1. سياق روايات، نوعي ملازمه با ظهور است. > غير منسوخ
2. سياق، فقط نوعي مقارنت را ميسازند؛
الف: نشانه تا سال توقيت اتفاق نيفتاده است. >غير منسوخ
ب: اتفاق افتاده است: 1. انطباق اجمالي دارد؛ اما شاهد بر تكرار هست > غير منسوخ. 2. انطباق كامل دارد، و هيچ شاهدي بر تكرار نيست > منسوخ.
توجه: غير منسوخ بودن علامت، به معناي حتميت آن نيست و ممكن است از آن پس، در آن بدا حاصل شود.
3-2. چارچوب تفسيري ـ كلامي براي مقام داوري
پس از گردآوري اخبار، نوبت به داوري درباره آنها ميرسد. كشف دلالات آنها و جمع بندي براي استخراج مختصات جامع ظهور، مرحله داوري را تشكيل ميدهد. اين جا نيز نيازمند يك اصول راهنما و چارچوب تفسيري هستيم كه از محكمات قرآن و سنت اخذ ميشود. در ادامه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
3-2-1. ظهور، به قيامت نزديكتر است تا دنيا
در اخبار آخر الزمان ـ به ويژه پس از ظهور ـ در كنار پديدههاي مجربي مثل خسوف و قحطي و ... به پديدههايي بر ميخوريم كه برايمان شناخته شده نيستند. (غير مجرب) مانند: طلوع خورشيد از مغرب، طولاني شدن روزها، اين كه در آن زمان مومن در مشرق برادر خود را در مغرب ميبيند، مردم بر ابرها سوار ميشوند و ... .56
براي يافتن دلالت اين گونه پديدهها چه كار بايد كرد؟ هر تفسير، ناگزير از مبناي كلامي ويژه خود است. رويكرد اول اين است كه اين بيانات را تعابيري مجازي و تمثيلي از تكامل تكنولوژي كنوني بدانيم كه در عصر ظهور متكامل شده است. رويكرد ديگر رويكرد معجزه گر است؛ بدين معنا كه همه پديدههاي غير مجرب را به اعجاز حضرت، حمل ميكنند. همه دلالت مطابقي دارند؛ ولي با اعجاز و خرق عادت رخ ميدهد. رويكرد سومي هم مطرح است و آن، اين كه پديدههاي غير مجرب، نه تكامل يافته تكنولوژي ما هستند و نه اعجاز و خرق عادت؛ بلكه عادت نشئه ظهور چنين است، يعني به جاي اين كه خرق عادت شود، عادت و نواميس نشئه ظهور، به مرتبه بالاتري از نشئه دنياي كنوني رسيده است. پيش از توضيح بيشتر اين رويكرد، به مباني كلامي اين سه تفسير توجهي كنيم.
مبناي كليدي تفسير اول همان كتاب راه طي شده نوشته مهندس مهدي بازرگان است، يعني غرب، راه طي شده انبيا است، اگر انبيا ميخواستند صنايع بسازند، همين را ميساختند. اينها به ايمان وكفر و دين و بي ديني ربطي ندارد. اصلا دين، براي آموزش اينها نيامده است؛ لذا امام عصر(عج) هم كه آمد، از همين پيشرفت استفاده ميكند. عجب اين كه برخي منتقدان بازرگان كه خود اهل علمند، براي تفسير اين روايات، همين گونه تفسير كردهاند، بدون اين كه به مبناي فاسدش توجه داشته باشند. مبناي محوري تفسير دوم، اعجاز حداكثري (مقابل اعجاز حداقلي فقط براي اثبات حقانيت خويش) ميباشد. بدين طريق، موعود اديان يك استثنا است. او هيچ يك از مراحل ظهور تا پر كردن زمين از عدل و داد را با تلاش معمولي انجام نميدهد و همه به اعجاز انجام ميشود. اين تفسير، غير از توالي فاسد ـ به خصوص در خلق استراتژي ـ اصولا قابل دفاع هم نيست. اين كه امام در اثبات