سازگاري محتوايي دعاي فرج (عظم البلاء) با مباني توحيدي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 26 - 52 دقیقه)

137b

چکيده

دعاي فرج: «الهي عظم البلاء…»، از دعاهاي معروف شيعيان است. اين دعا غالبا در مواقع گرفتاري خوانده مي­شود و مضامين پرمحتواي آن از ارتباط تنگاتنگ دعاکننده با معصومان و به ويژه ارتباط با حضرت ولي عصرحکايت دارد. نكته مهمي که در دعاي مزبور وجود دارد، درخواست کارهايي از معصومان است که به خداوند مختص است؛ درخواست اموري از معصومان، مثل «نصرت» و «کفايت». با عنايت به تاکيد قرآن بر حصر صفات مزبور در خداوند باعث شده که توهم شرک­آميز بودنِ اين دعا تقويت شود. بر اساس پژوهش و تحقيق، معلوم گرديد دعاي فرج، هر چند از قرن ششم به بعد مورد توجه قرار گرفته است؛ به لحاظ محتوايي با اصول توحيدي و اعتقادات اصيل اسلامي کاملا هماهنگ است؛ در نتيجه ضعف سندي دعا با قوت محتوايي آن جبران مي­شود. در حقيقت منشأ شبهه شرک­ آميز بودن دعا، ناديده گرفتن اموري است که با دلايل محکمي اثبات شده است. از جمله آن امور مي‌توان به «جايگاه و شأن نبي مکرم و اهل بيت طاهرين»، «ولايت تکويني ايشان» و «نظام اسباب و مسببات حاکم بر عالم» اشاره کرد. از نوآوري­هاي پژوهش حاضر مي­توان به دسته­بندي فقرات دعا اشاره کرد که هر دسته مستقلا با معيارهاي پيش­گفته مورد بررسي قرار گرفته و نهايتا سازگاري دعاي مزبور با مباني ديني اثبات شده است.

 

مقدمه

مناجات و دعا مغز عبادت (حلي، 1407: 29) و توسل نيز دستوري قرآني است (مائده: 35). مجموعه­ آموزه­هاي ديني مشحون از دعاهايي است که از زبان اولياي الاهي نقل يا توصيه شده است. از جمله دعاهاي روايي، دعايي است که به «دعاي فرج»[1] (عظم البلاء) معروف است. اين دعا به دليل شبهه­ شرک­آميزي، در بين انديشمندان فريقين بازتاب گوناگوني داشته است. سازگاري دعاي مزبور با مباني توحيدي فرضيه اساسي پژوهش حاضر مي­باشد.

پيشينة تحقيق

اولين شرح بر زيارت امام حسين ، از محمد باقر بن محمد جعفر همداني (م. 1319 ق) است. وي ضمن شرح زيارت امام حسين، به مقامات امامان معصوم و دعاي فرج اشاره کرده و به شبهه­ شرک­ آميز بودن دعاي مزبور با عبارتي کوتاه پاسخ داده است (همداني، 1387، ج‏2: 439).

کتاب «معيار توحيد و شرک در قرآن» از سيد عزالدين حسيني زنجاني، دومين اثري است که ضمن اشاره به دعاي مزبور، شبهه­ شرک­آميز بودن آن را رد کرده است. مولف با پژوهشي در خور قدرداني و با محوريت آيات قرآن، شرک­آميزي عقايد اصيل شيعه را نادرست دانسته است (حسيني زنجاني، 1385).

سيد جعفر مرتضي عاملي نيز در پاسخ به پرسشي که درباره دعاي مزبور مطرح شده، با استفاده از آيات و روايات، تبييني ارائه کرده و شبهه شرک­آميز بودن آن را رد کرده است (مرتضي العاملي، 1426، ج12: 198 ـ 207).

مقاله­ «کاوشي در دعاي فرج» تنها اثر مستقلي است که ضمن بررسي سندي دعا، فقرات آن را شرح کرده و در نهايت به صورت بسيار کوتاه، شبهه مزبور را پاسخ داده است (بنويدي، 1390).

در نوشتار حاضر ضمن پژوهشي دقيق در سند دعا، دسته­بندي جديدي از بندهاي دعا ارائه شده و به بررسي صحت و سقم محتوايي آن­ها، به ويژه فقره­اي که به ظاهر با مباني توحيدي سازگاري ندارد؛ پرداخت شده است.

در اين پژوهش، بنا به رعايت هماهنگي و نظم، متن دعا بر اساس نقل کفعمي (م. 905) انتخاب شده و تمامي بررسي­ها با محوريت آن صورت گرفته است:

اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ‏ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي‏ فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين. خدايا! بلا سخت شد و پنهان آشکار گرديد و پرده برداشته شد و اميد به نااميدي مبدل گشت و زمين با همه پهناوري بر ما تنگ آمد و آسمان رحمتش را منع کرد؛ ولي تنها کمک­گاه، شکايت­گاه و تکيه­گاه ما در ناخوشي و خوشي تويي. خدايا! بر محمد و آل محمد که صاحبان امرند، درود فرست؛ آنان که ما را به اطاعتشان امر فرمودي و با آن، جايگاهشان را بر ما روشن ساختي. پس، به حق آنان از ما بگشا، گشايشي سريع! به مانند پلک چشم يا حتي زودتر.‌اي محمد!‌اي علي!‌اي علي!‌اي محمد! کفايتم کنيد که شماييد کفايت­گران و ياري‌ام رسانيد که شماييد ياري­گران! مولاي ما!‌اي صاحب زمان! امان! امان! امان! فرياد! فرياد! فرياد! دريابم! دريابم! دريابم! همين ساعت! همين ساعت! همين ساعت! عجله! عجله! عجله!‌اي مهربان­ترين مهربانان! به محمد و آل پاکش (كفعمي، 1403: 176).

بررسي سندي دعا

پيشينه نقل دعا

اين دعا در منابعي که ذکر خواهد شد، به صورت­هاي متفاوتي نقل شده که مي­توان تفاوت مزبور را تحت دو نوع نقل تبيين کرد: 1. کل دعا 2. بخشي از دعا.

  1. کل دعا

بر اساس تحقيقي که انجام گرفت، پيشينه نقل کل دعا به آثار علماي قرن هفتم هجري به بعد بر مي­گردد كه در ادامه تبيين مي‌شود:

الف. ابن مشهدي (م. 610): ابن مشهدي دعاي مزبور را ذيل بخش «زيارة مولانا الخلف الصالح صاحب الزمان عليه و على آبائه السلام‏»، مروي از حضرت مهدي معرفي کرده و خواندن آن را جزو دعاهاي سرداب مطهر بعد از «نماز امام زمان» مستحب ­دانسته است (ابن مشهدي، 1419: 590 ـ 591).

ب. سيد بن طاووس (م. 664 ق): سيد بن طاووس ذيل عنوان «صلاة الحجة القائم» دعاي مزبور را نقل کرده است (سيد بن طاووس، 1330: 280 ـ 281).

ج. شهيد اول (م. 786 ق): شهيد اول، دعاي مزبور را ذيل بخش «تتمّة في زيارة سيّدنا و مولانا حجّة اللّه الخلف الصالح أبي القاسم محمّد المهديّ صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه و على آبائه بسرّ من‏ رأى‏‏»، مروي از حضرت مهدي معرفي کرده و خواندن آن را جزو دعاهاي سرداب مطهر بعد از «نماز امام زمان» مستحب دانسته است. متن دعاي نقل شده از سوي شهيد اول برابر با نقلي است که ابن مشهدي ذکر كرده است (شهيد اول، 1410: 210).

د. کفعمي (م. 905): کفعمي دعاي مزبور را ذيل عنوان «ادعية المسجون» با اين تعبير: «دعايي که صاحب الامر به مردي محبوس ياد داد و او نجات يافت»؛ نقل کرده است ‏(کفعمي، 1403: 176).

  1. بخشي از دعا

در برخي از کتاب­ها، بخش­هايي از دعاي مزبور نقل شده که مي­توان ذيل عنوان «بخش آغازين دعا» و «بخش مياني دعا» ذکر کرد.

