست.15 اما اين كه قدرت دشمني او و ابزار و امكانات دشمني او چقدر باشد، چيز ثابت و غير قابل تغييري نيست و همين، موجب مي‌شود دست ياران براي برنامه ريزي و استراتژي براي كاهش قدرت دشمني او و هم ساير فتنه‌ها باز باشد؛ از اين رو استراتژي‌هاي كارآمد در كم و كيف ظهور دخيل‌اند نه اينكه لغو و ناموفق باشند و به نقض غرض بيانجامد.
ه‍. تنظير كارآمد استراتژي‌ها درباره ظهور با تدابير شخصي: در روايات باب بدا روايات زيادي داريم كه تدابير و رفتارهايي خاص از سوي بنده موجب تغيير زمان مرگ او (برخلاف تقدير شدنش) شده است؛ براي نمونه در روايت است كه مردي كه از عمرش جز سه سال باقي نمانده بود، با صله رحم عمرش به 33 سال كشيده شد و برعكس، كسي كه 33 سال از عمرش باقي بود، با قطع رحم به عدد 3 سال يا كمتر كاهش يافت.16 اين بدا در كميت عمر است، اما تدبير و رفتار‌هاي انساني در كيفيت عمر هم تأثير مي‌كند و مرگ و حيات خوب و بد را منجر مي‌شود؛ براي نمونه امام باقر(ع) فرمود: هيچ انساني نيست كه پيش روي مومني از او بدگويي كند و طعنه زند، مگر اين كه به بدترين شكل مي‌ميرد.17 از اين نمونه در روايات ما بسيار زياد است. به خوبي مي‌بينيد رفتاري كميت مرگ و حيات را تغيير مي‌دهد و رفتاري كيفيت آن را. همين مسأله در سطح كلان نيز كه باز حوزه عمل بدا است رخ مي‌دهد. ابوحمزه ثمالي گويد به امام باقر(ع) عرض كردم: امام علي(ع) مكرر مي‌فرموده است: تا سال هفتاد بلا است و پس از هفتاد رخا و گشايش؛ اما سال هفتاد گذشت و رخايي ديده نشده.! امام باقر(ع) فرمود: اي ثابت! خداوند وقت اين امر [رخا و گشايش] را سال هفتاد معين كرده بود؛ پس وقتي امام حسين(ع) كشته شد؛ غضب خداوند بر اهل زمين شدت گرفت؛ پس به سال 140 تاخيرش انداخت. ما آن را براي شما گفتيم و شما افشا كرديد و كشف سر ما نموديد؛ پس خداوند باز به تاخير انداخت و ديگر برايش وقتي مشخص نكرد. سپس آيه (يمحو الله ما يشاء و يثبت) [آيه بداء] را تلاوت فرمود.18
2-2. درك فلسفه تاريخي از ظهور
يكي ديگر از شاخصه‌هايي كه بستر فرهنگي براي زمينه‌سازي و خلق استراتژي درباره ظهور را فراهم مي‌كند، درك فلسفه تاريخي از ظهور است. در مقابل، خرق عادت ديدن اصل ظهور و خلق الساعة دانستن مختصات آن از يك سو، و هر اقدام مرتبط با ظهور را ـ از باب عجله در ظهور ـ محكوم به هلاكت دانستن از سوي ديگر مانع اين گفتمان مي‌باشد. چنين تلقي‌اي محصول برداشت متجزي و ناقص از دو دسته روايت است:
روايات دسته اول: رواياتي كه ظهور را ناگهاني و بغتة معرفي مي‌كند.
به پيامبر عرض شد: اي رسول خدا! آن قائم كه از نسل شما است، چه وقت ظهور مي‌كند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او، مانند قيامت است. تنها خداست كه چون زمانش فرا رسد، آشكارش مي‌سازد. فرا رسيدن آن، بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است، جز به ناگهان بر شما نيايد.19و20
امام باقر(ع) در تفسير آيه (هل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة و هم لا يشعرون(21؛ آيا چشم به راه چيزي جز آن ساعتند كه ناگاه و بي خبرشان بيايد. مي‌فرمايد: مراد از ساعت، ساعت قيام قائم است كه ناگهان برايشان بيايد.22 ناگهاني بودن ظهور يعني غافل گير كننده بودن آن و غافل گير شدن، با تأثير گذاشتن در آن و نقش آفريني در آن، ناسازگار است.
روايات دسته دوم: رواياتي كه مردم را از عجله در ظهور نهي مي‌كند.
ذيل آيه (أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ(‌23؛ به زودي وعده خداوند تحقق خواهد يافت پس خواهان شتاب در تحقق اين وعده نباشيد. فرموده اند: منظور از اين امر، امر [ قائم] ماست كه همان امر خداوند ـ عزوجل ـ مي‌باشد؛ پس نبايد به سوي آن تعجيل شود.24
عبدالله بن كثير گويد: نزد حضرت صادق(ع) بودم كه مهزم بر ايشان وارد و گفت: (فدايت شوم! مرا درباره اين امري كه منتظر آنيم، آگاه سازكه چه زماني است؟). حضرت پاسخ فرمودند: (‌اي مهزم! وقت نمايان، دروغ مي‌گويند و آنان كه عجله مي‌كنند، هلاك مي‌شوند و آنان كه تسليم باشند، نجات مي‌يابند.25
معناي سخن امام اين است كه وقتش نزد خدا است، شما تسليم باشيد ؛ اما اگر بخواهيد با اقدام خويش آن را جلو بيندازيد، از مصداق عجله و موجب هلاكت است.