حقانيت خود از معجزه استفاده ميكند يا فرشتگان به ياري او ميشتابند، قابل دفاع است. از قضا همين روايات هم مستند اين برداشت در توسعه اعجاز است، اما دليل اخص از مدعا است. فرشتگان او را ياري ميكنند، همان گونه كه امداد غيبي براي ساير انبيا و رسولان بوده است (قرآن از جمله ياري فرشتگان در بدر را توصيف ميكند). امداد نيز از قانوني خاص، تبعيت ميكند كه مربوط به ياري شوندگان است. هر چه جد و جهد و خلوص ياري شوندگان بيشتر باشد، امداد غيبي، مضاعف است.57 پس اگر ميزان ياري فرشتگان بيشتر است، باز به جد و جهد و تلاش مضاعف حضرت حجت و يارانش بر ميگردد و اين تلاش حداكثري را اثبات ميكند، نه اعجاز حداكثري. خود معصومان نيز از دوران پر مشقت ظهور در كار و تلاش سخن گفتهاند. ميماند رويكرد سوم، اين رويكرد نميگويد همين مرتبه از قوانين و نواميس بر طبيعت حاكم است و فقط آنها به كرات خرق شده با اعجاز كار پيش ميرود؛ بلكه معتقد است مرتبه برتري از قوانين طبيعت بر آن حاكم ميشود كه نشئه ملك را به قيامت و قوانين آن نزديكتر ميكند. ريشه اين سخن، در بيان شريف علامه طباطبائي است.58 اين رويكرد، هم ادله فلسفي دارد و هم ادله نقلي. بر اساس حكمت متعاليه و مشارب عرفاني، عالم ملك به سمت تجرد تام در قوس صعود در حال حركت و تكامل است و مرتبه قيامت، مرتبه رسيدن دنيا به مبدأ خويش (اليه راجعون) است؛ از اين رو فعليت برتري در عالم مشاهده ميشود كه براي مراتب قبل شناخته شده نيست، همان گونه آنچه از نشئه قيامت براي ما شناخته شده نيست (مثل شهادت جوارح، شناخته شدن مجرم به سيمايش، زنده بودن بهشت و جهنم و ...) اعجاز نميباشد؛ بلكه خصوصيت نشئه قيامت است. حال، ظهور نيز مرتبهاي از آن حقيقت را دارد. در ذيل آيه (فذكر هم بايام الله(59 رواياتي است كه تصريح دارد ايام الله ظهور، رجعت و قيامت است. به تعبير بلند علامه طباطبائي ظهور، رجعت و قيامت، مراتب يك حقيقت واحدند.60
يعني خصوصيات نشئه ظهور با قيامت شبيهتر و نزديكتر است تا دنياي ما. عالم، براي رسيدن به مرتبه قيامت، ناگزير از طي دو مرتبه ظهور و رجعت است. همين تفسير سخن پيامبر(ص) است كه اگر از عمر دنيا يك روز باقي باشد، خداوند آن قدر آن را طولاني ميكند تا ظهور اتفاق افتد.
اين رويكرد، غير از اين كه مبناي محكم عقلي و نقلي دارد، با مجموعه روايات ديگر هم سازگارتر است؛ به علاوه كه تمام آن چه را رويكرد دوم به دنبالش هست، در خود جاي ميدهد. بر اساس اين رويكرد، چنان امكاناتي براي مومن حاصل از كمال انسان است، نه تكامل اسباب و تكنولوژي موجود كه البته سياق روايت هم خلاف آن را ميرساند؛ چون امكانات را براي مومنان ثابت ميكند. مثلا (به درستي كه براي مومن از زمان قائم ما اين گونه است كه برادرش را در مغرب عالم ميبيند در حالي كه خود در مشرق است)61. اگر تكنولوژي متكامل شده بود، براي فاسق و مومن مساوي بود. فعليت بيشتر زمين نيز آثار خاص خود را دارد؛ از جمله آباداني آن، رشد رستنيها و گنجهاي آن و ... اينها نه مجاز است، نه خرق عادت.