بخش آغازين دعا

الف. طبرسي (م. 548 ق): امين الاسلام طبرسي، صاحب «مجمع البيان»، بخش آغازين دعا را در کتاب «کنوز النجاح» نقل کرده است. نسخه خطي ترجمه­اي از اين کتاب که در کتابخانه مجلس نگهداري مي­شود، فاقد هر گونه فهرست و شماره صفحات است. در کتاب مزبور چنين ذکر شده است:

دعايي که حضرت صاحب الزمان تعليم نموده آن را به مردي که در حبس بوده است که به جهت خلاصي از حبس بخواند: اللّهُمّ عَظُمَ البَلاءُ و امْتنَعَ الرَجاءُ و ضَاقَتِ الأَرْضُ و مُنِعَتِ السَّمَاءُ و أَنْتَ المسُتَغاثُ و إِلَيْكَ المُشْتَكى و عَلْيكَ المُتوکَّلُ فِي الشِّدَّةِ و الرَّخاءِ فَصَلَّ عَلي مُحَمَدٍ و آل مُحَمد و عَلي اُولِي أَلاَمرِ الْذينَ فَرضْتَ عَلَينا طَاعَتَهُم و عَرَفْتَنا بِذلِك مَنِْزلَتَهُم فَفَرَّجِ عَنّا بِحَقِهِم فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ بالِبَصَرِ أو هُو أَقْرَب» (طبرسي، 1130).

ب. قطب الدين راوندي (م. 573 ق): قطب الدين راوندي در ادامه روايتي که درباره­ دوازده امام وارد شده (صدوق، 1395، ج1: 265 ـ 269)؛ بخش آغازين دعا را از ادعيه امام زمان دانسته است:

و دعاؤه: «اللّهُمّ عَظُمَ البَلاءُ و بَرِحَ الَخفاءُ و انْقَطَعَ الرَجاءُ و انْكَشَفَ الغِطاءُ و ضاقَتِ الأرضُ و مُنِعَتِ السُماءُ و أنَْتَ المُستَعانُ و إليْكَ المُشْتَكى و عَلَيْكَ التَوكَلُ فِي‏ الشَدَةِ و الرَّخاءُ فَصَلِ عَلى مُحمَّدٍ و آلِ مُحمدٍ و عَلى أُوليِ الأَمْرِ الذينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُم و عَرَفْتنَا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرّجِ عَنّا بِحَقهِم فَرَجاً عاِجلاً قَريباً كَلَمْحِ‏ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب» (راوندي، ب1409: 365).

بخش مياني دعا

بخش­ مياني دعا تعبيراتي است که از معصوماننصرت و کفايت درخواست شده است. پيشينه نقل اين بخش از دعا به آثار قرن پنجم هجري برمي­گردد.

الف. محمد بن جرير طبري (م. قرن پنجم): طبري، صاحب «دلائل الامامة»، ضمن ذکر داستان يک تشرف به محضر امام زمان، بخشي مياني دعاي مزبور را نقل کرده است:

ابو جعفر، محمد بن هارون بن موسى تلّعكبرى براى ما نقل كرد كه ابو الحسين‏ بن‏ ابى‏ البغل‏ كاتب براى او نقل كرده بود كه گفت: كارى از ابو منصور بن صالحان به گردن گرفتم؛ ولى ميان من و او اتفاقى افتاد كه موجب پنهانى من گشت. او مرا خواست و تهديد كرد؛ ولى من همچنان پنهان مي‌زيستم و بر خويشتن مى‏ترسيدم تا آن كه شب جمعه­اي به طرف مقابر قريش (حرم كاظمين) رفتم و قصد كردم كه شب را بيتوته كنم. آن شب، طوفاني و بارانى بود. لذا از ابو جعفر، كليددارِ حرم خواستم درها را ببندد و سعى كند محلى را خلوت كند، تا من در خلوت به دعا و مسئلت از خداوند پردازم. ابو جعفر، كليددار پذيرفت و درها را بست تا آن كه شب به نيمه رسيد و باد و باران، راه آمدن مردم را به حرم بست و من با فراغت بال به دعا و زيارت و نماز مشغول گشتم. در همان موقع كه سرگرم دعا بودم، صداى پايى از طرف قبر مطهر حضرت موسى كاظم شنيدم. وقتى نگاه كردم، ديدم مردى زيارت مي­كند و بر حضرت آدم و پيغمبران اولوالعزم درود مي­فرستد. سپس بر يك يك امامان درود فرستاد تا به صاحب الزمان رسيد؛ ولى او را نام نبرد، من تعجب كردم و گفتم: شايد فراموش كرد، يا اين كه امام زمان را نمى‏شناسد، يا اين‌كه مذهب او چنين است كه امام دوازدهم را قبول ندارد.

بعد از زيارت، دو ركعت نماز گزارد. آن گاه به جانب قبر امام محمد تقىآمد و همان طور زيارت كرد و بر انبيا و ائمه درود فرستاد و دو ركعت نماز خواند من از او وحشت كردم؛ زيرا او را نمى‏شناختم.

ولى ديدم جوانى است كامل؛ لباس سفيدى پوشيده و عمامه‏اى حَنَك­دار بر سر و ردايى بر دوش دارد. در اين وقت، آن جوان مرا مخاطب ساخت و گفت: يا ابا الحسين بن ابى البغل! چرا دعاى فرج نمي­خوانى؟ گفتم: آقاى من! دعاى فرج كدام است؟ گفت: دو ركعت نماز مي­خوانى و سپس مي­گويى: يا من اظهر الجميل و ستر القبيح يا من لم يؤاخذ بالجريرة و لم يهتك السّتر يا عظيم المنّ، يا كريم الصّفح، يا حسن التّجاوز؛ يا باسط اليدين بالرّحمة يا منتهى كلّ نجوى؛ يا غاية كلّ شكوى. يا عون كلّ مستعين يا مبتدئا بالنّعم قبل استحقاقها. سپس ده مرتبه بگو: يا رباه! و ده مرتبه: يا سيداه‏! و ده مرتبه: يا مولاه! و ده مرتبه: يا غايتاه! و ده مرتبه: يا منتهى غاية رغبتاه! آن‌گاه بگو: أسألك بحقّ هذه الأسماء و بحقّ محمّد و آله الطّاهرين الّا ما كشفت كربى و نفست همّى و فرّجت غمّى و أصلحت حالى. آن‌گاه هر حاجتى دارى از خدا بخواه. سپس گونه­ راست را روى زمين بگذار و صد مرتبه بگو: يا محمّد يا علىّ! يا على، يا محمّد! اكفيانى فانّكما كافياى و انصرانى فانّكما ناصراى‏! بعد از آن گونه­ چپ را بر زمين بگذار و صد مرتبه بگو: ادركنى! و آن را بسيار تكرار كن. سپس با يك نفس بگو: الغوث، الغوث‏! آن‌گاه سر بردار كه خداوند با كرم خود حاجت تو را روا خواهد كرد.

موقعى كه من به نماز و دعا مشغول شدم، او از حرم بيرون رفت. چون فارغ گشتم، رفتم كه از ابو جعفر كليددار سراغ آن مرد را بگيرم و سؤال كنم با اين كه در بسته بود، آن مرد چگونه داخل شد! ديدم درها همچنان قفل است؛ تعجب كردم و پيش خود گفتم: شايد حرم در ديگر دارد كه من نمي‌شناسم. رفتم به طرف ابو جعفر كليددار؛ ديدم از اتاقى كه روغن چراغ در آن گذارده‏اند، بيرون مى‏آيد. من سراغ آن مرد را از او گرفتم كه چگونه داخل حرم شد. ابو جعفر گفت: چنان كه مى‏بينى درها همه بسته است و من هنوز درها را باز نكرده‏ام. من جريان را براى او نقل كردم. ابو جعفر گفت: اين مرد مولا، صاحب الزّمان بوده است! مكرر در مثل چنين شبى كه حرم خلوت است حضرتش را ديده‏ام. من بر آنچه از دست داده بودم تأسف خوردم. آن گاه نزديك طلوع فجر از حرم بيرون آمدم و به جانب محله «كرخ» و جايى كه در آن پنهان بودم رفتم؛ هنوز آفتاب سر نزده بود كه ديدم اصحاب ابن صالحان سراغ مرا مي­گيرند و محل مرا از دوستانم مي­پرسند.

آن­ها از وزير براى من امان آورده بودند و نامه‏اى به خط وى نشان دادند كه نوشته بود: «همه چيز خوب است» من با يكى از دوستان موثقم نزد ابن صالحان رفتم، او به احترام من برخاست و مرا كنار خود نشانيد و طورى با من رفتار كرد كه نظير آن را از او به ياد نداشتم. … (طبرى، 1413: 552).

ب. سيد بن طاووس: سيد بن طاووس همين بخش از دعا را از دلائل الامامة طبري نقل کرده است (سيد بن طاووس، 1368: 245 ـ 247).

ج. کفعمي: کفعمي نيز ذيل عنوان «نماز حاجت» دعاي مزبور را قريب به عبارت دلائل الامامة طبري نقل کرده است (کفعمي، 1418: 152).

از مطالب پيشين چنين به دست مي­آيد:

اولا، دعا از حضرت ولي عصرنقل شده است؛

ثانيا، کل دعا در ضمن «ادعيه نماز امام زمان» و بخش­هايي از دعا در ضمن «نماز حاجت» ذکر شده است؛

ثالثا، دعاي مزبور در آثار قرن پنجم و ششم هجري مورد توجه ويژه قرار گرفته است.