ج. تجارب تاريخي نا موفق، اين رسوب ذهني را متراكم‌تر كرده است. غير از تجارب ادعاي مهدويت يا توقيت كه رسوا شده است، برخي جنبش‌ها و قيام‌ها زمينه‌ساز ظهور معرفي شده‌اند كه هرگز به سرانجام ظهور نرسيده‌اند. نهضت سربداران يا حكومت صفويه، نمونه نزديك ما است. حجم اين جنبش‌ها از زمان معاصر معصومان(ع) تا كنون به حدي است كه ديگر حافظه تاريخي شيعيان برابر مشابه اين‌ها شرطي شده و به سختي مي‌توان از دولت زمينه‌ساز و مانند آن سخن گفت. به اين گونه برداشت‌ها از روايات مي‌توان دو جواب نقضي و حلي داد:
پاسخ نقضي: اين برداشت كه زمينه‌سازي و داشتن استراتژي براي مواجهه با ظهور با ناگهاني بودن ظهور نمي‌سازد يا از مصاديق عجله براي ظهور است، لاقل با دو دسته از روايات نقض مي‌شود:
الف. رواياتي كه به آمادگي براي ظهور فرا مي‌خواند؛ از جمله:
امام صادق(ع) فرمود: هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم عُدّه فراهم كند و لو يك تير. خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد، اميد آن است كه عمرش را طولاني كند، تا حضرت را درك كند.26
امام كاظم(ع) فرمود: هر كس اسبي را نگه دارد؛ در حالي كه متوقع امر ما است و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد؛ در حالي كه او منسوب به ما است، خداوند روزي اش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا كند؛ او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواسته هايش ياري كند.27
ب. رواياتي كه دعا براي تعجيل فرج را دستور مي‌دهد؛ از جمله:
امام حسن عسكري(ع) فرمود: به خدا سوگند! او غيبتي خواهد داشت كه در آن، تنها كساني از هلاكت نجات مي‌يابند كه خداوند آن‌ها را بر قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجش موفق كرده است.28
امام عصر(عج) در توقيعي خطاب به اسحاق بن يعقوب فرمود:
براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است.29 پس بايد تعجيل فرج مورد مطالبه شيعه باشد. واضح است امر دعا به محال تعلق نگرفته است. فرج بايد، قابل جلو آمدن باشد، تا دعا مفيد واقع شود. احاديث بدا به خوبي اين را اثبات مي‌كند. امام صادق(ع) فرمود:
دعا رد قضا مي‌كند؛ در حالي كه از آسمان نازل شده و محكم و قطعي هم شده باشد.30 اگر اين فرمايش علوي را ضميمه كنيم كه فرمود: (دعا كننده بدون عمل، مثل تير انداز بي كمان است)31 مي‌بينيم دعا براي تعجيل فرج، لازمه اش تلاش براي تعجيل فرج است. اين تلاش چيزي جز آمادگي و زمينه‌سازي نيست كه در روايات دسته اول گذشت.
جواب حلي: از يك سو مي‌فرمايد: ظهور مثل قيامت ناگهاني رخ مي‌دهد، پس غافل گير كننده است. از سوي ديگر به زمينه‌سازي و استراتژي داشتن مكلف هستيم. اين دو دسته روايت، هيچ تعارضي با هم ندارند و به خوبي قابل جمعند، همان گونه كه بارها تاكيد شد، مختصات زماني ظهور قابل كشف نيست و استراتژي‌ها نيز به آن مربوط نمي‌باشد. ناگهاني بودن، مقابل توقيت است و حال اين كه محصول استراتژي‌ها، هرگز توقيت نمي‌باشد. توقيت در روايات، دو پيامد تربيتي منفي دارد كه با ناگهاني قراردادن ظهور رفع شده است. دو اثر منفي، اين‌هايند:
الف. اگر بداي تاخيري رخ دهد، موجب سستي ايمان‌ها مي‌شود. فضيل بن يسار از امام باقر(ع) نقل مي‌كند كه حضرت در پاسخ به اين پرسش كه آيا براي اين امر [ قيام قائم ] وقت [ مشخص] وجود دارد، سه بار فرمود: (كساني كه وقت گذارند، دروغ مي‌گويند.‌) پس فرمود:
زماني كه موسي(ع) قومش را براي رفتن به ميقات پروردگارش ترك كرد، به آن‌ها وعده داد كه تا سي روز ديگر بر مي‌گردد؛ اما زماني كه خداوند، ده روز ديگر بر آن افزود، قومش گفتند: موسي(ع) خلاف وعده كرد، پس كردند آنچه كردند.32
ب. اگر توقيت، وقت دوري براي ظهور باشد، عمل مناسب از منتظران سر نمي‌زند. امام كاظم(ع) فرمود: اگر به ما گفته شود، اين امر [ ظهور قائم ] تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمي‌شود، دل‌ها سخت مي‌شد و بيشتر مردم، از اسلام بر مي‌گشتند؛ اما گفته اند: اين امر، چه با شتاب پيش مي‌آيد و چه نزديك است! تا دل‌هاي مردم الفت گيرد و فرج نزديك شود.33
مشخص نبودن وقت و ناگهاني بودن، به دليل تاليف قلوب مردم و نزديك كردن فرج ياد شده است؛ يعني داراي كاركردي سازنده و فعال كه نزديك كردن فرج است و اين، دقيقا ضد چيزي است كه در اشكال پي گيري مي‌شد. به علاوه كه لسان روايات بيشتر ناظر به حال منكران و غافلان است، نه منتظران؛ اما برداشت از رواياتي كه نفي عجله براي ظهور مي‌كرد، پاسخ‌هاي نقضي، دقيقا شامل آن هم مي‌شود، چون اگر منظور اين روايات، آن باشد كه هر گونه اقدامي در راستاي ظهور، عجله براي ظهور و موجب هلاكت است، با صريح رواياتي كه دستور به آماده كردن عِدّه و عُدّه براي ظهور مي‌كند، منافات دارد.