3-2-2. زبان علمي و عملي اخبار اهل بيت(ع)
از آن چه درباره رويكرد سوم گفتيم، اين نتيجه گرفته نميشود كه همه اخبار غيبي قرآن و عترت به همين معناي متداول شناخته ميشوند، تا مثلا وقتي اوصافي عجيب براي الاغ دجال ميشمارد به چارپايي عظيم الجثه و ... تطبيق كنيم، اين جا نيز يك مبناي تفسيري ديگر وجود دارد و آن اين كه زبان اخبار علمي، با زبان اخبار عملي يكي نيست. زبان اخبار عملي عرفي است؛ چرا كه براي مكلفان ديروز و امروز بالسويه است؛ پس بايد وقتي ميفرمايد: (فتيمموا صعيدا طيبا) (صعيد) براي مخاطبان زمان صدور شناخته شده باشد. مخاطبان متاخر اين خطاب نيز بايد به فهم عرفي مخاطب زمان صدور رجوع كنند. ولي آيا اخبار علمي نيز لزوما بايد چنين باشد؟ واضح است آن محذور (عمل به تكليف) را ندارد.اي بسا چون براي مخاطب، صدور آن واقعيت شناخته شده نيست، به زبان غير عرفي و در قالب تشبيه و كنايه بيان شود؛ براي نمونه اگر معصومان ميخواستند از ميكرب بگويند، چگونه آن را به مخاطب زمان خود ميشناساندند؟ لاجرم بايد از تعابيري مثل شيطان استفاده ميكردند. اين تفكيك كه امام امت در كشف الاسرار بيان فرموده است، در تفسير اخبار آخر الزمان به خصوص پديدههاي پس از ظهور بسيار مفيد است.
3-2-3. وضع اسامي براي حقايق نه مصاديق
علامه طباطبايي(ره) در مقدمه الميزان به خوبي آن را تبيين فرموده است. وقتي قرآن ميفرمايد: (فرشتگان داراي بالند) نبايد بال پرنده يا مانند آن تصور شود كه معماي ناسازگاري با تجرد فرشتگان به ذهن تبادر كند، چون اسامي، نه براي مصاديق، بلكه براي حقايق وضع شدهاند، بدين معنا كه همان طور كه كلمه (ترازو) طي قرون، به مصاديق متفاوتي به كار رفته كه هيچ شباهتي با هم ندارند و در عين حال، همه كار سنجش را انجام ميدادند، ميتواند بر نوع مجردي از آن با خصوصياتي خاص در عرصه قيامت صدق كند كه باز ميزان باشد؛ اما شبيه هيچ كدام از ترازوهاي معهود نباشد، بلكه موجودي مجرد و داراي شعور باشد كه سنجش كيفيات ايمان و كفر، كار او است. پس نميتوان زود حكم كرد كه ميزان، صراط، بال و ... در قيامت معناي كنايي و مجازي دارد يا حكم كرد كه همين معناي عرفي و شناخته شده را دارد؛ يعني واقعا پلي مثل اين پلها روي جهنم تا بهشت كشيده شده است. پل هست، اما نه به معناي مصاديق معهود.
استفاده از اين سه اصل تفسيري در كشف دلالات اخبار
پديدههايي كه شبيه پديدههاي قيامتي تصوير شدهاند را نبايد با پديدههاي دنياي موجود شناخت و به آنها تأويل برد، چون ظهور، بدان نشئه نزديكتر است.
پديدههايي كه با واژگان شناخته شده ما بيان شده اما نتايج متفاوتي از آن گرفته شده است را نبايد به مصاديق معهود تأويل برد، بلكه بايد حقيقت آن را مورد توجه قرار داد.
پديدههايي كه به زبان رمز گفته شده است، اخبار علمي است و بايد رمز گشايي شود.
3-3. جدولي ابتدايي براي طبقه بندي دلالات
آنچه به دنبال كشف دلالت آن هستيم، يا حاكي از شئ است (اسم) يا حاكي از پديده (فعل): يا تجربه شدهاند (مجرب) مانند قحطي و خسف چنانچه اشاره شد، پديدههاي آخر الزمان > يا غير مجرب > با اصول تفسيري، دلالت يابي ميشوند.
اما اسامي را ميتوان در يك طبقه بندي ابتدايي چنين تقسيم كرد:
1. اسامي كه متعلق آنها در عصر صدور موجود بوده است:
الف. در عصر ظهور هم موجودند: 1. مطابق همان مصداق اول، مانند كوفه و ركن و مقام. 2. غير مطابق با آن مصداق مانند خراسان.
ب. در عصر ظهور موجود نيستند (مانند روم و روميان)
2. اسامي كه متعلق آنها در عصر صدور موجود نبوده است، مانند سفياني، خراساني، شعيب بن صالح.
در برخي، احتمال معناي غير مطابقي تنزيلي وجود دارد، براي نمونه منظور از روميان، نصارا باشد. در اين صورت واضح است، هم پوشاني اين معنا با منطقه جغرافيايي روم شرقي در عصر صدور يكي نيست.