اقبال عملي و نظري انديشمندان اسلامي به دعاي فرج

محتواي غني و مضامين ژرف دعاي فرج باعث شده است علماي بسياري آن را در سيره عملي و آثار علمي خود گنجانده و عملا هماهنگي محتواي آن را با مباني توحيدي تاييد کنند. در اين زمينه مي­توان به موارد زير اشاره کرد:

شيخ بهايي‌ (1429: 440 ـ 441)؛ حر عاملي (1409: ج8: 185)؛ مجلسي (1403، ج51: 305؛ ج 53: 275، ج87: 38، ج88: 191، ج88: 350، ج92: 201، ج99: 20، ج99: 119 و همان، 1423: 568)؛ علي يزدي حائري (1422، ج1: 260، ج2: 43)؛ ابراهيم بن محسن کاشاني (1405: 69)؛ ميرزا محمدتقي اصفهاني (1421، ج1: 217 ـ 218 و همان، ج2: 381)؛ امام خميني (1378: 160)؛ ميرزا جواد تبريزي (1427، ج6: 395).

بررسي محتوايي دعا

پيوند دعا با امام زمان

دعاي فرج از جهات متعددي به حضرت مهديارتباط دارد:

اصل ورود دعا آموخته حضرت امام زمان به ابوالحسين‏ بن‏ ابى‏ البغل‏ كاتب مي­باشد که تفصيل آن گذشت (طبرى، 1413: 552).

برخي از محققان اسلامي که بخشي از تحقيقات خود را به ادعيه، زيارات و توسلات اختصاص داده­اند، دعاي مزبور را به عنوان زيارت­نامه امام زمان شمرده­اند (ابن مشهدي، 1419: 590-591؛ سيد بن طاووس، 1330: 280 ـ 281؛ شهيد اول، 1410: 210؛ کفعمي، 1403: 176).

در متن دعا بخش اعظمي از توسل به درگاه معصومان، به امام زماناختصاص پيدا کرده و دعاکننده با عجز و انابه شدت نياز خود را با واژگاني چون «الْغَوْثَ»، «أَدْرِكْنِي» و «الْعَجَلَ» بيان مي‌كند.

آري؛ امام حي و حاضر در زمان ما، وجود مقدس حضرت صاحب الزماناست. در دعاي فرج، هم به پيامبر اکرم و هم به اميرالمؤمنان توسل مي­کنيم و از آنان حاجت مي­طلبيم؛ ولي در زمان ما امام معصوم و واسطه فيض الاهي حضرت مهدي صاحب الزمان است و برآورده شدن حاجات ما به دست مبارک آن حضرت صورت مي­پذيرد (بنويدي، 1390: 114).

سرانجام، آن چه دعاي مزبور را با ولي‌عصرزمان مرتبط مي­سازد، رفتار ديني شيعيان خالص و مومنان راستين است که نه تنها در شدايد زندگي، بلکه در لحظه­ لحظه حياتشان، پيوندي با مضامين دعاي مزبور داشته و عملا خود را متمسک به آستان حضرت مي­دانند. گواه اين سخن توصيه­هاي اخلاقي و عرفاني بزرگاني چون آيت الله بهجتاست که توسل به امام زمان را در قالب دعاي فرج بسيار توصيه مي­فرمودند. تعبير ايشان در اهميت دعاي فرج چنين است:

بهترين کار براي به هلاکت نيفتادن در آخرالزمان، دعاي فرج امام زمان است؛ … مخصوصاً دعاي شريف «عظم البلا و برح الخفا» را بخوانيم و از خدا بخواهيم که صاحب کار را برساند (بزرگمهرنيا، 1388: 401 ـ 402).

دسته­بندي فقرات دعا

متن اين دعا در يک تقسيم کلي سه بخش مي‌شود: «مناجات با خدا»، «توسل به معصومان» و «بازگشت به مناجات» که هر کدام نيز به شاخه­هاي فرعي­تري تقسيم مي­‌گردد.

در بخش نخست سه شاخه وجود دارد: 1. شکايت؛ 2. صلوات و درود بر پيامبر و آل پيامبر؛ 3. گشايش­خواهي­.

در بخش دوم، دو شاخه­ مطرح است: 1. توسل به پيامبر و امام علي؛ 2. توسل به امام زمان و بخش پاياني دعا بازگشتي است به مناجات با خدا.

بخش نخست: مناجات با خدا

شکايت: بخش آغازين دعا شکايت به محضر خداوند از شدايد و سختي­هاي روزگار است:

اللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.

صلوات و درود به پيامبر و آل پيامبر: در شاخه دوم از بخش اول، دعا بر ذکر صلوات و اقرار به اولي الامر بودن ايشان مشتمل است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ.

گشايش­خواهي: در شاخه پاياني بخش اول از خدا، گشايش طلب شده و به همين مناسبت، اين دعا به نام «دعاي فرج» معروف شده است:

فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ‏.

بخش دوم: توسل به معصومان

در بخش دوم دو شاخه وجود دارد:

توسل به پيامبر و امام علي: در اين شاخه، خطاب دعاکننده متوجه شخص پيامبر و امام علياست:

يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي‏ فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ.

توسل به امام زمان: در شاخه دوم، خطاب به امام زمان متوجه است:

يَا مَوْلَانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْأَمَانَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ.

بخش پاياني بازگشت به مناجات: بخش پاياني دعا، بازگشتي است به مناجات با خدا:

يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين.

نمودار شماره 1. دسته­بندي فقرات دعاي فرج

سنجش فقرات دعا با معيارهاي ديني

براي اين که سازگاري دعاي مزبور با مباني توحيدي بررسي شود، فقرات دعا را با معيارهاي ديني از قبيل 1. آيات، 2. روايات، 3. عقايد مسلم ديني و مذهبي مي­سنجيم:

بررسي فقره شکواييه

سنجش با آيات: فقره­ شکواييه با آيات قرآن سازگاري دارد. اصل مشروعيت شکايت به درگاه خداوند، از تعبير حضرت يعقوب در فقدان فرزندش (يوسف: 86) و شکايت حضرت ايوب از آسيبي که به او رسيده بود (انبياء: 83)؛ قابل برداشت است.

سنجش با روايات: در آموزه­هاي روايي، شکايت و گله­مندي به دو صورت «شکايت به خدا» و «شکايت به غير خدا» مطرح شده است.

الف. شکايت به خدا

شکايت، مخصوصا در امور معنوي در ادعيه معصومان فراوان ديده مي­شود؛ به عنوان نمونه:

حضرت علي در دعاي کميل با خدا چنين مناجات مي­کند:

لِأَيّ الأُمُورِ إِلِيكَ أَشكُو و لِمَا مِنْها أَضِجُّ و أَبْكِي لأَليمِ العَذاب وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ البَلَاءِ و مُدَّته؛ از کدامين امور به تو شکايت کنم، و از کدام يک آن­ها ضجه زده گريه کنم؟! آيا از دردناکي عذاب و شدتش بنالم يا بر طول بلا و مدتش؟! (طوسي، 1411: 847).

در مناجات حضرت امام سجاد نيز شکايت به پروردگار از اموري معنوي ديده مي­شود:

أَشْكُو إِلَيْكَ يَا إِلَهِي ضَعْفَ نَفْسِي عَنِ الْمُسَارَعَةِ فِيمَا وَعَدْتَهُ أَوْلِيَاءَكَ، وَ الْمُجَانَبَةِ عَمَّا حَذَّرْتَهُ أَعْدَاءَكَ، وَ كَثْرَةَ هُمُومِي، وَ وَسْوَسَةَ نَفْسِي؛‌اي خداي من! به تو شکايت مي­کنم از ضعف نفسم در پيش­دستي به آن چه به اوليايت وعده داده­اي و دوري از آن چه دشمنانت را برحذر داشته­اي و از فزوني غصه­هايم و وسوسه­ نفسم! (صحيفه سجاديه، دعاي 51).

شکايت به خدا از سختي مصيبت­هاي رسيده نيز در سيره پيامبر نقل شده است؛ به عنوان نمونه:

هنگامي که مشرکين طائف پاي حضرت را با انداختن سنگ مجروح کردند، حضرت به خدا چنين شکايت کرد:

اللّهُّم إِنّيِ أَشْكُو إِليكَ مِنْ ضَعْفِ قُوَّتِي و قِلَّةِ حيِلَتي و نَاصِرِي و هَوَاِني عَلَى النَّاسِ يا اَرْحَم الرَّاحِمِين‏؛ بارخدايا! شکايت مي­کنم به تو از ناتواني­ام، بي­چارگي­ام، بي­ياوري­ام و خواري­ام پيش مردم؛‌اي مهربان­ترين مهربانان! (بيهقي، 1405، ج2: 416؛ بلاذري، 1417، ج1: 237؛ مازندراني، 1379: ج1: 68).