اما تفسير اين روايات
براي تفسير اين روايات بايد آمدن امر (اتي امر الله)، (هذا الامر و ...) معنا شود. در اين باره، دو احتمال براي آمدن امر يا فرج آل محمد و ... قابل طرح است:
احتمال اول: از اول، قضاي حتمي الهي بوده كه فرج اهل بيت(ع) و امر آن‌ها با قيام قائم آن‌ها برسد و براي امامان قبل از امام دوازدهم دوران كرب و بلا تقدير شده بود. عبدالعظيم حسني، هنگام تشرف به محضر امام علي النقي(ع) هنگام سلام به آن حضرت از عبارت (السلام عليك يا بقية الله) استفاده مي‌كند و خدمت آن بزرگوار عرض مي‌كند: (من اميدوارم شما همان قائم آل محمد(ص) باشيد). حضرت در پاسخ مي‌فرمايد:
اي ابا القاسم! هيچ يك از ما نيست، مگر اين كه قائم به امر الهي و هدايت كننده به دين الهي هستيم؛ اما من آن قائمي نيستم كه خداوند به وسيله او زمين را از اهل كفر و انكار پاكيزه مي‌سازد و آن را پر از عدل و قسط مي‌كند.34
به حسب اين احتمال، عجله در امر واضح است و آن نديدن و عدم لحاظ قضاي حتمي الهي است. در واقع، اصحاب، از امام غير دوازدهم قيام و ظهور مي‌خواسته‌اند. چنين رويكردي كاملا عكس آن چيزي است كه در اين مقاله به دنبال آن هستيم. چون اخبار غيبي حاكي از تقدير عيني خداوند را لحاظ نمي‌كند؛ از اين رو امام آن‌ها را به عدم عجله و تسليم بودن دعوت مي‌نمايد؛ اما در اين فرض، براي ما كه در دوران غيبت امام دوازدهم هستيم، تمنا و تلاش براي خروج قائم، منطبق بر قضاي حتمي الهي و استعجال در امر الهي نمي‌باشد. (دقت كنيد)
احتمال دوم: اين كه فرج و آمدن امر اهل بيت(ع) اعم از قيام قائم باشد، بدين معنا كه فرج اهل بيت(ع) و آمدن امر آن‌ها كه گشايش براي مومنان هم هست، يك پروژه و داراي چندين مرحله بوده كه فاز نهايي آن، اقامه قسط و عدل جهاني توسط قائم(ع) است؛ پس خداوند از اول امامان را دوازده عدد معين و وظيفه امام دوازدهم را هم پر كردن زمين از قسط و عدل مشخص كرده است؛ اما رسيدن به اين وعده حتمي الهي دو تقدير يافته است:
الف. تقدير اول الهي اين بوده است كه در امامان قبل از دوازدهم، مرتبه‌اي از فرج با حاكميت الهي رخ دهد و امامي پس از امام بيايد تا امام دوازدهم، مرحله نهايي را انجام دهد. شيخ طوسي از سعيد مكي روايتي نقل مي‌كند كه گويد: امام صادق(ع) به من فرمود:
امامان دوازده نفرند؛ وقتي شش نفرشان بگذرند، خداوند به دست هفتمي پيروزي مي‌آورد. پنج نفر از ما اهل بيت حكومت مي‌كند و به دست ششمي خورشيد از مغرب طلوع خواهد كرد.35
اين روايت با رواياتي كه سال هفتاد و سپس صد و چهل را براي امر اهل بيت(ع) معرفي مي‌كرد، منطبق است. در آن‌ها همين تعبير بود: قد كان لهذا الامر وقت و كان سنه اربعين و ماءه36 و قد كان وقت هذا الامر في سنه السبعين فلما قتل الحسين اشتد غضب الله فاخره الي اربعين و ماه.37 در اين حديث ابو حمزه از علي(ع) نقل كرده بود كه فرمود تا سال هفتاد بلاء و پس از هفتاد رخاء خواهد بود.
ب. به علت كاهلي مردم و عدم آمادگي آن‌ها و مانند آن، مراحل ابتدايي فرج حاصل نشد و تقدير الهي دوم جاري شد؛ يعني برنامه فرج و آمدن اهل بيت(ع) با ظهور قائم يكي شد؛ از اين رو از بعد از امام صادق(ع) ديگر فرج و آمدن اهل بيت با قيام، يكي معرفي شده است. روايت امام هادي(ع) كه در احتمال اول طرح شد؛ اين را تاييد مي‌كند. بر اساس احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتي امام(ع) بايد ياري مي‌شد (مثل امام علي(ع) و امام حسين(ع)) ياري نشد، لذا آن‌ها مظلومانه شهيد و حكومت الهي كه مبدا فرج است، برقرار يا مستمر نماند. اما وقتي خداوند تقدير خويش را به گونه دوم براي آمدن امر اهل بيت و فرج (با ظهور قائم) رقم زد، آن‌ها تمناي قيام مي‌كردند.