در برخي، احتمال معناي غير مطابقي وجود دارد، اما نه تنزيلي و مجازي، براي نمونه خراسان، خراسان قديم (در عصر صدور) است يا خراسان عصر ظهور؟ يا منظور از تركان چه كساني است؟ آيا همان منطقه كوچك كه در عهد عباسيان جايگاه تركان بود يا ... ؟
در برخي كه دلالت عنواني دارد مانند خراساني، سفياني، يماني، و ...62 اين سوال مطرح است كه آيا هنگام ظهور، اينان با اين عنوان شناخته شدهاند يا بدين عنوان معروف نيستند، ولي عنوان برايشان صحت صدق دارد؟ باز اين سوال طرح ميشود كه صحت صدق به چيست؟ مثلا سفياني حتما بايد از نژاد خوني ابوسفيان باشد يا به طور ادعايي و تنزيلي متعلق به اوست؟
در برخي كه نام شخصي (مثل شعيب بن صالح) مطرح است نيز اين سوال مطرح است كه با همين تركيب براي او شناخته شده است، يا با ما به ازاي آن؟ به ويژه كه مثلا شعيب بن صالح از منطقهاي غير عرب نشين معرفي ميشود؛ اين احتمال وقتي تقويت ميشود كه ميدانيم اسامي انبيا و اولياي گذشته در اديان گذشته كه زبان غير عربي داشتهاند، به گونه ديگر بوده است. امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در عبري، شبر و شبير نام داشتهاند و ... آيا احتمال اين ما به ازايي هم اين جا وجود دارد؟
در قسمت اسامي هم تعارضي در روايات است كه حل آن مشكل مينمايد؛ براي نمونه، اختلاف در نام سفياني را ميتوان مثال زد. روايات نام او را عبدالله، عثمان، معاويه، حرب، عتبه و عروه گفته63 و نامهاي يزيد، عنبسه، هند، عتبه براي پدرش شمردهاند.64 گاهي نسب او به عتبه بن ابي سفيان و گاه به خالد بن يزيد بن معاويه ميرسد.65 اين جا نيز يك احتمال كه از لوازم اعتقاد به بدا است ميتواند گره گشا شود. لازمه ديگر اعتقاد به بدا و پذيرش تغيير در اشخاص است. توضيح اين كه اصل مقابله سفياني يك قضاي حتمي است.
امام علي(ع) در اين باره فرمود: (فتنه اول، سفياني است و فتنه آخر هم سفياني است)66.
وقتي در زمان ظهور قائم(عج) يا فرج بدا رخ دهد، يا بايد مصداق سفياني هم داراي عمر غير معمولي باشد، يا بايد با جريان بدا در آن، اشخاص و مصاديق آن تغيير كنند. دليلي بر اولي در دست نيست؛ اما اختلاف در اسامي، ميتواند دليل بر دومي باشد؛ از اين رو پس از بررسي سندي آنچه معتبر ميماند، اين گونه حل ميشود نه اين كه اين اختلاف موجب خدشه به اصل مسأله شود.
4. استراتژيهاي مبتني بر مختصات كشف شده
1-4. تقسيم استراتژي ها
استراتژيهايي كه با توجه به امكانات بالقوه و بالفعل از يك سو و توجه به مختصات دوران ظهور از سوي ديگر خلق ميشود دو قسماند.
الف. استراتژيهايي كه پاسخ گوي نياز امروز هم هستند؛
ب. استراتژيهايي كه فقط فردا نگرند و ظرف تحققشان امروز نيست.
در جهان غرب، قرائتي صهيوني از كتاب مقدس (مكاشفات يوحنا) بدين انجاميده است كه بايد براي ظهور مسيح، قوم يهود در اورشليم سكونت و حكومت داده شوند. همين قرائت از دنياي پيش رو، موجب استراتژي تشكيل حكومت اسرائيل شده است. از سوي ديگر چون نبرد نهايي (آرماگدون) در منطقه هرمجدون (واقع در فلسطين اشغالي) را يك نبرد اتمي تفسير كردهاند. اسرائيل را به بزرگترين زرادخانه هستهاي تبديل كردهاند و با هستهاي شدن كشورهايي كه در پيشگوييهاي هانتينگتون مبني بر جنگ تمدنها در پايان تاريخ مقابل تمدن غربي خواهند بود، به شدت جلوگيري به عمل ميآورند. در اين مثال، توجه كنيد چند درك (اعم از صحيح يا غلط) درباره آخر الزمان، چند استراتژي كلان، در پي داشته است. نداشتن هيچ اطلاعي از آينده هم ما را وا ميدارد مقابل اين استراتژي، استراتژي مناسب داشته باشيم؛ در حالي كه روايات، از مواجهه ما با اهل يهود قبل يا حين ظهور به ما خبر ميدهند.67 اين خبر غيبي اگر براي نيروهاي مسلح موجب اخذ استراتژي فعال شود، هم رفع نياز امروز ميكند (نوعي قدرت بازدارندگي مقابل تهديد اسرائيل) و هم آمادگي فردا.