رسول خدا هنگام فرار مسلمانان در جنگ احد، با خدا چنين نجوا کرده است:

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ إِلَيْكَ‏ الْمُشْتَكَى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ‏؛ پروردگارا! حمد از آن توست و شکايت به سوي توست و استعانت از توست (قمي، 1404، 1ج: 286).

پيامبر گرامي در جنگ احد از مشاهده وضعيت دلخراش بدن حمزه، به خدا با اين تعبير شکايت کرده است:

اللهم لك الحمد و إليك‏ المشتكى‏ و أنت المستعان على ما أرى (عياشي، 1380، ج2: 274).

ب. شکايت به غير خدا

روايات، گله­مندي و شکايت به غير خدا را مذمت و ترک آن را مدح کرده است. در آموزه­هاي روايي «صبر جميل» (يوسف: 18 و 83)، به صبري که در آن شکايتي نباشد، تفسير (کليني، 1365، ج2: 93) و مومن به «قليل الشکوي» وصف شده است (همان، ج2: 226).

در بيان علوي نيز از شکايت به غير خدا نهي شده است:

فَاللَّهَ اللَّهَ أَنْ تَشْكُوا إِلَى مَنْ لَا يُشْكِي شَجْوَكُمْ وَ لَا يَنْقُضُ بِرَأْيِهِ مَا قَدْ أَبْرِمَ لَكُم‏؛ زنهار، زنهار! شكايت خويش را نزد كسى نبريد كه نمى‏تواند آن را حل كند، و قدرت ندارد با فكر خود گره از كارتان بگشايد. (نهج البلاغه، خطبه 105).

شکايتي که در دعاي فرج مطرح شده، شکايت به خداست؛ در نتيجه بايد اذعان كرد ناسازگاري بين اين بخش از دعا با آموزه­هاي روايي ديده نمي­شود.

سنجش با عقايد مسلم ديني و مذهبي: شکايت به درگاه خداوند از نابساماني امور زندگي، يکي از اموري است که عقلا و متدينان همواره آن را جايز شمرده و با هيچ عقيده مسلم ديني و مذهبي ناسازگاري ندارد. فطرت انسان به گونه­اي است که هنگام بروز مشکلات، شكوه نزد كسي مي‌برد كه قدرت حل آن را داراست.­

با مباحثي که طرح گرديد، معلوم شد اين فقره با معيارهاي ديني کاملا سازگار است.

بررسي فقره صلواتيه

سنجش با آيات: صلوات بر پيامبر دستور قرآني است (احزاب، 56). در قرآن دستور به صلوات بر آل پيامبر وجود ندارد. برخي از علماي اهل سنت صلوات بر غير پيامبر را جايز نمي­دانند (فخر رازي، 1420، ج16: 136)؛ ولي سلام و صلوات بر غير پيامبر در آياتي از قرآن مطرح شده که گوياي جواز صلوات بر غير پيامبر است؛ از آن جمله:

الف. خداوند و فرشتگانش، بر شکيباياني که هنگام مصيبت، مبدأ و معاد را فراموش نمي‌کنند، صلوات مي­فرستند (بقره: 157). با توجه به اين که آل پيامبر مصداقي از شکيبايان مزبور هستند، طبيعتا صلوات بر ايشان موجه خواهد بود (کاشاني، 1336، ج7: 323؛ مازندارني، 1388، ج10: 238).

ب. خداوند و فرشتگانش بر مومنان صلوات مي­فرستند (احزاب: 43). اگر صلوات بر مومنان که امت پيامبر هستند، موجه است؛ به طريق اولي صلوات بر آل پيامبر موجه خواهد بود.

اطاعت از «اولي الامر» نيز دستوري قرآني است (نساء: 59). هر چند در مصداق آن، بين فريقين اختلاف مشهوري وجود دارد؛ اولا، امر به اطاعت مطلق از «اولي الامر» گوياي آن است که ايشان معصوم هستند و ثانيا، چون شناسايي ايشان براي ما به غير از معرفي قرآن و يا پيامبر ممکن نيست، قهرا مصداق «اولي الامر» كسانى خواهند بود كه پيامبر در رواياتى به نام آنان تصريح كرده (صدوق، 1395، ج1: 253؛ طبرسي، 1417، ج2: 182) و حضرتش امامان شيعه را مصداق «اولى الامر» دانسته است (طباطبايي، 1417، ج4: 398).

سنجش با روايات: صلوات به صورت «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» در آموزه­هاي روايي فراوان نقل شده (کليني، 1365، ج2: 558؛ صدوق: 1413، ج1: 112؛ طوسي، 1407، ج2: 99) و از صلوات ناقص، يعني بدون «آل محمد» نهي شده است:

امام صادق فرمود: پدرم شنيد [صداي] مردي را که به خانه خدا آويخته، مي­گفت: بار خدايا! بر محمد درود فرست! پس، پدرم به او گفت:‌اي بنده خدا! آن را ناقص گذاشته‌اي. در حق ما ستم مکن! بگو: خدايا! بر محمد و اهل بيتش درود فرست! (کليني، 1365، ج‏2: 495).

صلوات مذكور با تکرار حرف جر «علي»، يعني به صورت «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ» در منابع شيعه (طوسي، 1407، ج2: 99) و در اهل سنت (احمدبن حنبل، بي­تا، ج5: 273؛ بخاري، 1401، ج6: 27 و نيشابوري، بي­تا، ج2: 16؛ مالک، 1406، ج1: 166) نقل شده است.

سنجش با عقايد مسلم ديني و مذهبي: به طور كلي همه فرق اسلامي بر لزوم صلوات بر پيامبر اکرم اتفاق نظر دارند؛ اما در کيفيت آن اختلاف است.

مهم‌ترين اختلاف شيعه و سني در کيفيت صلوات اين است که شيعيان چه در تشهد نماز (طوسي، 1407، ج2: 92) و چه در غير نماز، صلوات بر «آل محمد» را نيز لازم مي‌دانند (کليني، 1365، ج2: 495)؛ اما عموم اهل‌سنت صلوات بر آل محمد را در تشهد لازم يا حداقل متسحب مي‌دانند ولي در گفته‌ها و نوشته‌هايشان فقط بر پيامبر صلوات مي‌فرستند؛ مثلا مي‌گويند و يا مي‌نويسند: «صلي الله عليه و سلم» و اگر احيانا بر صلوات، عبارت «آل محمد» را بيفزايند، همراه آن، ازواج و اصحاب پيامبر را داخل مي‌دانند (قاضي عياض، 1407، ج2: 191 ـ 192).

نتيجه اين که صلوات مندرج در دعاي فرج، با عقايد مسلم ديني منافاتي ندارد.

بررسي فقره گشايش­خواهي

سنجش با آيات: «تمسک به وسيله»، دستوري قرآني است (مائده: 35). دعاي رفع گرفتاري نيز در آياتي از قرآن به چشم مي­خورد. طلب نجات از شر کافران، همراه توسل به رحمت خدا (يونس: 86)؛ نجات­خواهي حضرت نوح و ايمان­آورندگانش از شر تکذيب­کنندگان (شعراء: 118) و نجات­خواهي آسيه از شر فرعون و کردارش (تحريم: 11)؛ توسل به توحيد تنزيهي و توسل به اقرار بر ستمکاري خويش (انبياء: 87)؛ شاهدي بر درستي طلب متوسلانه دعا­ي فرج است. اما آن چه تفاوت بين فقره مزبور با آيات قران را موجب مي‌شود، مصداق وسيله­­ مطرح شده در اين دعاست. در دعاي فرج «حق پيامبر و آل پيامبر» به عنوان وسيله­ مطرح شده که در قرآن چنين مصداقي صراحتا ذکر نشده است. از اين رو، توسل به پيامبر و آل پيامبر نيز به تبيين نياز پيدا مي­کند.

قرآن در جريان بناي خانه­ کعبه، دعاي حضرت ابراهيم را نقل مي­کند که حضرت از خدا به خاطر اين کار نيکش حاجاتي خواسته است (بقره: 127ـ 128). آيات مزبور بر جواز توسل به عمل صالح دلالت دارد (سبحاني، 1385: 232).

خداوند، توبه­پذيري خود را به استغفار گنهکاران نزد پيامبر و استغفار پيامبر براي گنهکاران، منوط کرده است (نساء: 64). برادران يوسف نيز بعد از پي بردن به خطاي خود، نزد پدر آمده و از او خواستند برايشان از خداوند طلب آمرزش کند (يوسف: 97). از آيات مزبور جواز توسل به پيامبران و اوليا قابل برداشت است (فضل الله، 1419، ج8: 158).