از مثل روايت عبدالعظيم حسني معلوم مي‌شود خواص شيعيان، از تقدير نخست خداوند اطلاع داشته اند؛ لذا منتظر خروج و فرج در غير امام دوازدهم بوده‌اند. اما از روايت ابو حمزه ثمالي و مانند آن معلوم مي‌شود تقدير به گونه دوم بدا يافته و سر آن هم به مردم بر مي‌گردد (مثل عدم ياري سيد الشهداء(ع) و ...). روايت امام صادق(ع) در تاويل آيه 77 سوره نساء مويدي براي اين توجيه مي‌باشد. آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند! آنچه امام حسن(ع) انجام داد [ صلح] براي اين امت بهتر است از آنچه خورشيد بر آن نور افشاند. خداوند اين آيه را نازل كرد: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ(؛ آيا نديدي كساني را كه به آنان گفته شد؛ اينك دست از جهاد برداريد و نماز به پا داريد و زكات بدهيد). يعني از امام خود اطاعت كنيد؛ اما مردم از امام قتال و جنگ خواستند؛ (فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ(؛ اما هنگامي كه پيكار بر آنان واجب شد همراه حسين(ع)، (قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ( گفتند: چرا پيكار را بر ما مقدر داشتي؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تاخير نينداختي، تا اجابت دعوتت كرده از رسولانت تبعيت كنيم. [ با اين حرف] تاخير قتال تا زمان قائم را اراده كردند.38
جمع بندي
بنابر هر احتمال درباره آمدن امر اهل بيت(ع) اين مسلم است كه اولا اصحاب دنبال توقيت آن بودند (به همين دليل پاسخ كذب الوقاتون مي‌شنيدند) و گفته شد كه آمادگي و زمينه‌سازي، غير از توقيت است. ثانيا در روايات محل اشكال، سخن از آمادگي براي امر نيست؛ بلكه خارج كردن امر است. در واقع اصحاب تمناي خروج از سوي امام(ع) داشتند و امام آن را عجله مي‌دانست. پس عجله در ظهور، يعني واداشتن امام به خروج قبل از موعد نه به معناي زمينه‌سازي مقدمات و برنامه ريزي براي آمادگي براي خروج به موقع او كه تكليف منتظران است. روشن است بين اين دو فرق بسيار است. اين گونه تفاسير غلط، موانعي بالقوه براي بستر فرهنگي گفتمان مهدويت با رويكرد استراتژي سازي براي ظهور است كه اگر چه در بين عامه مردم شايع نيست، به موازات طرح و نشر آن ادبيات، اين برداشت نيز فعليت و شيوع مي‌يابند؛ اما واقعيت اين است كه رسوبات حاصل از تجارب ناموفق، بيش از اين در ذهن عموم مردم مانعيت براي اين رويكرد علمي ـ عملي ايجاد مي‌كند. در اين باره، دو بايسته مهم بايد نهادينه شود:
الف. رسيدن به متدي علمي و قابل دفاع براي برداشت از اخبار آخر الزمان
از اين مطلب نمي‌توان چشم پوشيد كه متاسفانه اين همه روايات درباره اوضاع و احوال آخر الزمان و آستانه ظهور، يا به كلي مهجور مانده و برخي هيچ استفاده از آن نكرده‌اند يا به جاي استفاده استراتژيك، فقط استفاده توقيتي و تطبيقي از آن شده است، آن هم با روش‌هاي كاملا استحساني و ذوقي.
بيان اين برداشت‌ها در سخنراني‌ها يا در كتاب‌ها و مطبوعات و عدم تحقق ظهور پس از آن، موجب همان ذهنيت منفي شده است؛ حال آن كه از سويي حتما اين روايات بايد قابل استفاده ما باشند، تا لغو در سخن معصوم لازم نيايد و از سوي ديگر چون از اين روايات نمي‌توان استفاده توقيت كرد (به علت نهي صريح خود روايات) استفاده‌هاي استراتژيك متعين مي‌گردد كه محل بحث اين مقاله است. اين گونه استفاده، نا گزير از متد و روشي علمي و موجه مي‌باشد كه انسجامي مقبول داشته و نتايجي قابل دفاع ارائه كند. تا با نگاهي جامع به مجموع روايات، از آنچه پيش رو است، تصويري درست و كامل ارائه داده و بايسته‌هاي مواجهه با فردا را كشف كند. اين كجا و تطبيق متجزي با ديدن نزديكي اجمالي يك پديده با گوشه‌اي از يك روايت ـ بدون بررسي سندي و دلالي و جمع بندي با ساير ادله ـ و حكم به توقيت و مانند آن كجا؟! اگر اصول و متد برداشت از اخبار علمي و غيبي قرآن و عترت به تدريج بين اهل فن نضج گيرد، به زودي محصولات اين اجتهاد نيز مثل اجتهاد در فروع احكام و از اخبار عملي قرآن و عترت محكم و قابل دفاع علمي خواهد شد.
ب. فرهنگ سازي لازم در مردم براي عدم خلط زمينه‌سازي با تطبيق و توقيت
روي ديگر اين سكه، مخاطبان و عامه مردند. به آن‌ها بايد آموخت هر اقدام زمينه‌ساز و استراتژي فردانگر الزاما به معناي علامت و نشانه شدن براي ظهور نمي‌باشد، تا شائبه شمارش معكوس ظهور و توقيت به ذهن بيايد؛ براي نمونه اگر متاثر از روايات پراكنده در ابواب متفاوت حديثي رساندن ايران (فارس) به يك جامعه شيعي، يكي از اقدامات زمينه‌ساز تلقي شد؛ همكاري علماي شيعه از لبنان و نجف با حكومت صفويه براي رسيدن به اين مقصود غير از ضرورت و توجيه بالفعل در آن ظرف زماني، مبتني بر استراتژي براي فردا هم هست؛ اما اين بدان معنا نيست كه حكومت صفويه كه موجب تشكيل جامعه يك پارچه شيعي ايران شد، الزاما علامت ظهور است و به دولت كريمه امام عصر(عج) متصل مي‌شود؛ از همين رو علامه مجلسي گرچه قيام كننده از گيلان در روايات را به شاه اسماعيل صفوي تطبيق مي‌دهد، تصريح مي‌كند: (قيام قائم لازم نيست بلافاصله پس از اين‌ها رخ دهد)39 و فقط به زبان دعا، نه اخبار از خدا مي‌خواهد دولت صفوي به دولت قائم بپيوندد.40
نمونه ديگر اين كه اگر سهمي از هجرت آيت الله موسس (شيخ عبد الكريم حائري) از اراك به قم و تاسيس حوزه علميه قم از آن اخبار آخر الزمان درباره اين حوزه و نقش زمينه‌سازي آن در ظهور باشد (و از اين رو اقدام را استراتژيك كرده باشد) بدين معنا نيست كه با اوج گرفتن حوزه قم و افول حوزه نجف، ظهور اتفاق مي‌افتد، گرچه مي‌توان به راحتي گفت شكوفايي حوزه قم زمينه‌ساز ظهور حضرت حجت است. به خصوص كه روايت تصريح داشت حجت بودن قم تا زمان ظهور حضرت قائم(عج) (هر وقت كه باشد) مي‌باشد.41
نمونه ديگر اين كه فرض كنيد كنار ده‌ها دليل عقلي و شرعي براي قيام بر ضد سلطنت پهلوي و مقاومت در تمام دوران طولاني انقلاب اسلامي، روايات آخر الزمان درباره زمينه‌سازي مردمي از مشرق به ويژه خبر امام موسي بن جعفر(ع) مبني بر (وقوع انقلابي از قم و سپس جنگي سخت و عاقبتي خوب براي اين انقلاب)42 در ذهن و ضمير امام مجاهد ما كارگر افتاده باشد و از اين رو با قاطعيت بفرمايد: شاه بايد برود و نزد عالمان برجسته نجف، از شدني بودن اين كار سخن بگويد. پس از انقلاب نيز بفرمايد: با اتكال به خداوند ـ تبارك و تعالي ـ و پشتيباني صاحب اين كشور امام زمان(عج) اين مقصد را به آخر برسانيد و خواهيد رسانيد.43 البته اين‌ها رويكردي استراتژيك با اخبار آخر الزمان است، اما هرگز به معناي توقيت نيست كه مثلا پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق مي‌افتد. حتي تطبيق اين انقلاب با خروج خراساني، نيازمند گذر مقبول از متد و مدل تعيين مختصات ظهور است و نمي‌توان استحساني سخن گفت.