اما قسم دوم مثل اخذ استراتژي براي زندگي در فضا يا تعويض و تكامل تكنولوژي است كه مطالعات و آزمايشهاي آن انجام ميشود، ولي در سطح عمومي قابل تعميم و اجرا نيست و در واقع، كار براي فرداست. اگر در تفسير اخبار آخر الزمان، به اين حقيقت نائل شديم كه صنايع ظهور، تكامل يافته همين تكنولوژي نيست و طرحي نو در عالم است كه حاصل تكامل انسان است، نه تكامل اسباب، ولو امروز ناگزير به زندگي با اين صنايع هستيم، اما مطالعه و تحقيق درباره آن، كم ارزشتر از تحقيق وجود آب در مريخ و امكانات سكونت در فضا كه اين همه فكر و هزينه مصرف آن ميشود، نميباشد. اين مطالعات و پژوهشها را نبايد دست كم گرفت، همان طور كه اشاره شد، همين گامها كه در عرصه فكر و هنر برداشته ميشود، موجب آمادگي ذهني مخاطبان و سپس ايجاد نياز و اشتياق نسبت به آن غايت و سپس مقدمات و خيزش و جنبش عمومي براي تحقق يا پذيرش آن ميشود.
2-4. چارچوب خلق استراتژي ها
درك واضح از مختصات مربوطه در آينده، به علاوه اطلاع از امكانات و موقعيت بالقوه و بالفعل، اما استراتژيك مربوط، كنار لحاظ علايم و نشانههاي نصب شده در اخبار نشانه گذار از وضع موجود تا مطلوب و در آخر ضوابط شريعت، چار ديواري خلق استراتژيها است.
با يك نمونه ساده چنين توضيح ميدهيم: تفسير دولت كريمه امام عصر(عج) و كشف ذاتيات و لوازم از اخبار آخر الزمان نمايي از دنياي سياست عصر ظهور به دست ميدهد. امكانات تحقق دولتي هم جهت و همسو با دولت كريمه (نه در جهت دموكراسي ليبرال و دولت مدرن شدن) از جمله جامعه شيعي و مانند آن است كه ايران معاصر داشته است. نشانههاي مربوط به اين راه نيز واضح است. از بين دهها نشانه، ميتوان به روايت امام صادق(ع) (و قرار داديم بين آنها و قريههاي مبارك، قريههاي ظاهري را و تقدير كرديم سير آنها را ...)68 اشاره كرد كه قريههاي مبارك را دولت اهل بيت(ع) و قريههاي ظاهري را فقها تأويل كرد.69 كه خداوند سير بين آنها و رسيدن به قريه مبارك براي شيعيان را تقدير كرده است. حال اخذ اين استراتژي براي پيدايش دولتهاي شيعي با ولايت و زعامت فقها، هم راستا با دولت كريمه امام عصر(عج)، مضبوط به ضوابط شرعي آن است؛ براي نمونه در حيطه اختيارات شرعي فقيه، ميتوان چنان دولتي برپا كرد، نه ميتوان اختيار معصوم به او داد و نه كاستن از آن اختيارات، هم راستايي را تأمين ميكند. آوردن اين مثال كه به علت رخ دادنش واضح شده است، براي اين است كه مناقشه در مثال، اصل بحث را گم نكند؛ گرچه به نظر ميرسد همين مثال نيز جاي توجه جدي دارد. اگر دولتهاي نظام اسلامي، خود را هم راستا با دولت كريمه تعريف كنند و ابتدا دركي درست از آن يافته و بعد به سوي آن رفتن را استراتژي خود قرار دهند، در چشم اندازها، سياست گذاريها، طرح هاو لوايح تغييرات كيفي بيشتري رخ ميدهد؛ براي نمونه از جمله خصوصيت دولت دنائت و جاهلي، در استضعاف بودن اهل اسلام است. مستضعف در قرآن كسي است كه (لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً( (نميتوانند براي رهايي خود چارهاي بيانديشند و راهي براي خروج از تحت سيطره كافران نمييابند.)70 يعني نميتواند حائلي