در نتيجه مي­توان گفت: توسل به حق پيامبر و آل پيامبر، هر چند در قرآن به صورت صريح بيان نشده است؛ نمونه­ هايي از توسل که در قرآن مطرح شده است با توسل مزبور قرابت عميقي دارد.

سنجش با روايات: در آموزه­هاي روايي سه گونه توسل وجود دارد:

  1. درخواست از خدا به حق اولياي الاهي

بر اساس رواياتي متعدد، لازم است دعاکننده خدا را به «حق محمد و آل محمد » قسم دهد. اين نوع دعا هم درباره گرفتاري­هاي معيشتي و هم در زمينه امور معنوي نقل شده است.

الف. روايت سماعه

امام کاظم به سماعه آموخت هنگام دعا چنين دعا کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ …» (کليني، 1365، ج2: 562).

ب. از توصيه­ هاي پيامبر

در دعايي که پيامبر به امام علي آموخته، چنين ذکر شده است: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ …» (حراني، 1404: 11).

ج. توسل حضرت آدم

«كلمات» در توبه حضرت آدم و قسم دادن خدا به آن (بقره: 37)؛ در روايات به «خمسه طيبه» تفسير شده است (کليني، 1365، ج8: 305؛ سيوطي، 1404، ج1: 60).

نتيجه آن که فرج و گشايش خواسته شده از خدا به حق پيامبر و آل پيامبر، مطلب نادري نيست که باعث استبعاد دعاي فرج گردد، بلکه نظير آن در روايات فراوان است (ر. ک: عياشي، 1380، ج2: 198؛ کليني، 1365، ج2: 550؛ ابن قولويه، 1356: 284).

  1. درخواست دعا از اولياي الاهي

دومين نوع توسل به درگاه اولياي الاهي اين است که آنان را مخاطب قرار داده، دعا از پروردگار طلب گردد. در اين خصوص به ذکر يک نمونه كه توسل حضرت ابوطالب به پيامبر است بسنده مي­شود:

از انس بن مالک چنين نقل شده است: ابوطالب بيمار شد و پيامبر به عيادتش رفت. ابوطالب گفت: برادرزاده! از پروردگاري که پرستش مي­کني، بخواه مرا عافيت دهد! پس پيامبر گفت: بارخدايا! بر عمويم شفا بخش! پس، ابوطالب برخاست؛ گويا شتر خوابيده از زمين برمي­خيزد. پس گفت: برادرزاده! پروردگاري که تو پرستش مي­کني، از تو اطاعت کرد. حضرت فرمود: و تو‌اي عمو جان! اگر از خدا اطاعت کني، البته از تو اطاعت خواهد کرد (بغدادي، 1417، ج8: 373).

البته اين نحو دعا در دعاي فرج نقل نشده است.

  1. درخواست مستقيم از اولياي الاهي

سومين نوع توسل، درخواست مستقيم از اولياي الاهي است. در اين زمينه نيز به بيان يک نمونه از فقرات زيارت جامعه بسنده مي­کنيم:

يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي؛‌اي ولي خدا! همانا بين من و خداي عز و جل گناهاني وجود دارد که تنها رضاي شما آن­ها را نابود مي­کند. پس به حق کسي که شما را امين رازش کرده و امور آفريده­ها را به شما واگذارده و اطاعتتان را قرين اطاعتش ساخته است؛ گناهانم را بر من ببخشيد و شفيعان من باشيد! (صدوق، 1413، ج‏2: 616)

نمودار شماره 2. انواع توسل به اولياي الاهي

حاصل سنجش فقره طلب متوسلانه دعاي فرج با معيارهاي ديني، گوياي سازگاري اين فقره با مباني توحيدي است.

بررسي فقره توسل

سنجش با آيات: در آغاز فقره توسل نام پيامبر و امام عليبه دو صورت مورد خطاب قرار گرفته است: ابتدا نام امام و سپس نام پيامبر (يا علي، يا محمد!) و در وهله دوم، ابتدا نام پيامبر و سپس نام امام (يا محمد، يا علي!). اين نوع خطاب، به دليل شدت ارتباطي است که بين پيامبر و امام عليبرقرار است. شدت ارتباط مزبور را مي­توان از کاربرد قرآني واژه «انفسنا» درباره امام علي(آل عمران: 61) برداشت كرد. «انفسنا» به معناي جان پيامبر، کسي است که در کمالات روحي و معنوي به منزله پيامبر است. مصداق جان پيامبر نمي­تواند غير از علي بن ابي طالب باشد؛ چرا که پيامبر او را از کودکي در آغوش خود بزرگ کرده و روحيات و اخلاقش به مانند پيامبر است. او به منزله جان پيامبر است (فضل الله، 1419، ج6: 68).

در بخش مياني اين فقره از دعا، پيامبرو امام عليبه صفت کفايت و نصرت متصف و از امام زماننيز به عنوان دادرس و پناه استمداد شده است. بزنگاه دعا همين قسمت است؛ چراکه درخواست کفايت و نصرت از پيامبر و امام علي به ظاهر با روح توحيدي سازگاري ندارد.

قابل ذکر است، بر اساس انديشه اسلامي، اموري چون توسل، شفاعت، استغاثه، تبرک و زيارت قبور بزرگان دين، مورد پذيرش است؛ ولي در ديدگاه وهابيت، امور مزبور شرک پنداشته شده است؛ در حالي که بسياري از نويسندگان مسلمان از پيروان اهل بيت و حتي اهل سنت، با اصول يادشده موافق بوده و در مقابل وهابيت موضع گرفته و در آثارشان به سازگاري امور ياد شده با توحيد، تصريح کرده‌اند (ر. ک: سبکي، 1419، ابي حامد بن مرزوق، 1976، سبحاني، 1374، عليانسب، 1387).

به هر روي، قرآن، معارف خود را بر اساس توحيد قرار داده (طباطبايي، 1417، ج5: 312)؛ شرک را ظلم بزرگي دانسته (لقمان: 13) و توحيد صفاتي خدا، از قبيل توحيد در کفايت، نصرت و استعانت را در آيات فراواني مطرح کرده است: «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» (زمر: 36)؛ «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ» (آل عمران: 126) و نيز «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» (فاتحه: 5).

حال بايد ديد آيا «طلب کفايت و نصرت از غيرخدا» با «حصر کفايت و نصرت در خداوند» سازگار است؟ اين پرسش يکي از دو پاسخ زير را خواهد داشت:

نفي: طلب بسندگي و نصرت از غيرخدا با روش قرآن و سنت هماهنگي ندارد؛ در نتيجه دعاي مزبور دعاي ساختگي است (صادقي تهراني، 1365، ج25: 340).

اثبات: طلب مزبور با حصر بسندگي و نصرت در خداوند منافاتي ندارد؛ چرا که پيامبر و امام عليوسيله بسندگي و نصرت هستند (تبريزي، 1427، ج6: 395).

پاسخ سلبي بر اين نکته تاکيد دارد که روش قرآن، روشي توحيدي است؛ ولي لحن دعا مشرکانه است و پاسخ ايجابي نيز چنين تبيين مي­کند که سبب حقيقي بسندگي و نصرت خداست و پيامبرو امام علي تنها وسيله آن سبب هستند، نه سببي مستقل.

در دفاع از پاسخ ايجابي چنين مي­توان گفت که قرآن دو انتقاد به شرک وارد مي­کند:

الف. اين که بت­ها موجوداتي بي­جان­اند (نحل: 21) که نه سود دارند، نه زيان (يونس: 18)؛

ب. اين که بت­پرستان براي واسطه قرار دادن بت، بين خود و خدا، دليل روشني از سوي خدا ندارند (يوسف: 40؛ نجم: 23). انتقاد دوم از انتقاد اول مهم­تر است؛ زيرا طبق انتقاد اول اين شبهه تداعي مي­شود که بت­ها به دليل عدم تأثير نمي­توانند واسطه شوند و اگر جاندار موثري مورد توسل واقع شود، اشکالي نخواهد داشت. انتقاد دوم در صدد دفع اين شبهه است و بيان مي­کند توسل به هر موثري، بدون اذن خدا روا نيست. نتيجه اين‌که اگر کسي موثر و مأذون باشد، توسل به او جايز خواهد بود (حسيني زنجاني، 1385: 55 ـ 65).

اما آيا در قرآن، دليلي وجود دارد که خدا اين اجازه را درباره کسي داده باشد که واسطه بين مردم و خدا واقع شود؟

الف. «کشف ضر» از سوي حضرت موسي

با اين‌که «کشف ضر» از صفات منحصره خداست (انعام: 17؛ يونس: 107؛ نمل: 62)؛ در قرآن كريم، اين مطلب در غير خدا نيز به کار رفته است:

وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني‏ إِسْرائيلَ؛ و هنگامى كه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: اى موسى! پروردگارت را به عهدى كه نزد تو دارد، براى ما بخوان! اگر اين عذاب را از ما برطرف كنى، حتماً به تو ايمان خواهيم آورد و بنى اسرائيل را قطعاً با تو روانه خواهيم ساخت! (اعراف: 134).