2-3. ترويج معناي استراتژيك انتظار مقابل انتظار شعري و فردي
در فرهنگ شيعي ما، واژگاني وجود دارد كه اين گفتمان را پديد آورده و جهت مي‌دهد؛ از جمله مشهور‌ترين آن‌ها واژه انتظار است. به راستي انتظار چيست؟ در اين باره گفته و نوشته بسيار است؛ اما به نظر مي‌آيد حق آن هنوز ادا نشده است و بيشتر به اميد، رجا، آرزو و ... برگردانده شده است. حتي در تقرير‌هايي انتظار ظهور به تمناي ظهور فرو كاسته شده است. البته ديدن جمال دل آراي حضرت صاحب(عج) آرزوي هر عاشق و مشتاقي است، اما آرزوي اين ديدار در خواب يا بيداري، با انتظار ظهور او همسنگ نيست. مرزبانان فرهنگي به شدت بايد مراقب باشند اولي جاي دومي ننشيند، چه رسد به اين كه حسرت ملاقات بر انتظار ظهور غلبه يابد. و پتانسيل بالاي انگيزه و ميل محبان در راه انتظار ظهور، آزاد شود و نتايج عظيم خود را بار ندهد.
غير از اين توليداتي كه بر اساس ترجمان انتظار ظهور به رجا و آرزو و اميد ساخته و پرداخته شده و در لايه‌هاي فرهنگي جامعه نفوذ كرده است، (يعني عمده توليدات مهدويت) باز هم كمبود‌هاي بسياري دارد كه موجب فعاليت لازم و زمينه‌سازي ظهور نشده است. در اين ترجمان از انتظار، هميشه كار براي ظهور و زمينه‌سازي را كه بايد به آن همراه كرد و هرگز از بطن آن نمي‌جوشد. در حالي كه در انتظار با ترجمان درست جد و جهد جزء ذات آن بوده و از عوارض تحميل شده به آن نيست. امام صادق(ع) جديت و انتظار را عطف به هم كرد و در واقع انتظار را تفسيري از جديتي خاص در عصر غيبت معرفي فرمود: براي ما دولتي است كه هر زمان خداوند بخواهد آن را محقق مي‌سازد. و آن گاه فرمود: هر كس دوست دارد از ياران قائم(عج) باشد، بايد منتظر باشد و در اين حال به پرهيزگاري و اخلاق نيكو رفتار كند؛ در حالي كه منتظر است. پس چنانچه بميرد و پس از مردنش قائم به پا خيزد پاداش او همچون پاداش كسي خواهد بود كه آن حضرت را درك كرده است، پس بكوشيد و در انتظار بمانيد. گوارا باد بر شما گروه مشمول رحمت خداوند!‌).44
انتظار به مثابه يك معقول ثاني
اساساً انتظار، يك معقول اولي و ماهوي مثل اميد، رجا، و حتي عمل نيست، بلكه يك معقول ثاني فلسفي است و حاكي از يك تناسب در متعلق خويش است، مثل زيبايي كه چيزي در دل گل نيست؛ بلكه برآيند تناسب و اندازه داشتن آن است، لذا ما به ازايي در خارج نداشته، منشا انتزاع دارد. انتظار، نه فقط اميد است نه آرزو و نه اجتهاد و تلاش، بلكه همه آن‌ها است با ميزان و نسبتي خاص از همين رو، مكرر افضل عبادات امت معرفي شده است. يك منتظر، همراه خود خوف، رجا، اميد، تلاش و ده‌ها چيز ديگر را به نسبت‌هاي معين دارد، از اين رو نگاه داري همه اين فضايل در دوراني پر فتنه رياضتي بسيار سخت است. در اين ترجمان، انتظار در طول ملكات اخلاقي و رفتاري است؛ نه در عرض آن‌ها، لذا افضليت آن موجه مي‌شود و گرنه تخلف از قاعده افضل الاعمال احمضها، برترين اعمال، سخت‌ترين آن‌ها است لازم مي‌شود. اگر انتظار در حد اميد و رجا فرو كاسته شود، چگونه از جهاد و صبر و ... سخت‌تر و با فضيلت‌تر باشد؟ چنانچه انتظار معقول ثاني شناخته شد، لاجرم استراتژيك خواهد شد؛ چون تا ندانيم منتظر چه هستيم، انتظاري در ما شكل نمي‌گيرد. براي روشن شدن اين معنا، به مثال ذيل توجه كنيد.