بين مناسبات غلط جاري با عقايد و رفتار ديني خود برقرار كند؛ لذا جهالتها به او نفوذ ميكند، عقايدش را شبهه و خرافه ميگيرد و اخلاق و رفتارش را فساد و فسق و چاره و راه فراري هم نميشناسد. در مقابل در دولت كرامت، او و دينش عزيز ميشوند (تعزبها الاسلام و اهله)؛ يعني اسلام او نفوذ ناپذير ميشود، در مقابل، فسق و نفاق خلل بردار ميشود و منافق ناگزير است از درون به اصلاح خويش دست برد (تذل بها النفاق و اهله). اين تابلوي كوچك و مجمل، از لوازم دولت كريمه اقتضا ندارد كه مناسبات اجتماعي، نحوه پوشش، ارتباط و دهها مسأله ديگر، طوري بنا شود كه فسق، به جاي ايمان در استضعاف افتد و دينداري تسهيل و آسان شود.
نكته پاياني اين كه اين چنين استراتژيهايي براي ظهور هر چند به فترت و انقطاع هم برخورد كند، كاركرد خود را دارد. براي مثال تمرين ولايت فقها كه ولايتي محدودتر و آسانتر از ولايت معصوم است، در حافظه تاريخي شيعه ميماند و موجب تربيت تاريخي او ميشود، همان گونه كه پذيرش امامت امام جواد(ع) در كودكي منجر شد شيعه در دوران سخت عسكريين و شروع غيبت، دچار سردرگمي و پراكندگي نشود، امام كودك و ناديده را پذيرفت و به غيبت او راضي شد و جالب اين كه از تفرقها و فرقه سازيها كاسته شد؛ در حالي كه پس از امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) اوج فرقه سازي بوده است. اين استفاده از همان فرمايش امام كاظم(ع) است كه فرمود: (شيعه در طول دويست سال، با انتظار و آرزو تربيت شده است).71
نتيجه
از همه آنچه گذشت اين نتيجه گرفته ميشود كه به جاي صرفا تبليغ فردي و شعري مهدويت و رويكرد تاريخي ـ كلامي به آن، بايد رويكرد اجتماعي ـ فرهنگي را نيز مورد توجه قرار داد و به جاي توقيتهاي ذوقي و استحساني و صريحا ممنوع، به خلق استراتژي مناسب با توجه به اخبار معتبر با پشتوانه متد صحيح علمي اقدام كرد.
خلق و به كار بستن اين استراتژيها كه برخي پاسخ گوي نيازهاي امروز هم هستند، از مصاديق قطعي زمينهسازي براي حكومت حضرت مهدي(عج) است كه وظيفه مومنان ميباشد و تعجيل در ظهور را ممكن ميكند.
1 . يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي سلطانه: كنز العمال، خ 38657.
2 . ر. ك معجم احاديث الامام مهدي، موسسه المعارف الاسلاميه، 5 جلد، 1941 حديث و منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، اثر آيتالله صافي گلپايگاني در سه جلد 1287 حديث را جمع آوري و دسته بندي كرده اند.
3 . آشوري، دانشنامه سياسي، ذيل كلمه استراتژي.
4 . قرآن كريم، سوره يوسف، آيه 23 الي 49 اين قصه را باز گفته است.
5 . اول ما يبدا به قائمنا سقوف المساجد فيكسرها: ر.ك شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج2، كتاب الصلاه ابواب احكام المساجد باب 9، روايت 4 و2، باب 15، ج1و4.
6 . ر.ك: علامه مجلسي، بحار الانوار، ج44، ص 19.
7 . لسان صدق في الاخرين.
8 . آل عمران (3): 55.
9 . بقره (2): 146.
10 . ر.ك: بحار الانوار، ج60 ، ص 213، ح 22، ص 216، ج37 و 38 و 40.
11 . جمعي از نويسندگان، آخر الزمان و پيش گوييها، ج1، انتشارات موعود.
12 . صحيفه نور، ج21، ص 108.