در اين آيه «کشف رجز» (برطرف کردن عذاب) به حضرت موسي اسناد داده شده است؛ يعني موسي به عهدي که دارد، «کاشف الرجز» است. در جمله مزبور، موسي، موضوع؛ کاشف الرجز، محمول و عَهدداري، قيد موضوع است. قيد «بما عهد عندک» از دو حال خارج نيست: يا حيثيت تقييديه است، يا حيثيت تعليليه. اگر حيثيت تقييديه باشد، از باب «جسم سفيد مرئي است»؛ خواهد بود و اگر حيثيت تعليليه باشد، از باب «انسان متعجب خندان است»؛ خواهد بود. در حيثيت تقييديه، محمول مجازا به موضوع اسناد مي­يابد و حقيقتا به قيد نسبت داده مي­شود؛ اما در حيثيت تعليليه، محمول حقيقتا به موضوع نسبت داده مي­شود و قيد تنها علت اسناد است. انتزاعي بودن عهد و پيماني که پيش موسي است و حقيقي بودن ذات موسي، ما را به اين وا مي­دارد که قيد «بما عهد عندک» را تعليلي بدانيم، نه تقييدي. در نتيجه بايد اذعان كرد نفس موسي به دليل عهدي که با خدا دارد، برطرف­کننده بلايا است (حسيني زنجاني، 1385: 127 ـ 129).

ب. خلقت و هدايت در غير خدا

خلقت و هدايت از صفات مخصوص خداست؛ با اين حال، قرآن صفات مزبور را درباره غير خدا به کار برده است. کاربرد خلقت درباره حضرت عيسي (مائده: 110) و نيز هدايت درباره امام (رعد: 7) و قرآن (اسراء: 9)؛ گوياي آن است ‌که اذن خلقت و هدايت در حدي خاص به موجودات پيش­گفته صادر شده است و خالقيت عيسوي با خالقيت الاهي و نيز هدايت­گري نبوي و قرآني با هدايت­گري الاهي منافاتي ندارد؛ چرا که همگي از خدا مأذون هستند.

در نتيجه با تنقيح مناط مي­توان گفت اگر خلقت عيسوي با حصر خلقت در خدا منافات ندارد، بسندگي و نصرت نبوي و علوي نيز با حصر اين دو صفت در خدا منافاتي نخواهد داشت.

طرح يک شبهه

دادخواهي مي‌‌تواند داراي دو صورت باشد: بي‌اشكال و داراي مشكل:

الف. در امور عادي که اسباب آن براي انسان فراهم است (مورد بي‌اشكال)؛

ب. در امور غير عادي که اسباب آن فقط به دست خداست (مورد داراي مشكل).

قرآن در عين دعوت به توحيد استعانت (فاتحه: 5) مومنان را به همکاري در خيرات فرا مي‌خواند:

وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى؛ و بر سر نيكى و پرهيزگارى همكارى كنيد (مائده:2).

اگر حصر در استعانت به اين معنا باشد که از غير خدا ياري نطلبيد، با دعوت به همکاري معارض خواهد بود؛ ولي اين تعارض را مي­توان با همان دو صورت پيش­گفته حل كرد: در اموري که اسباب آن به دست انسان است، ياري­طلبي از همديگر بي­اشکال است؛ ولي در اموري که اسباب آن فقط به دست خداست، ياري­طلبي از غير خدا کاري مشرکانه است (رشيد رضا، بي­تا، ج1: 49 ـ 50). آن چه محل کلام است، نوع دوم ياري­طلبي است. آيا نشانه­اي بر درستي اين نوع ياري­طلبي در قرآن وجود دارد؟

در پاسخ به اين شبهه مي­توان از داستان حضرت سليمان نيز بهره گرفت. قرآن سخني را از سليمان نقل مي­کند که در آن، کاري غير عادي را از اطرافيانش خواسته است:

قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتيني‏ بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني‏ مُسْلِمين؛ [سپس‏] گفت: اى سران [كشور]! كدام يك از شما تخت او را ـ پيش از آن‌كه مطيعانه نزد من آيند ـ براى من مى‏آورد؟ (نمل: 38).

اجابت تقاضاي حضرت سليمان، از قدرت مخلوق خارج بود؛ در حالي که حضرت سليمان تجهيزات فراواني در اختيار داشت. کمک طلبيدن سليمان در زمينه چيزي که از توان بشر خارج است، نشانه­اي است از جوازِ اين دادخواهي (حسيني زنجاني، 1385: 137 ـ 138).

ثانيا، استمداد از خداوند به کارهاي خارج از قدرت بشري محدود نمي­شود، بلکه در مواردي نيز که همه اسباب مادي آماده باشد، براي مسلمان جايز نيست که به آن­ها، بدون سبب­ساز واقعي توجه کند (همان: 146).

نتيجه اين که استمداد از اولياي الاهي در امور غير عادي مثل مغفرت و گره­گشايي از معضلات غيرقابل­حل ، با آيات قران منافاتي ندارد.

سنجش با روايات: در ادعيه و زيارات، اولياي الاهي، به ويژه پيامبر و امام علي مخاطب قرار گرفته و از ايشان طلب حاجت شده است. با توجه به اين که پيامبرو امام علي پدران معنوي امت اسلامي هستند: «انا و علي ابوا هذه الامة» (صدوق، 1386، ج1: 127)؛ طلب از ايشان طلب از بيگانه شمرده نمي­شود. از سويي، پيامبر در تعبير حضرت علي به «طبيب» وصف شده است (سيد رضي، نهج البلاغه، خطبه 108) و طلب بيمار از طبيب امري دور از انتظار نيست.

در دعاي فرج نام پيامبر و امام علي به دو صورت مورد خطاب قرار گرفته است: ابتدا نام امام و سپس نام پيامبر و در وهله دوم، ابتدا نام پيامبر و سپس نام امام مخاطب واقع شده است. اين نوع خطاب به دليل شدت ارتباطي است که بين پيامبر و امام برقرار است. شدت ارتباط مزبور در تعابير نبوي مشهود است: «فَاَمّا عَلِیٌّ فَاَنَا هُوَ وَ هُوَ اَنَا» (کليني، 1365، ج8: 319)؛ «اِنَّ عَلِیّاً مِنّي وَ اَنَا مِنهُ» (همان: 321) و: «اِنّ عَلِیّاً مِنّي وَ اَنَا مِن عَلِیٍّ» (صدوق، 1376: 36).

تعابير مذكور، گوياي شدت ارتباط ميان پيامبرو امام علي است (مازندراني، 1388، ج12: 26).

نظير اين گونه طلب­ها در آموزه­هاي روايي فراوان ذکر شده است که برخي از آن­ها بيان مي‌شود:

الف. روايت ربيعه بن كعب

ربيعه مي‌گويد: شبي را در خدمت پيامبر بودم؛ مقدمات وضو را براي حضرت فراهم کردم. پس حضرت به من فرمود: «از من [چيزي] بخواه.» عرضه داشتم: همراهي‌تان را در بهشت مي­خواهم. فرمود: «غير آن را بطلب». عرض کردم: خواسته­ام همان است. حضرت فرمود: «پس مرا بر خود با کثرت سجود ياري کن» (نيشابوري، بي­تا، ج2: 52؛ سجستاني، 1410، ج1: 297؛ نسائي، 1348، ج2: 227؛ ورام، 1410، ج2: 236).

ب. دعا بعد از نماز روزي

پيامبر در پاسخ به خواسته مردي که جهت جلب روزي دعايي از حضرت طلبيد؛ دعايي به او ياد داد که در بخشي از آن چنين آمده است: «يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ رَبِّكَ وَ رَبِّي» (کليني، 1365، ج2: 552).

ج. دعا براي محزون

در روايت اسماعيل بن يسار، دعاي آخر سجده براي برطرف شدن حزن و اندوه، تعبير «يَا جَبْرَئِيلُ، يَا مُحَمَّدُ! يَا جَبْرَئِيلُ، يَا مُحَمَّدُ! اكْفِيَانِي‏ مَا أَنَا فِيهِ فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ! وَ احْفَظَانِي بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنَّكُمَا حَافِظَانِ!»؛ وارد شده است (کليني، 1365، ج2: 558 ـ 559).

د. دعاي نماز حاجت

يَا مُحَمَّدُ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَشْكُو إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكَ‏ حَاجَتِي! (کليني، 1365، ج‏3: 476).

هـ. مخاطب قرار دادن پيامبر و اهل بيت

بر روي انگشتري که امام حسن عسکري به ابراهيم بن مهزيار عطا فرمود، اين عبارت حك شده بود: «يا الله، يا محمد، يا علي!» (صدوق، 1395، ج2: 445).