دو نفر را تصور كنيد كه يكي منتظر مهماني محبوب باشد و يكي منتظر حكم دادگاه خويش. در هر دو نفر ميزاني از خوف، رجا، فعاليت و ... وجود دارد، اما با هندسه متفاوت؛ لذا سيماي انتظار آن‌ها متفاوت است. در نفر اول مقدار اميد چندين برابر خوف است (گرچه احتمال حادثه محبوبش وجود دارد)، او بسيار فعال است؛ از ساعت‌هاي ابتدايي صبح كارها را با دقت انجام مي‌دهد، حتي تكرار (مثلا چند بار غبارگيري مي‌كند)، اما خوف نفر دوم بسيار بالاتر از اميد است، هر چند احتمال تبرئه شدن هم مي‌دهد و منفعل است. كار روزانه اش را هم انجام نمي‌دهد و دل به كار نمي‌دهد. سرد و بي نشاط است(عكس اولي). مي‌بينيد متعلق انتظار، كاملا در انتظار فرد تاثير مي‌گذارد. قرآن از زبان پيامبر(ص) به كفار مي‌گويد: (پس انتظار برپايي قيامت بكشيد كه من نيز همراه شما انتظار مي‌كشم). هر دو بايد منتظر باشند؛ هم مومن و هم كافر، اما تلقي و رويكرد هر دسته از قيامت، انتظار آن‌ها را شكلي خاص مي‌دهد. مومنان، غير از باور، آن را نزديك مي‌بينند و با شناخت خاص از صفات جمال و جلال الهي به نوعي خاص، خود را مهيا كرده، با امور آخرتي مواجهه مي‌نمايد، ولي كافران، يا آن را باور ندارند يا مظنون و دور دست مي‌پندارند؛ پس آن را جدي نگرفته سيماي انتظار در آن‌ها نوع ديگري است. انتظار، انعكاس فرداست در ظرف امروز، آن قدر كه ظرفيتش را دارد. انتظار همه اش آمادگي است. آمادگي براي مواجهه با فرداي شناخته شده، لذا منتظر آن قدر از منتظر متاثر است كه گويي تابلوي نقشي آن و آينه انعكاس آن است.
اگر اين انتظار از فرج و ظهور، شايع شود، شناخت مختصات ظهور، نقش جدي در شكل‌گيري و شكل دهي انتظار ـ اين پر فضيلت‌ترين عبادت غيبت ـ مي‌يابد. واضح‌ترين مشخصه ظهور را مثال بياوريم: عدل و ظلم. اگر باور كنيم كه بن‌بست نهايي زندگي بشر بن‌بست ظلم است (كما ملئت ظلما و جورا) ـ نه حمله فضايي‌ها يا هجوم شهاب سنگ‌ها و آن گونه كه كمپاني‌هاي هاليوود تصور مي‌كنندـ اين باور، نوعي خاص از انتظار در ما شكل مي‌دهد و برابر مصاديق عدل و ظلم در عرصة فردي، اجتماعي و بين المللي، رويكرد تازه‌اي مي‌يابيم. كاري نمي‌كنيم كه خودمان يا عمل متصل يا منفصلمان جزئي از بن‌بست آخر الزمان باشد يا به علت دركي غلط از بن‌بست يا عدم درك مصاديق آن به شعبه‌هاي بن‌بست نهايي پيوسته و دلبسته باشيم و بخشي از سنگر‌هاي ضديت با منجي عالم در انگيزه ما خانه داشته باشد. آمادگي عمومي براي جهان پر از ظلم، مبهم‌تر از آمادگي براي بازگشت عصر يخ بندان يا گودزيلاها و ... نيست؛ اگر چه غريب‌تر است. اين جا يك توجيه ضروري فرهنگي لازم است. نقش فيلم‌هاي علمي ـ تخيلي‌اي كه نمايش فرداهاي موهوم و غير واقعي را در دستور خود دارند، در جهت دادن به ذهنيت جوامع و حتي جهت دهي به تحقيقات و اختراعات و تخصيص بودجه‌ها و ... را چه قدر مي‌دانيد؟ قبل از صرف هزينه درباره تحقيقات، زندگي در مريخ و ساخت تكنولوژي لازم براي آن، يا اخذ استراتژي مناسب بر ضد مسلمانان و آمادگي براي جنگ تمدن‌ها يا هر فرداي ديگر، بايد ذهنيت عمومي جامعه فراهم شود. اين كار را رسانه‌ها مي‌كنند. وقتي اين فرداها با توليدات گوناگون و بسيار به همه لايه‌هاي ذهن و عمل مخاطبان نفوذ كرد، در جامعه، انتظاري خاص شكل مي‌گيرد، يعني براي آن مواجهه باور شد، اقدامات لازم انجام مي‌شوند و نيروهاي انساني آرايش لازم را مي‌گيرند؛ سياست مداران، طرح و لايحه مناسب را آماده مي‌كنند و ده‌ها اتفاق ديگر.
عجيب اين كه رسانه‌ها و مراكز فرهنگي ما نيز پا جاي پاي آن‌ها نهاده و كاملا مصرف كننده همان توليدات‌اند. درباره آماده كردن ذهنيت شيعيان براي فرداي ظهور و در نتيجه شكل‌گيري انتظار مناسب براي مواجهه با آن فرداي مقدس كاري در خور انجام نمي‌گيرد. واقعيت اين است كه از آنچه درباره مفهوم انتظار و نحوه شكل‌گيري گفتيم، اين نتيجه گرفته مي‌شود كه با ارائه تصويري روشن از فرداي پيش رو، در صد بالايي از اين راه طي مي‌شود و دست كم در آحاد جامعه، انتظار وضعيت مناسب خود را مي‌يابد؛ براي نمونه اگر اين خبر را قبول كرديم كه فتنه دجال، بيشتر زنان و جوانان را مفتون مي‌كند، پرسش‌هايي مطرح مي‌شود: شعاع اين فتنه تا كجا است؛ آيا تمام جهان است يا مناطقي از ايران؟ سنخ اين فتنه چيست و در چه حوزه‌اي مي‌باشد؟ و ... . پاسخ به اين پرسش‌ها، در روايات يافته مي‌شود كه جمع بندي آن، نمايي روشن از اين فتنه مي‌دهد. آيا با يافتن اين نماي روشن، زنان و جوانان شيعه و منتظري كه در آرزوي لقاي صاحب خويش هستند خود را متناسب با آن، تجهيز نمي‌كنند؟ و آيا چنين آمادگي‌اي، همان گونه كه گذشت، از بار فتنه او نمي‌كاهد و مراحل ظهور تا پر شدن زمين از عدل را شتاب نمي‌بخشد. اين مثالي كوچك درباره شكل دادن انتظار در آحاد شيعيان بود؛ اما اينكه دانستن فردا چه انتظار و استراتژي‌اي براي حاكميت‌ها پديد مي‌آورد را پس از بحث از متد كشف استراتژي‌ها پي مي‌گيريم.