13 . همان.
14 . النعماني، كتاب الغيبه، باب 16، ح8.
15 . همان، ص 312.
16 . تفسير عياشي، ج2، ص 220، سوره رعد، ذيل آيه 39.
17 . كليني، كافي، ج2، ص 361، ح9.
18 . تفسير عياشي، ج2، ص 218، سوره رعد، ذيل آيه 39.
19 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 373.
20 . اعراف (7): 187.
21. زخرف (43): 66.
22 . مجلسي، بحار الانوار، ج24، ص 164، ح4.
23 . نحل (16): 1.
24 . نعماني، الغيبه، ص 128.
25 . شيخ كليني، كافي، ج1، ص 368، ح2.
26 . نعماني، الغيبه، ص 320، ح10.
27 . كليني، كافي، ج6، ص 535، ح1.
28 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ص 384.
29 . شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص 176.
30 . كليني، الكافي، ج2، ص 469.
31 . نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 330، ( الداعي بلا عمل كالدامي بلا وتر).
32 . كليني، الكافي، ج1، ص9، 368.
33 . همان، ص 365، ح6.
34 . بحار الانوار، ج51، ص 157.
35 . شيخ طوسي، الغيبه، ص 53.
36 . نعماني، الغيبه، ص330، باب 16، ح8.
37 . همان، ص 304، ح19.
38 . بحار الانوار، ج44، ص 25.
39 . همان، ج 52، ص 236.
40 . ر.ك: همان، ص 243.
41 . همان، ج60، ص 212.
42 . نعماني، الغيبه، ص 200، ح16.
43 . صحيفه نور، ج14، ص 212.
44 . نعماني، الغيبه، ص 200، ح16.
45 . نجم الدين طبسي، چشم اندازي به حكومت مهدي، ص 29.
46 . مصطفي صادقي، تحليل تاريخي نشانههاي ظهور، گفتار هفتم از كليات.
47 . 5 سفياني، 12 حسني و چند نفس زكيه تاريخي ادعا شده است. ر.ك همان.
48 . نعماني، الغيبة، باب14، ص283.
49 . ر.ك: همان، ح18، ص 267.
50 . ر.ك: مصطفي صادقي، تحليل تاريخي نشانههاي ظهور، گفتار اول از فصل دوم.
51 . معجم الاحاديث الامام المهدي، ج1، ص 389.
52 . نعيم بن حماد، الفتن، ص 109، ح 558.
53 . اين بخش براي فرض شايعي است كه فرج و ظهور را يكي ميداند.
54 . ابن حماد، الفتن، ص 213.
55 . همان.
56 . شيخ مفيد، الاختصاص، ص 376.
57 . ر.ك: امدادهاي غيبي در زندگي بشر، شهيد مرتضي مطهري.
58 . علامه طباطبايي، الميزان، ج2، ص 109، ذيل آيات 208، تا 210 بقره.
59 . ابراهيم (14): 51.
60 . الميزان، ج2، ص 109.
61 . علي دواني، مهدي موعود( (ترجمه ج13 بحار)، دارالاسلام، ص1142.
62 . صدوق در كمال الدين از عبدالله بن ابي منصور روايت نمود كه از حضرت صادق( پرسيدم اسم سفياني چيست؟ فرمود: چه كار به اسم او داري؟ ... (مهدي موعود(، ترجمه علي دواني، از ج13، بحار الانوار، ص 980).
63 . به ترتيب ر.ك: الفتن ابن حماد، ص 191؛ كمال الدين شيخ صدوق، ص 679؛ الملاحم ابن منادي، ص 77؛ عقد الدرر يوسف مقدسي ص 80 و ص 91؛ التذكره قرطبي، ص 694، و ص 702.
64 . الفتن، ص 191؛ كمال الدين، ص 679؛ الملاحم، ص 77؛ عقد الدرر، ص 80.
65 . الغيبه، طوسي، ص 44.
66 . ملاحم سيد بن طاووس به نقل از تحليل تاريخي نشانههاي ظهور، ص 178.
67 . ر.ك: بحار الانوار، ج60، ص 216.
68 . سوره سبأ (34): 18.
69 . ر.ك: تفسير نور الثقلين، ج4، ذيل آيه 17 سبا.
70 . نساء (4): 98.
71 . نعماني، الغيبه، ص 305.
نویسنده:
محسن قنبريان