و. روايت عثمان بن حنيف

به نقل از عثمان بن حنيف، دعايي که رسول گرامي به مردي نابينا آموخت و آن شخص بينا شد، چنين است: «يا مُحَمّدُ! اِنّى قَدْ تَوَجَهْتُ بِكَ إِلَى رَبَّى اَلْلُّهم شَفّعهُ فيّ و شَفّعْنِي في نَفْسِي» (حاکم نيشابوري، بي­تا، ج1: 526).

همين روايت در منابع شيعه ذکر شده است (راوندي، الف. 1409، ج1: 55).

ز. قنوت نماز وتر

يا مُحَّمدُ! أَتَقَربُ بِكَ إلى الله رَبَّي وَ رَبَّكَ لِيَسْمُعُ دُعائي و يُعْطِينِي سُؤلِي و يَغْفِرْ ذَنْبِي‏ (مفيد، 1413: 126 ـ 127).

ح. زيارت­نامه حضرت فاطمه زهرا

يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةًِ؛ اى آن که خدا تو را آفريد و پيش از آفرينشت بيازمود و در آن آزمايش تو را بر هر گونه بلا شکيبا يافت! (طوسي، 1407، ج6: 10).

ط. زيارت­نامه امام حسين

وَ قَدْ تَوَجَّهْتُ إِلَى رَبِّي يَا سَيِّدِي فِي قَضَاءِ حَوَائِجِي وَ مَغْفِرَةِ ذُنُوبِي فَلَا أَخِيبَنَ‏ مِنْ زُوَّارِك؛‌اي مولايم! من براي گرفتن حاجاتم و بخشيده شدن گناهانم حقيقتا به سوي پروردگارم توجه يافتم. پس مرا از بين زائرانت نااميد مگردان (طوسي، 1407، ج‏6: 60).

ي. دعا بعد از نماز وتيره

يَا مُحَمَّدُ، يَا عَلِيُّ! بِكُمَا بِكُمَا (طوسي، 1411: 116).

ک. دعا بعد از نماز استغاثه

در دعاي بعد از نماز استغاثه از امام صادق چنين نقل شده است:

يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَا عَلِيُّ يَا سَيِّدَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِكُمَا أَسْتَغِيثُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى (طبرسي، 1412: 330 ـ 331).

ل. زيارت­نامه امير المومنين

وَ أَشْهَدُ يَا مَوَالِيَّ أَنَّكُمْ تَسْمَعُونَ كَلَامِي، وَ تَرَوْنَ مَقَامِي، وَ تَعْرِفُونَ مَكَانِي، وَ تَرُدُّونَ سَلَامِي، وَ أَنَّكُمْ حُجَجُ اللَّهِ الْبَالِغَةُ، وَ نِعَمُهُ السَّابِغَةُ، فَاذْكُرُونِي عِنْدَ رَبِّكُمْ، وَ أَوْرِدُونِي حَوْضَكُمْ، وَ اسْقُونِي بِكَأْسِكُمْ، وَ احْشُرُونِي فِي جُمْلَتِكُمْ، وَ احْرُسُونِي مِنْ مَكَارِهِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، فَإِنَّ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَقَاماً مَحْمُوداً، وَ جَاهاً عَرِيضاً، وَ شَفَاعَةً مَقْبُولَةً (ابن مشهدي، 1419: 251).

م. دعاي روز شانزدهم ماه از امام صادق

وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ الصَّلَوَاتُ وَ الْبَرَكَاتُ، يَا مُحَمَّدُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، أَتَوَجَّهُ‏ بِكَ‏ فِي‏ حَاجَتِي‏ هَذِهِ وَ جَمِيعِ حَوَائِجِي إِلَى رَبِّكَ وَ رَبِّي (سيد بن طاووس، 1415: 123).

ن. دعا بعد از نماز روز دوشنبه

يا مُحَّمَدُ يَا عَِلِيُ يا جَبْرَئِيلُ بِكُم أَتَوَسَّلُ إِلَى اللهِ (سيد بن طاووس، 1330: 71 ـ 72).

س. استغاثه به حضرت فاطمه

در سجده نماز استغاثه به حضرت زهرا چنين ذکر شده است: «يَا مَوْلَاتِي يَا فَاطِمَةُ أَغِيثِينِي»‏ (کفعمي، 1418: 159).

مطالب گفته شده بخشي از رواياتي است که در آن اولياي الاهي مخاطب واقع شده و حاجتي از ايشان طلب شده است. برخي از تعابير مذكور در قالب دعا و برخي به صورت زيارت­نامه و با عبارت­هاي متفاوتي نقل شده­اند؛ ولي در اين که همگي جنبه عبادي داشته و از سوي علماي اسلامي نقل شده و سيره مسلمانان و به ويژه شيعيان بر آن استوار بوده است؛ محل ترديد نيست. علمايي که تعابير مذكور را نقل کرده­اند، خود را ناقل صرف نمي­دانستند؛ بلکه وظيفه سنگين تشخيص درست از نادرست را بر دوش خود احساس کرده، همواره مطالبي را نقل ­کرده­اند که با روح شريعت هماهنگي داشته است و اگر از تعبيري بوي شرک احساس مي­کردند، يقينا آن را نقل نمي­کردند (مرتضي العاملي 1426، ج12: 204 ـ 205).

سنجش با عقايد مسلم ديني و مذهبي: توسل به معصومان از نظر مذهب تشيع يکي از امور مقبول و مطلوب است. صفاتي مثل «کفايت» و «نصرت» هر چند جزو صفات انحصاري خداوند است؛ به کار بردن آن­ها درباره معصومان هر دو حقيقي است و از باب حقيقت بعد از حقيقت است؛ مثل انتساب نوشتن به فاعل و دست فاعل که دست فاعل، از فاعل مستقل نيست؛ بلکه در طول آن است (همداني، 1387، ج2: 439).

ولايت تکويني پيامبر و ائمه اطهار و نظام اسباب و مسببات

پيامبر و خاندان مکرم وي، همان گونه که در حوزه تشريع، لسان ناطق حق­اند، در عرصه تکوين دست عطا و بازوي قدرت خداوند مي­باشند. ايشان محل ظهور قدرت کامل الاهي و مظهر سلطنت قاهر ربوبي هستند. بدين ترتيب دنيا و آخرت، به لحاظ نظام اسباب و مسببات، با يکديگر سنخيت داشته و تشريع با تکوين هماهنگ است. اگر در آخرت (به اذن و فرمان الاهي) حسابرسي و پرونده خلق و تقسيم و سوق افراد به سوي بهشت و دوزخ، زير نظر پيامبر و علي انجام مي­گيرد، در دنيا نيز اين بزرگواران، جنود پروردگار، و واسطه جريان فيض ربوبي به مخلوقات بوده و کارگزاران خداوند در هستي (فرشتگان و …) به اذن خداوند تحت نظارت گسترده ايشان خدمت مي­کنند. در عين حال آن بزرگواران از خود استقلالي نداشته و صرفا در دايره قدرت و مشيت الاهي عمل مي­کنند (ابوالحسني، 1384: 477 ـ 478).

بر اين اساس، فقره مزبور با مباني توحيدي ناسازگار نيست.

بررسي فقره پاياني

فقره پاياني بازگشتي است به مناجات با توسل به حق پيامبر و آل پيامبر. از مطالب پيشين وضعيت اين فقره نيز معلوم مي­گردد.

نتيجه­ گيري

آن چه از پژوهش حاضر به دست مي­آيد، اين است که دعاي فرج هر چند در آثار پيش از قرن ششم موجود نيست؛ به لحاظ محتوايي دربردارنده دقيق­ترين معتقداتي است که کاملا با مباني ديني سازگار است. اين دعا از سه قسمت تشکيل يافته که دو قسمت آن در بين عموم مسلمانان با هيچ مشکلي مواجه نيست و تنها فقره سوم با ديدگاه­هاي وهابيت سازگاري ندارد و اين ناسازگاري به دعاي فرج منحصر نيست؛ بلکه در بسياري از امور مثل توسل، شفاعت، زيارت، تبرک بين انديشه اسلامي و وهابيت اختلاف عميقي وجود دارد.

منابع

قرآن كريم.

  1. نهج البلاغه.

  2. صحيفه سجاديه.

  3. ‏ابن اشعث، محمد بن محمد (بي‌تا). الجعفريات، تهران، مكتبة النينوى الحديثة.

  4. ابن شهرآشوب مازندراني (1379). مناقب آل ابي طالب، قم، موسسه انتشارات علامه، .

  5. ابن قولويه، جعفر بن محمد (1356). کامل الزيارات، نجف، دار المرتضوية.