3. نياز‌هاي متولوژيك و استنباطي
نگاه استراتژيك آخر الزمان و خلق استراتژي‌هاي كار آمد درباره ظهور، غير از بستر فرهنگي، نياز‌هاي استنباطي و متدلوژيك هم دارد كه در چند مرحله به توضيح آن‌ها مي‌پردازيم:
3-1. تنظيم چهارچوب كلامي ـ تفسيري در مقام گرد آوري
گام اول، گرد آوري روايات آخر الزمان است، ولي كدام روايات، مربوط به آخر الزمان‌اند؟ نشانه و مهر آن‌ها چيست؟ آيا هر چه در ابواب (الملاحم و الفتن) جمع شده، به آخر الزمان مربوط است؟ آيا همه روايات و محكمات قرآني در اين باره جمع آوري شده يا برخي چون مارك‌هاي مشهور مثل سفياني و دجال نداشته‌اند، دور مانده‌اند؟ اين سوالات، ما را وا مي‌دارد تا به تور صيدمان در مقام گردآوري نظر كنيم. اصول و معيارهايي وجود دارد كه به مثابه چارچوب مقام گردآوري است و پهنه و گستره اخبار آخر الزمان را معين مي‌كند. در مقام گردآوري علائم آخر الزمان، بين مصنفان تفاوتي وجود دارد: شيخ مفيد 45 نشانه، نعماني 86 روايت، شيخ طوسي 59 روايت، شيخ صدوق در كمال‌الدين 29 روايت، سيد محسن امين در اعيان‌الشيعه 70 نشانه و نويسنده كتاب ماتان و خمسون علامه حتي ظهور المهدي 250 علامت شمرده است. بي ترديد اين اختلاف، از جمله به مبناي گردآوري بر مي‌گردد. مباني‌اي تفسيري ـ كلامي كه به برخي از اهم آن‌ها اشاره مي‌كنيم:
3-1-1. نسبت واژگان محوري با هم
واژگاني مثل امر ما، دولت ما، فرج، ظهور، اشراط الساعه، آخر الزمان و .... واژگاني محوري در اين بحث هستند كه بايد منطقه پوشش آن‌ها و نسبت به هم پوشاني آن‌ها با ظهور حضرت حجت(عج) شناخته شود. آيا هر جا در روايات براي دولت يا فرج معين زماني و علائم ذكر شده، منظور، ظهور حضرت حجت است؟ آيا اشراط الساعه با ظهور حضرت حجت يكي است؟ آخر الزمان كدام برهه از تاريخ است؟ آيا با اواخر دوران غيبت تا ظهور هم پوشاني دارد؟ پاسخ مثبت يا منفي به اين گونه پرسش‌ها، دامنه گردآوري ما را بسيار تحت تاثير خود قرار مي‌دهد. نمونه‌اي از بحث هم پوشاني يا عدم هم پوشاني فرج با ظهور را (در فراز 2- 2) خوانده ايد؛ بحثي كلامي- تفسيري كه تاثيري تمام در گرد آوري روايات آخر الزمان و ظهور دارد. برخي نويسندگان تصريح كرده اند:45 در برخي روايات الساعه، به ظهور حضرت تاويل شده، روايات اشراط الساعه را به نشانه‌هاي ظهور تفسير كرديم؛ اما برخي ديگر كاملا با آن مخالف‌اند و اين علائم را ويژه قيامت مي‌دانند.‌46
3-2-1. نشانه‌هاي تاريخ و علائم زمانمند
بر اساس گزارش‌هاي تاريخ مي‌دانيم سفياني‌ها، حسني‌ها، نفس زكيه‌ها47 و افراد متعددي از اين دست در دوران معاصر معصومان بوده‌اند. اين موجب پيدايش اين سوال شده است كه آيا اينان از اخبار آخر الزمان سوء استفاده كرده، خود را چنين ناميده‌اند يا اخبار، همين‌ها را منظور داشته اند! با توجه به اين، آيا موعد اين علائم سر آمده يا تفصيلي در كار است؟ ذيل اين فرض‌ها ده‌ها سوال ريز ديگر مطرح مي‌شود كه در مجموع نحوه پاسخ به آن‌ها تاثيري شايان توجه بر دامنه گردآوري اخبار مربوط به آستانه ظهور مي‌نهد. اگر به هر تحليل، قسمتي از اخبار را مربوط به وقايع تاريخي گذشته بدانيم؛ ديگر آن‌ها اخبار غيبي آينده نيستند و در كشف مختصات ظهور، نقشي نداشته و به كار ما نمي‌آيند. به بيان ديگر، بايد پرسيد، آيا هر جا سخن از پرچم‌هاي سياه يا خروج سفياني و مانند آن است، نشانه ظهور قائم است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، دامنه گردآوري روايات آخر الزمان، زياد مي‌شود و البته تعارض و ناسازگاري‌هايي هم رخ مي‌نماياند كه حل آن‌ها آسان نيست؛ براي نمونه خروج خراساني و پرچم‌هاي آمده از خراسان در رواياتي نكوهش شده و در روايات ستايش48؛ در رواياتي، موجب سقوط بني عباس معرفي مي‌شود و در رواياتي بر عكس49. يا درباره پرچم‌هاي سياه سه دسته روايت وجود دارد: آن‌ها كه به قائم، هيچ اشاره‌اي ندارند و مطلق است، آن‌ها كه نام بني عباس و بني اميه را با خود دارد و آن‌ها كه از فرج يا مهدي(عج) در آن ياد شده است.50
اگر هر سه را جمع كرده، مكمل هم بگيريم و نشانه ظهور قائم تلقي كنيم، پهنه وسيع تري به دست مي‌دهد و البته باز تعارضاتي رخ مي‌نمايد. در يكي مي‌فرمايد: هر چند روي برف باشد، خود را به آن‌ها برسانيد51 و در يكي ديگر مي‌فرمايد: هيچ كاري نكنيد.52 پرسش ديگر اين كه آيا پرچم‌هاي سياه و پرچم‌هاي خراسان يكي هستند يا دو تا؟ پاسخ به مثل اين پرسش‌ها نيز در دسته بندي روايات تاثير عمده دارد.