  6. ابن کثير، اسماعيل بن عمرو (1419ق). تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلمية منشورات محمد علي بيضون.

  7. ابن مشهدي، محمد بن جعفر (1419). المزار الکبير، قم، دفتر انتشارت اسلامي.

  8. ابوالحسني (منذر)، علي (1384). شيخ ابراهيم زنجاني، زمان، زندگي، خاطرات (1384). تهران، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.

  9. ابي حامد مرزوق (1376م). التوسل بالنبي و جهلة الوهابيين، استانبول، مکتبة ايشيق.

  10. احمد بن حنبل (بي‌تا). مسند احمد، بيروت، دار صادر.

  11. اصفهاني، ميرزا محمد تقي (1412ق). مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.

  12. بخاري، محمد بن اسماعيل (1401ق). صحيح البخاري، بيروت، دارالفكر.

  13. بُرسي، حافظ رجب (1422ق). مشارق انوار اليقين في اسرار امير المومنين، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.

  14. بزرگمهرنيا، عبدالحسن (1388). مشتاقي و مهجوري، تهران، موعود عصر.

  15. بغدادي، خطيب احمد بن علي بن ثابت (1417ق). تاريخ بغداد، بيروت، دار الکتب العلمية.

  16. بلاذري، احمد بن يحيي (1417ق). انساب الاشراف، بيروت، دار الفکر.

  17. بنويدي، زهرا (بهار1390). «کاوشي در دعاي فرج؛ الهي عظم البلاء»، فصلنامه انتظار موعود، ش 34، ص 95 ـ 117.

  18. بيهقي، ابوبکر احمد بن الحسين (1405ق). دلائل النبوة، بي‌جا، دار الکتب العلمية.

  19. تبريزى، ميرزا جواد (1427ق). ‌صراط النجاة، ‌قم، دار الصديقة الشهيدة‌.

  20. حاکم نيشابوري، حافظ ابي عبد الله (بي‌تا). المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دار المعرفة.

  21. حراني، حسن بن شعبه (1404ق). تحف العقول، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

  22. حسيني زنجاني، سيد عز الدين (1385). معيار توحيد و شرک در قرآن، قم، بوستان کتاب.

  23. حلي ابن فهد (1407ق). عدة الداعي بي­جا، دار الكتاب الإسلامى.

  24. خمينى، سيد روح الله (1378). التعليقه على الفوائد الرضوية، دوم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

  25. راوندي، قطب الدين، الف. (1409ق). الخرائج و الجرائح، قم، موسسه امام هادي .

  26. راوندي، قطب الدين، ب. (1409ق). قصص الانبياء عليهم السلام، مشهد، مرکز پژوهش­هاي اسلامي.

  27. راوندى، قطب الدين (1407ق). الدعوات، قم، انتشارات مدرسه امام مهدى.

  28. رشيد رضا، محمد (بي‌تا). تفسير القرآن الکريم الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة.

  29. سبحاني، جعفر (1374). الزيارة في الکتاب و السنة، تهران، مشعر.

  30. ـــــــــــــــ (1385). وهابيت مباني فکري و کارنامه عملي، دوم، قم، موسسه امام صادق .

  31. سبکي، تقي الدين (1419ق). شفاء السقام في زيارة خير الانام، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانية.

  32. سجستاني، ابي داود سليمان بن الاشعث (1410ق). سنن ابي داود، تحقيق و تعليق سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفکر للطباعة و النشر.

  33. سيد بن طاووس، علي بن موسي (1330ق). جمال الاسبوع، قم، دار الرضي.

  34. ـــــــــــــــ (1368ق). فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، قم، دار الذخائر.

  35. ـــــــــــــــ (1415ق). الدروع الواقية، بيروت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام.

  36. ـــــــــــــــ (1411ق). المجتني من الدعاء المجتبي،‏ مصحح: كرمانى، ابوطالب قم، دار الذخائر.

  37. ـــــــــــــــ (1411ق). مهج الدعوات و منهج الدعوات، مصحح: كرمانى، ابوطالب قم، دار الذخائر.

  38. شامي، يوسف بن حاتم، (1420ق). الدر النظيم في مناقب الائمة اللهاميم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

  39. شهيد اول، محمد بن مکي (1410ق). المزار، اشراف سيد محمد باقر موحد ابطحي اصفهاني، قم، مدرسه امام مهدي.

  40. شيخ بهايي، محمد بن حسين (1429). ‌جامع عباسى و تكميل آن، قم، دفتر انتشارات اسلامى.

  41. صادقى تهرانى، محمد (1365). الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، دوم، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى.

  42. صدوق، محمد بن علي (1376). الامالي، تهران، کتابچي.

  43. ـــــــــــــــ (1389). علل الشرايع، نجف، کتابخانه حيدريه.

  44. ـــــــــــــــ (1395ق). کمال الدين و تمام النعمة، تصحيح علي اکبر غفاري، تهران، اسلاميه.

  45. ـــــــــــــــ (1413ق). من لا يحضره الفقيه، قم، دفتر انتشارات اسلامي..

  46. طباطبايي، سيد محمد حسين (1417ق). الميزان في تفسير القرآن، قم دفتر انتشارات اسلامي.

  47. طبرسي، فضل بن حسن (1417ق). اعلام الوري باعلام الهدي، قم، موسسه آل البيت.

  48. ـــــــــــــــ (1130ق). کنوز النجاح، نسخه خطي، اهدايي جعفر سلطان القرائي به کتابخانه مجلس شوراي ملي.

  49. طبرى، محمد بن جرير بن رستم (1413ق). دلائل الإمامة، قم، بعثت.

  50. طوسي، ابو جعفر محمد بن حسن (1407ق). تهذيب الأحكام، چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.

  51. ـــــــــــــــ (1411ق). مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بيروت، موسسة فقه الشيعة.

  52. عليانسب، سيدضياء الدين (1387). اسلام ابوسفياني، تبريز، ياس نبي.

  53. عياشى، محمد بن مسعود (1380ق). تفسير العيّاشي، تهران، المطبعة العلمية.

  54. فضل الله، سيد محمد حسين (1419ق). تفسير من وحي القرآن، دوم، بيروت، دار الملاک للطباعة و النشر.

  55. قاضى عياض (1407ق). الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، دوم، عمان، دار الفيحاء.

  56. قمى، على بن ابراهيم (1404ق). تفسير القمي، قم، دار الكتاب.

  57. کاشاني، ابراهيم بن محسن (1405ق). الصحيفة المهدية، قم، مدرسه امام مهدي.

  58. کاشاني، ملا فتح الله (1336). تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، کتابفروشي محمد حسن علمي.

  59. کفعمي، ابراهيم (1418ق). البلد الامين و الدرع الحصين، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.

  60. ـــــــــــــــ (1403ق). المصباح، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.

  61. کوراني عاملي، علي (1411ق). معجم احاديث امام مهدي، قم، موسسه معارف اسلامي.

  62. مازندراني، ملا صالح (1388). شرح اصول الکافي، تحقيق ابوالحسن شعرانى و على اكبر غفارى، ‏تهران، دار الكتب الإسلامية.

  63. مالك، (1406ق). الموطأ تصحيح وتعليق: محمد فؤاد عبد الباقي، بيروت، دار إحياء التراث العربي.

  64. مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.

  65. ـــــــــــــــ (1423ق). زاد المعاد، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.

  66. مرتضي العاملي، سيد جعفر (1413ق). مختصر مفيد، بيروت، المرکز الاسلامي للدراسات.

  67. مفيد، محمد بن محمد (1413ق). المقنعة، قم، کنگره جهاني هزاره شيخ مفيد.

  68. نسائي، احمد بن شعيب (1348ق). سنن نسائي، بيروت، دار الفکر للطباعة و النشر.

  69. نيشابوري، مسلم (بي‌تا). صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر.

  70. ورام، ابن ابي فراس (1410ق). تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام، قم، مکتبة فقيه.

  71. همدانى، محمدباقر بن محمد جعفر (1387). مجموعه رسائل در شرح احاديثي از کافي، محقق مهدى سليمانى آشتيانى، و محمد حسين درايتى، ‏قم، دار الحديث.

يزدي حائري، علي (1422ق). الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.

[1]. در آموزه­هاي روايي، ادعيه فراواني به «دعاي فرج» ناميده شده است (ر. ک: کليني 1365، ح4: 284؛ ابن اشعث، بي­تا: 248؛ راوندي، 1407: 51؛ سيد بن طاووس، الف، 1411: 4 و 29؛ سيد بن طاووس، ب، 1411: 90؛ شامي، 1420: 624؛ کفعمي، 1418: 323).

 

نویسندگان:

اکبر ساجدي ـ سيد ضياءالدين عليا نسب

 


چاپ   ایمیل