3-1-3. جدا سازي نشانه‌هاي منسوخ شده
بين آنچه از دو فيلتر گذشته رد شده و آخر الزماني مانده است، احتمال ديگري مي‌افتد و آن اين كه ثبوتا معتقديم بدا در امر ظهور، مثل هر تقدير الهي ديگر قابل رخ دادن است، اما اثباتاً هم اخباري در دست است كه اين بدا‌ها را نشان داده است. (مثل روايات گذشته درباره سال 70 و سال 140 و ...). سوال اساسي اين است وقتي قرار سال 140 بوده است امامان معصوم(ع) نشانه‌هايي براي آن ذكر كرده اند؛ حال كه به تاخير افتاده است تكليف اين نشانه‌ها چيست؟53 آيا آن‌ها هم منتقل شده‌اند يا آن نشانه‌ها رخ داده‌اند، اما اتفاق فرج يا ظهور با آن‌ها رخ نداده است؛ از اين رو هر چند از اول تاريخ نبوده‌اند و نشانه ظهور بوده‌اند، اكنون تاريخي‌اند و زمانشان سپري شده است؟
آيا مي‌توان ادعا كرد نشانه‌هايي كه از امامان قبل از بدا در دستمان است و در اخبار امامان بعدي تكرار نشده‌اند توسط بدا منسوخ شده است و نشانه‌هايي كه تكرار شده‌اند باقي هستند؟
براي نمونه درباره برخي نشانه‌ها تا امام كاظم(ع) روايت در دست است؛ اما از امام هفتم به بعد تكرار نشده است؛ اما برخي نشانه‌ها مثل اخبار سفياني تا امام دوازدهم تكرار شده‌اند. مقابل اين ادعا اين است كه تكرار و عدم تكرار وجه انحصاري براي ماندگاري يا منسوخ شدن نشانه نيست؛ چرا كه همه اخبار اهل بيت(ع) به ما نرسيده است و اين احتمال هست كه تكرار نشانه‌ها در كلام امامان بعد به دست ما نرسيده باشد، از اين رو اگر علامت در كلام امامان آخر تكرار شده كه مسلم است همچنان برقرار است؛ اما غير از اين، سياق اخبار پيش از بدا نيز در خور توجه است. از سياق اخبار گاهي نوعي ملازمت بين ظهور و علامت فهميده مي‌شود و گاهي فقط نوعي مقارنت. ملازمت را مي‌توان از تعابيري مثل (علائم حتمي بودن) يا (ظهور اتفاق نمي‌افتد، مگر ...‌) فهميد. اگر چنين سياقي در روايت باشد، هر چند در كلام امامان بعد تكرار هم نشده باشد، همچنان باقي است و منسوخ نشده است؛ اما اگر صرفا اقتران فهميده شود، بايد ببينيم آيا آن نشانه ـ بر خلاف عدم ظهور ـ رخ داده است يا نه؛ اگر رخ نداده باز نمي‌توان گفت منسوخ شده است، اما اگر رخ داده است، ولي انطباق اجمالي دارد و شاهدي بر تكرار اين علامت براي ظهور هست، باز هم منسوخ نشده است. همچنين اگر رخ داده است و هيچ شاهدي هم بر تكرار نيست، آن علامت منسوخ شده است، براي نمونه روايات (رايات سود) از امامان پس از امام صادق(ع) نقل نشده است؛ يعني از سال 140 ق كه بدا در ظهور بوده به بعد، تكرار نشده است. از سويي احتمال انطباق با پرچم عباسيان (كه آن‌ها را مسوده و سياه جامگان مي‌ناميدند) و حدود سال 130 ق رخ داد، دارد، اما بر خلاف عدم تكرار و شباهت با خروج عباسيان، باز نمي‌توان گفت روايات پرچم‌هاي سياه براي ظهور قائم علامت نيستند و منسوخ شده‌اند، چون رواياتي در دست است كه از دو پرچم سياه در تاريخ خبر مي‌دهد. مثلا رسول الله(ص) فرمود:
پرچم‌هاي سياه بني عباس از مشرق بيرون مي‌آيد و پس از مدتي بيرق‌هاي سياه كوچكي از مشرق آشكار مي‌شود كه با مردمي از فرزندان ابو سفيان و يارانش مي‌جنگند و از مهدي پيروي مي‌كنند.54
همچنين روايتي ديگر به اين مضمون كه دو پرچم سياه از خراسان هست؛ يكي براي بني عباس و يكي صاحبان آن پرچم‌ها، كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند و جلودارشان مردي به نام شعيب بن صالح است كه قيام او تا واگذاري حكومت به مهدي 72 ماه است.55 اگر اين دو روايت را معتبر بدانيم، بر خلاف اتفاق افتادن پرچم‌هاي سياه قبل از سال 140 ق هم نمي‌توان به منسوخ بودن آن‌ها حكم كرد.
چكيده احتمال دوم را مي‌توان چنين نمودار كرد
علامت پس از تاريخ بدا، هم در گفتار معصومان تكرار شده است (مثل سفياني) > غير منسوخ
علامت تكرار نشده است:

نویسنده:

محسن قنبريان


چاپ   ایمیل